۴۰ سال پاسخگویی
«یکى از بهترین ساعات، آن ساعتى است که با دانشگاهیان، مخصوصاً با دانشجویان روبهرو باشم، و با آنها سخن بگویم و از آنها بشنوم.» حضرت آیتالله خامنهای؛ ۱۳۶۸/۰۱/۱۶

سالهای پیش از انقلاب اسلامی
از سالهای پیش از پیروزی انقلاب، «سیدعلی خامنهای» در شمار روحانیونی قرار داشت که دانشجویان در هنگامهی تبلیغات ضد روحانیت دوران پهلوی و نیز فعالیتهای دامنهدار جریانات روشنفکر و متجددِ ضد دین، ارتباط و معاشرت با آنها را انتخاب میکردند. در آن دوره، هر روحانی و معمّمی نمیتوانست ذهن پویا و کاوشگر دانشجویان را درک کند و در تعامل خود با آنها، نوعی رفتار کند و نوعی از تعالیم دینی را ارائه کند که نشانههای تحجر و جمود و عقبماندگی از زمانه، از او متبادر نشود.
آیتالله خامنهای تأکید میکند که در دورهی پیش از انقلاب، با وجود تخریبها و سوءظنهایی که به قشر روحانی در دانشگاهها وجود داشت، هیچگاه دافعهای نسبت به حضور در میان دانشجویان نداشته است:
«با دانشگاه و دانشجو و دانشگاهی از قدیم ارتباط طولانیای داشتم. گاهی به یک مناسبتی در دانشگاه تهران کار داشتم، میآمدم دانشگاه تهران؛ احساس میکردم که به یک محیط خودمانی وارد شدم. با اینکه محیط از لحاظ ظواهر آن روز با لباس ما و عمامهی ما و اینها هیچ تناسبی نداشت، اما آدم احساس میکرد که یک محیط خودمانی است.» (۱)
«خیلی شیرین و جذاب است برای من که در جمع دانشجویان این شهر و در دانشگاه فردوسی حضور پیدا کنم؛ و یاد و خاطرهی سالیان دوری را که در همین شهر با جمعی از دانشجویان همین دانشگاه در جلساتی گرم، پُرهیجان و درعینحال پُرخطر اجتماع میکردیم، در ذهن بنده دوباره زنده بشود… من به شما که نگاه میکنم -عزیزان جوان دانشجو- مسجد کرامت و مسجد امام حسن مجتبی را به یاد میآورم؛ که آنجا هم همین شماها -شماهای سیوپنج سال قبل- مینشستید و درس تفسیر قرآن و تفسیر نهجالبلاغه و مبانی نهضت اسلامی مذاکره و بحث میشد؛ نوشته میشد و گفته میشد. چوبش را هم میخوریم؛ هم شما میخوردید، هم ما میخوردیم. دستگاه جبارِ طاغوت، آن روز تحمل نمیکرد که یک طلبه با جمعی دانشجو بنشینند و از دین حرف بزنند؛ بخصوص که محفل دانشجویی ما آن روز، محفل گرمی هم بود؛ محفل پُرجمعیت و متراکمی بود.» (۲)

با این حال، روابط این روحانی انقلابی جوان با دانشجویان، به مشهد محدود نبود و وی یا به دیگر دانشگاههای کشور هم سر میزد(۳) و یا با دانشجوهایی که در آن دانشگاهها درس میخواندند رابطه داشت. یکی از مزایای این روابط، کسب اطلاع از وضعیت دانشگاهها، از طریق این مرابطین بود:
«در دانشگاهها و در همین دانشگاه شهید بهشتی، قبل از انقلاب چند جوان متدین بودند که اگر اسم بیاورم، بعضی از آنها را میشناسید. بعضی از آنها با بنده دوست و خویشاوند بودند؛ میآمدند از اینجا -که آن زمان اسمش دانشگاه ملی بود- مطالبی برای بنده نقل میکردند. اولاً مراسم مذهبی که هیچ، حتی یک محیط کوچک هم برای نماز خواندن نداشتند. خودشان دُور هم جمع شدند و با پول شخصی جای کوچکی را بهعنوان نمازخانه درست کردند. مگر دستگاه اجازه میداد؟ آن روز همین دانشگاه -که عمدتاً محل اعیان و اشراف و بچهپولدارها بود- اینگونه بود؛ مرکز چه فجایع و فسادهایی! دانشگاههای دیگر هم همینگونه بود. واقعاً استاد و دانشجوی متدین در دانشگاه زیر فشار بودند.» (۴)
