کد خبر:12472
پ

اولین جلسه دوره تخصصی امامت و ولایت

اولین جلسه از دوره تخصصی امامت و ولایت با حضور استاد معظم آیت الله سید محمد حسینی قزوینی در حوزه علمیه امام محمد باقر( علیه السلام) برگزار شدک.

اولین جلسه این دوره تخصصی که مدرک رسمی آن از سوی مرکز مدیریت حوزه علمیه استان تهران صادر می گردد ، در غالب ۲ کلاس در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۷ در ساختمان ِبهشت حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) برگزار شد.

 


کلاس اول:


کلاس دوم:


متن کلاس اول:

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ وَ بِهِ نَسْتَعِینَ وَ هُوَ خَیْرُ نِاصِرٍ وَ مُعینٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلَی رَسولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لا سِیَّمَا عَلَی مَوْلانَا بَقِیَّةِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمْ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أعْداءِ اللهِ إلَی یَوْمِ لِقَاءِ اللهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدَانَا لِهَذا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أنْ هَدَانَا اللهِ».

 

خدا را بر تمام نعمت‌هایش، به ویژه نعمت ولایت سپاس می‌گوییم. من چند نکته را خدمت عزیزان عرض می‌کنم: هدف ما از این جلساتی که بنا است در خدمت بزرگواران باشیم، این نیست که ما این‌جا یک بحث‌هایی را مطرح کنیم، عزیزان هم استماع بفرمایند و از این مطالب یک روزی در منبر یا در جلسات و غیره‌ استفاده کنند. یا مطالبی باشد که آقایان احساس کنند قبلاً هم در این زمینه مطالبی داشته‌اند، حالا یک مطالب جزئی اضافه شد. هدف اصلی ما این است که ما یک مقداری در رابطه با مباحث ولایت که اُسّ و اساس اسلام است، نه مذهب…

 

«وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»،[۱] «وَ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةِ»،[۲] «مَنْ مَاتَ بِلا إمامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةِ»،[۳] «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»،[۴] «أنَّ عَلیّاً وَلیٌّ لِلمُؤمِنینَ»، «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ». این را دیگر بزرگان اهل سنّت مثل آلوسیِ سلفی، در تفسیر روح المعانی، جلد ۶، صفحه‌ی ۱۹۳ با سند صحیح نقل می‌کند. هدف ما این است که یک مقدار این مباحث ولایت گشوده شود و نقطه‌ی آغازی برای کارهای علمی و پژوهش‌ها باشد.

 

نکته‌ی دوم هجمه‌ای که امروز در حوزه‌ی ولایت و امامت ـ به ویژه از ناحیه‌ی وهّابیّت ـ ما داریم، یک هجمه‌ی بی‌نظیری است. در تاریخ این‌چنین هجمه‌ای سابقه نداشته است. الآن در فضای مجازی طبق آماری که خود علمای اهل سنّت داده‌اند از هر سه سایت در فضای مجازی، دو سایت متعلّق به سلفی‌ها و وهّابیّت است. در بین شبکه‌های ماهواره‌ای هم در خاورمیانه دانشگاه علم و صنعت تهران تحقیقی کرده است، بیش از ۳۰۰ شبکه فقط در خاورمیانه قابل دریافت است که علیه شیعه، علیه ولایت، علیه امامت در حال تبلیغ هستند.

 

نکته‌ی سوم، در طول تاریخ افرادی که به سمت مذهب شیعه سوق پیدا کرده‌اند زیاد هستند. اخیراً در قم، مرکز ابحاث عقایدیه، کتابی را در ۱۴ یا ۱۵ جلد به نام «موسوعة من حیات المستبصرین» نوشته‌اند، آمار بزرگان اهل سنّت و وهّابیّت، اساتید دانشگاه‌های آن‌ها که به مذهب شیعه گرایش پیدا کرده‌اند. یعنی یک انبوهی از بزرگان و علمای اهل سنّت به این مسیر کشیده شده‌اند. از طرف دیگر هم کسانی که از شیعه در طول تاریخ به طرف اهل سنّت یا وهّابیّت سوق پیدا کرده‌اند به قدری کم بوده است کالعدم؛ ولی تحمّل همان کم هم برای ما خیلی سخت است. من فقط یکی از پیامک‌هایی که ـ‌مربوط به دو یا سه سال قبل بوده است، زمانی که آقای محمّدی گلپایگانی قم تشریف داشتند  در گوشی موبایل خود داشتم به ایشان دادم، مطالعه کردند، اشک از چشمان ایشان جاری شد.

 

«سلام بر فلانی، شب عید غدیر همه‌ی قبیله که ۵۰۰  نفر بودند شیعه شدند». شماره‌ی تلفن ایشان هم موجود است. ماموستای آن‌ها، علمای آن‌ها، طلبه‌های آن‌ها، همه شیعه شدند. الآن ما در داخل کشور نزدیک به ۴۶، ۴۷ نفر از علمای بزرگ اهل سنّت را داشتیم… چه مولوی‌های شرق کشور، چه آخوندهای گلستان، چه ماموستاهای غرب کشور به مذهب شیعه کشیده شدند. عمدتاً هم با همین بحث‌های خیلی ناچیزی که ما در طول این ده تا بیست سال در ماهواره‌ها داشتیم، بوده است. نزدیک به ۸۰ نفر از طلبه‌های آن‌ها شیعه شدند و دارند شبانه‌روز تبلیغ می‌کنند. حدود ۱۲۰ نفر از اساتید دانشگاه، مهندس و دکتر از آن‌ها به مذهب شیعه کشیده شده‌اند. این‌ها به برکت اهل بیت است. همان تعبیر امام رضا (سلام الله علیه): «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا».[۵]

 

خود من در مکّه در منزل یکی از این شیعیان جلسه‌ای داشتم. خدمت دوستانی از بعثه مثل آقای هادوی، آقای نوّاب و غیره هم بودیم، تعدادی از شیعیان از خود مکّه و از جدّه و از بعضی روستاهای اطراف مکّه شب نیمه‌ی رمضان جمع شده بودند، جشن میلاد امام مجتبی داشتیم. تعداد کسانی که از وهّابی‌ها مستبصر شدند… حتّی یکی از این‌ها یک اشعاری در رابطه با امام مجتبی خواند، اشک همه سرازیر شد. به قدری این اشعار را زیبا، حماسی و عاشقانه سروده بود.

 

این‌ها کاملاً مشهود است، ولی از این طرف هم در این ۱۰، ۱۵ سال اخیر در اثر تبلیغات گسترده‌ی آن‌ها، ضعف مبانی اعتقادی بعضی از طلبه‌های ما، دو یا سه موردی بوده است که قلب هر انسانی را به درد می‌آورد. مثلاً حسین مؤیّد در قم درس خارج تدریس می‌کرد، ۱۵۰ تا ۲۰۰ شاگرد داشت، شوهر خواهر جناب عمّار حکیم. یا ما باعث شدیم یا زیر بنای اعتقادی ایشان خراب بوده است یا پول‌های کلانی که وهّابی‌ها در اختیار او قرار دادند. به هر حال از این‌جا به اردن و از اردن به عربستان رفت؛ الآن مرتّب در شبکه‌های مختلف، در شبکه‌های فارسی و عربی وهّابی‌ها برنامه دارد. این مسئله خیلی دردآور است. یعنی یک مورد هم برای انسان دردآور است.

 

مورد دیگر مهدی موسوی که از طلبه‌های خود تهران بود، مدّتی در حوزه‌ی علمیّه‌ی آیت الله مجتهدی بود، بعد به حوزه‌ی مروی رفت. ایشان الآن وهّابی شده است، هر شب هم برنامه دارد. از آن طرف هم عمّامه‌ی خود را روی میز گذاشته است، لباس معمّم خود را هم یک طرف گذاشته است، خود ایشان هم با لباس شخصی است و شروع کرده و علیه شیعه در حال تبلیغ کردن است. با بعضی از هم حجره‌ای‌های خود، هم مباحثه‌های خود، بعضی از طلبه‌ها تماس می‌گیرد و می‌گوید بیایید سنّی شوید، در شیعه خبری نیست. اگر پول و مقام بخواهید این‌جا است، آخرت بخواهید، دین بخواهید، همه چیز این‌جا است. همین‌طور در حال فعّالیّت است.

 

این‌ها واقعاً برای انسان درد است. حتّی پدر و مادر ایشان به دفتر ما آمدند، پدر ایشان دکتر است، استاد دانشگاه است، عضو هیئت علمی یکی از دانشگاه‌ها ـ یا دانشگاه صنعتی شریف یا دانشگاه تهران ـ است، مادر ایشان پزشک است. مادر ایشان اشک می‌ریخت که خدایا من به او شیر حرام نداده بودم. حتّی می‌گفت من زمانی که به او شیر می‌دادم مقیّد بودم که وضو بگیرم و شیر بدهم، چرا این بچّه‌ی من این‌طور در دامن وهّابیّت سقوط کرده است؟ پدر ایشان اصلاً شوکه شده بود. اصلاً نمی‌توانست صحبت کند.

 

علی ایّ حال این مسائل درد است، برای ما یک مورد هم قابل تحمّل نیست. یا یکی از اساتید در حوزه‌ی علمیّه‌ی اصفهان که اجازه‌ی اجتهاد را هم از بعضی آقایان مثل آقای منتظری و آقای صانعی دارد، دارد کلّ عقاید شیعه را زیر و رو می‌کند (تخریب می‌کند). می‌گوید: ما روایتی در رابطه با نصب علیّ بن ابی‌طالب نداریم و همه‌ی این روایات ضعیف است! مجعول است! می‌گوید: روایاتی که در رابطه با اسامی ائمّه است دروغ است! اصلاً خود ائمّه خبر نداشتند امامان بعدی چه کسانی هستند! یک سری لاطائلات می‌بافد. تعدادی طرفدار هم دارد و شاگرد تربیت کرده است.

 

من روز شهادت صدّیقه‌ی طاهره در اصفهان بودم، با امام جمعه‌ی محترم دو جلسه‌ی مفصّل داشتیم، گفتم: این‌ها درد است، گفت: ما او را محدود کردیم، دادگاه ویژه تشکیل دادیم. گفتم: این بدتر می‌شود. دادگاه ویژه بیاید و حکم بدهد این شخص بیشتر مطرح می‌شود و تبدیل به بت می‌شود. شما باید فکر او را محدود کنید نه این‌که جسم او را محدود کنید. شما باید کاری کنید، یک جلسه‌ی مناظره بگذارید، اساتید بیایند، طرفداران او هم بیایند، آن‌جا یک بحثی بشود و مشخّص بشود این حرفایی که دارد می‌گوید بی‌اساس است.

 

حالا یا وهّابی‌ها پشت صحنه آمدند و او را خریده‌اند یا این‌که دنبال یک قضایای دیگری است. دنبال خالف تُعرف است، باید فکر این شخص محدود شود. فکر او باید شکسته شود که برای طلبه‌ها و برای دیگر افراد مشخص شود. گفت: ما نمی‌گذاریم دیگری کاری کند. گفتم: همین هفته‌ی گذشته با تعدادی از دانشجوها اردویی به مشهد رفته بود؛ در نجف آباد در مسجد جواد الأئمّه جلسه دارد، ۳۰۰، ۴۰۰ نفر نشسته‌اند. تمام مکان‌ها را من گفتم، گفتم: همین امروز که من این‌جا هستم و شما روضه دارید، در همین نزدیکی شما ایشان هم جلسه‌ی روضه دارد. شما چه چیزی را محدود کردید؟ ایشان خیلی تعجّب کرد که اطّلاعات من خیلی دقیق و به روز است. گفتم: این هم آدرسی که امروز ایشان در نزدیکی دفتر شما مجلس داشت.

 

این‌ها درد است و درمان این است که ما باید طلبه‌ها را از همان ابتدای ورود به حوزه با مباحث ولایی آشنا کنیم. کسی نمی‌آید از کانال فقهی طلبه‌های ما را منحرف کند، اصولی نمی‌تواند، فلسفی نمی‌تواند، امروز عمدتاً می‌آیند… چون می‌دانند عمود خیمه‌ی اسلام و تشیّع بحث امامت است. این را می‌زنند (تخریب می‌کنند). اگر بزنند و این عمود شکسته شود خیمه فرو می‌ریزد. می‌دانند دیگر در فقه و اصول و دیگر مباحث کاری از آن‌ها ساخته نیست.

 

لذا این‌جا که می‌گوید: «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»،[۶] این نشان می‌دهد که عمود این‌جا است. «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ… وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ»،[۷] «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ».[۸] از امام حسین سؤال می‌کنند که یا ابن رسول الله «مَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ»،[۹] اصلاً توحید را آورده‌اند در بحث امامت منحصر کرده‌اند. چون ملاک آن است، راه آن است، طریق آن است.

 

ما إن‌شاء‌الله این چهار جلسه که در خدمت بزرگواران هستیم، یک خروجی از این جلسات خواهیم گرفت، بعد با خروجی‌های این‌ها هدف ما این است إن‌شاء‌الله عزیزان ما بتوانند از نظر مبانی اعتقادی به یک مرحله‌ای برسند که اگر با یک عالم سنّی، با یک وهّابی بحث کردند، پنج دقیقه‌ی اوّل طرف مقابل را خلع سلاح کنند. نه این‌که ده جلسه بخواهند بحث کنند، همان پنج دقیقه‌ی اوّل. چون آن‌ها چیزی برای ارائه ندارند، معارف اهل بیت به قدری گویا است، من این را نه به عنوان این‌که شیعه هستم می‌گویم. من بیش از ۲۳۰، ۲۴۰ مناظره در خاک عربستان با سران وهّابی داشتم، استاد دانشگاه آن‌ها بوده، معلّم آن‌ها بوده، مفتی اعظم آن‌ها بوده است. ما وقتی حرف‌های آن‌ها را با معارف اهل بیت مقایسه می‌کنیم اصلاً آن‌ها «کبیت العنکبوت»، بلکه «أوهن من بیت العنکبوت».

 

مفتی اعظم آن‌ها، ما با او یک ساعت بحث کردیم، در مورد چند موضوع هم بحث کردیم، روی سایت هم قرار داده‌ایم. هم صوت و هم متن این مناظره را در سایت قرار داده‌ایم. اصلاً ایشان در برابر ما حرفی نداشت که بگوید. به طوری که خود همکاران ایشان، معاونین ایشان به او اعتراض کردند که آقای مفتی این نحوه‌ی جواب دادن شما مناسب نیست، جواب‌های شما جواب‌های مناسبی نیست؛ این آقا دارد از کتاب‌های ما با سند صحیح روایت نقل می‌کند، شما جوابی که می‌دهید اصلاً ارتباطی به این مطلب ایشان ندارد، یعنی به این شکل بود.

