روز پنجم محرم
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ بَاعثِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا حَبِیبِ إِلَهِ الْعَالَمِینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ الْمُقَرَّبِینَ الْمُنتَجَبِینَ وَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّةِ اللهِ فِی الْأَرَضِینَ فَاللَّعْنَةُ […]
Download Now
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ بَاعثِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا حَبِیبِ إِلَهِ الْعَالَمِینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ الْمُقَرَّبِینَ الْمُنتَجَبِینَ وَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّةِ اللهِ فِی الْأَرَضِینَ فَاللَّعْنَةُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ آمینَ رَبَّ العَالَمِینَ».
«أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا».[۱]
یکی از اموری که در دوران جاهلیت در بین عرب رواج داشته موضوع مفاخره بوده است. در هر جامعهای برای سربلند شدن، برای ذی شأن شدن، برای صاحب موقعیّت بودن، یک سلسله آداب و سننی جریان دارد. در بعضی از جوامع به ثروت است، در بعضی از جوامع به شهرت است، در برخی از جوامع به قدرت است، در بعضی از جوامع به کثرت اولاد است. هر جامعهای برای خود یک شئونی را در باب تفاخر دارد.
در جزیرة العرب، در حجاز، در مکّه، برای تفاخر یک مواردی بوده است. یکی از این موارد مفاخره، آن برجستگیهایی که از شخصی در جامعه به ظهور میرسید آن را در مرأی و منظر مردم مطرح میکردند. خود بودن مردم، خود تصدیق عمومی مردم، خود سر تکان دادن مردم، همان موضوع جمعیّتی که بوده است، بر این معنا دال بوده که این شخص برتر و والاتر است.
با بیانی که داشتم جماعت بنی امیّه یک جماعت پلیدی بودند، اینها با ربا، با قمار، با فحشاء، با اینگونه امور طیّ معیشت میکردند و ثروت اندوخته بودند. این شغلها در بین خود آنهایی که برای آن قیام میکنند و انجام میدهند منفی و منهی است. امروزه اگر شما به فرهنگهای لغت در کشورهای مختلف مراجعه کنید یکی از ناسزاها «نزولخوار» است، یکی از ناسزاها این است که کسی را به مادر بدکاره نسبت بدهند. با اینکه خود آنها هم این امور را انجام میدهند، امّا این امور برای آنها قبیح است. لذا با آن عرایضی که داشتم در جامعهی مکّه این شغلها رواج داشت، در عین حال این ایجاد تعارض نمیکند که بنی امیّه انسانهای منفوری در این جامعه بودند. اگر کسی اینها را احترام میکرد از باب ثروت آنها بود، نه از باب موقعیّت واقعی که در بین مردم داشتند.
این به خود بنی امیّه سخت میآمد، لذلک در مواقع مختلف درصدد مفاخره بودند که برای خود شأنی را ثابت کنند. یک زمان یکی از اینها با جناب هاشم بنا به مفاخره کرد، (یکی از) بنی امیّه با جناب هاشم بنای مفاخره کرد. در مورد جناب هاشم برای شما صحبت کردم، این بزرگوار در جامعه محترم بود، او را سیّد میدانستند، او را بزرگوار میانگاشتند، برای او شأن قائل بودند. این به رأس طایفهی بنی امیّه سخت آمد، درصدد برآمدند که با این جناب مفاخره کنند. وقتی او (امیّه) بخواهد مفاخره کند این (جناب هاشم) هم باید مفاخره کند، و الّا به خودی خود از میدان خارج میشود.
در مفاخره با هم چنین کردند که باید نزد یک زنی بروند که آن زن بین این دو نفر داوری کند. فضای جامعهی حجاز را تا کسی نداند این امور خیلی برای او مجسّم نمیشود. در این مسیر برای آنها چه داستانی پیش آمده مفصّل است. وقتی به آن پیرزن میرسند که جنبهی کهانت داشته، امیّه میگوید: برای مفاخره آمدهام، او (پیرزن) میگوید: تو میخواهی با چه کسی مفاخره کنی؟ میگوید: هاشم. یک کلمه. پیرزن میگوید: تو آمدهای با هاشم مفاخره کنی؟! معلوم شد یعنی چه. این خیلی توهین سختی بود. قرار گذاشته بودند که هر کدام از آنها در این مفاخره شکست خوردند به اختیار خود ده سال در شامات زندگی کنند.