«قبل از انقلاب، در خیل مبارزات عظیم مردم، دانشجویان چشمگیر بودند؛ حضور داشتند و فعال مینمودند. من بیشترین مشاهدهام در این مورد، مربوط به مشهد است. در محیط دانشجویی مشهد، من فعال بودم؛ تهران هم که میآمدم، همینطور بود. در دانشگاههای مختلف میآمدم و میرفتم؛ دانشجویان با من ارتباط داشتند و از نزدیک میدیدم که چه خبر است. الان بعضی از همین مسئولان کنونی کشور، از دانشجویانِ آن روز ما هستند که با ما ارتباط داشتند.»(۵) مثلاً یکی از این دانشجویان مترقی و مبارز، مهدی باکری بود که از طریق دوستی با یکی از آشنایان آیتالله خامنهای، با ایشان آشنا شده بود و ارتباط گرفته بود:
«مرحوم شهید آقامهدی باکری را من از قبل از انقلاب میشناختم؛ ایشان دانشجوی دانشگاه تبریز بود، با یکی از دوستان ما که ایشان هم دانشجوی دانشگاه تبریز بود آمدند مشهد؛ اتفاقاً تابستان بود و من در یکی از همین ییلاقات اطراف مشهد بودم؛ آمدند آنجا و دیدم این جوان را. اهل کار بودند، اهل مبارزه بودند، فهیم بودند؛ مسائل کشور را، موقعیت کشور را میفهمیدند.» (۶)
به این ترتیب در سالهای پیش از پیروزی انقلاب، نوعی پیوند معنوی و تقارب ذهنی میان آیتالله خامنهای و دانشجویانی که در اطراف ایشان قرار داشتند به وجود آمده بود. البته «این ارتباطات، ارتباطات سازمانی نبود، ارتباطات تشکیلاتی نبود، ارتباطات در مسائل مبارزاتیِ تند نبود؛ ارتباط فکری و تبیینی بود؛ یعنی جلساتی داشته باشیم که دانشجوها در آنجا شرکت کنند، یا ما احیاناً در جلسهای از جلسات دانشجویی در دانشگاه شرکت کنیم.» (۷)
واپسین اقدامِ عمدهی آیتالله خامنهای و روحانیون مبارز در آستانهی پیروزی انقلاب، تحصن در دانشگاه تهران بود. مکانیابی این تحصن در دانشگاه، نشانهی دیگری از میل روحانیت برای وحدت با دانشگاهیان بود و البته با حضور آنها در بطن حوادث انقلاب در مرکزیترین نقطهی شهر تهران، آنها را به مجموعهی عظیم ملت انقلابی پیوند میزد. با پیروزی انقلاب، فصل جدیدی در روابط آیتالله خامنهای با دانشجویان آغاز شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب، دانشگاههای کشور، یکی از کانونهای تحولات سیاسی و محل تبادل افکار و مناظرات بود: «گروهکهای الحادی آمدند دانشگاه تهران را تصرف کردند و از اتاقها و سالنها و مراکزش بهعنوان اتاقهای جنگ، انبارهای سلاح و مرکز توطئه علیه اصل انقلاب و علیه نظام استفاده کردند! فضا را قُرق هم کردند؛ یعنی یک حالت ارعابی نهفقط در مسئولان آن روز -مسئولان آن روز، دولت موقت بودند که اصلاً جان و توان و دل و جگرِ ورود در این میدانها را نداشتند؛ آنها که هیچ!- که حتی در دل بسیاری از افراد انقلابی هم ایجاد کرده بودند.» (۸)