 

لذا شرط اوّل این است که ما یک مقداری روی مبانی اهل بیت (علیهم السّلام) آگاه باشیم. همان تعبیر امام صادق (سلام الله علیه) که می‌فرماید: آنچه از ما فرا گرفتید این‌ها را با مخالفین ما مطرح کنید، اگر چنانچه مغلوب شدید «أَنَا الْمَحْجُوجَ»،[۱۰] من مغلوب هستم. «إِنْ غَلَبْتَ حُمْرَانَ فَقَدْ غَلَبْتَنِي»،[۱۱] اگر حمران شکست خورد شکست حمران شکست منِ امام صادق است. چون آن‌ها می‌دانند. «كَلَامُكُمْ نُورٌ وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ وَ وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَى».[۱۲] یعنی ظلمت با وجود نور نمی‌تواند مقاومت کند، چون نور آمد ظلمت محو می‌شود و می‌رود. این یک نکته.

 

نکته‌ی بعدی که ما می‌خواهیم وارد شویم، ابتدا یک سرفصلی پیش‌نیاز است، لازم نیست ما این‌جا مطرح کنیم. اگر بزرگوارانی الحمدلله این مباحث را گذرانده‌اند، مطّلع هستند، خدا به آن‌ها جزای خیر بدهد. مطّلع نیستند من از مسئولین محترم تقاضا دارم این‌ها را حتماً بگذرانند. لازم باشد ما استاد از حوزه می‌فرستیم به این‌جا بیاید، این مباحث را در خدمت شما هستند. یک سری پیش‌نیاز است که ما نیاز داریم، این پیش‌نیاز خیلی ضروری است. این‌ها آشنایی با نرم‌ افزارهای اسلامی و روش استفاده از آن در تحقیق است. امروز فصل رفتن و مطالعه کردن کتاب و ورق زدن و غیره گذشته است، از مد افتاده است. امروز شما با کامپیوتر، با نرم ‌افزار، دنبال یک عبارتی می‌گردید می‌بینید در یک ثانیه، دو ثانیه، جوابی به شما می‌دهد که شاید شما یک سال، دو سال، بلکه پنج سال هم بگردید چنین جوابی نمی‌توانید پیدا کنید. شما اگر صد هزار نیروی ورزیده هم در اختیار داشته باشید به اندازه‌ی یک هزارم نرم ‌افزارهای علوم اسلامی نمی‌توانید…

 

همین نرم افزار «مکتبة اهل البیت» یکی از بهترین نرم ‌افزارهای شیعه است. مثلاً به عنوان نمونه من «مَن کُنتُ مَولاه» را جستجو می‌کنم، ببینم در کتاب‌های شیعه و سنّی در کجاها آمده است. الآن می‌بینید جستجو می‌کنم، چقدر طول کشید؟ دقیقاً یک ثانیه، بیشتر از یک ثانیه هم نه. چقدر پیدا کرد؟ ۲۶ هزار نتیجه پیدا کرد که این روایت در آن‌جا آمده است. ۲۶ هزار و ۸۷۶ مورد در یک ثانیه پیدا کرد. شما چقدر نیرو داشته باشید در یک ماه بتواند ۲۶ هزار مورد این حدیث غدیر را برای شما پیدا کند؟ شما باید مرد باشید، ما باید مرد باشیم، چه کنیم؟ تحقیق کنیم. شما وقتی می‌روید جستجو می‌کنید برای جستجوی شما ما به ازایی نیست، اتلاف وقت است، اتلاف عمر است. ما باید تلاش کنیم این خلأهایی که در حوزه‌ گذشتگان صرف می‌کردند از بین ببریم. شما دنبال یک روایتی می‌گردید، چند ساعت وقت می‌گذارید…

 

یکی از بزرگواران حوزه می‌گفت من روایتی را در بحار دیده بودم، نمی‌دانستم کدام جلد است. تصمیم گرفتم پیدا کنم، از اوّل صبح شروع به جستجو کردم، روز اوّل پیدا کردم، روز دوم پیدا نکردم… ایشان می‌گفت: ۳۳ روز وقت من را گرفت تا این روایت را در بحار پیدا کردم. این ۳۳ روز جستجو کردن، ۳۳ ساعت جستجو کردن، یک روز جستجو کردن، چه ما به ازایی دارد؟ این بزرگواری که می‌خواهد ورق بزند و پیدا کند باید تحلیل کند، پاسخ بدهد، این مباحث را به نحو زیبا در اختیار عموم قرار بدهد. لذا بحث آشنایی با نرم ‌افزارهای علوم اسلامی از ضروریات است، داشتن کامپیوتر، به ویژه‌ لپ‌تاپ از ضروریّات است. همان‌طور که یک نجّار بدون ارّه و وسایل نمی‌تواند کار کند، یک بنّا بدون ماله و تیشه نمی‌تواند کار کند. یک طلبه امروز بدون کامپیوتر ناقص است، همان‌طور که می‌گویند کسی که کامپیوتر بلد نیست سواد ندارد. یک طلبه‌ای که در این فضا نباشد برای پاسخگویی به نیازهای امروز مناسب نیست. چون مخالفین ما دارند از این امکانات استفاده می‌کنند، اگر ما بخواهیم مقابله‌ی به مثل کنیم باید از همین امکانات و از همین ظرفیّت‌ها بهره‌برداری کنیم.

 

عمدتاً نرم‌افزارهای علوم اسلامی چهار مورد است، اهل سنّت هم سه نرم‌افزار کاربردی و مفید دارند؛ «جامع الکبیر»، «مکتبة الشّاملة»… آشنایی با فضای سایبری و پایگاه‌های اینترنتی شیعه و اهل سنّت و وهّابیّت. مهم‌ترین سایت‌ها، بلاگ‌ها، گروه‌ها و کانال‌های شیعه و اهل سنّت. ما باید این‌ها را بدانیم، بدانیم چه خبر است، چه دارد می‌گذرد. این‌که مقام معظّم رهبری فرمود: فضای مجازی قتله‌گاه جوان‌ها شده است. از من و شما بخواهند بیاییم پنج دقیقه درباره‌ی خطر فضای مجازی برای جوان‌ها صحبت کنیم، اطّلاعات داریم یا نه؟ نه. کسانی که اطّلاع دارند خیلی خوب است، ما باید آگاه باشیم سایت‌های فعّال آن‌ها کدام است، وبلاگ‌هایی راه انداخته‌اند، کانال‌ها و گروه‌ها، خود ما بتوانیم سایت راه‌اندازی کنیم، وبلاگ تأسیس کنیم، گروه راه‌اندازی کنیم، افرادی را آن‌جا جمع کنیم. بتوانیم با این امکانات دیگران را از معارف اسلامی آگاه کنیم.

 

مسئله‌ی بعدی آشنایی با مصادر و منابع شیعه و اهل سنّت است، آشنایی با اهمّ کتب حدیثی اهل سنّت. چون یک تعبیری ابن حزم اندلسی دارد، می‌گوید: «لَا مَعنَی لِإِحتِجَاجِ الشّیعة عَلَینَا بِکُتُبِهِم وَ نَحنُ لَا نُصَدِّقُهَا». یک شیعه بخواهد بیاید از کتاب‌های خود شیعه با ما استدلال کند بی‌ارزش است، چون ما کتاب‌های آن‌ها را قبول نمی‌کنیم. اگر یک شیعه بخواهد برای ما استدلال کند باید از کتاب‌های ما استفاده کند. «وَ لَا مَعنَی لِإِحتِجَاجَنَا عَلَیهِم بِکُتُبِنَا وَ هُم لَا یُصَدِّقونَهَا»، معنا هم ندارد اگر ما بخواهیم با کتاب‌های خود نسبت به شیعه احتجاج کنیم، آن‌ها کتاب‌های ما را قبول ندارند. لذا ما باید اهمّ کتب حدیثی اهل سنّت را بشناسیم.

 

عمدتاً بحث‌های ما روی کتاب‌های حدیثی است. کتاب‌های تفسیری، آیاتی که ما در رابطه با فضائل اهل بیت، امامت اهل بیت داریم. کتاب‌های تاریخی، آشنایی با اهمّ کتب رجالی اهل سنّت، آشنایی با اهمّ کتب فقهی اهل سنّت، کتاب‌های کلامی اهل سنّت. این‌ها چیزهایی است که ضرورت دارد ما با آن‌ها آشنا شویم. یعنی این‌ها ابزار کار ما هستند، این‌ها به اصطلاح مثل ارّه و تیشه لوازم کار ما هستند. آشنایی با کتب حدیثی و رجالی شیعه، مبانی رجالی و قواعد جرح و تعدیل شیعه، مبانی رجالی اهل سنّت، آشنایی با روش‌های جرح و تعدیل اهل سنّت، بحث رجال. در پاسخ به شبهات و در مناظرات حرف اوّل را بحث رجال می‌زند. یعنی اگر شما بخواهید صاحب قدرت شوید باید تلاش کنید ۷۰ درصد قدرت خود را در بحث رجالی بسیج کنید. شما ۵۰ روایت از کتب اهل سنّت بیاورید، با یک جمله شما را خلع سلاح می‌کنند، می‌گویند این روایاتی که فرمودید همه ضعیف است.

 

من عرض کردم با مفتی اعظم که بحث می‌کردیم بحث توسّل بود، گفت: یک نفر از صحابه به قبر پیغمبر متوسّل نشده‌اند. من روایاتی را آوردم، با یک جمله جواب داد: این روایات همه جعلی هستند. ما گفتیم: آقای ابن حجر عسقلانی از استوانه‌های علمی اهل سنّت است، همه قبول داریم، در «فتح الباری»، جلد ۲، صفحه‌ی ۴۱۲ می‌گوید روایت صحیح است. ابن کثیر در «البدایة»، جلد ۷، صفحه‌ی ۱۰۵ می‌گوید روایت صحیح است. اصلاً حیرت زده شد، درمانده شد. انتظار نداشت که من تصحیح روایت از بزرگان آن‌ها بگویم؛ آن هم با جلد و صفحه. لذا روی مباحث رجالی توصیه می‌کنم دوستان خیلی سرمایه‌گذاری کنند.

 

کتاب‌های رجالی هم زیاد است، بنده توفیق داشتم در قم ۲۰ سال رجال تدریس کردم، معمولاً هر کس از اساتید یک موضوعی را دو سال، سه سال تدریس می‌کنند می‌گویند برای ما تکراری است، فایده‌ای ندارد. ولی از زمان آیت الله استادی که مدیر حوزه بودند تا دوره‌ی آیت الله مقتدایی، ۲۰ سالِ تمام من رجال تدریس داشتم، یعنی در خدمت بیش از ۱۰ هزار، ۱۵ هزار طلبه‌ی پایه‌ی ۸ و ۹ و ۱۰ در این مدّت بودیم، خوشحال هم بودم. بعد دیدیم الحمدلله دوستان دیگری که در پایه‌ی بحث‌های ما بودند «ما به الکفایة» است، بلکه فوق آن است.

 

یک کتابی هم خود ما بنا به درخواست حوزه‌ی علمیه، مخصوصاً جناب آیت الله استادی، تألیف کردیم. البتّه از مجموع آنچه آیت الله سبحانی در «کلّیّاتٌ فِی علمِ الرِّجال» داشتند، با توجّه به بحث‌هایی که خود ما در «المَدخَل عَلَی عِلمِ الرِّجَال وَ الدِّرَایَة» داشتیم. روی سایت هم قرار دارد. الآن هم کتاب درسی حوزه است، غالب اساتید هم همین کتاب ما را تدریس می‌کنند. ما تلاش کردیم چون کتاب درسی بود تقریباً ۵۰، ۶۰ درصد محور را آن کتاب قرار دادیم، ولی ما برای شما با روش جدید مثل «مبادی العربیّة»… این‌جا ما ابتدا شروع کردیم برای شما سؤال طرح کردیم، در هر درسی. ما سه تا ۱۸ درس قرار دادیم، ۱۸ درس برای پایه‌ی ۸، ۱۸ درس برای پایه‌ی ۹، ۱۸ درس درایة هم برای پایه‌ی ۱۰٫ ما ابتدا آمدیم سؤال طرح کردیم.

 

(اشاره) الآن این‌جا هفت سؤال آمده: «مَا هُوَ تَعریفِ عِلمِ الرِّجال»، «مَا هُوَ المَطلوب…»، «مَا هُوَ موضوع». بعد مثل «مبادی العربیة» سؤال اوّل و دوم را جواب داده‌ایم، در پایان هم ما یک روایت اخلاقی از کافی نقل کرده‌ایم. مثلاً به عنوان نمونه یک روایتی آورده‌ایم با توجّه به سند روایت دو سؤال یا سه سؤال طرح کرده‌ایم. من تضمین می‌کنم کسی این سه تا ۱۸ تمرینی که ما آورده‌ایم حل کند قطعاً در رجال متخصّص می‌شود. یعنی ما محصول این ۳۰ سال، ۳۵ سال که در حوزه بودیم، عمدتاً هم در کارهای رجالی بودیم… اوّل ورود به حوزه علاقه‌ی خاصّی به بحث… آن زمانی که مشغول لمعه بودیم آیت الله موسی زنجانی، معمولاً هر روز به خدمت ایشان به منزل ایشان می‌رفتیم، از نماز می‌رفت و می‌آمد، محضر ایشان بودیم. سؤالات رجالی می‌کردیم. به مسئله‌ی رجال عشق داشتم.

روی این جهت هم ما آمدیم تلاش کردیم برای شما تمرین دادیم، علم رجال علم تدریس و تدرّسی نیست، مثل رانندگی است. ده درصد آیین‌نامه‌ی رانندگی است، نود درصد تمرینی است که انسان در کنار مربّی می‌نشیند، به او می‌گویند این فرمان است، این ترمز است، این کلاج است، این کار را انجام بده، آن کار را انجام بده. بعد از دو ماه، سه ماه کنار یک مربی، استاد در رانندگی می‌شود. در رجال هم به همین شکل است، در رجال انسان باید در کنار کسی که مسلّط به رجال است ۲۰ روایت، ۳۰ روایت را… یا همین کافی را باز کنند، اگر کسی ۳۰ سند از اوّل کافی را بررسی سندی کند، راوی به راوی کار کند، قطعاً در رابطه با مباحث رجالی استاد می‌شود. لذا روی این موضوع إن‌شاء‌الله عزیزان… بحث مبانی رجالی خیلی مهم است، آشنایی با روش، آشنایی با کتب کلامی شیعه.

