جلسه دوم محرم سال ۱۳۹۸
آیت الله اخوان در روز دوم دهه دوم محرم سال ۱۳۹۸ در مسجد مدرسه علمیه امام محد باقر (ع) به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ.
در زیارات یکی از مطالبی که زیاد دیده می شود این تجدید خطابات و تجدید سلام ها است.در تجدید خطابات خب مطلب معلوم است یعنی حداقل به نظر می رسد معلوم باشد که انسان مطلبی را گفته است، این مطلب تمام شده است حالا می خواهد مطلب جدیدی را بگوید. خب ما هم در همین مقام سخن گفتن عرفی خودمان هم همینطور هستیم. رفته ایم در مغازه ای خرید بکنیم، حاج آقا ما این را می خواهیم، این را می خواهیم، این را می خواهیم، بعد بر میگردیم یک چیز دیگری را می خواهیم، اج اقا این را هم می خواهیم. این تجدید خطاب کردن برای این است که تجدید مطلب شده است. یک مطلبی تجدید شده است مجددا این را ما در خطابی که داریم عرضه می کنیم. حالا این مطلب فی الجمله معلوم است ولو اینکه تفصیل دارد حالا این فی الجمله اش در همین انداره معلوم است.
اما در تجدید سلام مطلب چطور است؟ مثلا در زیارت جامعه کبیره ابتدائا السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ… تا آخر. بعد سلام را باز می بینی که تجدید می کند. السَّلامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى خب یک بار سلام کرد که. مجددا سلام را می بینی که تجدید می کند السَّلامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللّه و امثال ذلک. این برای برخی از شراح صعوبت ایجاد کرده برخی هم آمده اند یک صحبت هایی کرده اند مثل اینکه آمده اند برخی گفته اند بله انسان وقتی به محبوبش می رسد می خواهد مطلب را طولانی بکند، آن درست است اما اینجا جایش نیست اگر همینطور بخواهد سلام بکند به شخص و دوباره بگوید سلام علیکم می گوید تو ما را مچل کردی و سرکارگذاشتی یک بار سلام کردی حرفت را بزن لذا آن مطلب جایش اینجا نیست، مطلب اینجا چیز دیگری است.
درحوزه ها مرسوم بود اینکه عرض میکنم، خیلی از مرسوماتی که در حوزه ها بود خیلی از آنها برگرفته از معارفی بود که این معارف باید در حوزه ها به ما متقل بشود. مثلا عرض میکنم. این مطابق با همان مطلبی است که دارم خدمتتان معروض می دارم. یک سری روحانی نشسته بودند در یک جایی. این عین همان مطلب است منتهی درتنازل عرفیاتش. یک عده روحانی نشسته بودند دریک جایی و یک آقایی سیدی از در وارد می شود. خب به احترام ورود سید روحانی، اینها ازجا همه حرکت می کردند و سلام می کردند و می نشستند کنارش. خب تمام شد. سلام کردند تمام شد دیگر. یک کسی آنجا توضیح می داد و می گفت ایشان داماد فلان آقا ست. وقتی گفت داماد فلان آقاست یکی یکی سلام کردند. آقا سلام علیکم آقا، حالتان چطور است؟ این یعنی چه؟ یعنی برای مکن یک معرفت جدیدی از او حاصل شده است. که این معرفت جدید، شان جدیدی است از او که خود را به من می نمایاند. گویا این شخص را تا به حال من اینگونه خطاب نکرده بودم. لذلک او را تجدید سلام می کنم. بعد می گفت ایشان درس هم خوانده است در درس فلان آقا، فلان آقا، فلان آقا هم در نجف بوده است و ایشان هم تصدیق اجتهاد دارد. عجب! آقا سلام علیکم آقا،حالتون چطور است؟ خوبید انشاءالله؟ این تجدید سلام این مال تجدید معرفت است. این اصلا در حوزه ها مرسوم بود. بسیار هم اتفاق می افتاد.