در چنین شرایطی بود که پس از فاجعهی شهادت آیتالله مطهری، امام خمینی (رحمهالله)، رابطهی آیتالله خامنهای و دانشگاه را به شکلی رسمی برقرار کرد. امام در دیدار با جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران، در پاسخ به احساس نیازی که از سوی آنها مبنی بر خلأ بهوجودآمده از فقدان آقای مطهری در دانشگاه ابراز کردند، «آقا سید علی آقای خامنهای» را بهعنوان یک روحانیِ مناسب برای جوّ دانشگاه و رجوع دانشجویان انقلابی معرفی کردند:
«شما نشستهاید که چهار تا کمونیست بیایند در دانشگاه و قبضه کنند دانشگاه را؟! شما مگر کمتر از آنها هستید؟ عدد شما بیشتر از آنهاست؛ حجت شما بالاتر از آنهاست. شما این مسائل را که بگویید، خیانت اینها را میتوانید واضح بکنید در آن مکان، در دانشگاه. خیانتشان را میتوانید واضح بکنید که خودشان بگذارند بروند. بِایستید، صحبت کنید. بگویید آقا، خب بیایید یکییکی بگویید ببینم شما چهکاره هستید آمدهاید توی دانشگاه دارید اخلال میکنید؟ میخواهید چه بکنید؟ میخواهید درس بگویید برایمان؟ شما کار خودتان را اول حساب بکنید که چهکاره هستید توی این مملکت. شما از اهل این مملکت هستید، یا عُمّال غیر هستید خودتان را به ما میچسبانید؟ بِایستید آقا، بگویید. البته باید اشخاصی هم که گوینده هستند بیایند در دانشگاه و من پیشنهاد میکنم که آقای آقاسیدعلیآقا بیایند، خامنهای. شما ممکن است که بروید پیش ایشان از قول من بگویید ایشان بیایند به جای آقای مطهری. بسیار خوب است ایشان، فهیم است؛ میتواند صحبت کند؛ میتواند حرف بزند.» (۹)
به این ترتیب، آقای خامنهای بهعنوان نمایندهی امام در دانشگاه تهران انتخاب شد. مهمترین اقدام ایشان در این مقطع، برگزاری جلسات هفتگی با دانشجویان بود که در حد فاصل تابستان ۵۸ تا بهار ۵۹ در دانشگاه تهران برگزار میشد. یکی از روزنامهها، دربارهی این جلسات، اینگونه گزارش داده است:
«روزهای دوشنبه، مسجد دانشگاه تهران با اجتماع گروه کثیری از دانشجویان و گفتوشنود پیرامون مسائل و مباحث مختلف اسلامی، روح دیگری مییابد. حجتالاسلام سیدعلی خامنهای پس از اقامهی نماز با دانشجویان مسلمان و متعهد این دانشگاه به گفتگو مینشیند.» (۱۰)

این جلسات، دو فایدهی عمده برای جریان انقلابی مسلمان دانشگاه به ارمغان آورد. نخست اینکه در فضای تنشزا و حساس دانشگاه که نیروهای معارض انقلاب به شکلی حداکثری و روزافزون، به تبلیغات و برگزاری میتینگهای سیاسی میپرداختند، وجود یکی از شخصیتهای مبارز و همراه امام، روحیه و توان مضاعفی به نیروهای انقلابی میبخشید. و دوم اینکه شکل برگزاری جلسات هفتگی به صورت پرسش و پاسخ آقای خامنهای با دانشجوها، امکان نزدیکیِ بیشتر طرفین و برقراری رابطهی رو در رو را فراهم میکرد که در انسجام نیروهای انقلاب، تأثیر فراوانی داشت. آیتالله خامنهای دربارهی آن جلسات و حالوهوای آن میگویند:
«من همان ماههای اول پیروزی انقلاب، هر هفته میرفتم به مسجد دانشگاه تهران، برای دانشجوها، هم سخنرانی میکردم، هم پاسخ به سؤالات میدادم؛ هر هفته. دانشجوها، بچههای مسلمان، انقلابی، میآمدند آرام مینشستند، میشنفتند، میرفتند؛ عده هم زیاد بود؛ نه اتاق جنگی بود، نه تفنگی بود، نه شعارهای ناجوری بود؛ اول انقلاب، آنهم در محیط دانشجویی، آنهم تهران، آنهم بنده که آنوقت هنوز رئیسجمهور هم نبودم، عضو شورای انقلاب بودم -یعنی همهی عوامل انقلابی بودن جمع بود- میرفتیم در دانشگاه برای دانشجوها صحبت میکردیم، در یک محیط آرام، در یک محیط عاقلانه؛ شاید در بین این برادران و خواهرانی که آن سالها دانشجو بودند، باشند کسانی در بین شماها که یادشان باشد آن سالها را. آن روزی که دانشگاه را گروههای کمونیستی قُرق کرده بودند که خطر نابودی بود.» (۱۱)
با این حال، فضای متشنج دانشگاه، همیشه هم تابِ برگزاری آرام و بیماجرای این جلسات را نمیآورد. از این رو، آیتالله خامنهای روزهایی را هم به یاد میآورد که جوّ جنجالی دانشگاه، بر این جلسات نیز تأثیر میگذاشت و گاهی به تعطیلی آن میانجامید:
«روزی از روزها در همین دانشگاه تهران، دانشجویان عضو آن احزاب غیرقانونی -که الحمدلله اسمهای خیلی از آنها هم از یاد همه، از جمله از یاد بنده رفته است- بنا داشتند که نیروهای انقلابی را در دانشگاه، تارومار کنند. واقعاً در این دانشگاه تهران، وحشت، تمام فضا را گرفته بود! من اتفاقاً پیش از ظهر آن روز، کاری داشتم -چون آنوقت، سال پنجاهوهشت کارهای زیادی بر دوش من بود- آن کار را انجام دادم و ظهر که شد، طرفِ دانشگاه آمدم. دو سه نفر از بچههای سپاه که بهعنوان محافظ با من بودند گفتند: به دانشگاه نروید، امروز دانشگاه خطرناک است. گفتم نه، اتفاقاً امروز هم باید به دانشگاه برویم؛ وقتش امروز است. به دانشگاه تهران آمدم؛ هیچکس نبود -در مسجد دانشگاه، شاید چهار پنج نفر بودند. دقیقاً یادم نیست چند نفر؛ تعداد خیلی کمی بودند- آنها هم به من گفتند که آقا، زودتر از اینجا بروید، خطرناک است. اگر آن گروهها مرا میشناختند -از دور که میشناختند، میدانستند من فلانیم- واقعاً برای من خطرهای جدی هم داشت. آنها ترسیدند و ما را از دانشگاه، بیرون بردند!» (۱۲)
طرح صریح مسائل سیاسی و پاسخهای قاطع به پرسشهای بیپروای دانشجوها در این جلسات، سبب شده بود که محتوای سخنان آیتالله خامنهای، عموماً در جراید کشور انعکاس پیدا کند. محتوای پرسش و پاسخهای این مقطع، عموماً به دلیل عضویت ایشان در شورای انقلاب و حزب جمهوری، پیرامون مسائل مرتبط با این دو نهاد انقلابی است و پرسشگران، جدای از پرسشهای فکری یا جویا شدن نظرات شخصی ایشان، از مواضع شورای انقلاب یا حزب جمهوری نیز در قبال رویدادهای گوناگون سؤال میکردند. اما بخش دیگری از سؤالات به صورت مستقیم به خود آقای خامنهای مرتبط میشد و پرسشگران دربارهی اقدامات و مسئولیتهای او، پرسشگری و مطالبه میکردند.