 

-…

– بله، صوت آن هم وجود دارد. البتّه صوت را نمی‌دانم گذاشته‌اند یا نه. ما یک سال تدریس داشتیم فیلمبرداری کرده‌اند، در مرکز تخصّصی حدیث‌شناسی تدریس داشتم، فیلم آن وجود دارد. ولی تلاش کردیم آن عبارت‌های سنگینی که آیت الله سبحانی داشت را کنار گذاشته‌ایم، خدا آیت الله خزعلی را بیامرزد، می‌گفت… کتاب «تهذیب الأصول» امام را که آقای سبحانی تألیف کردند از همه‌ی کتاب‌های اصولی سخت‌تر است. بعد از حاشیه‌ی مرحوم اصفهانی بر کفایه پیچیده‌ترین کتاب اصولی کتاب تهذیب امام به تألیف حاج آقای سبحانی است. آقای خزعلی می‌گفت: آقای سبحانی فارسی شنیده، ترکی فکر کرده، عربی هم نوشته است! بیش از این نمی‌شود نتیجه بدهد! ما هم تلاش کردیم به همان شکل… ولی با توجّه به تدریسی که آن‌جا برای شما داشتیم عبارت‌هایی که خیلی زیاد نیاز است طلبه دنبال لغت برود، این عبارت‌ها را کلّاً حذف کرده‌ایم. یعنی کسی واقعاً جلد اوّل لمعه را خوانده باشد این کتاب را خیلی راحت می‌خواند و می‌رود، مسئله‌ی حادی نیست.

 

الّا دو سه مورد، در سه جا هست که بحث بحثِ علمی است، آن‌جا آن دو مورد را باید آقایان… ما دیگر هیچ راهی نداشتیم برای این‌که بتوانیم الفاظ را برای شما رقیق کنیم. آشنایی با کتب کلامی اهل سنّت است، آشنایی با کتب کلامی شیعه است، شما باید با این‌ها خیلی آشنا باشید. «اعتقادات» شیخ صدوق، «أوائل المقالات» مرحوم شیخ مفید، «شافی» سیّد مرتضی، «تلخیص شافی» شیخ طوسی، «الغیبة» نعمانی، «دلائل الامامة»، «احتجاج»، «النّفس»، «منهاج الکرامة». این‌ها کتاب‌های کلامی است که ما باید حداقل این‌ها را یک ورقی بزنیم، فهرست آن‌ها را ببینیم.

 

ولی آنچه برای ما مهم است بعضی از کتاب‌هایی است که اخیراً نوشته شده، مثل «احقاق الحق» قاضی نور الله شوشتری که در ۳۵، ۳۶ جلد است، «عبقات» که ۲۰ جلد است، «اصل الشّیعة و أصولها» برای کاشف الغطاء، «دلائل الصّدق»، «المراجعات» برای شرف الدّین، «الغدیر»، «الإمامة فی أهمّ کتب الکلامیّة» برای آقای میلانی است، «أضواءٌ عَلَی عَقائِدُ الشِّیعة الإمامیّة» برای آقای سبحانی است. این دو کتاب هم جدیدترین کتاب‌ها است که ما نوشته‌ایم، «نقد أصول مذهب الشّیعة الإثنی عشری» است. کتاب «أصول مذهب الشّیعة الإثنی عشری» تقریباً قوی‌ترین کتاب وهّابیّت علیه شیعه در ۱۴ قرن است. یعنی هر شبهه‌ای از قرن دوم و سوم داشتند تا حدود ۲۰ سال قبل که این کتاب چاپ شده را قِفاری آورده است.

 

ایشان از اساتید برجسته‌ی دانشگاه محمّد بن سعود ریاض است، این‌ کتاب در حقیقت رساله‌ی دکتری او بوده، ولی رساله‌ی دکتری که هزار و ۹۰۰ صفحه و در سه جلد است. در زمان ملک فهد بود، دستور داد این کتاب درسی دانشگاه مدینه شده، در مقطع ارشد در سه سال. هیچ کتابخانه‌ای در دنیا من گمان نمی‌کنم در کشورهای اسلامی باشد که این کتاب در آن‌جا نباشد. حتّی ما سال ۹۰ آمریکا بودیم، به کتابخانه‌ی کنگره رفتیم، یک کتابخانه‌ای است که سه چهار کیلومتر مساحت دارد، با قطارهای ریلی کتاب‌ها را جا به جا می‌کنند. آن‌جا هم دیدیم نقد اصول مذهب شیعه، نسخه‌های مختلف در بخش‌های مختلف این کتابخانه وجود دارد. بنا به درخواست آیت الله العظمی فاضل لنکرانی و امر مؤکّد آیت الله العظمی شبیری زنجانی که من خدمت ایشان ارادت فوق العاده دارم، ۱۴ سال هم بحث خارج ایشان بودم. تنها خارجی که من احساس کردم ـ یک مقداری بدسلیقگی ما است یا بدپسندی ما است ـ پسندیدم در محضر ایشان بودیم. دقّت‌های ایشان را هم من واقعاً می‌ستایم، دقّت‌های خیلی ظریفی ایشان دارد. از افرادی است که در حوزه مجهولة القدر است.

 

من با ایشان صحبت کردم ایشان به من گفت: اگر حرف من را قبول دارید شما تمام درس و بحث حوزه‌ی خود را تعطیل کنید به جواب این کتاب بپردازید. ما هم نزدیک شش هفت سال با یک لُجنه‌ی خیلی توانمند جواب دادیم، در سه جلد. کتاب سه جلد است، جواب ما هم سه جلد است. «قصّة الحوار الهادئ»، ما کلّیه‌ی مناظراتی که در عربستان داشتیم حدود سه جلد شده، تقریباً هزار و ۶۰۰ تا هزار و ۷۰۰ صفحه است. تمام این‌ها در سایتی که نشان دادم وجود دارد، دوستان می‌توانند ملاحظه کنند. «قصّة الحوار الهادئ» در سه جلد است، «نقد أصول مذهب الشّیعة» هم در سه جلد است. «واقعه‌ی غدیر» هم یک جلد است، این رساله‌ی دکتری ما در دانشگاه اسلامی الحرّه‌ی اروپا است.

 

دوستان می‌توانند این‌ها را… هم متن HTML آن‌جا گذاشته‌ایم که دوستان بتوانند راحت هر متنی را بخواهند کپی کنند، هم به صورت PDF آن‌جا گذاشته‌ایم که استفاده کردن راحت باشد.

 

این‌ها از کتاب‌های کلامی است. البتّه اگر دوستان در اینترنت وارد شوند یک سایتی وجود دارد خیلی خوب نسبت به رده‌ی کلامی شیعه کار کرده‌اند. کتاب‌های کلامی شیعه از قرن اوّل، قرن دوم، سوم، چهارم، پنجم، هفتم، هشتم، مخصوصاً قرن هشتم قرن شکوفایی بحث‌های کلامی شیعه است. یعنی از قرن اوّل تا قرن پانزدهم، ما مثل قرن هشتم کتاب‌های کلامی شیعه، پاسخ به شبهات این‌چنین قوی نداشته‌ایم. عمدتاً هم مرحوم علّامه حلّی (رضوان الله تعالی علیه) وارد میدان شده و خیلی خوب هم وارد شده است. البتّه سایت ویکی شیعه وجود دارد، دوستان می‌توانند مراجعه کنند. هم بر مبنای سال این کتاب‌ها را آورده، هم بر مبنای قرن آورده، هم آمده‌اند بر مبنای اسم کتاب دوباره جداگانه آورده‌اند. به صورت حروف الفبایی هم آورده‌اند. من می‌خواستم این را عزیزان داشته باشند که برای مراجعه کلّ این کتاب‌ها آمده است.

 

همچنین کتاب‌های کلامی اهل سنّت، از قرن دوم سوم این‌ها علیه ما کتاب نوشته‌اند، مثل کتاب «العثمانیه» برای جاحظ، کتاب «المغنی فی الإمامة» برای قاضی عبد الجبّار معتزلی که معاصر شیخ مفید و سیّد مرتضی بود، متوفّی سال ۴۱۳ است. تقریباً می‌شود گفت قوی‌ترین کتابی که برای اوّلین بار علیه شیعه نوشته شد برای قاضی عبد الجبّار بود. خیلی فرد ملّایی است، شما ملاحظه کنید شاید بعد از عبد الجبّار، اهل سنّت و وهّابیّت عیال سفره‌ی عبد الجبّار هستند. البتّه مرحوم سیّد مرتضی هم در کتاب «الشّافی» جواب خیلی قاطع و محکمی داده، شیخ طوسی هم در «تلخیص الشّافی» به همین پرداخته است. بعد از آن‌ها آقای عضد الدّین ایجی به میدان می‌آید، متوفّی سال ۷۵۶ است، تفتازانی می‌آید برای سال ۷۹۱ است، جرجانی می‌آید شرحی بر مواقف می‌نویسد، سال ۸۱۳ است. بعد از او فخر رازی می‌آید برای سال ۶۰۶ است. عمده‌ی بحث‌های کلامی آن‌ها همین سه چهار کتاب است؛ «المغنی فی الإمامة»، «المواقف» عضد الدّین ایجی، «شرح مواقف» برای سیّد جرجانی است، همان صاحب «عوامل ملّا محسن»، «مقاصد» و «شرح مقاصد» هم هر دو برای تفتازانی است.

 

این‌ها هر چه علیه شیعه دارند در این چهار پنج کتاب آمده است. ابن تیمیّه ارزشی ندارد، فقط ناسزا گفته و توهین کرده است. شما توهین‌های «منهاج السنّة» را بردارید چیزی غیر از آیات قرآن که نقل کرده نمی‌ماند. ایشان تحلیلی ندارد، هجمه‌های او… خود علّامه حلّی… «منهاج السنّة» در جواب «منهاج الکرامة» بود، بعضی آمدند به علّامه حلّی گفتند: جوابی برای ابن تیمیّه نمی‌نویسی؟ گفت: اگر می‌دانستم ابن تیمیّه آدم فهمیده‌ای است، می‌فهمد، برای او جواب می‌نوشتم، می‌دانم نمی‌فهمد، درک و شعور او در این حد نیست. یعنی ایشان حتّی آمده نه تنها به شیعه افترا بسته، شاید بالای ۲۰۰ مورد پیدا کردیم که به بخاری هم افترا زده است. می‌گوید این روایت در بخاری آمده، در مسلم آمده، حال آن‌که در بخاری و مسلم چنین روایتی اصلاً نیامده است. نه قبل از ابن تیمیّه، نه بعد از ابن تیمیّه علمای اهل سنّت از بخاری چنین روایتی را نقل نکرده‌اند. یعنی همین‌طور از پیش خود چیزی ساخته است، غالباً هم حرف‌های او توأم با ناسزا و اهانت و الفاظ رکیک است.

 

البتّه بعد از آن هم کتابی که دهلوی اخیراً نوشت، «تحفه‌ اثنی عشریّه» که در ۱۲ بخش علیه شیعه مطالبی را نقل کرده است. مرحوم میر حامد حسین «عبقات» را در حقیقت… قاضی نور الله شوشتری «احقاق الحق» را، فضل بن روزبهان «ابطال الباطل» را نوشت، حرف‌های بزرگان ما را شروع به نقد کرد. بعد علّامه‌ی امینی. من کتاب‌ها را آورده‌ام. این‌ها یک بخشی از بحث‌هایی است که ما باید داشته باشیم. بعد هم در رابطه با مراحل پاسخگویی به شبهات یک بحث‌هایی وجود دارد. البتّه ما یکی از توفیقاتی که داشتیم با توجّه به درخواست مکرّر آیت الله اعرافی، ریاست حوزه‌های علمیّه، آن زمان در المصطفی بودند. ایشان چند مرتبه از من مصرّانه خواستند که با توجّه به این جوابی که به قِفاری دادید… اهمّ شبهات وهّابیّت را ما آن‌جا جواب دادیم. گفت: این سه جلد است، هر جلدی هم ۶۰۰ تا ۷۰۰ صفحه، ما نمی‌توانیم آن را تبدیل به کتاب درسی کنیم. اگر می‌خواهی آن را خلاصه کنی، مثلاً در ۳۰۰، ۴۰۰ صفحه آن را تبدیل به کتاب درسی طلبه‌ها کنیم، مجبور کنیم در ارشد و دکتری حتماً این را تدریس کنند. ما هم با توجّه به تجربیاتی که داشتیم کار را دو بخش کردیم؛ یک بخش «منهج الإجابة عن الشّبهات»، یک بخش هم خلاصه‌ای از این سه جلد را در یک جلد آوردیم.

 

این کتاب «منهج الإجابة عن الشّبهات» تقریباً دیروز صفحه‌بندی آن تمام شد، ما تلاش کردیم در این‌جا آنچه یک پاسخگو به شبهات (نیاز دارد)، در رابطه با مباحث وارد شود، تمام این‌ها را ما در این‌جا آورده‌ایم. آشنایی با کتب کلامی اهل سنّت، کتب تفسیری اهل سنّت، کتب تاریخی اهل سنّت. همچنین دیگر مباحثی که یک طلبه ضرورت دارد بداند. مخصوصاً ما در بخش پایانی آورده‌ایم، در رابطه با مبانی رجالی اهل سنّت، بهانه‌هایی که آن‌ها می‌گیرند، مخصوصاً ابن تیمیه و دیگران در تضعیف روایاتی که بزرگان ما احتجاج کرده‌اند از چه ترفندی استفاده می‌کنند. ما آمدیم ترفندها را باطل کردیم.

 

مثلاً به عنوان نمونه عرض کنم، می‌گوید فلانی منکر الحدیث است، چون منکر الحدیث است ما دیگر روایت او را قبول نداریم. ما هم آمدیم جواب دادیم، گفتیم ذهبی… جواب را نگاه کنید، ابن تیمیّه شاید بیشتر از ۳۰۰ مورد روایات علّامه حلّی را می‌آورد، می‌‌گوید فلان راوی منکر الحدیث است این‌ها سردرنمی‌آورند. ما هم آمدیم از ذهبی که از استوانه‌های علمی آن‌ها است آوردیم، ایشان می‌گوید: «مَا کُلُّ مَن رَوَی المنَاکیر یُضَعَّف»، هر کس منکر نقل کرده ما بنا نیست او را تضعیف کنیم. منکر نقل کردن دلیل بر تضعیف نیست. ابن حجر عسقلانی می‌گوید: «وَ لَو کَانَ کُلُّ مَن رَوَی شَیئًا مُنکَراً أُستُحُقَّ أَن یُذکَرَ فِی الضُّعَفَاء لَمَا سَلِمَ مِنَ المُحدِّثینَ أَحد». این را که می‌شنوند کاملاً ساکت می‌شوند، نمی‌توانند هیچ جوابی بدهند. اگر بنا است شما منکر الحدیث را کنار بگذارید ابن حجر می‌گوید «لَمَا سَلِمَ مِنَ المُحَدِّثینَ أَحَد».