اوّلین جایی که ما پای بنی امیّه را در شام میبینیم همینجا است، این ده سالی که او (امیّه) به ارادهی خود بعد از شکست در مفاخره به شام رفته است. شام از دیرباز یکی از مراکز مهمّ یهود بوده، شام که میگویند ذهن شما فقط به سمت سوریه نرود، این را التفات داشته باشید. یک موقع شام میگفتند همهی بلاد مغرب عربی را در نظر میگرفتند، الآن به یک قسمت آن میگویند. همهی آن بلادی که امروزه مغرب عربی میگویند سابق بلاد شامات میگفتند. اینجا یکی از مراکزی بوده است که یهود به آنجا توجّه داشته است. لذلک ما دیگر نمیدانیم امیّه بعد از اینکه به شام رفته با چه کسانی در ارتباط بوده، امّا از آنجا به بعد ما ارتباط تنگاتنگی بین بنی امیّه و یهود میبینیم. این از زمانی است که بین جناب هاشم و بین امیّه مفاخره درگرفته، از آن زمان که او به شام رفته و در شام سکنی کرده، در این ده ساله، بعد از آن ما ماجرای ارتباط تنگاتنگ فیما بین طایفهی بنی امیّه و یهود را میبینیم.
در ماجرای ظهور اسلام هم این را عرض کردم که ما جریان هجوم صلیبیون به مکّه را در قالب اصحاب فیل میبینیم. پیش از ولادت نبیّ مکرّم هم معروض داشتم که یهود میخواستند جناب عبد الله را بکشند. در ماجرای ابرهه و اصحاب فیل باز میبینیم که جناب عبد المطّلب (سلام الله علیه) میگوید: خدایا مگذار صلیب اینها به دین تو پیروز شود. ممکن است که عزیزان فیما بین مسیحیت و یهودیت یک تباینی قائل باشند، بگویند شما از یهودیت به مسیحیت میآیید. ببینید بعد از ماجرای پولس که او خود را به عنوان وصیّ عیسی معرّفی کرد ما دیگر مسیحی نداریم، مسیحیت از بین رفته است، بعد از این یهودی – مسیحی داریم. پولس آمد تمام باورهای یهودیت را وارد مسیحیت کرد، روی آن هم یک اسم مسیحیت گذاشت. لذلک از همان دوره ما دیگر چیزی به عنوان مسیحیت راستین نداریم، هر چه که وجود دارد یهودی – مسیحی است.
مسیحیان راستین توسّط خود مسیحیان یهودی شده در تنگنا قرار گرفتند. بعداً وقتی کار به شورای نیقیه میرسد در شورای نیقیه شما میبینید خواندن اناجیل را ممنوع میکنند. این در تاریخ مسیحیت وجود دارد. خواندن اناجیل را ممنوع میکنند، جهت هم این است که در این اناجیل مطالبی گفته شده که با یهودیت مرسوم در تعارض است. در مسیحیتی که جناب عیسی بن مریم آورد رباخواری نبود، در مسیحیت امروزه ربا یک شغل است، نه اینکه کار بدی باشد، کلیسا تحریم نمیکند. در یهودیت انتساب «مِن قِبَل» أمّ است، من قبل أب نیست، میخواهند کسی را انتساب بدهند از طرف مادر انتساب میدهند نه از طرف پدر. یکی از اشکالاتی که ولتر به عهدین میکند -یعنی انجیل تحریف شده و تورات تحریف شده- این است که میگوید: من نمیدانم این دو کتاب چه مشکلی دارند که مدام درصدد هستند انبیای بنی اسرائیل و غیر بنی اسرائیل را بدون طهارت مولِد ذکر کنند که اینها از حیث نسب مشکل دارند. این باور یهودی است که در جوامع بوده، براساس همین باور است که اینها در هر جامعهای وارد میشوند فحشاء را آنجا گسترش میدهند تا اینکه انتسابات به پدر از بین برود آن عَهر امّهاتی که دارند بتوانند جوابگو باشند. در یهودیت انتساب من قبل اب نیست، من قبل ام است.