در یکی از این جلسات، یکی از دانشجوها با تکیه بر اظهارات آقای شیخ ابوالقاسم لاهوتی -از روحانیون مبارز سالهای پیش از انقلاب- که در مصاحبهای تلویحاً به آقای خامنهای اشاره کرده و گفته بود: «خوب است کسی مسئولیت سپاه پاسداران را به عهده بگیرد که یک شغل، بیشتر نداشته باشد.» نظر ایشان را در رابطه با این اظهارنظر پرسیده بود. آقای خامنهای جواب داده بود:
«من در پاسخ این پیشنهاد آقای لاهوتی هیچ مطلبی برای گفتن ندارم مگر آنکه از ایشان و از شما درخواست کنم که شما را به خدا، خدمت امام بروید و از ایشان بخواهید که مرا از سرپرستی سپاه بردارند. [این مسئولیت] چیزی برای من ندارد البته انشاءالله خیر معنوی داشته باشد.» (۱۳)
در جلسهای دیگر، یکی از دانشجوها با لحنی تند و عتابآلود، حزب جمهوری اسلامی را متهم به انحصارگری میکند: «حزب جمهوری اسلامی چرا اینقدر فرصتطلبی و انحصارطلبی و مقامپرستی دارد؟ چرا میخواهد تمام قدرت را به دست آورد؟ چرا اینقدر سنگ جلوی پای کاندیدایی میاندازد که در بین ملت، بالاترین رأی را خواهد آورد؟» با این حال، آیتالله خامنهای سعی میکند که با متانت و به دور از بدبینی، پاسخ او را بدهد:
«درددلی بود که خواندم. البته ایشان حزب را متهم به فرصتطلبی میکنند و قدرتطلبی؛ و من در پاسخ اینهمه سؤال باید عرض کنم که [این] خواهر و برادر عزیز، انشاءالله اشتباه کرده، گمانِ غرضورزی را خیلی ضعیف میدانم و گمانِ اشتباه را بیشتر میدانم.» (۱۴)
در همین جلسه، دانشجوی دیگری نظر آیتالله خامنهای را دربارهی اتهامات شیخ علی تهرانی میپرسد. شیخ علی تهرانی، شوهر خواهر آقای خامنهای بود که اتهامات فراوانی را به روحانیون حزب جمهوری و در رأس همه نسبت به آقای خامنهای وارد میکرد. آیتالله خامنهای به این پرسش هم با بردباری پاسخ میدهد؛ اما معتقد است:
«بعضی از حرفهایی که ایشان زدهاند اتهام نیست، دشنام است. [اینکه] فلانی آدم جاهطلبی است، این دیگر تهمت نیست، این یک فحش و دشنام دادن است… الان بنده به نوبهی خودم از اینکه یک شخصی به من اهانت میکند نهفقط ناراحت نمیشوم و اهمیت نمیدهم بلکه به آسانی حاضرم از اهانت و دشنام او بگذرم… آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟ میگویند که فلان اسناد را افشا کند. خب هرچه افشا کنند برای ما بهتر است.» (۱۵)
برای آیتالله خامنهای، حضور در دانشگاه و گفتوشنود با دانشجوها، نهتنها سخت و دشوار و دردسرآفرین نبوده، بلکه از دیگر مسئولیتها و فعالیتهایی که در آن مقطع داشته، دوستداشتنیتر بوده است:
«من در تمام شغلهایی که هماکنون انجام وظیفه میکنم مثل سپاه پاسداران و وزارت دفاع، کار سخنرانی و نماز جماعت را که هفتهای یک روز و با شما دانشجویان میباشم از همهی کارهایم بیشتر دوست دارم. چون من با این کار آمیخته شدهام و [این کار را] اصیلتر میدانم.» (۱۶)
خردادماه ۵۹، دانشگاهها برای مقابله با جریانات ضد انقلاب و ایجاد تحول در نظام آموزشی تعطیل شد. با این حال، حضور آیتالله خامنهای در مجامع عمومی و دیدارهای رو در رو و پرسش و پاسخ با آحاد مردم، محدود به دانشگاه نبود. «شرکت در جلسات پرسش و پاسخ با مردم» در آن روزها که فضای سیاسی تحت تأثیر حاکمیت دولت موقت و بعد دولت بنیصدر، و نیز جوسازیهای فزاینده علیه حزب جمهوری، بهشدت مشوش و غیرعادی بود، یکی از کنشهای سیاسی ضروری افرادی مانند ایشان بود تا بتوانند از میان این تخریبها، یک کانال مستقیمِ گفتگو با ملت را به وجود بیاورند. ششم تیر ۱۳۶۱، آیتالله خامنهای در حالی در مسجد ابوذر تهران ترور شد که آنجا هم پاسخگویِ سؤالات مردم پیرامون حقوق زنان در یک جلسهی پرسش و پاسخ بود. (۱۷)