 

به اضافه ما آمدیم در خود بخاری که این آقایان می‌گویند اصحّ الکتب است بیش از ۵۰، ۶۰ مورد راوی‌هایی که مثلاً خ.م هستند، یعنی از روات بخاری و مسلم هستند، خالد بن مَخلَد قَطَوانی، این‌ها درباره‌ی او دارند که «منکر الحدیث» است. نُعیم اصفهانی، از اساتید بخاری است، از او تعبیر می‌کنند که «مُنکَرُ الحَدِیث مَعَ إِمَامَتِه»، با این‌که از پیشوایان ما است، ولی منکر الحدیث است. ما ۵۰، ۶۰ مورد از صحیح بخاری آوردیم راویان… چون راویان صحیح بخاری را آقایان یک حصاری اطراف آن‌ها کشیده‌اند، می‌گویند هیچ طعنی و تضعیفی به روات صحیح بخاری نیست. اگر یک راوی مجهول باشد، مهمل هم باشد، در بخاری آمده باشد دلیل بر وثاقت او است. شما همه‌ی این‌ها را در بخاری آورده‌اید و آقایان هم دارند که «منکر الحدیث»، می‌خواهید چه کنید؟ لذا ما در این کتاب ترفندهای جدیدی که می‌تواند بهانه را از دست وهّابیّت بگیرد، تمام این ترفندها را در این‌جا آورده‌ایم. به ویژه در پایان روش‌های استدلال به آن‌ها، روش پاسخگویی به شبهات، چه راهکارهایی دارد. این راهکارها را ما باید طی کنیم تا بتوانیم به یک شبهه جواب بدهیم.

 

چون ما معتقد هستیم بررسی یک شبهه چند رکن دارد؛ رکن اوّل پیشینه‌ی شبهه است، این شبهه‌ای که دارد مطرح می‌کند… مثلاً آیه‌ی ۵۵ سوره‌ی مائده: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ». علیّ بن ابی‌طالب در نماز بودند، انگشتر خود را به سائل دادند. شما که می‌گویید علیّ بن ابی‌طالب در نماز به قدری از خود بی‌خود می‌شد اگر تیر را از پای او می‌کشیدند متوجّه نمی‌شد،  چطور شد آمده به سائل… آن هم در رکوع. می‌بینیم این شبهه از کجا شروع شده، سابقه‌ی شبهه از کجا است، آیا برای امروز و دیروز است؟ یا نه، در زمان خود ائمّه هم این شبهه مطرح بوده است؟ در زمان سیّد مرتضی، شیخ مفید و علّامه حلّی هم مطرح بوده است؟ ببینیم این‌ها چه جوابی داده‌‌اند. اصلاً خود اهل سنّت متوجّه این شبهه شده‌اند یا نه؟

 

إن‌شاء‌الله در بحث «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» مطرح شد عرض خواهم کرد قبل از آن‌که شیعه‌ها مثل زمخشری و دیگران در ذیل آیه‌ی شریفه‌ی ۵۵ بیایند به این شبهه جواب بدهند، آن‌ها جواب داده‌اند که این منافاتی با خضوع ندارد، چون علیّ بن ابی‌طالب… توجّه به غیر الله مانع خضوع است، ولی توجّه به سائل توجّه به الله است. «أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ»،[۱۳] روایت از شیعه و سنّی هم داریم صدقه قبل از این‌که به دست سائل بیاید به دست خدا می‌آید، مستحب است بعد از این‌که صدقه می‌دهید دست خود را ببوسید. هم شیعه نقل کرده هم سنّی نقل کرده است. در حقیقت علیّ بن ابی‌طالب دو عبادت انجام داده، هم نماز، هم صدقه «بید الله» داده است. خود فخر رازی جواب داده، زمخشری جواب داده، بعضی از مفسّرین دیگر آمده‌اند به این شبهه جواب داده‌اند.

 

باید سابقه‌ی شبهه بیاید، جواب‌هایی که داده شده بیاید. بعد ببینیم وهّابیّت امروز به جواب‌های ما چه جوابی داده‌اند، این نکته‌ی ظریفی است، خوب دقّت کنید. یک روزی در مکّه بودیم، وسایل خود را جمع کرده بودیم در حال آمدن به سمت جدّه بودیم. دیدیم یکی از روحانیون کاروان آن‌جا آمد، گفت: یک آقایی از تهران وارد کاروان ما شده، از زمان سوار هواپیما شدن مخ کسانی که در طرف راست و چپ او نشسته بودند خورده دارد تبلیغ سلفی‌گری می‌کند! به آن‌جا آمده حتّی آسانسور که سوار می‌شود بالا برود چهار پنج نفر زائر در آسانسور هستند همان‌جا هم تبلیغ وهّابیّت می‌کند. می‌گفت: ما می‌ترسیدیم سه چهار نفری که با او هم ‌منزل بودند هم به تهران برگردند وهّابی شوند! بعد جناب آقای نوّاب که مسئول بعثه‌ی مقام معظّم رهبری بود گفت فلانی قطعاً باید شما یک بحثی با ایشان داشته باشید. من گفتم: ما در حال رفتن هستیم. گفت: بلیط را کنسل می‌کنیم، هزینه‌ی عوض بلیط را هم خودمان می‌پردازیم. این آقا را آوردند، دیدم یک جوان ۲۷، ۲۸ ساله، کارمند سایپا، طلبه هم نیست، تکنسین است ولی شاگرد مصطفی طباطبایی بوده است.

 

آمد و شروع به بحث کردیم، گفت کتاب کافی فلان جلد صفحه فلان این شبهه را دارد، کتاب امام فلان جلد فلان صفحه این شبهه را دارد، کتاب بحار فلان جلد فلان صفحه این شبهه را دارد… من هم جواب دادم علّامه امینی در «الغدیر» این جواب را داده اشکال هم این است، میر حامد حسین این جواب را داده اشکال هم این است. دیدم او نه تنها شبهات را دیده جواب‌های علمای ما را هم دیده، جواب برای علما… من واقعاً مبهوت ماندم، ما همان زمان در فیضیه بحث می‌کردیم، گفتم: آقایان طلبه‌ها من نمی‌خواهم به شما جسارت کنم، اگر خدای عالم به من هزار فرزند بدهد حاضر هستم هزار فرزند خود را بدهم یکی از این افراد را از وهّابی‌ها بگیرم. امیر المؤمنین گفت: من ۲۰ نفر از شما را بدهم یکی از یاران معاویه را بگیرم. ولی من حاضر هستم هزار نفر را بدهم یکی از این وهّابی‌ها را بگیرم، خدا می‌داند من خیلی تعجّب کردم که او چقدر کار کرده است.

 

بعد گفتم این جواب را داده، اشکال شما این است. سؤال طرح کردم او هم نتوانست جواب بدهد. چون یک سری بحث‌های استاندارد را به آن‌ها آموزش می‌دهند، همین که صحبت کرد من فهمیدم محدوده‌ی کار او کجا است، از محدوده‌ی او سریع خارج شدم. گفتم فلان قضیّه، جواب شما چیست؟ نتوانست جواب بدهد، جواب فلان قضیّه چیست؟ نتوانست جواب بدهد. یک پیرمردی هم حجره‌ی او بود، لنگه کفش را برداشت و گفت: این ۱۰، ۱۵ روز مخ ما را خوردی، پدر ما را درآوردی، چرا جواب این سیّد را نمی‌دهی؟! دید اوضاع خیلی خراب است، گفت: من می‌خواهم بروم نماز بخوانم. گفتم: هنوز یک ساعت، یک ساعت و نیم به اذان مانده است. گفت: من تا بروم وضو بگیرم نماز قضا بخوانم…

 

ببینید من واقعاً مبهوت ماندم که این‌ها… یعنی از همان زمان ما متوجّه شدیم که این‌ها دارند نیروهایی تربیت می‌کنند هم حساب سابقه‌ی شبهه را کرده‌اند، جواب‌های علمای ما به شبهات را هم مطرح کرده‌اند، جواب جواب‌های علما… شما ببینید در میان کتاب‌های ولایی ما «المراجعات» مرحوم شرف الدّین خیلی برجسته است، در این ۳۰، ۴۰ سال اخیر شاید بیش از ۵۰ درصد از مستبصرین اهل سنّت به برکت المراجعات شیعه شده‌اند. شما ببینید شاید تا الآن بیش از ۱۰ کتاب آن‌ها در ردّ المراجعات نوشته‌اند، تمام ادلّه‌ای که مرحوم شرف الدّین آورده‌اند را بیان می‌کنند، بعد نقض آن را از کتاب‌های ما می‌آورند. لذا ما باید مجهّز باشیم، هم سابقه‌ی شبهه، سابقه‌ی جواب علمای ما به آن‌ها، این‌که در عصر حاضر این وهّابیّت آرام ننشسته‌اند، این‌ها دارند کار می‌کنند.

 

عثمان الخمیس حدود ۱۰ سال است ۱۵۰ نفر طلبه دارد فقط برای مناظره با شیعه‌ها تربیت می‌کند. از سال گذشته هم بعضی از آن‌ها را در شبکه‌ی صفا و وصال آورده‌اند و «هل من مبارز» می‌گویند! می‌‌گویند علمای شیعه کجا هستند بیایند با هم مناظره کنیم. دارند کار می‌کنند، بیکار هستند، پول هم دارند، امکانات هم دارند، حکومت هم از آن‌ها حمایت می‌کند، دارند سنگر به سنگر جلو می‌روند. کتاب‌هایی هم که چاپ می‌کنند برای آن‌ها مهم نیست کاغذ ۸۰ هزار تومانی یک مرتبه ۳۰۰ هزار تومان یا ۴۰۰ هزار تومان علی برکت الله شود! آن‌ها این مسائل را ندارند. الآن خود ما معطّل مانده‌ایم، کتاب‌های ضروری که می‌خواهیم چاپ کنیم حداکثر ۸۰ تا ۹۰ هزار تومان… الآن کاغذ دولتی نزدیک ۲۰۰ هزار تومان شده است، یعنی اصلاً نمی‌شود کتاب چاپ کرد. ولی برای آن‌ها این مسائل اصلاً و ابداً مهم نیست، دارند پشت سر هم کتاب چاپ می‌کنند، تیراژهایی هم که دارند…

 

در شبکه‌های ماهواره‌ای هم اسم یک نفر زیاد تکرار می‌شود؛ «عوض القرنی»، کتابی چاپ کرد در یک سال با ۵۰۰ هزار تیراژ، اصلاً ما در خواب هم نمی‌بینیم این‌طور بتوانیم کتاب چاپ کنیم! ما با سه تا پنج هزار تیراژ چاپ می‌کنیم ده سال در قفسه‌ی کتابخانه‌ها می‌ماند. دارند به همه‌جا… کتاب هم که چاپ می‌کنند به تمام کتابخانه‌های عمومی در تمام کشورهای اسلامی و غیر اسلامی می‌فرستند.

 

علی أیّ حال در رابطه با این شبهات ما باید یک مقداری بیشتر دقّت کنیم. البتّه این را هم عرض کنم آن‌ها هر چه تلاش می‌کنند، قسم به عصمت زهرا و قسم به ولای علی، همه‌ی تلاش‌های آن‌ها «أَوهَن من بیت العنکبوت» است. آن‌ها وقتی میدان را خالی می‌بینند اظهار بزرگی می‌کنند. یکی از قوی‌ترین آن‌ها عبد الله حیدری که اهل تربت جام است، یک مدّتی هم در افغانستان آن وقتی که در اشغال شوروی بود شیعه‌ها را می‌کشت، الآن پناهنده به عربستان شده و در شبکه‌ی وصال و غیره حضور دارد. می‌گوید: من با آیت الله مکارم بحث کردم ایشان را محکوم کردم، با شیخ جعفر سبحانی و شیخ حسین نوری صحبت کردم و آن‌ها را محکوم کردم، نتوانستند جواب بدهند. ما هم گفتیم ما کاری نداریم، ما که خبر نداریم آن‌جا چه گذشته، ما شاگرد این آقایان هستیم، دست‌بوس این آقایان هستیم، افتخار هم می‌کنیم، شما بیایید در رسانه با ما بحث کنید مردم ببینند.

 

ایشان یک روزی گفت من حاضر هستم با فلانی بحث کنم، ولی چند شرط دارم؛ شرط اوّل این است که در رابطه با ازدواج امّ کلثوم با عمر بن الخطّاب، شرط دوم عربی باشد. گفتم: بیننده‌های شما فارسی زبان هستند، شبکه‌ی شما هم فارسی است، شبکه‌ی ما هم فارسی است، می‌خواهیم با عربی بحث کنیم که مردم متوجّه نشوند؟! دیگر لازم نیست ما بحث کنیم، نیازی نیست. شما اگر در یک شبکه‌ی عربی بخواهید به زبان عربی بحث کنید ما حرفی نداریم. روز عید فطر بود، دیدم بیانیه داد من حاضر هستم با فلانی در رابطه با امامت علی در قرآن بحث کنم، ما هم بلافاصله اعلام کردیم حاضر هستیم. دو سه هفته گذشت، یک شب برنامه‌ی زنده داشت، مجری برنامه، هاشمی ـ که فارغ التّحصیل دانشگاه محمّد بن سعود ریاض است، اهل گِراش استان فارس است ـ گفت: آقای حیدری مناظره‌ی شما با آیت الله قزوینی چه شد؟ عین عبارت او است، در سایت هم آمده است، گفت: من از آیت الله قزوینی می‌ترسم، از عکس ایشان هم می‌ترسم! شما که این‌طور دارید از ما وحشت می‌کنید… بعد هم یک مقداری شوخی کردیم.

 

بعد گفتم: شما از من نمی‌ترسید، از منطق اهل بیتی که من بیان می‌کنم، از این منطق می‌ترسید؛ می‌ترسید وقتی بحث می‌کنید در همان پنج دقیقه‌ی اوّل نتوانید جواب بدهید. تو انگشت کوچک مفتی هم نیستی، مناظره‌ی من با او تمام سایت‌ها را پر کرده، می‌ترسی اگر بحث کنی نتوانی جواب بدهی پول‌های کلانی که عربستان سعودی به تو می‌دهد را قطع کند، امکاناتی که به تو می‌دهند را قطع کنند، خانه‌ی سازمانی را از تو بگیرند، از این‌ها می‌ترسی. از قزوینی نمی‌ترسی، از منطق اهل بیتی که بیان می‌شود می‌ترسی. یعنی این‌ها در مقام عمل این‌چنین هستند.