این در مسیحیت هم اتّفاق افتاد و هکذا، نزدیک هزار و ۵۰۰ سال در جریان بود، باز در این موارد مدام با شوراهای مسیحیت مواجه میشویم، مجدداً خواندن اناجیل را تحریم میکنند. یکی از همین اناجیل را که تحریم کردند انجیل بَرنابا است. در انجیل برنابای موجود رسماً ما نام خمسهی طیّبه را میبینیم که چقدر ارباب کلیسا روی این مسئله درست کردند، مارگیری درآوردند که بگویند این انجیل ساختگی است. روی آن بساط مارگیری زیاد انجام دادند. اصلاً کسی که توبهی پولس را قبول کرد همین برنابا است، همین برنابا است که توبه نامهی پولس را قبول کرد. بعد پولس به صورت او زد، همین برنابا بود. شما در تاریخ مسیحیت میبینید برنابا جلو میآید به یک جا میرسد، یک مرتبه پولس میآید جلوی او را میگیرد، دیگر از برنابا خبری نیست، معلوم نیست چه اتّفاقی برای جناب برنابا افتاد. در این انجیل برنابا نام خمسهی طیّبه وجود دارد. اناجیلی که در این اناجیل یک سلسله باورهایی بر غیر باور رایجی مسیحی – یهودی بوده همه را تحریم کردهاند. اینها در فاصلهی ۴۰۰ ساله… یکی نزدیک ولادت پیغمبر است، باز اینها شورای جهانی تشکیل دادند، مجدداً خواندن خیلی از اناجیل را تحریم کردند. یکی در دورهی متوکّل عبّاسی است، مجدّداً اینها شورای جهانی تشکیل دادند تا چهار انجیل شده است. این چهار انجیل از اوّل اینطور نبوده، مدام تحریم کردهاند تا به این چهار انجیل رسیده که امروزه وجود دارد.
در همین چهار انجیل هم باز اگر مطالبی باشد اینها را به یک شکلی بنا به باور یهودیت برمیگردانند. لذلک میبینید پاپ امروزه با رئیس یهودیت با هم مینشینند، با اینکه یهودیت – نستجیر بالله- جناب عیسی بن مریم را زنا زاده میداند، امّا با این همه پاپ با او مینشیند، با هم شراب میخورند، در عین حال… البتّه یهودیت شراب را حرام میدانند، مگر در زمانهای خاص. در عین حال با هم بر ضدّ اسلام دست میدهند (متّحد میشوند).
خدا مرحوم آیت الله شیخ حسین لنکرانی را رحمت کند، دیوان خوشدل را اگر نگاه کنید، چکامهی بلند که میگوید:
گویید ز ما صلیب صهیون را با خون شویند مسلمین، خون را
هان عیسوی از چه میکنی یاری خصم عیسی و عیسویون را
آنجا این چکامه را با همراهی خوشدل – خدا او را رحمت کند- سرودند. وقتی این طایفهی خبیثهی یهود حمله کرده بودند جنگ هفت روزه را بر علیه اعراب شکل دادند، ایشان این چکامه را آن موقع سرودهاند. آنجا یکی یکی جنایاتی که یهود در طول تاریخ انجام دادند…
این جریان کوروش که شما میبینید الآن راه افتاده دنبالهی همان جریان صلیب صهیون است، همان ماجرا است. کوروش در تاریخ خیلی خوشنام نیست، اگر کسی در تاریخ وارد شود، تاریخی مثل تاریخ هردوت را بخواند، مثل تاریخ هومر را بخواند، مثل تاریخ گزنفون را بخواند، اگر کسی سراغ این کتابها برود… حتّی من به یکی از آقایان قم نامه دادم، گفتم شما از کوروش چه میدانید که میفرمایید او کسی بوده… بعد دیدم اطّلاعات آنها در حدّ اطّلاعاتی است که در دورهی مدرسهی رضاخان ترویج میکردهاند. تمام این اطّلاعات از کانال صهیونیستها رد میشد، و الّا اگر شما در تاریخ وارد شوید کوروش در محلّ خود یک انسان سفّاک خونریزی است. اگر در تاریخ وارد شوید. آخرین جنگی که کوروش انجام داده با امپراطوری لیدیه است، اصلاً کوروش بنا بر تاریخ در آنجا کشته شده است. کوروش با امپراطوری لیدیه جنگیده، او هم میخواسته صلح کند، امّا کوروش قبول نکرده، با هم درگیر شدهاند.