در دوران ریاست جمهوری
با انتخاب آیتالله خامنهای به سِمَت ریاست جمهوری اسلامی ایران در مهرماه ۱۳۶۰، دیدارهای دانشجویی و جلسات پرسش و پاسخ، «با وجود اشتغالات زیادِ»(۱۸) آقای رئیسجمهور همچنان ادامه یافت. مسئولیت ریاست جمهوری باعث شد که رفتوآمد هفتگی آیتالله خامنهای به دانشگاه تهران، با فواصل بیشتری انجام شود و این در حالی بود که ایشان آرزو داشت که چنین مشاغل و مسئولیتهایی، با محدودیتهایی که پدید آورده بود، از دوش او برداشته میشد تا بتواند دفعات بیشتری به گفتگوی با دانشجویان بپردازد و حتی در دیدارهای رو در رو با اقشار مختلف کشور، این تجربه را تکرار کند:
«کاش مىشد هفتهاى یکبار باشد مثل سابق، ولى نمىشود… همانطور که مىدانید این جلسه براى این هم نیست که فقط من به شما بگویم، بلکه وضع پاسخ به سؤالات معنایش همین است که در حقیقت گفتگو، طرفینى است؛ و سخن شما را هم من اینجا بدون روپوش و بدون هیچگونه تردیدى و طبقهبندىاى از برادرهایى که بناست جمع کنند این حرفها را بایستى بشنوم و همان را مطرح کنم… البته این آرزوى ما مخصوص به دانشجویان هم نیست، مخصوص به دانشگاه هم نیست. من اگر مىتوانستم توى یک مسجدى بروم امام جماعت بشوم در همین مسئولیت کنونى و در معرض سؤال و پاسخ و اینها باشم، حتماً این کار را مىکردم. دوست مىداریم با قشرهاى مختلف مردم این رویارویى باشد، روبهرویى در گفتن و شنیدن. ولى خب طبیعى است که دانشگاه مهمتر است.» (۱۹)
در این دوره اما، نهفقط شهر تهران و مشخصاً دانشگاه تهران، که جلسات آیتالله خامنهای با دانشجویان، به دانشگاههای سراسر کشور تسری پیدا کرد؛ به این شکل که ایشان در جریان انجام سفرهای استانی به اقصینقاط کشور، و برگزاری جلسات با مسئولان و اقشار مختلف مردم آن استان، گاهی یک جلسه هم به دیدار با دانشجویان اختصاص میداد. از این رو رئیسجمهور وقت ایران در طول دوران ریاست جمهوری، جدای از جلسات عمومی با دانشجویان دانشگاهها و مراکز آموزشی متعدد کشور، بهطور مشخص، جلسات پرسش و پاسخ دانشجویی را همچنان تداوم بخشید. ایشان افزون بر تداوم نسبیِ جلسات پرسش و پاسخ با دانشجویان دانشگاه تهران، همین نحو جلسات را با دانشجویان دانشگاههای شهید بهشتی، علم و صنعت، خرمآباد، رازی کرمانشاه و امیرکبیر هم برگزار کرد. مجموع تعداد این جلسات، برای یک دورهی هشتسالهی ریاست جمهوری، بسیار قابل توجه است. اگر تا پیش از این، آیتالله خامنهای یکی از اعضای متعدد شورای انقلاب یا مجلس شورای اسلامی بود، حالا در جایگاه دومین شخص مملکت از نظر ساختار سیاسی کشور قرار گرفته بود. با این حال با نیمنگاهی به جلسات پرسش و پاسخ دانشجویی در این مقطع، متوجه میشویم که صراحت سؤالات دانشجویان بههیچوجه کاسته نشده است. دانشجویان در این جلسات، مهمترین مسائل مملکتی را از رئیسجمهور وقت میپرسیدند و بالاترین مقام اجرایی کشور، با سعهی صدر به این پرسشها پاسخ میداد. مثل همیشه، اغلب سؤالات به صورت مکتوب در اختیار آیتالله خامنهای قرار میگرفت تا سؤالکنندهها بیواهمه از افشای هویتشان، پرسش خود را بدون خودسانسوری بیان کنند.