 

یا این عدنان عَرعور کسی بود ۱۷ سال در شبکه‌های وهّابی «هل من مبارز» می‌طلبید. یکی از شاگردان ما آقای ابوالقاسمی تقریباً دو سال پیش بحث زنده با ایشان داشت؛ شبکه‌ی ولایت عربی و آن‌ها هم در شبکه‌ی صفا. ۲۰ دقیقه بیشتر بحث طول نکشید، قطع کرد و فرار کرد! تمام سایت‌های اهل سنّت نوشته‌اند عدنان عرعور از ابوالقاسمی شکست خورد. اصلاً خود شبکه‌ی صفا برنامه‌ی خود را برای همیشه تعطیل کرد. چیزی ندارند، هر چه هم تلاش کنند مثل آب در هاون کوبیدن است، همین‌طور دور خودشان می‌چرخند (سردرگم هستند).

 

ولی من عرض کردم باید مبانی قرآنی و روایی، هم از شیعه هم از اهل سنّت، در حدّ نیاز داشته باشیم.

[۱]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏ ۲، ص ۱۸٫

[۲]– إعلام الورى بأعلام الهدى (ط – القديمة)، ص ۴۴۲٫

[۳]– دلائل الصدق لنهج الحق، ج ۴، ص ۲۱۳٫

[۴]– سوره‌ی مائده، آیه ۶۷٫

[۵]– عيون أخبار الرضا، ج‏ ۱، ص ۳۰۷٫

[۶]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏ ۲، ص ۱۸٫

[۷]– همان، ج ۱، ص ۱۴۵٫

[۸]– همان، ج ۴، ص ۵۷۶٫

[۹]– علل الشرائع، ج ‏۱، ص ۹٫

[۱۰]– إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ص ۴۳٫

[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۴۷، ص ۴۰۷٫

[۱۲]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۱۳]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۴٫

 


متن کلاس دوم:

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ وَ بِهِ نَستَعینَ وَ هُوَ خَیرُ نِاصِرٍ وَ مُعینٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلَی رَسولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ».

 

ما دیگر هر چه که از مقدّمات و گفتنی‌ها لازم بود را عرض کردیم. من می‌خواهم یک بحث علمی را برای شما عرض کنم که خیلی ضرورت دارد، این در حقیقت درآمدی بر تمام بحث‌های ما است و یکی از ارکان بحث امامت و ولایت است، خلافت و امامت انتخابی یا انتسابی است. گرچه اخیراً بعضی از آقایان یک شکل جدیدی هم به صورت انتخابی، انتسابی یا معرّفی آوردند که خدا إن‌شاء‌الله از سر تقصیرات همه‌ی ما بگذرد.

 

جناب آقای واعظ زاده‌ی خراسانی معمولاً در مقالات خود، مصاحبه‌های خود این تعبیر را داشتند که پیغمبر علی را معرّفی کرد، ولی رأی نیاورد. همین آقایی هم که در اصفهان این کتاب‌ها را نوشته است، ایشان هم همین را می‌گوید پیغمبر گفت: علی آدم خوبی است شایستگی برای خلافت را دارد، ولی مردم انتخاب نکردند، گناه برای مردمی است که علی را انتخاب نکردند.

 

-…

-‌ واعظ زاده نماینده‌ی حضرت امام در مجمع التقریب بودند، از علمای بزرگ، شاگرد برجسته‌ی آیت الله عظمی بروجردی بودند، یک آدم فقیه، مسلّم، اصولی بعد از امام، خود مقام معظّم رهبری هم تا بعد از آقای تسخیری ایشان رئیس مجمع التقریب بودند.

– …

 

-‌ بعضی وقت‌ها بعضی از این بزرگواران ما که با این سنّی‌ها، وهابی‌ها بیشتر انس می‌گیرند، کمال همنشین اثر می‌کند.

 

– …

– نه، این اواخر این‌طور شده بود. اگر دوستان به مجله‌ی نهج البلاغه مراجعه کنند شماره‌ی ۴ و ۵ ایشان یک مصاحبه‌ای دارد، توصیه می‌کنم که حتماً دوستان این مصاحبه را ببینند، ایشان در آن مصاحبه می‌گوید اگر ما بخواهیم وحدت ایجاد شود باید دو کار انجام بدهیم. ۱- دست از منصوص الخلافه‌ی علی برداریم، چون با تأکید بر این‌که علیّ بن ابی‌طالب منصوب و منصوص است اهل سنّت ما را به متّهم می‌کنند که شما صحابه را قبول ندارید، صحابه متّهم به خیانت هستند، پیغمبر علی را معرّفی کرد، نصب کرد ولی صحابه قبول نکردند، این وحدت را به هم می‌زند. ۲- ما تلاش کنیم مشروعیّت خلافت شیخین را اثبات کنیم. بعد می‌گوید من از تمام طلبه‌های حوزه‌ی علمیه و دانشجویان می‌خواهم که دنبال دلیل بگردند. دیگر حالا چه بوده است، ما بعضی وقت‌ها «الجواد قد يكبو» ما خدمت این بزرگوار از نزدیک هم ارادت داشتیم و غیره، ولی بعضی وقت‌ها است که خدا عاقبت من و شما را به خیر کند، معلوم نیست ما چه کاری انجام بدهیم.

 

نداند به جز ذات پروردگار                                   که فردا چه بازی کند روزگار

 

ما باید تلاش کنیم و از خدا بخواهیم عاقبت به خیر شویم. من این را به عنوان یک نکته‌ی اخلاقی هم عرض کنم آقای اشراقی داماد امام در شرح حال زندگی امام هم آمده است، می‌گفت در جماران با هم قدم می‌زدیم امام گفت: آقای اشراقی اگر از طرف خدای عالم یک رسول مطمئنی بیاید بگوید خدای عالم می‌گوید یک حاجت برآورده شده پیش من دارید، یک دعای مستجاب دارید آن حاجت شما از خدا چیست؟ آقای اشراقی می‌گوید من هر چه فکر کردم ذهنم به جایی نرسید، گفتم آقا اگر یک چنین اتّفاقی برای شما بیفتد، شما چه می‌خواهید؟ امام بلافاصله گفت: عاقبت به خیری می‌خواهم.

 

ما در دعاهای خود از خدا ابتهال، گریه و زاری کنیم مثل آن مادری که تنها فرزند خود را دکترها جواب کردند و از همه جا دست بریده است، آن آدمی که وسط دریا دارد غرق می‌شود و غیر از در خدا کسی را ندارد چطور التجاء می‌کند، این‌طور در سجده‌های نماز خود، در قنوت خود التجاء کنیم که خدایا عاقبت ما را ختم به خیر کن «وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً».[۱] این دو خطر بزرگی برای ما طلبه‌ها است.

 

حاج آقای سبحانی از من خواست یک جوابی بنویسم، حاج آقای دین‌پرور مسئول نهج البلاغه است، حاج آقا خزعلی داستان مفصّلی دارد، من زیر بار نرفتم تا حاج آقا خزعلی منزل ما بود، بعد از نهار استراحت کردند، بلند شد من دیدم دارند می‌خندند، من گفتم: حاج آقا خیر است؟ گفت: آقای قزوینی الآن که خوابیده بودم، دیدم من و شما و امام رضا یک جایی هستیم، شما یکی از این تیرهایی که زمان سابق در جنگ‌ها است، با دست خود گرفتید و می‌خواهید یک جایی را هدف بگیرید ولی شک دارید، امام رضا گفت: آقای قزوینی بزن، نترس! به من گفت: خزعلی بگو بزند. زدید و به هدف خورد، گفت: آقای قزوینی! آقای واعظ زاده‌ی خراسانی است، امام رضا هم که خراسانی است، این‌ها می‌خواهند که شما جواب بنویسید. من از سال ۵۲ خدمت حاج آقای خزعلی ارادت داشتم، ما مکاسب را خدمت ایشان خواندیم و واقعاً من در طول این مدّت یک عمل مکروه از ایشان ندیدم، ایشان هم به قم می‌آمد، با این‌که نوه‌ی ایشان، بچّه‌های ایشان قم بود غیر از منزل ما هیچ کجا نمی‌رفت. ما هر دو نفر سال ۷۰ یا ۷۱ این مؤسسّه را ثبت کردیم.

 

علی أی حال فرمایش ایشان ما را شجاع کرد و ما در یک هفته یک جوابی نوشتیم الآن من می‌خوانم، به قول معروف الآن دیگر در این قسمت‌ها گنده لات شدیم، ولی آن زمان امکانات کامپیوتری هم نبود، من در یک هفته یک مقاله‌ای نوشتم شاید الآن بخواهم بنویسم در یک ماه نمی‌توانم، الآن بعضی وقت‌ها نگاه می‌کنم می‌گویم خدایا من این را نوشتم! بعضی وقت‌ها من یک روایتی را ۲۰ سال قبل یک جایی دیده بودم، نمی‌دانم کجا است، در کتابخانه می‌گشتم، به صورت استخاره یک کتابی را برمی‌داشتم و می‌دیدم دنبال آن روایتی که می‌گشتم همین‌جا است، یعنی آن یک عنایتی بود و این هم برای من یک برکتی داشت.

 

اگر شما در همین سایت ولیعصر نگاه کنید، همین جا جستجو کنید اگر اشتباه نکنم سخنی با واعظ زاده است. مصاحبه با آقای واعظ زاده در مجله‌ی حوزه. شما این‌جا را ملاحظه کنید ما کل فرمایشاتی که ایشان داشته است ما همه را در این‌جا آوردیم. ایشان دو مصاحبه داشت، یک مصاحبه در آن‌جا داشت و یک مصاحبه هم با مجله‌ی حوزه دفتر تبلیغات داشت. حاج آقای بوشهری زنگ زد، گفت: فلانی فقط کار تو است که جواب بدهی، من پنج جواب مفصّل دادم در افق حوزه چاپ شد، علی أی حال دوستان می‌توانند آن‌جا را ملاحظه کنند، خدا آیت الله فاضل لنکرانی را بیامرزد هر وقت من را می‌دید، می‌گفت آقای قزوینی من این جواب شما را خواندم، چند بار هم خواندم، لذّت بردم، دعا کردم، بهتر از این جواب نمی‌شد نوشت. بعد می‌گفت فلانی خوشا به حال تو چه شغل خوبی انتخاب کردید که آن دفاع از علی، دفاع از زهرا است، می‌گفت و گریه می‌کرد. یعنی شاید یکی از عواملی که باعث شد ما در این مسیر خود ثابت قدم ماندیم همین باشد. چون آخرین دوره‌ای که ایشان کفایه سال ۵۵ تدریس داشتند، ما آخرین دوره‌ی کفایه‌ی ایشان بودیم، ایشان دیگر وارد درس خارج و اعلان مرجعیّت فرمودند.

 

علی أی حال بگذریم، این بحث برای خلافت و امامت انتخابی یا انتسابی است؟ اصلاً نقطه‌ی آغاز ورود به بحث ما است. قبل از این‌که ما برویم ادلّه‌ی انتساب را بیاوریم، ادلّه‌ی انتخاب اهل سنّت را بیاوریم، اصلاً باید دید شاکله‌ی این بحث چیست؟ این آقایانی که می‌گویند خلافت انتخابی است، پایه‌های اوّلیه‌ی آن صحیح است یا متزلزل است؟ اگر ما می‌گوییم انتسابی است، پایه‌های اولیّه‌ی آن صحیح است یا صحیح نیست؟ ما در این‌جا ده بحث را «و تِلکَ عشرةٌ کاملة» خیلی خلاصه می‌گویم و فایل آن را هم روی سایت می‌گذارم.

 

آیه‌ی خلافت از حضرت آدم و داود تعبیر چیست؟ «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»[۲]جعل خلافت را خدا به خود نسبت می‌دهد. یعنی جعل خلافت «بیده الله» است، انتسابی نیست، انتخابی نیست «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ»[۳] ما کاری به بحث امیر المؤمنین نداریم، اصلاً جعل خلافت در کره‌ی زمین به دست خدا است، این آیه‌ی قرآن است.

 

قرطبی یک تعبیری دارد، تعبیر خیلی زیبایی است. این آیه‌ی «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»[۴] را می‌آورد، می‌گوید «هَذِهِ الْآيَةُ أَصْلٌ فِي نَصْبِ إِمَامٍ وَ خَلِيفَةٍ يُسْمَعُ لَهُ وَ يُطَاعُ» می‌گوید اصلاً این آیه  اصل است در این‌که امام و خلیفه باید منصوب باشد، نه منتخب باشد. بعد دلیل ما چیست؟ «جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»، «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ»[۵]، «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا … لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ»[۶] چه کسی «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ»؟ الله «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ». پس این هم تفسیر قرطبی است که البتّه ما به دوستان خود توصیه می‌کنم بعضی وقت‌ها با این وهابی‌ها که بحث می‌کنید، من کتاب صحیح بخاری را باز می‌کردم، نشان می‌دادم. می‌گفتند آقای قزوینی یک ورقه‌ای را از خود نوشته و داخل کتاب گذاشته است، جلد آن را به مردم نشان می‌دهد صفحه‌ای که خودش نوشته را برای مردم می‌خواند و لذا ما آمدیم با چه زحمتی تقریباً حدود شاید بالای ۴۰ هزار کتاب‌های اهل سنّت و شیعه را یا PDF آن را تهيه كردیم یا بعضی را فرستادیم در کتابخانه با موبایل صفحه به صفحه عکس گرفتند و به صورت کتاب در آوردیم. یعنی الآن ما تقریباً دو ترابایت و نیم فقط تصویر کتاب داریم. دیگر ما مجبور شدیم به همین شکل هر چه می‌آوریم به صورت کتاب درآوریم. یا جایی دارد «إنّ الإمامة ليست من أركان الدِّين»[۷] یا شنقیطی از علمای بزرگ وهابی است و بچّه‌ها او را خیلی قبول دارند، کتابی به نام اضواء البیان دارد، معاصر هم است، تقریباً سال ۱۲۹۳ است. ایشان هم می‌گوید «مِنَ الْوَاضِحِ الْمَعْلُومِ مِنْ ضَرُورَةِ الدِّينِ أَنَّ الْمُسْلِمِينَ يَجِبُ عَلَيْهِمْ نَصْبُ إِمَامٍ تَجْتَمِعُ بِهِ الْكَلِمَةُ»[۸] بعد تعابیری که می‌آورد «عَلَى أَنَّ وُجُوبَ الْإِمَامَةِ … بِطَرِيقِ الشَّرْعِ» یعنی نصب امام باید از کانال شرع بیاید، نه از انتخاب مردم. این یک نکته است.

 

حضرت موسی می‌گوید: «وَ اجْعَلْ لي‏ وَزيراً مِنْ أَهْلي»[۹] خدایا تو برای من وزیر انتخاب کن، نمی‌گوید خدایا من هارون را وزیر و خلیفه قرار می‌دهم، خدایا تو هم قبول کن. حضرت موسی می‌گوید: «وَ اجْعَلْ لي‏ وَزيراً مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخي‏ * اشْدُدْ بِهِ أَزْري * وَ أَشْرِكْهُ في‏ أَمْري»[۱۰] این هم یک نکته.