وقتی سر کوروش را بریده سر را در خُم خون کرده، گفته: خوردی سیر شدی؟ کوروش در لیدیه کشته شده، قبر او در پاسارگاد نیست. این اصلاً یک کمدی تاریخ است! فاصلهی بین لیدیه و پاسارگاد خیلی زیاد است، چطور او را اینجا آوردهاند؟ اصلاً سر به تن نداشته، بدن او در دست امپراطوری لیدیه بوده، لابد آمده تحویل داده مردم تا پاسارگاد بردهاند! اگر شما در تاریخ گزنفون بخوانید باز آن هم یک قرائت دیگری از زندگی کوروش است. اصلاً کوروش یک شخصی بوده اوّل دزد و راهزن بوده، بعداً هم مرده و اصلاً بنا به تاریخ گزنفون جنازه هم ندارد. این جنازه و پاسارگاد تمام نقل تورات است، اینها همه برای تورات است. آن هم این تورات محرَّف.
«آنگاه خدای کوروش را برانگیخت تا یهود را نجات دهد.»
این عبارت تورات تحریف شده است. ماشیح یا مسیح تورات همین کوروش است. زمان رضا خان یک مرتبه اینها به ایران آمدند، در پاسارگاد کشت چغندر میکردند، عکس هوایی از آنجا وجود دارد. این شال ستونهایی که در آن منطقه وجود دارد معلوم است، پایین ستون را شال ستون میگویند، در عکس این شال ستونها معلوم است وقتی عکس از بالا گرفتهاند. یک مرتبه میبینیم بعد از مدّتی یک بناهای عظیمی سردرآورده، میگوییم از کجا آمده است؟ میگویند زیر خاک بودهاند. این شال ستونها که اینجا وجود دارد، اگر این باشد بنا باید زیر این باشد. میگویند نه، اینطور نیست. این هم جزء معجزات جناب کوروش صدیق است که از آن درآمده است!
این کوروش را برای ما ساختند، یک عدّهای هم از کودکی در مدارس آموختهاند، از آن زمان در ذهن آنها رفته، تصوّر میکنند کوروش ماجرای موثّق تاریخ است. در حالی که اینطور نیست، وقتی در تاریخ نگاه میکنید میبینید اینطور نیست. یک کسانی آمدهاند از او صحبت کردهاند که یک عدّه دروغگو هستند، بعضی از آنها نقّال هستند، بعضی از آنها قوّال هستند، آمدهاند از او (کوروش) صحبت کردهاند. این بحث مستوفایی دارد.
او هم آمده به یهود شاخ و برگ داده (امکانات داده)، یهود از آن دوره هم یک افسانه… چطور میگویند عوج ابن عُنُق میخواست ماهی بخورد… تورات اینطور است. بعضی افراد چقدر ساده هستند، میخواهد انکار تحریف در قرآن کند میگوید: بلکه کتب سماوی دیگر هم… مثل اینکه اصلاً کتب سماوی دیگر را نخوانده، میگوید: تورات هم تحریف نشده، انجیل هم تحریف نشده است. زمان آتاتورک آمده بودند ترک را ترویج میکردند، طرف جوگیر شده بود (تحت تأثیر قرار گرفته بود)، گفت: اصلاً ابراهیم هم ترک بود! اصلاً نوح هم ترک بود! یک نفر هم بلند شد گفت: آدم هم ترک بود! وقتی کسی جوگیر میشود اینطور میشود! مدام یک چیزهایی را میگویند…
اصلاً تورات و انجیل را نخوانده، نمیداند تورات و انجیل چیست! میخواهد بگوید قرآن تحریف نشده، میخواهد در مورد آنها هم همین را بگوید. قد عوج ابن عنق اینقدر بلند بود ماهی را از دریا میگرفت، جلوی خورشید میگرفت کباب میشد، بعد آن را میخورد. این در تورات است! بعد در همین تورات ببینید چطور برای کوروش داستان ساختهاند. اصلاً چیزی که امروزه در جامعهی ما از کوروش گفته میشود نه نقل هرودت است، نه نقل هومر است، نه نقل گزنفون است، نقل هیچکدام نیست، نقل تورات است، این چیزی است که امروزه در جامعهی ما گفته میشود. تمام غلوهایی که در یهودیت وجود دارد، مُقالاتی که در یهودیت وجود دارد، اینها را میگویند.