در این مقطع، در میان پرسشهای مطرحشده از سوی دانشجویان که با صراحت، پرسششونده را به چالش میکشد و آیتالله خامنهای هم با رویی گشاده به آنها پاسخ میدهد، میتوان نمونههای جالب توجهی را نقل کرد. در یکی از این جلسات در دانشگاه تهران، دانشجویی پرسیده است: «منظور حضرت امام از تذکرات مکرر مبنى بر زىّ طلبگى چه بوده است؟ آیا پناه بردن به ساختمانها و کاخهاى مجلل آنچنانى تنها راه کسب امنیت است؟ علىرغم ارادت خاصى که به جنابعالى داریم ولى لطفاً راجع به زندگى خودتان توضیح بفرمایید.» رئیسجمهور در پاسخ میگوید:
«من خودم توى کاخ زندگى نمىکنم، بنده الان محل زندگىام یک خانه است، یک خانهى چهار پنج اتاقه و خیلى هم معمولى است… حالا من خودم را که مىگویم چون از خود من سؤال کردند، خودم را دارم جواب مىدهم. دفترهاى ما توى آن ساختمانهاى قدیمى است که البته اسمش کاخ است و کاخ هم هست، کاخ یعنى ساختمان بلند و مجلل، اما از خود بنا که بگذرید هیچگونه تشریفات و وسایل مجلل توى این ساختمانها وجود ندارد.» (۲۰)
در یکی دیگر از جلسات، یکی از دانشجویان دانشگاه تهران، پرسشی دربارهی تعداد مسئولیتهای آیتالله خامنهای مطرح میکند و میپرسد: «با توجه با اینکه داشتن چندین مسئولیت براى شخص، منجر به کمتوجهى به مسائل مىشود، چرا چندین مسئولیت را پذیرفتهاید؟» رئیسجمهور پاسخ میدهند:
«یک بیت عامیانهاى هست که رایج است تو زبانها، مىگویند: «مدینه گفتى و کردى کبابم!» این یک واقعیت است… و من امیدوارم که حرکت عمومى دستگاههاى دولتى ما جورى باشد که ما به اینجا برسیم. افراد را پیدا کنید، مسئولیتها را به آنها بسپاریم و هر کسى یک شغل داشته باشد. در مورد مشاغل من که مىفرمایید، من مشاغلم بعضىاش قانونى است: رئیسجمهور، عضو شوراى عالى دفاع است، طبق قانون اساسى. بنده هیچوقت خودم استقبال نمىکردم یا داوطلب نبودم که من رئیس شوراى عالى دفاع باشم اما غیر از این امکان نداشته، غیر از این ممکن نمىشده چون رئیسجمهور بهطور طبیعى رئیس قوهى مجریه است و شخص اول مملکت بعد از مقام رهبرى است طبق قانون اساسى، و این ایجاب مىکند که در یک مجمعى که همه نشستند او رئیس باشد. [اگر] دیگرى رئیس باشد کار آن رئیسى که غیر از رئیسجمهور است مختل خواهد شد؛ یعنى او نمىتواند کار لازم را در این مورد انجام بدهد.» (۲۱)
نکتهی جالب دیگر آن است که بعضی از این جلسات بلافاصله پس از وقوع رویدادهای مهم سیاسی کشور برگزار شده است. این اتفاق به این معنا است که آیتالله خامنهای پس از وقوع چنین حوادثی که فضای سیاسی کشور را بهشدت متأثر کرده، بهترین جایگاه و محل برای روشنگری و تبیین مسائل و پاسخ به شبهات بهوجودآمده را «دانشگاه» میدانستهاند. برای مثال، در روزهای پس از عزل آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری در فروردین ۱۳۶۸، آیتالله خامنهای با حضور در یکی از دانشگاههای تهران، به چند سؤال پیرامون «آیتالله منتظرى و دلیل برکنارى ایشان