 

نکته‌ی سوم در رابطه‌ی با قضیه‌ی حضرت طالوت. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[۱۱]یک فرمانده‌ای انتخاب کن که ما در راه خدا بجنگیم. «وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ»[۱۲] یعنی «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ» بعد اعتراض کردند، «أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ… وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ» ما که از طالوت قوی‌تر هستیم، نه مثل ما پول دارد، نه مثل ما شهرت دارد، جواب داده است «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ» خدا او را انتخاب کرده است. پس جعل عمیق، فرمانده و مَلِک بر عهده‌ی خدای عالم است بعد «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»…

 

علی أی حال خود اهل سنّت هم همین تعبیر را دارند، می‌گویند «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ» اخطار است، «إذ هو أعلم بالمصالح» خدا عالم به مصالح است و چه کسی می‌تواند مدیریت سیاسی اجتماع را به عهده بگیرد، او باید معیّن کند.

 

ابن کثیر شاگرد ابن تیمیه است، می‌گوید «اخْتَارَهُ لَكُمْ مِنْ بَيْنِكُمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ مِنْكُمْ»[۱۳] این هم یک نکته. نکته‌ی چهارم قضیه‌ی حضرت ابراهیم است، خیلی واضع است «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۱۴] منِ خدا تو را… ببینید تمام جعل‌ها به طرف خدا رفته است، هیج جا هم ندارد «یا ابراهیم اجعل من اولادک اماماً»، نه «إِنِّي جاعِلُكَ» وقتی می‌آید به این مقام می‌رسد، می‌گوید خدایا این مقام برای ذریّه‌ی من هم است؟ «قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ‏» تو آدم شایسته بودی، به امامت تو را نصب کردم. از ذریّه‌ی تو هر چه صلاحیّت داشته باشد و عهدی است، امامت هم عهد الله است، عهد النّاس نیست، عهد الله چیزی است که «امره بید الله لا بید النّاس». حالا در این رابطه من باز توضیح خواهم داد.

 

نکته‌ی پنجم باز تحلیل در این‌جا است، تعبیر خود بیضاوی این است «لم یقل الله بأنّ الامام لا صرح بمقام الامامة المنیئة و هی أنّها عهدٌ الهیٌّ ینال» چه کسی؟ «لمن کان له أهلیة ذلک» (منبع یافت نشد) امامت عهد الله است، نه عهد النّاس که مردم بیایند انتخاب کنند. هم بیضاوی دارد، هم طبری دارد، هم ابن کثیر دمشقی دارد و هم خود امام رضا (سلام الله علیه) دارد.

 

ششم فرزندان صالح حضرت ابراهیم شایسته‌ی امامت هستند «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ‏ * وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً»[۱۵] باز هم ببینید ائمّه‌ی از ذریّه‌ی حضرت ابراهیم «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ‏َ»[۱۶] آن کسانی که صالح هستند، «جَعَلْنا صالِحينَ»، «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً». در رسول اکرم «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا‏»[۱۷] مراد «الَّذينَ آمَنُوا» هم «هم الإئمّة» در صحیح بخاری هم است، ابن عباس «المُؤْمِنُونَ مِنْ آلِ إِبْرَاهِيمَ وَآلِ عِمْرَانَ وَآلِ يَاسِينَ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»[۱۸]. طبری هم دارد، قرطبی هم دارد، ابو حیان اندلسی هم دارد.

 

نکته‌ی هفتم استدلالی که امام رضا (سلام الله علیه) در مجلس مأمون می‌کند، مأمون به ایشان می‌گوید: «أَخْبِرُونِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏ُّّ»[۱۹] این فضیلت اهل بیت بر دیگران چیست؟ امام رضا (سلام الله علیه) علمایی که از اهل عراق و خراسان بودند از امام رضا (سلام الله علیه) سؤال کردند، حضرت خطاب می‌کند «أَخْبِرُونِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ… فَمَنْ عَنَى بِقَوْلِهِ يس قَالَتِ الْعُلَمَاءُ يس مُحَمَّدٌ (صلوات الله علیه و آله و سلّم) لَمْ يَشُكَّ فِيهِ أَحَدٌ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ» شما استدلال را نگاه کنید «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْطَى مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ مِنْ ذَلِكَ فَضْلًا لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ كُنْهَ وَصْفِهِ إِلَّا مَنْ عَقَلَهُ وَ ذَلِكَ» استدلال «أَنَّ اللَّهَ … لَمْ يُسَلِّمْ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا عَلَى الْأَنْبِيَاءِ» در قرآن سلام خدا مخصوص انبیاء است، «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ‏ سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهيم‏ٌٌ سَلامٌ عَلى‏ مُوسى وَ لَمْ يَقُلْ سَلَامٌ عَلَى آلِ نُوحٍ وَ لَمْ يَقُلْ سَلَامٌ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ … عَلَى آلِ مُوسَى … وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ سَلَامٌ عَلَى آلِ يس» پس آل یاسین در رتبه‌ی انبیاء هستند یعنی الله تعالی «لَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ فِي مَعْدِنِ النُّبُوَّةِ شَرْحَ هَذَا».

 

آیا این آل یاسین است یا ال یاسین و غیره؟ طبری می‌گوید قراء مدینه «سلامٌ علی إل یس» نمی‌خوانند، «سَلَامٌ عَلَى آلِ يس» می‌خوانند، با قطع آل از یاسین. الآن در قرآن‌ها «سلامُ علی إل یس» است، ایشان هم می‌گوید نه، قراء مدینه «إل یس» نمی‌خوانند، «إل» را از «یس» جدا می‌کنند. قرطبی هم همین را دارد، ابن ابی حاتم هم همین را دارد و ابن کثیر دمشقی هم به همین شکل، حاکم حسکانی هم «سَلَامٌ عَلَى آلِ يس قال سلامٌ علی آل محمّد» دارد.

 

این‌ها موارد متعدّد بر این‌که مراد از این‌ها آل محمّد است و جالب این است که در صواعق محرقه‌ی ابن حجر هیثمی متوفای ۹۷۴ است. در آیه‌ی شریفه‌ی «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ‏»[۲۰] در قیامت همه را نگه دارید، باید سؤال شوند. از چه چیزی سؤال می‌شوند؟ «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ عَن ولایة علیٍّ» یا «عَنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَهْلِ الْبَيْتِ»[۲۱]  این هم یک نکته.

 

خود امام رضا می‌گوید آل یاسین در قرائت‌ها برده نشود به این شکل است. نکته‌ی بعدی امامت فوق نبوّت است یعنی عزیزان خوب دقّت کنند. خدای عالم می‌گوید «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۲۲] حضرت ابراهیم پیغمبر بود امام شد یا امام بود پیغمبر شد؟ چرا؟ برای این‌که حضرت ابراهیم در جوانی به نبوّت رسیده است، «سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ‏»[۲۳] نوجوان بود حضرت ابراهیم به دعوت نمرود و نمرودیان رفت، ولی حضرت ابراهیم در آخر عمر خود صاحب ولد شد «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏»[۲۴] آن وقتی که حضرت ابراهیم پیغمبر شده بود «سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ‏»[۲۵] بچّه نداشت تا «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏» بگوید. به چه دلیل؟ به این دلیل که حضرت ابراهیم تا ۸۰ سالگی بچّه‌دار نشده بود، خانم او هم ۷۰ سال داشت. وقتی ملائکه آمدند گفتند بشارت باد بر تو، گفت: بچّه‌ی تو کجا است؟ «أَ بَشَّرْتُمُوني‏ عَلى‏ أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ‏»[۲۶]، «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ‏»[۲۷]بعد گفت: «يا وَيْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلي‏ شَيْخاً»[۲۸] ما دیگر از کار افتاده هستیم، دیگر باز نشسته شدیم، الآن دیگر زمان بچّه‌داری ما نیست. بعد می‌گوید «إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عَجيبٌ» بعد «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي وَهَبَ لي‏ عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعيلَ»[۲۹] پس معلوم است «فَتًى… يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ‏»[۳۰] در جوانی به پیغمبری رسیده است. در پیری بعد از این‌که بچّه‌دار شده است خدا می‌گوید «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۳۱] بچّه‌های من کجا است؟ «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏» پس معلوم شد امامت فوق نبوّت است و جالب هم این است «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ» این است، آقایان می‌گویند مراد از این «ابْتَلى» همین است «يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»[۳۲] تا آخر که می‌گوید «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ‏»[۳۳] بعد از قضیه‌ی اسماعیل و قربانگاه و غیره از عهده‌ی امتحان در آمد، خدا می‌گوید «إِنِّي جاعِلُكَ…»[۳۴] الآن به مقام امامت رسیدی، قبلاً نبی بودی. این هم یک نکته.

 

نکته‌ی بعدی که خیلی مهم است بحث این‌که بحث انتساب و انتخاب را ما کاری نداریم، روی امیر المؤمنین است یا روی دیگری است. بحث ما این است که اصلاً خود خلافت پیغمبر، وصایت پیغمبر باید به انتخاب مردم باشد یا به نصب الله و اعلام النّبی باشد؟

 

رسول اکرم در مکّه است، به قبایل می‌رود تا نبوّت خود را عرضه کند. هر قبایلی شنیدند بر این‌که کار پیغمبر می‌گیرد، دین او جهانی می‌شود. می‌گویند ،«إِنْ … تَابَعْنَاكَ صدقناک فنصرک الله»[۳۵] اگر ما آمدیم تبعیت کردیم، خدا تو را کمک کرد و بر دشمنان پیروز شدی، «أَيَكُونُ لَنَا الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِكَ؟» حاضر هستی امر خلافت و امامت را به ما واگذار کنی؟ «فقال رسول الله الْأَمْرُ لِلَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ» اصلاً امامت و خلافت دست من نیست، من کاره‌ای نیستم که چه کسی را انتخاب کنم، چه کسی را انتخاب نکنم. بعد گفتند «فَقَالَ لَهُ: أَفَنُهْدِفُ نُحُورَنَا لِلْعَرَبِ دُونَكَ» اگر ما بیاییم گردن خود را در برابر شمشیر عرب قرار بدهیم کشته شویم، ولی کار شما گرفت «كَانَ الْأَمْرُ لِغَيْرِنَا!» خلیفه‌ی بعد از تو جانشین دیگران باشد؟ «لَا حَاجَةَ لَنَا بِأَمْرِكَ» ما هم حاضر نیستیم مسلمان شویم. یعنی پیغمبر اکرم ابتدای امر که ضروری‌ترین نیاز را به کمک مردم دارد، یاران او را دارند زیر شکنجه‌ها قطعه قطعه می‌کنند، ولی افراد می‌آیند می‌گویند آقا اگر ما مسلمان شدیم بعد از شما حاضر هستید خلافت و عمارت دست ما باشد؟ می‌گوید، نه چون دست من نیست. یک چیزی که برای من نیست چطور بگویم برای من است.

 

حتّی یک تعبیری از علمای اهل سنّت دارد، خود ابن حجر هم در فتح الباری دارد، می‌گوید رسول اکرم نیامد بگوید هدف وسیله را توجیه می‌کند، مثل بعضی از منافقین. الآن پیغمبر بیاید قول بده، بگوید یک قولی می‌دهیم حالا فردا می‌گوییم یک اتّفاقی افتاد، ما پشیمان شدیم، نه رسول اکرم از همان روز اوّل با صداقت به میدان آمده است. الآن من قول بدهم فردا زیر قول خود بزنم این‌ها در نبوّت من شک می‌کنند، این یک نکته.

 

نکته‌ی بعدی باز سیره‌ی ابن هشام «رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: بَيْحَرَةُ»[۳۶] او خدمت پیغمبر اکرم آمد و گفت: «أَرَأَيْتَ إنْ نَحْنُ بَايَعْنَاكَ عَلَى أَمْرِكَ ثُمَّ أظْهَرَكَ اللَّهُ عَلَى… أَيَكُونُ لَنَا الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِكَ؟» باز حضرت می‌گوید: «لْأَمْرُ إلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ» همان‌طور که «الله أعلم حَيْثُ يَضعه رسَالَته الله أعلم حیث یضع امامته» این‌ها هم گفتند «أَفَنُهْدِفُ نُحُورَنَا فلان» هم ذهبی در تاریخ اسلام خود این را مفصّل آورده است و هم ابن کثیر دمشقی در البدایة و النّهایة در جلد ۳، صفحه‌ی ۳۸۶ مفصّل این قضیه را آورده است.

 

سوم عامر بن طفیل او هم به همین شکل می‌گوید: «يَا مُحَمَّدُ مَا لِي إِنْ أَسْلَمْتُ»[۳۷] اگر من مسلمان شوم چه چیزی به من می‌دهی؟ چه بهره‌ای دارم؟ «قَالَ لَيْسَ ذَلِكَ إِلَيَّ» این کار دست من نیست که به تو یک چیزی قول بدهم «إِنَّمَا ذَلِكَ إِلَى اللَّهِ يَجْعَلُهُ حَيْثُ شَاءَ» بعد گفت: یا رسول الله! «فَتَجْعَلُنِي عَلَى الْوَبَرِ وَ أَنْتَ عَلَى الْمَدَرِ» حالا قسمت‌های دریا و بیابان‌ها برای من، آن قسمت‌های شهرنشین برای تو. حضرت فرمود: به هیچ وجه من حاضر نیستم نه تقسیم‌بندی بکنم و نه به تو قول دروغی بدهم.