یعنی شانی از او به من معلوم نبود حالال معلوم شد. این تجدید شان حتی گاهی بلند می شدند یک مرتبه. وقتی می گفت آقا ایشان اینطور، عجب! یا الله بلند شد و باز می نشست. این برخاسته از همین معارفی است که در همسین زیاراتن است. حالا ببین این عرفیاتی که در این مراکز علمی بود، اینها خیلی هاشان برگرفته از این معارف موجود است. شما وقتی در زیارت می گویید السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ این یک شانی است از معصوم(ع) که به شما دارد این شان ظهور می کند و جلوه گری می کند. این شان که تمام می شود السلام علی ائمه الهدی. یک شان دیگری از معصوم دارد اینجا جلوه گری می کند. لذلک این زیارات بمنزله فضای بزرگی که در این فضا شخص زایر داردسیر می کند و در این فضا دارد مرحله بعد مرحله، معرفته بعد معرفته به معصوم(ع)، دارد او معرفت حاصل می کند. در بیانی که این را برخی از بزرگوارن دارند در شرحشان، اینطور می گویند که جلواتی است که از ناحیه معصوم(ع) دارد این جلوات به شخص زائر صورت می گیرد و بر اساس این تعدد جلوات، این دارد تعدد سلام می کند. در این فقرهاز زیارت شریفه عاشورا بعد از آنی که السَّلامُ عَلَيْك یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه حالا می آید تجدید خطاب می کند یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ اینجا دارد تجدید خطاب می کند، آن هم خطاب به کنیه می کند که خطاب به کنیه دلالت به بعد و دوری دارد. وقتی خطاب به اسم دارد دلالت به قرب و نزدیکی دارد یا دلالت به توهین دارد. یعنی یا می خواهد کسی را توهین می کند که دارد با اسم خطاب می کند، در عرب اینطور است یا اینکه نه، دلالت بر نهایت قرب و نهایت عرض می کنم که خودمانی بودن دارد. وقتی دارد خطاب به کنیه می کند، این دلالت دارد به سمو و به علو و به اون غایتی که اون غایت در نظر شخص مخاطب آن اندازه است که خود را دارد این از آن بعید می داند که دارد اینگونه خطاب می کند که یکی از آنها هم مقام احترام است.
لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ اینجا چند مطلب را دارد در رزیه می گوید. این احتیاج به دقت دارد. عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ این یکی. وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا این دوتا. و عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ این هم باز جزء همان دومی است اما یک سومی دارد. وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ. یا چهار مرتبه یا سه مرتبه دارد از مصیبت ذکر می کند. خود لغت مصیبت این از کلمه عصابه گرفته شده است. عصابه ورود در وادی است بدون استیذان. یک تیری که پرتاب می کنند می آید و می خورد به یک نفر. این در حیطه او وارد شد بدون اینکه از او اذن بگیرد و بگوید من می خواهم اینجا وارد بشوم، یک بار هست می خواهد ورودی صورت بگیرد و با اقبال صورت بگیرد. شخص می آید خودش اقبال می کند. یکبار هست این ورود بدون اذن دارد صورت می کیرد این را می گویند اصابه. الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ[۱] یک چیزی به وادی او وارد شده اما ماذون نبوده در این ورود، این شخص به او اذن نداده است، لذا به تلخی ها به سختی ها، به ناگواری ها، به دشواری ها می گویند مصیبت. خب یا ابا عبد الله لقد عظمت الرزیه و جلت عظیم…… رزیه آن بلایی که آدمی را به زاری می اندارد. آن بلایی که آدمی را، عرب زاری نمی گوید زجه می گوید. آن بلایی که آدمی را به زاری می اندازد. آن بلایی که آدمی را به نهایت اندوه و غم می اندازد و این را می گویند رزیه. لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ. یعنی آن بلایی که وارد این رزیه دارد. بدون اینکه شخص رزیه کننده را معرفی کند و اینکه این مصیبت در چه شانی وارد شده است همین، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ. خود رزیه بسیار عظیم است. حالا الرزیه که گفت این الف و لام، الف و لام تعریف است یا عهد. یعنی آن رزیه معهود که ما در ذهن داریم یا اینکه نه، این رزیه ای که الآن می خواهیم بگوییم، معلوم می خواهد بشود.
لقد عظمت الرزیه. رزیه بزرگ بودن یعنی یک موقع است شما دارید در یک کوچه ای می روید و یک مادری هم دست بچه اش را گرفته و دارد می رود. یک مرتبه چاه باز می شود زیر پای مادر، مادر می رود فرو، و بچه بهت زده دارد همینطور دارد نگاه می کند بدون اینکه شما بدانی آن مادر چه کسی است؟ آن بچه چه کسی است؟ این ها با هم اصلا چه شانی دارد؟ چه مرتبی دارد؟ بچه الآن در چه حالی است؟ خود دیدن این منظره سنگین است. خود دین این منظره. اگر عظیمی این احتیاج به دقت دارد، اگر عظیمی، اگر بزرگی، اگر پادشاهی، اگر صاحب شانی، صاحب موقعیتی، سفیری را به جایی بفرستد، سفیری را در جایی مامور بکند، این سفیر در مرآ و منظر مردم مورد توهین و مورد اهانت قرار بگیرد، به آن کسانی که آن امیر، آن پادشاه، آن بزرگ، بر اینها ریاست و سیادت دارد سنگین میآید. یک کسی، یک کسی را به سفارت فرستاده. یک کسی، یک کسی را به امارت فرستاده. یک کسی، یک کسی را به دلالت فرستاده به جایی. یک عده هم هستند آنجا و آمده و وارد شده اسن و این را مورد توهین قرار داده اند. چون به اهانت سفیر، اهانت به فرستاده، اهانت به شخص حامل نامه، اهانت به فرستناننده آن نامه و اهانت به آن شخص پیغام دهنده ای است که او دارد آن پیغام او را می آورد؛ خود این توهین، خود این تحقیر، این خودش به کسانی که در آن مملکت هستند، در آن سرزمین هستند سنگین می آید. من جمله به خود این شخص هم سنگین می آید. به خود این شخص موضوع دارد سنگین می آید، خود این شخص. نه از این جهت که دارد به خودش توهین می شود، از این جهت که من خودم نیستم، من فرستاده شده آن حاکمم، من فرستاده شده آن بزرگ هستم، من فرستاده شده آن امیر هستمن. سنگینی که به انبیاء و اولیاء وارد می شود این سنگینی از این مقوله است. این سنگینی از این وادی است که اینها فرستاده خدا هستند و این کسانی که دارند به اینها توهین می کنند، اتینها دارند به فرستاده خدا توهین می کنند. آن خدایی که در همه احوال به این مخلوقاتش حاضرا ست و ناظر است. این ها دارند به این فرستاننده توهین می کنند. سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلا[۲]ً آن ثقالتی که به نبی مکرم اسلام وارد می شود، این از یکی از جهات این است. و جاء من اقصی المدینه رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین می گوید تعلیق کلام به وصف چی است؟ این اشاره به نیت دارد. این شخص خودش نیست، این از آنجهت که فرستاده شده است محترم است این را شما ازش تبعیت کنید حالا اگر دارد به او توهین می کند، این به نسبت غیرتی که دارد به وادی توحید این دارد به او سنگین می آید. این سنگینی در همه عوالم هست. ثقالتی که به انبیا وارد می شود وقتی اینها را رد می کنند ما نهایت ثقالتی که می فهمیم این است که می گوییم انبیا را فحش دادند، بد گفتند، سنگ زدند، بعد بیاییم روی آلامی که روی تن اینها وارد شده است بحث بکنیم. در نظر ما این سنگین است. یا به آن جراحتی که به روح اینها وارد شده است اما دیگه این جراحت چیست این برای خیلی از ماها قابل تحلیل نیست. این جراحت چه چیزی هست ای دیگه برای ما سخت است فهمیدنش. اما این در وادی نبوت و در وادی امامت خود را می نمایاند. وقتی که از امیرالمومنین(ع) می پرسند که شما کی مسرور بودید؟ کی شاد بودید؟ تو محل شما یک مسجدی دارند می سازند. این مسجد توسط یک واقفی زمینش وقف شد. خواست در اینجا حوزه علمیه بزرگی را برپا بکند، عده ای طلبه اینجا تحصیل بکنند و در کنارش هم در این مسجد اینجا نماز بخوانندو کذا وکذا. ده مرتبه این مسجد و این حوزه خورد به اشکال، نشد این را بسازند، هر بار یک توقفی شد. شما هجده سالت بود این کار شروع شد الآن هشتاد و پنج سالت شده و روز افتتاح است. یک سرور عظیمی شما را می گیرد. به شما گفتند بیا شما اینجا امام جماعت بشوید. می گویی یک لذتی امروز بردم. آدم عوام خیال می کند چون این تو محراب ایستاده دارد کیف می کند . آدم عاقل می فهمد چون آن غایت محقق شده این مسرور است. چون آن غایت محقق شده. آن غایت که محقق شد این شخص مسرور شد. آن نتیجه ای که در نظر بود که محقق شد این آدم مسرور شد. چون این غایت است که مهم است. امیرالمومنین (ع) سرورش از این جهت است. حالا ما خیال می کنیم حضرت را گفتند امیرالمومنین(ع) و بعدا می آییم مقام معنوی ذکر می کنیم و این که امیرالمومنین(ع) لذت بردند. اما امیرالمومنین(ع) از آن جهت که غایت خلقت انسانیت اینجا محقق می شود. غایت خلقت انسان اینجا خود را می نماناید که مردم تحت این لوا به تربیت برسند و به کمال وجودی خودشان برسند. و وقتی به کمال وجودی برسند پس این سرور به نسبت اینکه فعل حکیمانه به آن غایت حکمت خودش رسید لذا سرور را می گیرد. اما ما فقط از این سرور فقط جمعیت را می فهمیم و هورا کشیدن را می فهمیم چون خودمان هم در همین وادی هستیم. بعد از آن طرف گفته می شود که سوال کردند از حضرت کی شما مغموم شدید از آن غم بالاتر نیست فرمود وقتی خبر صدیقه کبری را به من دادند. آنجا هم ما فقط جنبه مصیبت می آید در نظرمان. دیگر توجه نمی کنیم این شهادت، همه آن غایت را از بین برد. همه آن غایت در محضر حکیم، وقتی دارد آن غایتی که اراده کرده است از حکمتش این دارد محقق می شود، برای شخص ناظر حکیم این معنا سرور آور است. اما وقتی نه این خودش حکیم نباشد دردش فقط آن سنگ می شود که آن هم درد است اما این فقط همان می شود. شادی اش هم فقط همان هورا کشیدن می شود ولو آن هم هست.
این غم و شادی که زمام دلند ناقه حق را زمامی دگر
شاد زمانی که ببندند دهن بشنوم از روخ کلامی دگر
رخت از این سوی بدان سو کشم بنگرم آن سوی نظامی دگر
این آن غایتی است که در این سیر مورد توجه است و مورد عنایت است. یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ خود رزیه بسیار عظیم است. باز این هم بیان دارد و من دارم به اجمال می گویم وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا بکَ علینا ما نداریم. وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا این اصلا بکَ علینا که معنا ندارد وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا آن مصیبتی که به تو وارد شد این به ما سخت است. مورد اول را دارد بدون توجه به اینکه مصیبت وارد کننده چه کسی است، اصلا بدون او، بدون توجه به شخص ناظر دارد، این را به نسبت نفس الامر می گوید. در عالم نفس الامر وقتی آن غایتی را که حکیم اراده فرموده، آن غایت محقق نشود، این خودش فی حد نفسه کمتر از این نیست. این امر بسیار بزرگی است.
مطلب بعدی این است که به نسبت ناظر حالا دارد بیان می فرماید. شاید این به نوعی ذکر خاص بعد از عام باشد. این محتمل است اینگونه باشد که نوعی ذکر خاص بعد از عام است یعنی آن مصیبت ناظر دارد و ناظرش هم من هستم. حالا اینکه ناظرش من هستم یعنی چه؟ خود انسان ناظر این برای خودش شانی دارد خود انسان ناظر. یک کسی داشت در بین این افرادی که صحبت می کردند حرفهای بیهوده می زد. آره خدمت آیت الله آقای آسیدابوالحسن اصفهانی بودیم این را گفت آن را گفت. خدمت ایت الله حائری بودیم این را گفت آن را گفت. یک مرتبه یک کسی بود آنجا گفت به شعور من توهین نکن. سن تو به آقای برورجردی هم نمی خورد تو داری از آسید ابوالحسن می گویی. یک موقعی هست نفس تصدیق یا رد مطلبی، این به نسبت ناظر شان ایجاد می کند. حالا یا شان تمجید ایجاد می کند یا شان توهین ایجاد می کند. به نسبت ناظر ایجاد شان می کند. کسی در محضر شما زیاد به شما دروغ بگوید، این در دلش دارد می خندد که این بابا چقدر احمق است نمی فهمد من دارم اینقدر دروغ می گویم این با دروغ گفتنش دارد همینطور این آدم توهین می کند. حالا این دروغش یا اینکه در مقوله تعریف شما باشد یا در مقوله رد شما. یک آقایی داشت حرف می زد و از یک کسی داشت تعریف می کرد. آن هم گفت می دانم تو داری دروغ می گویی اما بگو خوشم می آید، من از این دروغ ها خوشم می آید بگو من دارم لذت می برم.از این دروغ ها من دارد خوشم می آید یک موقعی است در محضر ناظر محترم این خودش به نسبت او یا توهین است یا تمجید این یکی.
یک موقع، گذشته از این، خود ناظر ذی حق است. خود ناظر ذی شان است. یکی هم اینکه می بایست ناظر یا عالم به نسبت این موضوع از خودش واکنش نشان بدهد اما حالا مقدورش نیست. نقل می کردند حالا صحت و ثقمش را من نمی دانم می گفتند برخی از زندانیان سیاسی زمان محمد رضا را ،اینها را در آن اتاق خودشان قرار می دادند، در مقابل دیدگان اینها به محارم این ها توهین می کردند، به محارم این ها صدمه وارد می کردند امثال ذلک. ببینید این الآن در حالتی است که دستش بسته است و کاری نمی تواند بکند باید هم اینجا یک کاری بکند و نمی تواند بکند. رنجی که به او وارد می شود رنج مضاعف است، رنج بسیار زیادی است. کسی که شیفته سیدالشهدا(ع) است، این شیفتگی که او دارد به امام(ع) و امام را، امام خودش می داند، این به نسبت صدمه ای که به امام وارد می شود این مسئولیت دارد. این را به شما عرض کنم این روایاتی که وارد شده است، نقلیات؛ که وقتی کاروان را می بردند، از بالای شتر اهل بیت خود را می انداختند پایین. این خود نقلش اگر هم به ما به طرق درست نرسیده باشد اگر چنین امری واقع شده باشد، یعنی اینکه اهل بیت را نبسته باشند این اصولا وظیفه ای است که اینها باید انجام بدهند. چرا؟ اصلا چرا باید انجام بدهند؟ چون بدن مومن، بدن مسلمان محترم است. وقتی که مسلمانی بدنش روی زمین است این واجب به همه مسلمان ها است که این را به نسبت دفنش اقدام بکنند. حالا بدن امام شان وجوبش فوق همه شان ها است. امیرالمومنین وقتی که نبی مکرم اسلام این بدن مبارکشان بر زمین بود دیگران رفتند پی کارهایی، تمام هم خودشامن را گذاشتند به تجهیز آقا رسول الله. یعنی این از همه آن چیز ها مهمتر است. بدن امام به زمین افتاده و کاروان اسرا را دارند می برند، این اسیر اگر مقدورش باشد باید این اقدام بکند به اینکه امام را بدن مبارکش را دفن بکند. حالا این اقدام کردن مقدمه دارد. مقدمه واجب، در آنجایی این مقدمه این چه چیزی است؟ این خودش از مقوله جزءالعله است. این به نسبت آن امر خودش واجب است. لازمه اش این است از شتر بیاید پایین تا بدن را تجهیزش بکند. حالا شتر دارد می رود این نمی تواند همینطوری بیاید پایین باید خودش را از آن بالا بیاندازد. اینکه گاهی از اوقات برخی از بزرگان ما مثل مرحوم نراقیین مثل دیگران این ها به نسبت سند روایات، این ها از خودشان حساسیت نشان نمی دادند چون خود مطلب مطابق است با قواعد. خود مطلب. و الا آنها خیلی شخصیت هایشان شخصیت نادر و عظیمی است شاید اصلا این زمان نظیری برایشان نباشد مثل مرحوم ملا مهدی نراقی. شاید اصلا در این زمان اصلا در سایر ازمه ایشان اصلا نظیری برایش نباشد اما می بینی در امر مقتل خیلی با مسامحه دار دبرخور می کند چون خیلی از این چیز هایی که دارد گفته میشود اینها یا از اموری است که به نسبت آن واقعه محتمل است یا اینکه اگر چنانچه واقع شده باشد مطابق با آن وظیفه است که باید باشد. یکی اش همین است. که انسان ناظر اگر در کربلا بود، او را مغلغ کرده بودند، دستش رابسته بودند نمی توانست برود جلو، این به نسبت آن جریاناتی که به سیدالشهدا(ع) دارد وارد می شود این مسئولیت دارد. حالا نمی تواند این مسئولیتش را انجام بدهد به او بسیار سنگین می آید، به او بسیار دشوار می آید.
[۱] آیه ۱۵۶ سوره بقره
[۲] آیه ۵ سوره مزمل