حتّی این حرف بین خیلی از ما هم وجود دارد، فکر میکنیم وقتی خیلی در مورد چیزی صحبت میشود لابد فرد مهمّی بوده است. من یک شب یک جا صحبت میکردم، چند سال قبل بود، آمدند گفتند چند خانم پشت پرده هستند تخصّص آنها باستانشناسی است، به شما هم علاقمند هستند، به منبرهای شما میآیند، تعجّب کردند شما چطور راجع به کوروش… گفتم چه کنم؟ گفتند اینها میخواهند بیایند با شما بحث کنند. گفتم بیایند، منتها آقایان هم باشند. آنها آمدند، اتّفاقاً کتاب باستانشناسی هم در دست آنها بود، گفتند: حاج آقا، ما شبها میآییم از منبرهای شما استفاده میکنیم، امّا تعجّب کردیم شما این حرفها را گفتهاید، در خیلی جاها کوروش… این حرفها را که گفتند من با آنها شروع به صحبت کردم. مرحله به مرحله جلو آمدیم، دیدند نه، مثل اینکه سُنبه پر زور است! (دلایل قوی وجود دارد) در آخر گفتند: حاج آقا، صحبتهای شما درست است، امّا به دل من نمینشیند کوروش اینطور بوده باشد! این همان ماجرایی است که در جامعهی ما پیاده میشود. اینقدر…
گفتند اینها از زیر خاک درآمده، گفتیم زیر خاک… شال ستونهای آن معلوم بود، اگر این ساختمان بخواهد از زیر خاک دربیاید باید حداقل شش هفت متر خاک تا بالای ستون بالا آمده باشد، این خاکها را کنار بزنید ساختمانها از داخل آن بیرون بیاید. مثل اینکه ما را مسخره کردهاند! خدا داند وقتی این آقای ریچارد فرای صحبت میکرد، از تخت جمشید میگفت، من در چهرهی او مسخره کردن را میخواندم. داشت ما را تمسخر میکرد، میخندید و صحبت میکرد. میگفت: اینجا سلاطین میآمدند (اشاره) دست خود را اینطور میکرد. یک مشت سنگ روی هم چیده بودند، میگفت: اینجا سلاطین میآمدند. بعد دست خود را (اشاره) اینطور حرکت میداد. مثل کسانی که میخواهند خانه را با اغراق به کسی بفروشند، میگوید اینجا اینطور است، شما نگاه میکنید میبینید دیوار کاه گلی است! میگوید شما از اینجا میتوانید یک سفرهی ۳۰ متری پهن کنید، خود دیوار را نگاه میکنید سه متر است! باز میگوید اینطرف هم ۲۰ نفر میتوانند بنشینند! آدم نمیداند چه بگوید! اینقدر میگوید تا بگوییم زود این خانه را به ما بدهید، و الّا از دست ما میرود. آقای ریچارد فرای اینطور صحبت میکرد. مردم را مضحکه کرده بود. روی یک پلکانی… من رفتم آنجا را دیدهام، شما از پلکان که بالا میروید بنا تمام میشود، اصلاً چیزی آنجا نیست.
نه اینکه اینجا بوده و ریخته، آنجا بنا تمام میشود. میگوید اینجا پله بوده، از اینجا برای طبقهی دوم میرفتند. میگوییم اصلاً اینجا بسته است، طبقهی دوم آن چطور میشود؟ میگویند شما نمیفهمید! کپی را دیدهاید، روی هم میگذارید، از نقش نوشتهی یکی از بناهای آنجا سه کپی وجود دارد، هر کدام یک طور میگویند، متفاوت هستند. اصلاً جریان کوروششناسی در ایران مسخره است! هر چه میگویند میگویند کوروش هم گفته بود!
بعد به تاریخ نگاه میکنید میگوید وقتی کوروش داشت میمرد – این گزارش گزنفون است- در بستر خوابیده بود، اولاد خود را صدا کرد و گفت بیایید، پدر شما میخواهد برود. بچّهها را در آغوش گرفت. گفت: بعد از من این کارها را انجام بدهید، جنازهی من را بسوزانید، خاک من به خاک برسد، آب من به آب برسد، باد من به باد برسد، آتش من به آتش برسد. اصلاً قبر ندارد.
همین جایی که الآن به نام قبر کوروش مشهور شده شما بروید، اصلاً این کتاب چاپ شده؛ سفرنامهی مادام دیولافوآ. این سفرنامه چاپ شده، دورهی محمّد رضا چاپ شده، مربوط به اوّل سلطنت ناصر الدین شاه است. به آنجا آمده، آن زمان هنوز چیزی به نام دوربین نبوده، این قبری که امروزه قبر کوروش میگویند به نام قبر مادر سلیمان نقاشی کرده است. نقاشی او وجود دارد؛ قبر مادر سلیمان، یک مرتبهی مقبرهی کوروش شده است.
این را چه کسی گفته است؟ یهودیها گفتهاند. یک کمدی کلاسیک تاریخی است! میخواهند خطوط میخی را بخوانند، سر و کار شما هم با خواندن حروف و حرکات است. یک علامت میخی گذاشته، میخواهد از آن چیزی استخراج کند، میگوید این گاهی «خ» خوانده میشد، گاهی «ک» خوانده میشد، گاهی «ر» خوانده میشد، گاهی «ب» خوانده میشد، گاهی هم «ژ» خوانده میشد. به این شکل که آنجا میخواند: منم کوروش شاه شاهان، شما میتوانید یک جملهی دیگر استخراج کنید. بعد میگویید شما چرا این را «منم کوروش شاه شاهان» خواندید؟ به این شکل یک الفبا درست کرده، میگوید: این کار تو نیست، هر کسی نمیتواند این را بخواند. این فقط کار یهود است که میتوانند بخوانند! اصلاً مضحکه است.
-یکی از حضار: بعضی از تفاسیر که ذوالقرنین را آوردهاند.
– این را هم وارد کردهاند، این ظاهراً نوشتهی آقای طباطبایی نیست. در عین حال مرحوم آقای طباطبایی (علیه الرّحمة و الرّضوان) مرد بزرگ و بزرگواری بود، امّا تضلّع در مطالب تاریخی نداشت. ثالث بر آن، ایشان میفرماید: این را مولانا ابوالکلام محی الدّین احمد آزاد گفته است. ایشان این را از قول ابوالکلام آزاد میگوید، ابوالکلام آزاد چه کسی است؟ شاگرد سِر سیّد احمد خان هندی است. شما ببینید سِر سیّد احمد خان هندی چه کسی است. سر سیّد احمد خان هندی شخصیّتی در ۱۳۰، ۱۴۰ سال پیش در هندوستان است، مرحوم سیّد جمال اسد آبادی میفرماید: من سه سال به درس او رفتم، دیدم هیچ رسالتی ندارد مگر اینکه نفی ربّانیّت از دین و از اسلام کند، تمام اسلام را توجیه مادی کند. پدربزرگ روشنفکری در ایران همین سر سیّد احمد خان هندی است. تنها شخصیّت غیر سیاسی که وقتی به انگلیس وارد شد به احترام ورود او ۲۱ گلوله توپ شلیک کردند همین سر سیّد احمد خان هندی است.
گفت: باید از نوک انگشت پا – بعداً تقی زاده این حرف را گرفت و پیاده کرد- تا فرق سر فرنگی و انگلیسی شویم. دین را اینطور شروع به تفسیر کرد. ابوالکلام آزاد شاگرد ایشان است. از مکتب چنین نِحریر عظیمی این مباحث خارج شده است!
آقای میرباقری امام جماعت مسجد کوچک قنات آباد بود، دو جلد تفسیر المیزان ظاهراً به دست خط ایشان استنساخ اوّلیّه شده بود. ایشان میگفت: ما با آقای طباطبایی صحبت کردیم فرموده بود این را بعد از اینکه چاپ شده دیدم به اسم من در تفسیر چاپ کردهاند. آنهایی که در این زمینه کار کردهاند آوردهاند، این هم یک ماجرایی است، این را نمیدانم امّا شنیدم که اینطور بوده است.
در هر صورت اگر کسی سیر کوروش را ببیند کوروش نه به مرزهای سیبری رسیده ،کوروش نه به چین رسیده که به یأجوج و مأجوج رسیده باشد. یأجوج و مأجوج قوم یاکوک ماکوک هستند، چینی هستند. کوروش در نهایت تا نزدیک افغانستان آمده، تا رود ارس آمده، آن طرف رود ارس اصلاً با امپراطوری لیدیه درگیر شده و جنگیدند، آنجا کوروش کشته شده، اصلاً به توصیفاتی نرسیده که ابوالکلام آزاد از دشتهای سیبری کرده است، اصلاً کوروش به آنجا نرسیده است. اینها همین جنجالهای ساختگی است که در تاریخ پیش آمده است.
امّا در قول گزنفون اصلاً کوروش قبر ندارد. وقتی از امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) میپرسد: اینطور که شما فرمودید حالا بفرمایید آیا عرب جاهلی بهتر بود یا عجم جاهلی بهتر بود؟ حضرت فرمودند: عرب جاهلی بهتر بود. گفت: چرا؟ فرمودند: عرب جاهلی بعد از جنابت غسل میکرد، عجم جاهلی غسل نمیکرد، عرب جاهلی نکاح محارم نمیکرد، عجم جاهلی نکاح محارم میکرد. یکی از چیزهایی که در خانوادهی هخامنشیان میگویند همین نکاح محارم است، جریان ملکه ویشتی را ببینید، خواهر او بوده که میخواست سراغ خواهر خود برود. آن خواهر با او درمیافتد، نمیپذیرد، یا او را میکشند یا از کاخ بیرون میکنند که ماجرای استر و مُردخای پیش میآید. این یا برای کمبوجیه است یا برای داریوش است، در آن اختلاف است.
سوم اینکه عرب جاهلی مردگان خود را دفن میکرد، عجم جاهلی دفن نمیکرد. داریوش قبر ندارد، کمبوجیه قبر ندارد، اردشیر دراز دست قبر ندارد، کوروش قبر دارد، این چطور میشود؟ انوشیروان قبر ندارد، قباد قبر ندارد، هرمز قبر ندارد، اینها هیچکدام قبر ندارند، بعد کوروش قبر دارد! اصلاً ایرانی قدیم مردههای خود را دفن نمیکرد، در دَخمه میگذاشت تا اینکه کرکس آنها را بخورد و با فضولات او خارج شود! یک مرتبه جناب کوروش استثناء شده، قبر هم دارد، قبر او چند طبقه است! لابد در زیر برادر خوابیده، این طرف مادر، آن طرف مادر، آن طرف عمو، آن طرف جد، طایفهای از آنجا درمیآید! این تمام طرّاری یهود است، در طول این ۸۰ سال آمدهاند یک بساطی درست کردهاند که بعضی تصوّر میکنند واقعاً همینطور بوده است.
۷۰ سال پیش یک جا بولدزر انداختند یک مرتبه یک مجسّمه از زیر خاک درآمد، بدون هیچ دلیلی گفتهاند این مجسّمهی کوروش است. این هم یک مضحکهی تاریخی است! روی این نوشته این جناب کوروش است؟ نه، انگشتر در دست او بوده که انگشتر کوروش است؟ نه، چرا؟ چطور میگویید کوروش است؟ شاید برادر کوروش بوده، شاید خواهر کوروش بوده است. نه، اسرائیلیها گفتهاند این خود کوروش است، مجسّمهی انسان بالدار مجسّمهی کوروش است، بدون هیچ دلیلی گفتهاند. گفتهاند اینجا مزرعهی چغندر نیست، اینجا کاخ پاسارگارد است. مجسّمه را درآوردند گفتند اینجا کاخ پاسارگارد است. گفتند کاخ پاسارگاد ستون هم میخواهد، اینجا ستون ندارد، گفتند چند ستون در تخت جمشید اضافه است ظاهراً آنها است. رفتند آنها را برداشتند و به اینجا آوردند، سوار کامیون کردند و به اینجا آوردند. بعد گفتند اینها صفحه ستون میخواهد، صفحه ستون ندارد. گفتند چند تا آنجا مانده، آنها را هم آوردند روی زمین گذاشتند. گفتند ستونها کم است، برویم به سنگبری سفارش بدهیم. سال ۴۷ به سنگبری سفارش دادند جای ارّهی سنگ هنوز روی این سنگها وجود دارد. این مردم جاهل میروند آنجا نگاه میکنند، میگویند در این دو هزار و ۵۰۰ سال خیلی خوب مانده است. این را سال ۴۷ ساختهاند به آنجا برده و عَلَم کردهاند. الآن میرود و میگوید این عظمت ایران است.
اینها را دکتر سامی آنجا ساخت، آمدند به آن مرد آمریکایی گفتند این کار را انجام بده، قبول نکرد، گفت مگر میشود اینجا سالن ساخت؟ در تاریخ به ما میخندند! میگویند اینجا یک چیزی ساختهاند اسم آن را پاسارگاد گذاشتهاند. الآن میگویند پاسارگاد، تمدن کهن ایرانی. این برای ۷۰ سال پیش است که یک مجسّمه از زیر خاک درآمد، انسان بالدار، مربوط به تمدّن ماد است. کسی که مجسّمهشناس باشد، کسی که هنر مجسّمهسازی ماد را بداند میداند مجسّمه سازی هخامنشی طور دیگری است. همهی اینها را زیر پا گذاشتهاند، گفتند این جناب کوروش است، این انسان بالدار که دست او به این شکل است انگار قنوت نماز میگوید کوروش است! بال دارد در نماز هم صعود میکند! این حرفها را ساختهاند این انسان بالدار کوروش است و از زیر خاک درآمده است. ظرف ۷۰ سال از مسلّمات تاریخی شد، به همین مضحکه که دارم میگویم.
هر کس هم هر چه بگوید به او اعتراض میکنند، میگوییم اینها اصلاً نبوده است. در تمدّن هخامنشیان مجسّمهها را با خطوط شکسته میتراشیدند، این با خطوط منحنی است، این برای تمدّن ماد است. میگویند نه، این کوروش بوده است. این کوروش عادل جالب است بدانید با پدربزرگ خود درافتاده و او را کشته است. آژیدهاک یا آستیاگ پدربزرگ کوروش است، پدربزرگ خود را سرنگون کرده و بر تخت نشسته است. ماجرای هخامنشیان یک تاریخ پیچیدهای دارد. یهود اینها را با دروغهای خود علم کرد، به هم چسباند، از آن یک ماجرایی درآوردهاند که آن را سند هویت خود کنند.
در طایفهی عرب هم ماجرای نفوذ یهود را ما داریم مشاهده میکنیم، از دورهی بنی امیّه یهود در جامعهی عرب یک وجههی دیگری پیدا کرده است. امیّه که به شام رفته ما میبینیم از وقتی برمیگردد یک مرتبه یک سلسله حوادثی در فضای عرب اتّفاق میافتد، یکی ماجرای اصحاب فیل است. یکی آمدن برای کشتن جناب عبد الله است، میخواهند او را بکشند. یکی قول سیف بن ذییزن است، به جناب عبد المطّلب میگوید: این پسر را محافظت کن، یهود میخواهند او را بکشند. ماجرای اینها همینطور جلو میآید به کربلا منتهی میشود. «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا».[۲]
پایان
[۱]– تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج ۶، ص ۱۱۴٫
[۲]– سورهی کهف، آیه ۹٫