 

هوذه از بزرگان قبایل است و خود او هم شاعر است، با شعر خود می‌تواند عرب‌ها را برای اسلام تحریک کند. در تحریک مردم و تحریک احساسات و عواطف مردم خیلی ید طولایی داشته است. آمد گفت: «فاجعل لي بعض الأمر»[۳۸] نه همه‌ی خلافت را، مثلاً خلافت در یک منطقه‌ای در یک روستاهایی خلافت خود را به من واگذار کن. حضرت فرمود: «لو سألني سيابة من الأرض ما فعلت‏»  من ایمان می‌آورم به شرط این‌که یک مشت خاک در برابر اسلامم به من بدهد. «لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ».[۳۹]

 

باز صحابه در صحیح بخاری، در قضیه‌ی بیعت عقبه می‌گوید: ما بیعت کردیم، بیعت بر سمع و طاعه «وَ أَنْ لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَهُ»[۴۰] مردم مدینه آمدند با پیغمبر بیعت کنند، پیغمبر را به مدینه بیاورند و از او حمایت کنند. حتّی به آن‌ها هم با این‌‌که جان پیغمبر را نجات دادند یعنی اساس گسترش اسلام به هجرت پیغمبر بوده است. پیغمبر از همان مردم مدینه به مکّه آمدند تا با پیغمبر بیعت کنند، خواست قول بگیرد، می‌گوید بیعت کردیم «وَ أَنْ لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَهُ» آن کسی که امر ولایت را به عهده می‌گیرد، پیغمبر معیّن می‌کند با او مخالفت نکنیم و شرّاح بخاری و غیره هم در این زمینه حرف زیاد دارند. «أیکون لنا الامر فأجابه بکلمة خالدة» تعبیر ابن حجر است که عرض کردم می‌گوید پیغمبر اسلام اعجاب و تعجّب همگان را برانگیخته است، این فخر برای پیغمبر است، در زمانی که قبل از هجرت ضروری‌ترین احتیاج به کمک مردم داشت. اگر یک کوچک‌ترین قولی می‌داد، یک غمزه‌ای می‌رفت، إن‌شاء‌الله می‌گفت خیلی از قبایل عرب مسلمان می‌شدند، اصلاً شاید احتیاج به هجرت هم نبود. تکلیف قریش در مکّه را تمام می‌کردند، ولی پیغمبر حاضر نشد که قول خلاف واقع بدهد و گفت: «لْأَمْرُ إلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»[۴۱] و بزرگان دیگر زرگانی هم همین‌طور دارد و بحث دیگری که این‌ها آورده‌اند این بحث‌ها که نمی‌دانم قضیه‌ی «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ»[۴۲] را آورده‌اند، این‌جا هم خود علما آمدند گفتند «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ» جایی است که «لم یرد فیها نص من الکتاب و سنّة کما هو متّفق علیه عند الجمیع» این در حقیقت یک بخش کوچکی بود که توضیح آن شاید چند جلسه نیاز بود که من دیگر در همین چند ساعت توضیح دادم. ما إن‌شاء‌الله در جلسه‌ی بعد وارد بحث ادله‌ی نصب از قرآن وارد می‌شویم. معلوم شد بر این‌که خلافت و امامت انتخابی نیست، اصل خلافت انتسابی از قرآن و سنّت است. این دیگر قصد قطعی است و در آن شکی هم نیست.

 

ولی این‌که آیا دلیلی بر نسب داریم یا نداریم، دیگر باید وارد بحث‌های بعدی و آیات قرآن شویم و از آیات قرآن هم ما تلاش می‌کنیم خیلی خلاصه عرض کنیم، همان‌طور که الآن خیلی خلاصه عرض کردیم. چون ما دیگر این بحث‌ها را عمدتاً برای اساتید بزرگوار داریم، اگر بعضی از طلبه‌های عزیز ما یک مقدار پایه‌ی پایین هستند، حرف‌های ما را خیلی زیاد متوجّه نمی‌شوند من معذرت می‌خواهم، چون اگر ما بخواهیم به پای آن‌ها برویم چهار جلسه را باید ۴۰ جلسه کنیم، ما می‌خواهیم در این چهار جلسه عمده‌ی ادلّه‌ی شیعه و شبهاتی که این‌ها دارند عرض کنیم. ما سه آیه را مطرح خواهیم کرد، آیه‌ی «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»[۴۳] آیه‌ی ابلاغ، آیه‌ی اکمال.

 

– …

 

-‌ امامی که هیچ خاصیّتی نداشته باشد «لا امر لمن لا یطاع» چه فایده‌ای دارد. امامی که آن‌ها خود فتوحات می‌کنند، خود می‌زنند، خود می‌کشند، مالک بن نویره را نماینده‌ی پیغمبر است، می‌کشند. به زن او هم تجاوز می‌کنند، خانواده‌ی او را اسیر می‌کنند، زن حامله را رجم می‌کنند، هزاران خلافی که انجام دادند. دیگر تعبیر امیر المؤمنین در خطبه‌ی ۱۵۰ نهج البلاغه را ملاحظه بفرمایید «لما قبض الله نبیّه»، «إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلوات الله علیه و آله) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ»[۴۴] تا آن‌جایی که می‌گوید «عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» دیگر ولیّ از این واضح‌تر بگوید.

 

در نامه‌ی ۵۳ می‌گوید: «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ» اگر علی امام بود، این‌ها چیست؟! خطبه‌ی شقیقیه او با آن عظمت… بعضی از آقایان مثل حسون مفتی اعظم سوریه معمولاً این بحث را مطرح می‌کند و این کاملاً خلاف حضرت داود همه کاره است، او انتخاب فرمانده می‌کند،  رئیس، استاندار همه چیز به دست پیغمبر است، همه چیز به دست حضرت ابراهیم است. از ریزترین تا درشت‌ترین باشد. امام یک شئونی دارد، ما شئونات امام را می‌آوریم.

 

یکی از شئونات امام اقامه‌ی عدل است، رفع ظلم است، اقامه‌ی عدل و رفع ظلم نیاز به قدرت دارد و حکومت دارد، کسی که حکومت در دست او نباشد نه می‌تواند اقامه‌ی عدل کند و نه می‌تواند رفع ظلم کند. این اوّلین وظیفه و شئون امام است ظلم از عباد الله را بردارد، از مظلوم دفاع کند، وقتی «لا رأی لمن لا یطاع» است علی چه کار کند؟ حتّی نه تنها علی، حتّی ابن عباس می‌گوید این‌ها منصوبین علی را هم در مراکز حساس دولتی و نظامی نصب نمی‌کردند چون می‌ترسیدند.

 

– …

-‌ نه، برای این‌که الزام خصم است، این را خود آن‌ها هم جواب دادند. الزام خصم است، خود پیغمبر هم می‌داند بر این‌که هیچ کدام از این‌ها جواب نخواهند داد. کسی جواب می‌دهد که اهلیّت دارد، سه بار پیغمبر آن مجلس را تشکیل داد. ۴۰ نفر از قریش آمدند، غیر از علی هیچ کس جواب نداد. «أيّكم يؤازرني (على) هذا الأمر»[۴۵] کدام یک از شما حاضر هستید، در هر سه مرتبه او خواست، آن‌ها فردا نگویند برای ما میدان ندادی. فردا نگویند برای ما ولیّ قرار ندادی وگرنه این‌که چیز باشد نه، شبهه‌ی زیبایی است، یکی از چیزهایی که ما در همین نقد غفاری، یکی از شبهاتی که غفاری دارد همین شبهه است، شما اگر همین کتاب نقد غفاری ما را بخوانید این‌جا این شبهه را مفصّل جواب داده است.

 

– …

 

– إلی ماشاء‌الله آن‌ها آیات و روایات می‌آورند. آیه‌ی استخلاف، عبد الجبار معتزلی که عرض کردم «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»[۴۶] می‌گوید این استخلاف فقط زمان ابوبکر بوده است و غیر از ابوبکر جای دیگری نبوده است، این کتاب  اوّلین کتاب علیه شیعه نوشته شده است، در حقیقت این هم جواب یکی از کتاب‌هایی بود که قبل از «الامامة اصلٌ» نوشته بودند، چون نوشتند ۴۱۵، شیخ مفید ۴۱۳ است، ایشان مفصّل می‌آورد «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ… لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» و همین‌طور آیات دیگری إلی ماشاء‌الله می‌آورد و همچنین عضد الدین ایجی باز همین در «المواقف» از کتاب‌های معتبر ایشان است، ادلّه‌ی شیعه را رد می‌کند بعد شروع می‌کند این آیه‌ی «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» و همچنین فخر رازی به همین شکل «علمائنا هذه دّلیلٌ علی خلافة الخلفاء» و به همچنین قرطبی هم همین تعبیر را در تفسیر خود دارد. البتّه ما همه‌ی این‌ها را مفصّل جواب دادیم. یعنی ما آمدیم ادلّه‌ی شیعه را با آیات قرآن، ادلّه‌ی اهل سنّت را با آیات قرآن بین هم مقایسه کردیم.

 

-‌ …

 

-‌ بله، خلاف شأن نزول را ما این‌جا مفصّل آوردیم. خود شوکانی می‌گوید: مستبعد است که یک چنین چیزی باشد. خود عایشه می‌گوید اصلاً در حق خانواده‌ی ما آیه‌ای نازل نشده است. از آن طرف هم ما آیه‌ی ولایت را آوردیم، طبری می‌گوید روایت صحیح است. ابن ابی حاتم می‌گوید روایت صحیح است، آلوسی نقل اجماع می‌کند، ائمّه هم به این استدلال می‌کنند. آیه‌ی الاتقی «وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى * الَّذي يُؤْتي‏…‏»[۴۷] و فلان که تفتازانی می‌گوید «فالجمهور أنّها نزلت فی ابی بکر» این هم شرح مقاصد ایشان است.

 

حالا إن‌شاء‌الله یکی از بخش‌هایی که ما در بحث‌های خود داریم دو، سه مورد این‌ها را مقایسه‌ای کار می‌کنیم. مثلاً ما حدیث اقتداء «اقتدوا بعدی ابو بکر و عمر» تقریباً دیگر قوی‌ترین دلیل آن‌ها است یا قضیه‌ی نماز ابوبکر به جای پیغمبر گل سر سبد بحث‌های آن‌ها است. ما یکی یکی إن‌شاء‌الله بحث می‌کنیم و مقایسه هم می‌کنیم. همان «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»[۴۸]، «(هل یستوی) وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّور»[۴۹]، «هل یستوی اللّیل و النهار» خود آن‌ها هم مقایسه کردند. ابن تیمیه ادلّه‌ی خلافت علی و ادلّه‌ی خلافت ابوبکر را مقایسه می‌کند. خود عضد الدین ایجی هم همین‌طور این‌ها می‌آیند عمدتاً استدلال می‌کنند و خود قرآن هم از همین ادلّه‌ی یا قیاس مقایسه خیلی جاها استفاده می‌کند. «لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ … وَ الْمُجاهِدُونَ»[۵۰]، «لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ»[۵۱]، «وَ ما (لا) يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ»[۵۲]، «لا یستوی رجل اکمم و الذی یأمر بالعدل» «هَلْ يَسْتَوي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْل‏»[۵۳]، «وَ ما (لا) يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصير»[۵۴]، «وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّور»، «وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُور»، اصلاً خود مقایسه کردن یک منطق قرآنی است. ما می‌آییم یک آیه از این طرف می‌آوریم، می‌گوییم بفرمایید، یک آیه هم از این طرف می‌آوریم، می‌گوییم این‌ها را باید مقایسه کنید؛ مردم قضاوت کنید، ما هیچ کاری نداریم.

 

اتّفاقاً اگر ما بخواهیم از برهان مقایسه استفاده کنیم خیلی راحت می‌توانیم جلو برویم. یعنی ما هم «لا اله» گفتیم و هم «الّا الله» را گفتیم. ولی اگر آمدیم یک جانبه رفتیم فقط ادلّه‌ی خلافت حضرت علی را مطرح کردیم، من این هم خدمت شما گفتم یا نه، با یکی از این‌ها بحثی داشتیم، می‌گفت خلافت ابی بکر مثل آفتاب روشن است، نمی‌دانم شما شیعه‌ها عقل خود را چه کردید؟! گفتم: بفرمایید چیست، ما را روشن کنید شاید ما اشتباه کرده بودیم. مثلاً یکی از دلیل‌های آن‌ها را مطرح کنید ما هم قبول کنیم. گفت: شما شیعه‌ها اصلاً فکر ندارید، فکر نمی‌کنید. گفتم: چشم، از شما قرض می‌گیریم. آخرین لحظات عمر پیغمبر است، علی هم بود، ابن عباس، طللحه و زبیر همه آن‌جا بودند، گفت: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ»[۵۵] به ابوبکر دستور داد تا برود نماز بخواند. وقتی پیغمبر می‌آید ابوبکر را امام دین ما قرار دهد، «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين‏»[۵۶] عمود دین… چه کسی امام است؟ ابوبکر است. آیا ما برای امور سیاسی خود که خیلی پایین‌تر از عمود دین است، خلافت ابوبکر را قبول نکنیم؟

 

من گفتم آقا جان من دو سه تا سؤال دارم، اگر سؤال من را جواب دهید قول می‌دهم همین‌جا سنّی شوم. گفت قول می‌دهید؟ گفتم قول شرف والله، تالله، بالله اگر جواب دهید من همین‌جا سنّی می‌شوم و کاری با دیگران هم ندارم. گفت سؤال تو چیست؟ گفتم سؤال اوّل من، پیغمبر در همان مرض فرمود: «ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَالدَّوَاةِ أَوِ اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»[۵۷] یک چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید. «إِنَّ (الرّجل لیهجر) رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَهْجُرُ» پیغمبر هذیان می‌گفت. چطور وقتی می‌گویید می‌خواهد وصیّت بنویسد، وصیّتی که «لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» می‌گویید: «يَهْجُرُ»، ولی می‌گوید: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ‏» این‌جا «لایهجر»! این یک بام و دو هوا را به من جواب بده.

 

او فکر کرد و گفت سؤال بعدی. گفتم بیایید این روایت «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ» را با هم مطالعه کنیم، صدر و ذیل آن را ببینیم. گفتم این روایت را بخاری در صحیح، جلد اوّل، ص ۱۷۴، حدیث ۷۱۲ و ۷۱۳ آورده است. این‌ها عمدتاً تفتازانی و غیره همه به این حدیث ۷۱۳ اشاره کردند. گفتم این روایت صحیح بخاری حدیث شماره‌ی ۷۱۳ که در این‌جا پیغمبر می‌گوید: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ» این قبول است. حالا پیغمبر «لایهجر»، از آن صرف نظر می‌کنیم. بعد پیغمبر می‌بینید که ابوبکر رفت نماز بخواند، خود پیغمبر بلند شد و به مسجد آمد. به قدری هم حال پیغمبر خراب بود، یک دست در گردن عبّاس، یک دست در گردن علی. «وَ رِجْلَاهُ تَخُطَّانِ فِي الْأَرْضِ»[۵۸] پای پیغمبر کشیده می‌شد. یعنی حتّی با این‌که دست در گردن این دو نفر بود، توان قدم زدن نداشت. آمد نشست، ابو بکر را کنار زد و نماز خواند. حالا ما کاری نداریم. «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ»[۵۹] چرا پیغمبر پیشمان شدن، چرا آمد کنار زد و غیره کاری ندارم. سؤال من این‌جا است. می‌گوید: «فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي قَائِمًا وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ يُصَلِّي قَاعِدًا»[۶۰] پیغمبر نشسته نماز می‌خواند و ابوبکر ایستاده نماز می‌خواند. «يَقْتَدِي أَبُو بَكْرٍ بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَ النَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلاَةِ أَبِي بَكْرٍ» گفتم یک نماز دو تا امام! اصلاً سابقه داشته است که یک نماز دو امام داشته باشد؟! پیغمبر نشسته نماز می‌خواند و ابوبکر به پیغمبر اقتدا کرده است. مسلمانان هم به ابوبکر اقتدا کردند. اقتدای قائم به قاعد یا صحیح است یا باطل است. اگر صحیح است چرا همه‌ی صحابه به پیغمبر اقتدا نکردند، اگر اقتدا قائم به قاعد باطل است اقتدای ابو بکر به پیغمبر باطل است، اقتدای به باطل هم باطل است. پس چرا نمی‌تواند جواب بدهید؟

 

مهم‌تر از آن در حدیث قبلی آن یعنی حدیث ۷۱۲ «وَ أَبُو بَكْرٍ يُسْمِعُ النَّاسَ التَّكْبِيرَ تَابَعَهُ»[۶۱] ابوبکر مکبّر بوده است. شما آمدید ابرو درست کنید چشم را هم خراب کردید (کور کردید). شما می‌گویید پیغمبر امام است، الآن بچّه‌های چهار، پنج ساله‌ی ما تکبیر می‌گویند، حتّی برای جوان ۲۰ ساله (کار) کوچکی است که بیاید تکبیر بگویند، معمولاً بچّه‌های نابالغ این کار را می‌کنند. پیغمبر برای ابوبکر در این حد ارزش قائل شده است که مکبّر باش. مردم که می‌خواهند سجده و رکوع کنند و بلند شوند «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِه‏» بگو.

 

گفتم جواب دارید بفرمایید. اگر جواب بدهید من همین الآن جلوی شما حاضر هستم که سنّی شوم. گفت عقل شما خراب است. گفتم عقل من خراب نیست، بفرمایید. این دو روایت است، صحیح بخاری هم است. دیگران باید قضاوت کنند که عقل من خراب است یا شما بالا خانه را اجاره داده‌اید؟! کدام است؟

 

ببینید به قدری قضیّه واضح و روشن است که مثل این‌که الآن شما بگویید روز است، بگوییم به چه دلیل روز است. یعنی خدا می‌داند قضیّه‌ی امیر المؤمنین از روز بودن الآن روشن‌تر است. ولی فقط یک جوع تأمّل می‌خواهد و یک ذرّه انصاف. کسی تعصّب را کنار بگذارد… پانصد نفر در یک شب شیعه می‌شوند. همین هفته‌ی گذشته یکی از شاگردان رتبه‌ی سوم یا چهارم ما به بندر عبّاس رفته بود، با چند نفر بحث کرده بود و در جا چند نفر شیعه شده بودند. دو روز پیش هم چند نفر به قم، مؤسّسه‌ی ولیعصر آمده بودند و تشیّع خود را اعلام کردند. این کسی که ما فرستاده بودیم درس هم نخوانده است، حوزه هم نرفته است، دانشگاه هم نخوانده است، سیکل دارد. ولی ایشان هفت یا هشت سال است که در پای بحث‌های ما در شبکه‌ی سلام ولایت بوده است. از خود من به بحث‌های من مسلّط‌تر است.

 

ببینید بحث‌ها به قدری روشن است، به قدری دلیل واضح است که یعنی آفتاب آمد دلیل آفتاب.

 

-‌ ….

 

-‌ پیغمبر که می‌گفت «الله اکبر»، ابوبکر هم می‌گفت «الله اکبر». «يُسْمِعُ النَّاسَ تکبیر رسول الله». یعنی به مردم تکبیر را می‌شنواند. پیغمبر که می‌گفت «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِه‏» ، این هم می‌گفت «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِه‏».

سؤال سوم این‌که شما معتقد هستید نماز قائم به قاعد باطل است. این در صحیح بخاری است. خیلی عجیب است، می‌گویند دشمنان اهل بیت «الحمد لله الّذی جعل أعدائنا من الحُمَقی» از آن طرف می‌گویند این دلیل بر خلافت ابوبکر است. ابوبکر بر (جای) پیغمبر نشسته است. از این طرف از خود عایشه است که پیغمبر نشسته نماز خواند و مردم پشت سر او ایستاده بودند. پیغمبر وقتی که نماز تمام شد فرمود: «وَ إِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا»[۶۲] اگر امام جماعت نشسته نماز می‌خواند همه باید نشسته نماز بخوانند؛ حالا چه عاجز باشد و چه قادر باشد. حالا این هم قرائتی از نماز است. «وَإِذَا صَلَّى قَائِمًا فَصَلُّوا قِيَامًا وَ إِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا».

 

بزرگان آن‌ها هم… (در کتاب) «عمدة القاری شرح صحیح البخاری» است. ایشان ادلّه‌ی متعددّی از بزرگان خود می‌آورد، احمد بن حنبل، ابن حزم، اوضاعی و غیره می‌گوید اگر چنانچه امام نشسته بود و مأموم ایستاده نماز خواند نماز باطل است. خود آن‌ها می‌گویند نماز باطل است. از آن طرف همین روایت را می‌آورد، دلیل می‌آورد بر این‌که (قطع کلام)

 

-‌ حاج آقا پیغمبر نشسته نماز خواندند، بقیّه فرادا نماز خواندند؟

 

-‌ به قول آن مسئله‌ای که می‌گفتند که برای دو تا فرزندان معاویه در صحرای مصر روباه… گفت: اوّلاً فرزندان معاویه نبودند حسن و حسین بودند، آن هم یوسف بود این نبود، روباه نبود، گرگ بود؛ قضیه از بیخ دروغ بود. این قضیه‌ای است که این آقایان درست کردند برای این‌که اصلاً این واقعیّت ندارد، یعنی قضیّه از بیخ دروغ است. برای این‌که بتوانند به قول…

 

-‌ این‌که اولی … نماز خواندند در کتاب‌های خود ما هم وجود دارد. درست است؟

-‌ من در کتاب‌های شیعه ندیدم، یعنی روی آن کار نکردم. چون نیازی نبود من کار کنم.

– من شنیده بودم که شما در جواب فرموده بودید که… من نشنیدم البتّه، این‌جا پیغمبر یک حالت استثناء است که نشسته بودند و ابوبکر ایستاده بودند.

 

– نه اصلاً و ابداً چنین چیزی نیست. اصلاً شیعه هم معتقد است که امام اگر در بعضی از اجزاء عاجز باشد اقتدا به او باطل است.

 

-‌ پس کلّاً شما این جریان را…

 

– نه اصلاً چنین چیزی نیست. چنین چیزی از بیخ نبوده است و جزء دروغ‌هایی است که…

 

– حاج آقا استدلال آن‌ها این‌طور است، یعنی حضرت این‌قدر… یعنی شیعه این را به این نحو استدلال می‌کند که با این‌که حالت حضرت بد بود و حضرت را گرفته بودند رفتند اوّلی را کنار زدند و با این‌‌که حال ایشان خوب نبود جلو ایستادند و بقیّه هم به ایشان اقتدا کردند و این را یک دلیل می‌آوردند بر ردّ سخن اهل سنّت.

 

– نه من عرض کردم در شیعه اصلاً تحقیق نکردم و دنبال آن نرفتم. نه این‌که بگویم وجود ندارد یا دارد. یک دفعه بگویم نیست، مثلاً در مورد حدیث قرطاس، خدا بیامرزد آقای شیخ علی پناه یک کتابی در حوزه نوشت که ولوله ایجاد کرد، یعنی یک فتنه ایجاد شد. حاج آقا بوشهری گفت فلانی کار شما است، ما چند جلسه به منزل ایشان رفتیم. ایشان استاد ما بود، من سال ۴۷ و ۴۸ خدمت ایشان لمعه خواندم. گفتم حاج آقا این چیزی که شما می‌‌گویید شیعه ندارد، ببینید این همه… من سی یا چهل تا مصدر برای ایشان آوردم، سلیمان بن قیس و دیگران. این قضیّه‌ی حدیث قرطاس در کتا‌های ما هم وجود دارد. ایشان می‌گفت دروغ است و این را یهودی‌ها ساختند. یعنی این قضیّه‌ی حدیث قرطاس که پیغمبر فرمودند قلم یا کاغذی بیاورید دروغ است. گفت فلانی چه کار کنم؟ گفتم من یک چیزی خدمت شما می‌نویسم، شما جواب بده. این جواب شما را در فیضیّه پخش می‌کنیم تا فتنه بخوابد. گفت هر چه شما می‌گویید. گفتم بنویسید من شما را قبول دارم. من نامه نوشتیم که حضرت عالی این مطلب را در کتاب آوردید، ظاهراً نظر مبارک شما نرسیده بود که در کتاب‌های شیعه است، ولی در این مصادر است. ایشان هم برداشت در ذیل آن نوشت که من توجّه نداشتم، آگاهی نداشتم و بعد متوجّه شدم که در کتاب‌های شیعه هم وجود دارد، إن‌شاءالله در چاپ‌های بعدی اصلاح می‌کنم. این در فیضیّه و غیره پخش کردیم و کلّ فتنه خوابید.

 

حالا این قضیّه که شما می‌گویید را اگر من بگویم وجود دارد فردا یک جریانی پیش می‌آید، بگویم نیست… اصلاً من در این زمینه یک ثانیه کار نکردم که ببینیم وجود دارد یا نه. حالا دوستان خواستند تحقیق کنند که قضیّه‌ی «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ»[۶۳]… این‌که قطعاً دروغ است و ما به آن شکّی نداریم.

 

– حاج آقا در کتاب‌هایی من خواندم این بود که عایشه به بلال گفتند که به پدر خود بگوید که به نماز برود. بعد به نماز رفت. این چیزی که من در شیعه خواندم این است که این‌ها بدون اجازه  جلو فرستادند

 

– این معقول است، اشکالی ندارد. می‌شود در نظر داشت که این‌ها رفتند… ولی این‌که پیغمبر بگوید: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ» ما قسم حضرت عبّاسی که از قسم الله هم بالاتر است می‌‌خوریم که این دروغ است.

 

– ببینید اگر ما روایت از کتاب‌های آن‌ها می‌آوریم باید با مبانی رجالی آن‌ها بررسی کنیم. روایت از کتب خود می‌آوریم باید با مبانی رجالی خود بررسی کنیم.

– روایتی که در کتاب‌های ما وجود دارد

 

– ببینید اخیراً آن‌ها دارند غلط‌های اضافی می‌کنند و می‌گویند شیعه‌ها دین خود را از کتاب‌های ما گرفتند. در رابطه با علیّ بن ابی‌طالب چیزی ندارند.

 

 

 

 

[۱]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏۲، ص ۵۲۴٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫

[۳]– سوره‌ی ص، آیه ۲۶٫

[۴]– تفسیر القرطبی، باب سوره‌ی بقره، ج ۱، ص ۲۵۴٫

[۵]– سوره‌ی ص، آیه ۲۶٫

[۶]– سوره‌ی نور، آیه ۵۵٫

[۷]– الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج ‏۲، ص ۲۱۸٫

[۸]– اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، باب ۳۰، ج ۱، ص ۲۲٫

[۹]– سوره‌ی طه، آیه ۲۹٫

[۱۰]– همان، آیات ۲۹ تا ۳۲٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۴۶٫

[۱۲]– همان، آیه ۲۴۷٫

[۱۳]– تفسیر ابن کثیرت سلامة، باب ۲۴۷، ج ۱، ص ۶۶۶٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۱۵]– سوره‌ی انبیاء، آیات ۷۲ و ۷۳٫

[۱۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۱۷]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶۸٫

[۱۸]– صحیح بخاری، باب قول الله تعالی، ج ۴، ص ۱۶۳٫

[۱۹]– عيون أخبار الرضا، ج ‏۱، ص ۲۳۶٫

[۲۰]– سوره‌ی صافات، آیه ۲۴٫

[۲۱]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۳۶، ص ۷۸٫

[۲۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۲۳]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۶۰٫

[۲۴]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۴۰٫

[۲۵]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۶۰٫

[۲۶]– سوره‌ی ججر، آیه ۵۴٫

[۲۷]– سوره‌ی هود، آیه ۷۱٫

[۲۸]– همان، آیه ۷۲٫

[۲۹]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۳۹٫

[۳۰]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۶۰٫

[۳۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۳۲]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۰۲٫

[۳۳]– همان، آیه ۱۰۶٫

[۳۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۳۵]– السیرة النبویة لابن کثیر، باب ذکر عزم الصدیق علی الهجرة إلی أرض الحبشة، ج ۲، ص ۱۵۸٫

[۳۶]– سیره ابن هشام ت اسقا، باب سوید بن صامت و رسول الله، ج ۱، ص ۴۲۴٫

[۳۷]– بحار الأنوار، ج ‏۲۱، ص ۳۷۲٫

[۳۸]– معالم المدرستين، ج ‏۱، ص ۲۲۵٫

[۳۹]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۷٫

[۴۰]– صحیح بخاری، باب قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم، ج ۹، ص ۴۷٫

[۴۱]– سیره ابن هشام ت اسقا، باب سوید بن صامت و رسول الله، ج ۱، ص ۴۲۴٫٫

[۴۲]– سوره‌ی شوری، آیه ۳۸٫

[۴۳]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۵٫

[۴۴]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص ۲۰۹٫

[۴۵]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال-الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام، حديث‏الغدير، ص ۸٫

[۴۶]– سوره‌ی نور، آیه ۵۵٫

[۴۷]– سوره‌ی اللیل، آیات ۱۷ و ۱۸٫

[۴۸]– سوره‌ی زمر، آیه ۹٫

[۴۹]– سوره‌ی فاطر، آیه ۲٫

[۵۰]– سوره‌ی نساء، آیه ۹۵٫

[۵۱]– سوره‌ی مائده، آیه ۱۰۰٫

[۵۲]– سوره‌ی فاطر، آیه ۲۲٫

[۵۳]– سوره‌ی نحل، آیه ۷۶٫

[۵۴]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۹٫

[۵۵]– صحيح البخاري، ج ۱، ص ۱۷۴، ح ۷۱۲، ۷۱۳٫

[۵۶]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۳، ص ۳۱٫

[۵۷]– صحیح مسلم، باب ترک الوصیة لمن لیس له شیء یوصی فیه، ج ۳، ص ۱۲۵۹٫

[۵۸]– صحیح مسلم، باب استخلاف الامام إذا عرض له عذر من، ج ۱، ص ۳۱۳٫

[۵۹]– صحیح البخاری، ج ۱، ص ۱۷۴، ح ۷۱۲ و ۷۱۳٫

[۶۰]– همان، باب الرّجل یأتم بالامام و یأتم الناس بالمأموم، ج ۱، ص ۱۴۴، ح ۷۱۳٫

[۶۱]– همان، ح ۷۱۲٫

[۶۲]– همان، باب انّما جعل الامام لیؤتم به، ج ۱، ص ۱۳۹٫

[۶۳]– همان، ص ۱۷۴، ح ۷۱۲ و ۷۱۳٫














ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید