دومین جلسه دوره تخصصی امامت و ولایت
جلسه دوم این دوره تخصصی که مدرک رسمی آن از سوی مرکز مدیریت حوزه علمیه استان تهران صادر می گردد ، در غالب ۲ کلاس در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۹۷ در ساختمان بهشت حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) برگزار شد.
کلاس اول:
کلاس دوم:
متن کلاس اول:
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ بِهِ نَستَعینَ وَ هُوَ خَیرُ نِاصِرٍ وَ مُعینٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلَی رَسولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لا سِیَّمَا عَلَی مَولانَا بَقِیَّةِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمْ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أعْداءِ اللهِ إلَی یَومِ لِقاءِ اللهِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدَانَا لِهَذا وَ مَا کُنَّا لِنَهتَدِیَ لَولا أنْ هَدَانَا اللهِ».
امروز تلاش میکنم بتوانم بحث خود را یک مقدار مدیریّت بکنم. قبل از آنکه وارد اصل بحث امامت و ولایت و شبهات آن بشویم، چند تا نکته است که ضرورت دارد ما باید اینها را داشته باشیم و تلاش میکنم… من جلسهی گذشته همهی فایلها را هم خدمت آقایان دادم، نمیدانم خدمت بزرگواران هم دادند یا ندادند نمیدانم. در رابطه با بحث امامت و ولایت دو سه موضوعی است که ما باید قبلاً روی آن کار بکنیم؛ یکی اهمّیّت امامت و ولایت و جایگاه امامت و ولایت است که حداقل قضیه برای خود ما روشن بشود. ما این را در شش محور برای شما آوردیم.
یکی پیشینه و فرجام ولایت است. معمولاً تلاش ما بر این است که عمدتاً از اهل سنّت مطالب بیاوریم و بعضاً هم که اگر ضرورت اقتضا بکند از شیعه بیاوریم ولی عمده همین است که ما از خود مخالفین در رابطه با مباحث امامت استدلال بکنیم؛ چون وقتی (مطالب را) آنها میآورند، (یعنی) آنها هم قبول دارند، ما هم قبول داریم، اجماعی میشود؛ اجماع هم از دیدگاه شیعه و سنی حجّت است.
نکتهی دوم این است که وقتی مخالف مطلبی را که به ظاهر به ضرر خود او است، میآورد، استدلال میکند، این اقوای حجةً است، همانطور که قرآن نسبت به یهود میگوید: «فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»[۱] اگر شما راست میگویید، تورات را بیاورید، ببینید حقّانیّت من پیغمبر در کتاب خود شما هم است که با من مخالف هستید. در رابطه با اهمّیّت ولایت پیشینهی ولایت شما ملاحظه بفرمایید تاریخ ابن عساکر، ۵۷۱، جلد ۴۲، صفحهی ۲۴۱، ذیل آیهی شریفهی ۴۵ سورهی زخرف یا محمّد «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا عَلَى مَا بُعِثُوا» مسئلهی مربوط به معراج است. به پیامبر خطاب میآید: از پیامبران بپرس «عَلى مَا بُعِثتُم؟» گفتند: بر چه؟ گفت: همهی ما «بُعِثنا علی وَلَایَتِکَ وَ وِلَایَۀِ عَلیِّ بن أبی طَالِب» ایشان دارد؛ ثعلبی در «الکشف و البیان» جلد ۸، صفحهی ۳۳۸ دارد، خوارزمی -که از او تعبیر به امام الائمّه میکنند- در مناقب خود، صفحهی ۳۱۲ این را دارد و باز در تاریخ دمشق، جلد ۴۲، صفحهی ۶۷ از رسول اکرم نقل شده است: «كُنت أنا و علي نوراً بين يدي الله … قبل أن يخلق آدم بأربعة عشر ألف عام» من و علی ۱۴ هزار سال نوری قبل از آن که حضرت آدم آفریده شود، در نزد خدا بودیم.
احمد بن حنبل هم در فضائل الصّحابه این را با سند معتبر نقل میکند: «کنت أنا و علیٌّ نوراً بین یدیه الله قبل عن یخلق ادم بالاربعه عشر سنه»، «كُنَّا أَنَا وَ عَلِيٌّ نُورًا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ» و توسّل حضرت آدم به خمسهی طیبّه، کتاب درّ المنثور سیوطی؛ شما ببینید چندین هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم است. حضرت آدم وقتی از بهشت بیرون آمد، ذیل آیهی شریفهی: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ»[۲] میگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسأَلك بِحَق مُحَمَّد وَآل مُحَمَّدٍ» روایات متعدّد هم دارد. یا دارد «بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ»؛ حتّی ابن تیمیهی حرّانی این روایت را آورده است ولی آخر آن را نیاورده است. «یَا رَب بِحَقِّ مُحَمَّدٍ إلّا غَفَرتَ لِی» این هم از عناد اینها است. روایات عمدتاً «بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» است، یا «بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ» این دأب وهابیّت است، حالا ما کار نداریم.
پس پیشینهی ولایت علیّ بن ابیطالب، مربوط به غدیر و حدیث منزلت و حدیث دار و غیره و اینها نیست، قضیه خیلی فراتر از اینها است که ما در جامعهی کبیره هم میخوانیم: «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ» إلی آخرٍ.
فرجام ولایت: ما در ذیل آیهی ۲۴، سورهی صافات کتاب «روح المعانی» که «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»، «وَ قِفُوهُمْ» ظاهراً خطاب به همهی امم است، فقط به نبیّ مکرّم نیست. آلوسی سلفی که معتقد هم به امامت اهل بیت نیست، چند تا اقوالی میآورد که آیا «وَ قِفُوهُمْ عن المسئولین» مورد سؤال چیست؟ میگوید: سؤال از عقاید اعلی، اعمال است و رأس عقاید و اعمال لا اله الّا الله «و من اجلّه ولایة علی ابی طالب کرمه الله وجهه» این دیگر چیزی نیست که ما بخواهیم… یا در کتاب «الصّواعق المحرقه» که در ردّ شیعه نوشته شده است، ابن حجر میگوید: من دیدم در اطراف مکّه جوانهای اهل سنّت جذب شیعه میشوند، این کتاب را نوشتم تا جذب شیعه نشوند. ایشان هم در ذیل همین آیه میگوید: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ أَي عَن ولَايَة عَليّ»[۳] روایت دیگر دارد: «عَن ولَايَة عَليّ وَ أهل الْبَيْت» آن پیشینهی ولایت بود، این هم فرجام ولایت است.
- (….)
– نه تأیید کرده است، به عنوان مؤیّد میآورد. آلوسی به عنوان عقیدهی رسمی خود مطرح میکند، چند تا قول میآورد، میگوید: «اولی هذه الأقوال» بهترین این اقوال را که اولویت دارد و من اجلّ اینها ولایت علیّ بن ابیطالب است؛ نقل قول نیست، روایت نیست، مسئلهی فتوا است و ایشان دارد نظر میدهد. قضیه خیلی فراتر از اینها است.
آقازادهی علّامهی امینی (رضوان الله تعالی علیه) یک روز منزل ما بود. میگفت: لندن که پدر من روی بستر بیماری بود، دیگر صدای او درنمیآمد، لبای خود را تکان داد، گوش خود را نزدیک دهان پدرم بردم، دیدم دارد گریه میکند، یک حرفی میزند؛ میگوید: ای پسر! از خدا میخواستم خدا از اوّل تا آخر خلقت به من عمر بدهد… گفت: من حرف او را قطع کردم، گفتم: پدر الغدیر ناتمام است، میخواهی آن را تمام بکنی؟ گفت: نه؛ از خدا میخواهم از اوّل تا آخر خلقت به من عمر بدهد، بنشینم برای مظلومیّت علی گریه بکنم. یعنی قضیه به قدری روشن است، به قدری واضح است، مثل این است که الآن شما میخواهید استدلال بکنید الآن روز است.
یک روایت هم من برای خوشحالی شما بگویم. این روایت، خیلی روایت زیبایی است، روایت هم موثّقه است، نسبت به ابن فضّال که اینها فطحی هستند، فطحیها هم «کلهم ثقات» خود امام عسکری فرمود: «خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا»[۴] راوی میگوید: تعدادی از صحابه خدمت امام صادق بودیم؛ امام صادق فرمود: «لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا هَذَا الْأَمْرَ الَّذِي أَنْتُمْ عَلَيْهِ»[۵] حالا اینها خیلی مهم نیست تا اینجا «وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ أَنْ يَرَى مَا تَقَرُّ بِهِ عَيْنُهُ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ إِلَى هَذِهِ ثُمَّ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى الْوَرِيدِ» میگوید: الآن قدر نتیجهی این امر ولایت و امامت را نداریم، آن وقتی که جان بیاید و به اینجا برسد، آن وقت میفهمید. «وَ كَانَ مَعِيَ الْمُعَلَّى» معلّی بن خنیس با من بودند. «فَغَمَزَنِي» آمد این ران من را نیشگون گرفت؛ گفت: از امام صادق سؤال بکن چه میبینیم؟ «فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِذَا بَلَغَتْ نَفْسُهُ هَذِهِ أَيَّ شَيْءٍ يَرَى» شیعهها وقتی جان به لب میرسد، چه میبینند؟ «فَقُلْتُ لَهُ بِضْعَ عَشْرَةَ مَرَّةً» میگوید: معلّب بن خنیس مدام به خاطر این سؤال پرسیدن به من مشت میزند، نیشگون میگرفت که از آقا سؤال بکن، من هم سؤال میکردم، بیش از ده بار سؤال کردم، حضرت هیچ چیزی نگفت تا جلسه از اغیار خالی شد. فرمود: عقبه! گفتم: «لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ». دوست داری بدانی چیست؟ گفتم: بله «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا دِينِي مَعَ دِينِكَ فَإِذَا ذَهَبَ دِينِي كَانَ ذَلِكَ كَيْفَ لِي بِكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كُلَّ سَاعَةٍ وَ بَكَيْتُ» إلی آخر؛ «فَقَالَ يَرَاهُمَا» شیعه دو نفر را میبیند. «وَ اللَّهِ فَقُلْتُ بِأَبِي وَ أُمِّي مَنْ هُمَا» دو نفری که شیعه میبیند چه کسی است؟ «قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ عَلِيٌّ (علیه السّلام) يَا عُقْبَةُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ مُؤْمِنَةٌ أَبَداً حَتَّى تَرَاهُمَا» پیغمبر و علی؛ «قُلْتُ فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِمَا الْمُؤْمِنُ أَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا» وقتی پیغمبر و علی را دید، باز آرزو دارد به دنیا برگردد؟ فرمود: خیر و جلو میرود بعد میگوید: پیغمبر و علی «يَدْخُلَانِ … عَلَى الْمُؤْمِنِ فَيَجْلِسُ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عِنْدَ رَأْسِهِ وَ عَلِيٌّ (علیه السّلام) عِنْدَ رِجْلَيْهِ فَيُكِبُّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» پیغمبر او را بغل میکند و میگوید: «يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَبْشِرْ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِنِّي» تا «فَيَقُومُ عَلِيٌّ (علیه السّلام) حَتَّى يُكِبَّ عَلَيْهِ فَيَقُولُ يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَبْشِرْ» بشارت بر تو باد، «أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي كُنْتَ تُحِبُّهُ» من همان علی هستم که به من عشق میورزیدی، من همان علی هستم که از من دفاع میکردی، من همان علی هستم که تو من را دوست داشتی. این فرجام است.
روایت دیگر باز ذیل آیهی شریفهی «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»[۶] که امیر المؤمنین فرمود: هر کسی فردای قیامت با امام عصر خود محشور میشود. آلوسی هم باز همین تعبیر را دارد که هر قومی با امام زمان خود و کتاب ربّ خود محشور میشود. این یک نکته.
نکتهی بعدی جایگاه ولایت در عالم تشریع است. من به سرعت اینها را میگویم و رد میشوم. حدود ۱۰، ۱۲ تا روایت مرحوم کلینی نقل میکند؛ کافی جلد ۲، صفحهی ۱۸ و صفحهی ۳۷۲ اینجا ۱۵ تا روایت است، آنجا پنج تا روایت است. «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ … وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»[۷] یا تعبیر دیگری از امام (علیه السّلام) است که فرمود: «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ»[۸] عبادت و معرفت خدا و وحدانیّت خدا یک راه دارد، آن هم ما هستیم. «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُم»؛ از امام حسین (سلام الله علیها) سؤال میکنند: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ»[۹] حضرت فرمود: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ» این روایتها هم عمدتاً روایتهای صحیح است.
در کتب اهل سنّت، محمّد کرد علی از علمای بزرگ ترکیه و مورد تأیید است و خطط شام از کتابهای معتبرآنها (اهل سنّت) است. جلد ۶، صفحهی ۲۴۵ از ابو سعید خدری میگوید: «أُمِرُ النَّاس بَخمس» عین همان روایتی که از امام باقر داشتیم: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ … وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ» اینجا هم دارد. «أُمر النّاس بخمسٍ فعملوا بَأربع و ترکوا واحدةً، لمّا سُئل عن الأربع، قال: الصَّلاة، و الزَّکاة، و صوم قیل: فَما الواحدَةُ الّتی ترکوها؟ قال: ولایةُ علیّ بن أبی طالب قال له: و إنّها لَمفروضَةٌ؟» مگر ولایت او هم مثل نماز واجب است؟ «قَالَ: نَعَم»؛ ابن مردویه تعبیری دارد، تعبیر خیلی زیبایی است. از او ابو سعید سؤال میکنند: «فما الواحدةُ الّتی ترکوها؟ قال: ولایة علیّ بن أبی طالب قال: و إنّها لمفروضةٌ لمعهنّ» ولایت علی هم مثل نماز واجب است؟ «قال: نعم قال فقد کفر النّاس» پس با این وضع مردم کافر شدند، یک واجب الهی را ترک کردند. گفت: «فما ذنبی»؟ گناه من چیست، چه ارتباطی به من دارد؟ «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»[۱۰].
البتّه ما در روایات شیعه هم داریم که حالا روایت سنداً صد درصد صحیح است، بزرگان ما هم آن را در رابطه با امیر المؤمنین تصریح کردند تا آنجایی که حضرت میفرماید: «يَا عَلِيُّ … مَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَبُو وُلْدِي وَ زَوْجُ ابْنَتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي»[۱۱] مرحوم مجلسی اوّل در روضة المتّقین هم روایت را میآورد، میگوید: «موثقٌ كالصّحيح» باز مرحوم صدوق در کمال الدّین دارد: «يَا عَلِيُّ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مَنْ خَبُثَتْ وِلَادَتُهُ»[۱۲] تا آنجا که نام ائمّه را یک به یک میآورد، میگوید: «مَنْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْكَرَنِي وَ مَنْ أَنْكَرَنِي فَقَدْ أَنْكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ» این را دقّت بفرمایید یک عزیزی هم الآن از من سؤال میکرد حدیث «سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةٌ»[۱۳] بهشت که دیگر برای یک عدّهی خاصّی است، خدای عالم آن همه بهشت به تعداد انگشت شماری برای شیعه آفریده است.
عرض کردم خود مرحوم آقای خویی هم کتاب بیع خود دارند، امام در بیع و مکاسب دارد در رابطه با بحث اینکه آیا معامله با غیر شیعه به چه نحوی است، در آنجا آقای خویی یک تعبیر زیبایی دارد؛ میگوید: از اهل سنّت آن کسانی که مسئلهی امامت اهل بیت به تقلید از آبا و علمای آنها، برای آنها روشن نشده است، ما حکم به اسلام و طهارت و نجات آنها میکنیم. ما روایت متعدّد از ائمّه (علیهم السّلام) در خود کافی و غیره داریم که امام میفرماید: راوی خدمت حضرت میآید، میگوید: یابن رسول الله اگر اینطور باشد که اهل بهشت خیلی کم هستند. بعد حضرت جواب میدهد: نه، آن کسانی که حقّیّه هستند همه به بهشت میروند. عرض میکند: یابن رسول الله حقّیّه چه کسانی هستند؟ فرمود: آن کسانی که امامت علی را قبول ندارند ولی علی را دوست دارند، با علی عناد ندارند و به حقّ علی هم قسم میخورند؛ یعنی اینقدر برای آنها محترم است و اینها فردای قیامت خدای عالم از کرم خود میبرد.
و لذا واژهی «جَهَدَ» میآید. عبارتی هم که مرحوم شیخ مفید دارد «من انکر واحداً من الائمّه و جحدهم» جحد یعنی انکار عن علمٍ است. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»[۱۴] و لذا هر کجا بحث انکار هم میآید، این دیگر کاملاً آن را مقیّد میکند. «مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَنِي وَ مَنْ جَحَدَنِي فَقَدْ جَحَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۵] باز در کمال الدّین جای دیگر هم همین تعبیر آمده است: «وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ أَوْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْكَرَنِي»[۱۶]؛ آن روایت: «فَمَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي» عیون اخبار الاخبار الرّضا، صفحهی ۲۶۵ تا ۲۶۷٫ این هم یک نکته.
دوستان ملاحظه بکنند دیگر من خیلی توضیح نمیدهم؛ در کافی، جلد ۲، صفحهی ۱۰۵ «مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ وَ الرَّدِّ إِلَيْهِ» آنجا دیگر خیلی صراحت دارد بر اینکه آن کسانی که خدا را عبادت میکنند بدون «امامٍ» اینها «يَعْبُدُ غَيْرَ اللَّهِ» یا آن کسانی که «مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ»[۱۷] باز روایت صحیحه هم است، این را هم دقّت بکنید، از امام صادق (سلام الله علیها) است، ذیل آیهی شریفهی «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»[۱۸] خیلی روایت محکمی است، میتواند منشأ خیلی از معارف ما باشد. «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»[۱۹] در این زمینه ما روایت زیاد داریم. مرحوم شیخ طوسی هم روایت میآورد که پیغمبر فرمود: «وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِعَمَلِ سَبْعِينَ نَبِيّاً»[۲۰] با عمل هفتاد پیغمبر میآید. «مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ حَتَّى يَلْقَاهُ بِوَلَايَتِي وَ وَلَايَةِ أَهْلِ بَيْتِي».
در اهل سنّت هم باز وجود دارد؛ شما ببینید در مناقب خوارزمی -که از او به صدر الائمّه تعبیر میکنند- میآید: «لَوْ أنَّ عَبْداً عَبَداللهَ مِثْلَ ما قامَ نُوحٌ فی قَوْمِهِ» به اندازهی عمر حضرت نوح عبادت بکند ۹۵۰ سال، مثل کوه احد طلا در راه خدا انفاق بکند، هزار بار پیاده به زیارت خانهی خدا برود، مظلومانه بین صفا و مروه کشته شود، «ثمَّ لَمْ یُوالِکَ یا عَلِیٌ» ولایت تو را نداشته باشد، «لَمْ یَشُمَّ رائِحَةَ الجَنّةَ وَلَمْ یَدْخُلْها» این هم کتاب مناقب، صفحهی ۶۷ و ۶۸٫
و بحث دیگر جایگاه ولایت در حوزهی حفظ دین وشریعت؛ «فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ»[۲۱] جایگاه ولایت در امور اجتماعی، این هم کتاب مستدرک صحیحین، جلد ۳، صفحهی ۱۴۹ که پیغمبر فرمود: «أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الِاخْتِلَافِ» یعنی برطرف کردن اختلاف و وحدت میان امّت اسلامی یک راه دارد، آن هم این است که همه در کنار مائدهی اهل بیت جمع بشوند. «أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الِاخْتِلَافِ» روایت هم صد درصد صحیح است، یعنی «هذا حدیث صحیح الإسناد»؛ «فإذا خالفتها قبيلةٌ من العرب اختلفوا فصاروا حزبَ إبليس» که الآن ما داریم میبینیم. یک میلیارد و ششصد، هفتصد مسلمان همه به جان هم افتادند. به جای اینکه اینها در برابر آمریکا در برابر اسرائیل جمع بشوند به تعبیر امام اگر هر کدام از اینها یک لیوان آب بریزند، سیلی خروشانی میشود که اسرائیل را برای همیشه از صفحهی گیتی نابود میکند؛ الآن حزب ابلیس شده است، مسلمان و مسلمانکشی. الآن شما ببینید کشتاری که در میان مسلمانها به دست مسلمانها است، این کشت و کشتار در هیچ یک از ادیان و فرق نیست و صنعانی هم میگوید: «من انصف علم أن هذه الدّلیل اقوی من ادلّة الاجماع»
در روایات شیعه هم باز داریم: «وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأُمَّتِي، فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّمَاءِ، وَ إِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِي ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْضِ»[۲۲] جامعهی منهای اهل بیت دیگر جامعهی بشری نیست، آنجا دیگر جامعهی وحشیگری و حیوانی است که همه برای خوردن گوشت یکدیگر از همدیگر سبقه میگیرند.
اینها نکاتی بود که ما برای شما آوردیم و نکتهی آخر هم در رابطه با اهمّیّت امامت از دیدگاه بیت اهل، قبلاً من خدمت شما عرض کردم؛ امام صادق به تعبیر شیخ مفید چهار هزار شاگرد دارد ولی از میان چهار هزار شاگرد، وقتی چشم او به هشام بن حکم میافتد میگوید: «نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِِ»[۲۳]زراره افقه فقهای عصر معصوم است، محمّد بن مسلم میگوید: «لَوْ لَا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ أَبِي»[۲۴] با آن فضائلی که دارد ولی امام صادق با دیدن هشام بسیار خوشحال میشود؛ میگوید: «مِثْلُكَ فَلْيُكَلِّمِ النَّاسَ»[۲۵] یا قیس ماصر وقتی میآید در محضر امام حضرت مناظره میکند، «يَضْحَكُ مِنْ كَلَامِهِمَا»[۲۶] از خوشحالی خنده و تبسّم بر سیمای مبارک حضرت مینشیند یا وقتی قضیهی هشام بن حکم میآید، میگوید: «فَبَقِيَ يَضْحَكُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام) حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ»[۲۷] حضرت طوری خندید که تمام دندانهای ایشان نمایان شد.
وقتی امام کاظم (سلام الله علیه) با محمّد بن حکیم میآید در مسجد النّبی مناظره میکند و مخالفین را مغلوب میکند، میگوید: «وَ يَرْضَى بِذَلِكَ مِنْهُ»[۲۸]در کنار قبر پیغمبر موجب شادی قلب امام کاظم است. فقه خیلی خوب است، اصول خیلی خوب است، تفسیر خیلی خوب است، همه خیلی خوب است ولی از میان خوبها آن که خوب است: «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»[۲۹] خوشحالی ائمّه در تبیین احکام بود، خوشحال بودند، فرق نمیکند ولی بحث ولایت و امامت میآید کاملاً خوشحالی و خنده بر سیمای امام مینشیند و نمیتواند از خنده و خوشحال شدن خودداری بکند، این یک نکته بود.
نکتهی دیگر: ما اگر بخواهیم وارد بحث ولایت بشویم یا قرآن است یا سنّت. عمده ما با قرآن ورود پیدا میکنیم، قبل از آن که برویم به سنّت برسیم ولی بخواهیم به قرآن استدلال بکنیم، چند تا نکته را باید در نظر بگیریم. ۱- قرآن منهای سنّت نمیتواند حقیقت را برای ما بیان بکند. قرآن از آن جهت میگوید: «نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ»[۳۰] ولی از آن طرف هم میگوید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ»[۳۱] یعنی قرآن منهای «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ» دیگر قرآن نیست. حتّی شما از قرآن یک نماز صبح دو رکعتی را نمیتوانید اثبات بکنید. اصلاً من بالاتر از این بگویم شما از قرآن اثبات بکنید نماز واجب است، من به شما جایزه میدهم.
- اگر ما بخواهیم با اهل تسنّن بخواهیم مناظره بکنیم، اصلاً سنّت را قبول نمیکنند، میگویند: هر چه در قرآن آمده است.
– من برای همین (روشن کردن مسئله) مقدّمه را میچینم. قرآن میگوید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ» آیا این آیه را قبول داری یا قبول نداری؟ قرآن میگوید: پیغمبر تو مبیّن قرآن هستی. تو مبیّن قرآن هستی، نه صحابه. تو مبیّن قرآن هستی، نه ابو حنیفه؛ «وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ»[۳۲] و همچنین: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[۳۳] این دیگر قرآن نیست. «یا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» این «وَ رَسُولَهُ» ارتباط به قرآن ندارد، یعنی اطاعت پیغمبر خارج از قرآن، تفسیر قرآن، تبیین قرآن، تبیین شریعت.
نکتهی دیگر (دربارهی) پیغمبر «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»[۳۴] همانطور که آیات قرآن از لبهای پیغمبر بیرون میآید وحی است، حدیث هم بیرون میآید همان هم وحی است، فرقی نمیکند. پیغمبر معصوم است، چه مریض باشد، چه سالم باشد، چه در غضب باشد، چه در رضا باشد، فرقی نمیکند، گفتار پیغمبر برای همه حجّت است. حتّی احمد بن حنبل در جلد ۲ مسند، صفحهی ۳۴۰ با سند صحیح نقل میکند که به پیغمبر گفتند: یا رسول الله! تو گاهاً با ما شوخی میکنی آیا شوخیهای تو هم برای ما حجّت است؟ «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[۳۵] حضرت فرمود: «إنّی لا أقول» حتّی با شما شوخی هم میکنم، شوخی به حق میکنم. دیگر از این بهتر.
نکتهی بعدی این آقایان میگویند: به قول قرآن بیاور، سنّت نیاور. ابن حجر در فتح الباری، جلد ۱۳، صفحهی ۲۴۸ با سند صحیح «كَانَ جِبْرِيلُ يَنْزِلْ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ بِالسُّنَّةِ كَمَا يَنْزِلُ عَلَيْهِ بِالْقُرْآنِ» شما چه کار میخواهید بکنید؟ گفتیم ابن حجر هم از استوانههای علمی اهل سنّت است. میگویند: چهار نفر هستند که اهل سنّت کنار سفرهی این چهار نفر هستند -قبلاً هم عرض کردم- ابن حجر است، ذهبی است، مزی است -صاحب «تهذیب الکمال»- و زین الدّین عراقی و هم چنین ابن عبد البّر متوفای ۳۶۴ است: «الْکتاب أَحْوَجُ إِلَى السُّنَّةِ مِنَ السُّنَّةِ إِلَى الکتاب» احتیاج کتاب به سنّت بیش از احتیاج سنّت به کتاب است. پشتوانهی سنّت «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ» آیهی ۴۴، سورهی نحل. پشتوانه سنّت آیهی ۷، سورهی حشر «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» ولی شما بخواهید قرآن را بیاورید، قرآن منهای سنّت نمیتوانید.
حالا من عرض میکنم؛ باز هم همین تعبیر است ابو حنیفه متوفّای ۱۵۰ رهبر احناف. «لَوْلَا السّنة مَا فهم اُحْدُ منا الْقرَان»[۳۶] اگر سنّت نباشد، یک نفر از ما قرآن را نمیفهمید. البانی -به بخاری دوران تعبیر میکنند- متوفّای ۱۴۲۰ است، با بن باز در یک زمان به آن جایی که خدا برای آنها مقدّر کرده بود رفتند؛ میگوید: «فحذار ایّها المسلم» ای مسلمان وحشت بکن، بترس؛ «أن تحاول فهم القرآن» تلاش بکنی قرآن را بفهمی. «مستقلاً عن السنّه فانّک لن تستطیع» اصلاً امکان ندارد، نمیتوانی قرآن را بدون سنّت بفهمی. «و لو کنت فی اللغه سیبویه زمانک» از این واضحتر از این روشنتر؟!
و بحث دیگری که وجود دارد ایوب سختياني میگوید: «إذا حدثت الرّجل بالسّنة فقال: دعنا من هذا و حدثّنا من القرآن» اگر شما از سنّت میگویی، بگویید: شما سنّت را رها بکن، از قرآن برای ما بگو میگوید: «فاعلم أنّه ضالّ مضل» این شخص هم گمراه است، هم گمراه کننده است. در یک روایتی از خود عمر نقل میکنند که اگر کسی گفت: سنّت را رها بکن از قرآن بگو «فاعلموا أنّه حمار» بدان این الاغ است. حالا این تعبیر خود آنها است، به ما ربطی دارد. میگویند: (خوب و بد بیخ ریش صاحبش)
- ….
- امیر المؤمنین وقتی ابن عبّاس را برای مناظره با خوارج میفرستد، میگوید: با قرآن با اینها مناظره نکن، چون قرآن «ذُو وُجُوهٍ»[۳۷] با سنّت با اینها مناظره بکن «فلم تبق بأيديهم حجة (در منبع یافت نشد)» ایوب سختیانی هم که از علمای بزرگ آنها است، ابن حجر دارد «و كان ثِقَةً ثَبْتاً» و همچنین ابو قلابه میگوید: «اذا حدّثت الرّجل بالسنّه فقال: دعنا» سنّت را رها بکن. «و هات كتاب الله» از قرآن بگو. «فأعلم أنّه ضال» بدان این شخصی که میگوید: از قرآن بگو، از سنّت نگو بدان آدم گمراهی است.
-….
– ما دیگر به آن کار نداریم. این یک نکته.
نکتهی دیگری که خیلی در بحث قرآنی مهم است، نقش شأن نزول در فهم آیات است که ما بدون شأن نزول اصلاً نمیتوانیم بفهمیم خیلی از آیات چیست که واحدی کتابی دارد به نام «اسباب نزول» میگوید: اگر ما بخواهیم آیات قرآنی را بفهمیم، یکی از بهترین راه آن شأن نزول است که این آیه در چه قضیه نازل شده است. حتّی ابن تیمیه که سر سلسلهی وهابیها است، در مجموع فتاوی در جلد ۱۳، صفحهی ۳۳۹ میگوید: «و معرفة سبب النّزول يعين على فهم الآية» شناختن شأن نزول بر فهم آیه کمک میکند. «فإنّ العلم بالسّبب يورث العلم بالمسبّب» وقتی ما شأن نزول را فهمیدیم، آیهی قرآن و مراد الهی را بهتر میفهمیم. این در ذهن مبارک آقایان باشد.
خود اهل سنّت، عبدالله مبارک متوفّای ۱۸۱ است، یعنی معاصر امام صادق و امام کاظم (سلام الله علیها) بوده است؛ نقل میکند میگوید: «حدث عن کتاب الله…فقال انک لامرء احمق» اگر کسی گفت: از قرآن به ما بگو، از سنّت نگو بدان او آدم احمقی است. از او سؤال بکن «أ تجد فی کتاب الله إن الصّلاة الظّهر اربعاً لا یجهر فیها و عدد الصّلاة و عدد الزّکاة و نحوها» اصلاً در آیهی قرآن اینها وجود دارد.
کیفیت خطیب بغدادی هم به همین شکل است، چهارصد و شصت و خردهای است، ایشان هم به همین شکل میگوید: آیا نماز صبح دو رکعت است، ظهر چهار رکعت است، در قرآن است که شما اینطور دارید میخوانید؟ شما که میگویید: از قرآن بگو، از سنّت نگو. من خیلی بالاتر از این آمدم، اینها میگویند: اصل نماز در قرآن آمده است، رکعات آن نیامده است. مثلاً حمد و سوره بخوانید، رکوع داشته باشید؛ من میگویم اصلاً اصل صلاة هم در قرآن نیست، اگر سنّت را کنار بگذارید. میگوید: «أَقيمُوا الصَّلاةَ» چه کسی گفته است: «أَقيمُوا الصَّلاةَ» به معنای نماز است، شما دلیل دارید؟ ما دلیل میآوریم که مراد از صلاة دعا است. قرآن به پیغمبر میگوید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً … وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ»[۳۸] «صَلِّ عَلَيْهِمْ» یعنی نماز بخوان. هر کسی صدقه داد، زکات داد بخوابان و نماز میّت بر آن بخوان یا آن را بکش یا نه «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» آن هم صلاة است؛ شما میگویید: صلاة یعنی نماز؛ یا آیات دیگر «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ»[۳۹] خدا و ملائکه بر پیغمبر نماز میخوانند؟! ما آیات متعدّد در قرآن داریم که صلاة را به معنای دعا… یعنی «اقرب المعنی إلی الفهم» دعا و ذکر است، نه نماز. اگر شما جملهی: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»[۴۰] را بردارید، سنّت را بردارید، شما نمیتوانید از قرآن حتّی خود وجوب نماز را اثبات بکنید.
ما بارها با اینها بحث داشتیم گفتم: شما مسلمان هستید یا نه؟ گفت: بله. گفتم: نماز صبح خواندی؟ گفت: بله. گفتم: بیا نماز صبح خود را از قرآن برای من اثبات بکن. من دست از همه چیز برمیدارم، اصلاً من هیچ چیزی ندارم. شما نماز صبح که خواندی، این نماز صبح را از کجای قرآن به دست آوردی؟ یک آیه برای ما در رابطه با نماز صبح بیاور. اصل وجوب نماز صبح، نماز صبح دو رکعتی است، نماز باید اینطور باشد، سجده رکوع سلام و غیره. شما سنّت را کنار بگذارید قرآن به تنهایی نمیتواند. اگر بنا بود همهی این مسائل در قرآن بیاید قرآن دیگر یک جلدی نمیشد، ۵۰، ۶۰ جلد، صد جلد میشد. این هم از عهدهی قرائت مسلمانها خارج میشود. این یک نکته بود که عزیزان دقّت کنند. اگر ما بخواهیم وارد بحث امامت شویم باید این مقدّمات را داشته باشیم که ورود به بحث آیات امامت بدون این مقدّمه امکان پذیر نیست. حتماً باید این روشن شود که بحث قرآن منهای سنّت قرآن نیست، قرآن منهای سنّت نمیتواند یک نماز دو رکعتی را ثابت کند. شأن نزول میتواند حقایق ارادت الله را برای ما روشن کند.
-….
– آن بحث جدا است که حالا سنّت را که آیا این سنّتی که آنها نقل کردند سنّت واقعی است یا سنّت واقعی نیست؟ این یک بحث جدا میشود که اگر بخواهیم وارد شویم یک مقداری سخت است. در یک جلسهی دیگر بیان میکنیم که اصلاً اشکال میکنند که چرا شیعه به روایات ما عمل نمیکند. چرا شیعه به روایاتی که اهل سنّت آوردهاند عمل نمیکند.
نکتهی سوم که ما بخواهیم وارد بحث مناظره و گفتگو شویم چه راهی دارد؟ ببینید اگر یک پزشک بخواهد یک مریض را که تومور مغزی دارد، یک بیماری سل و سرطان دارد را معالجه کند، اگر بخواهد در ابتدای امر به شما بگوید که در اتاق عمل برو تا من شما را عمل کنم، قلب این بیمار آب میشود. دیگر جانی برای او نمیماند که او را به اتاق عمل ببرد. در بحث ولایت و امامت هم ابتدا ما بیاییم حدیث غدیر را مطرح کنیم، حدیث منزلت را مطرح کنیم، حدیث خلافت را مطرح کنیم، حدیث وصایت را مطرح کنیم، این طرف مقابل ما حاضر به پذیرش آن نیست. چون آن دفعه هم من عرض کردم که اینها برای صحابه مقام فوق عصمت قائل هستند. ما میگوییم خدای عالم به ائمّه (سلام الله أجمعین) نظر لطفی کرده است که گناه نمیکنند. آن میگوید نه، صحابه گناه میکنند، ولی خدای عالم قبل از اینکه گناه کنند آنها را بخشیده است. یعنی این دیگر فوق عصمت است.
شما میگویید حدیث غدیر… پیغمبر در غدیر علی را به عنوان خلیفه معیّن کرد. اوّل چیزی که در برابر شما ژست بگیرد و موضعگیری کند این است که به شما میگوید، یعنی صحابه نفهمیدند و تو بهتر از صحابه میفهمی! اگر صحابه فهمیدند که علی خلیفه است، صحابه سخن پیغمبر را قبول نکردند، مگر میشود؟ صحابه در غدیر برای علیّ بن ابیطالب… پیغمبر میگوید این خلیفهی من است ولی صحابه… امکان پذیر نیست، شما نمیفهمید.
الآن صحابه یک چماق شده است. هر کجا گیر میکنند بحث صحابه را پیش میکشند. یکی از جاهایی که ما باید خیلی کار کنیم. شما اگر ۱۰ هزار ساعت هم دربارهی صحابه کار کنید باز کم کار کردید. ما باید این قضیّه را حل کنیم که آیا صحابه شأنیّت و صلاحیّت برای نقل سنّت دارند یا ندارند. این خیلی مهم است که میفرماید. باید پنبهی صحابه را زد و این را باید خلع سلاح کرد.
چهار یا پنج سال قبل بود که به غرب گیلان رفته بودیم، رضوان شهر. آنجا اکثراً اهل سنّت هستند. به مناسبت سوّم شعبان، میلاد امام حسین یک جلسهای گذشته بودند. تقریباً، عمدتاً ائمّهی جمعهی اهل سنّت بودند، حدود ۶۵ تا ۷۰ نفر از ائمّهی اهل سنّت بودند و هفت یا هشت مورد هم از ائمّهی شیعه بودند. ما در جلسهی اوّل در رابطه با امام حسین در منابع شیعه و اهل سنّت صحبت کردیم. دیدم چند تا نامه دست من آمده است که حاج آقا این بحث امام حسین که اتّفاقی است. شما که از قم به اینجا آمدید بحث صحابه را مطرح کنید. من آن را نخواندم و کنار گذاشتم. یک مقدار ادامه دادم دیدم نامهی دیگر آمد. دو تا، سه تا نامه به من دادند که شما صحابه را مطرح کنید. اختلاف ما با شما در صحابه است نه در امام حسین.
تقریباً دو تا تایم یک ساعت و نیمه بود. ساعت اوّل ما نمیخواستیم چون روز میلاد امام حسین است و یک بحثهایی پیش بیاید که موجب رنجش اینها شود. بعد دیدم که دو سه تا از ائمّهی جمعه آنها کنار میز آمدند و گفتند حاج آقا اگر شما راست میگویید و از قم به اینجا آمدید بحث صحابه را مطرح کنید. بعد خود امام جمعهی رضوان شهر هم گفت حاج آقا حالا که اینها اصرار دارند شما هم صحبت کنید. گفتم بعداً نگویید بحث اختلافی مطرح کردید. من شروع کردم به صحبت کردن، آیاتی که در مذّمّت صحابه بود «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»[۴۱] این چیست؟ برای یهود است، برای مسیحیها است. پیغمبر دارد خطبه میخواند «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً»[۴۲] آقایان ائمّهی جمعه شما اگر خطبهی نماز جمعه میخوانید یک تصادفی بیرون از مسجد باشد و همه بیرون بروند، شما را بالای منبر تنها بگذارند اسم اینها را چه میگذارید؟ اینها چه کسانی هستند؟ همان را شما بگویید ما برای صحابه بگذاریم.
هفت یا هشت آیهای که در قرآن در مورد مذّمت صحابه است و در کفر صحابه است آوردم. گفتم از آن بالاتر، سی یا چهل نفر از صحابه در زمان پیغمبر شراب خوردند پیغمبر آنها را حد زده است. زنا کردند پیغمبر حد زده است. دزدی کردند. زمان خلیفهی دوم ۱۰ یا ۱۵ نفر از صحابه را خلیفه حد زده است. این صحابه اگر معصوم هستند و خدای عالم گفته است «اعملوا ما شئتم فقد غفر الله لکم»، «اعْمَلْ مَا شِئْتَ بَعْدَهَا فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَك»[۴۳]پس پیغمبر به دست خدا عمل نکرده است، عمر به دستور قرآن… حدود هفت یا هشت مورد ذکر کردم و دیدم که یکی پس از دیگری این ائمّه دارند بیرون میروند.
یکی از اینها بلند شد و گفت حاج آقا ما از این بحثهایی که شما کردید اطّلاعی نداریم. اگر به ما میگفتید ما هم مطالعه میکردیم و با جواب میآمدیم. گفتم من که نمیخواستم بحث کنم شما من را در این بحث انداختید. گفتم مسئلهای نیست. به قول همدان… شما بیایید یک جلسه دیگر، ۲۰ روز دیگر، دو ماه دیگر، سه ماه دیگر همینجا بگذارید، من از قم به اینجا بیاییم و شما بروید این صحبتهایی که کردم را مطالعه کنید و با هم دوستانه صحبت کنید.
بعد امام جمعهی رضوان شهر خواست ابرو درست کند، زد چشم را هم کور کرد! گفت خود شما هم بلد نیستید، از شهرهای دیگر، از کشورهای دیگر اگر علمای اهل سنّت دارید این بحثی که اینجا بحث کنند. این حرف هر چه اینها داشتند را له کرد (از بین برد). در نهایت دیدیم که هفت یا هشت نفر بیشتر در جلسه نبودند. همه بیرون رفتند و لذا بحث صحابه بحث اساسی است.
اگر ما در بحث خود قضیّهی صحابه را دوستانه مطرح کنیم و تلاش کنیم چالشی نشود، چون همان عقیدهای که ما نسبت به ائمّه داریم، (اهل سنّت) یک مقدار بالاتر برای صحابه، بالنسّبة به خلافا دارد. شما اگر بیایید یک جملهی تندی بخواهید بگویید نه تنها او (اهل سنّت) حرف تو را قبول نمیکند، بلکه در برابر تو موضعگیری میکند و به هیچ وجه حاضر نیست.
در بحث امامت هم به همین شکل است. ما اگر بخواهیم وارد بحث امامت شویم یک راهکارهایی دارد. تجربهای که بنده در این سی یا چهل سال داشتم، با ۲۰۰ الی ۳۰۰ جلسهی مناظره در داخل و خارج و به ویژه در عربستان این بود که ما اگر بخواهیم وارد بحث خلافت و امامت شویم اوّلاً بر اینکه قرآن به ما دستور میدهد که شما بروید تحقیق کنید. «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[۴۴] من شیعه هم باید برویم تحقیق کنم و ببینیم که آیا مذهب شیعه حق است یا نه! چون پدر و مادر من شیعه بودند من هم شیعه شدم. اگر این ملاک بود که شخص یهودی هم میگوید پدر و مادر من هم یهودی بودند، من هم یهودی شدم. این یک بحث است که البتّه اینجا ما آیات را با اقوال علما و بزرگان آن آوردم که انسان باید در این زمینه تحقیق و بررسی داشته باشد.
دوم مذّمت تقلید کورکورانه «وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون»[۴۵] پدر و مادر شما دیوانه بوده است، شما هم میخواهید دیوانه شوید؟ عقل نداشتهاند شما میخواهید بیعقل شوید؟ ما روایات متعدّد در مذمّت تقلید در قرآن داریم. عبدالله بن مسعود میگوید: «لا يكوننّ أحدكم إمعة»[۴۶]، «امّعة» نشوید. «امّعة» چیست؟ میگوید مردم چه گفتند من هم همان را میگویم. (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو). «لَا يُقَلِّدَنَّ أَحَدُكُمْ دِينَهُ رَجُلًا»[۴۷] در دین خود از کسی تقلید نکنید.
اوضاعی هم به همین شکل. جالب این است که راوی میگوید به ابو حنیفه گفتم: «یا أبا حنيفة هذا الّذي تفتي …والّذي وضعت في كتبك، هو الحقّ الّذي لا شك فيه؟» این فتاوای تو حق است. «قال: فقال والله ما أدري لعلّه الباطل الّذي لا شك فيه.» دیگر از این واضحتر! این هم «تاریخ بغداد»، جلد ۱۵، صفحهی ۵۵۳٫
مالک بن انس رئیس مالکیها میگوید: «إِنَّمَا أَنا بشر»[۴۸] خطا میکنم و درست میگویم. «فانظروا فِي رأيى فَكلّ مَا وَافق الْكتاب وَالسّنة فَخُذُوهُ وكلّ مَا لم يُوَافق الْكتاب وَالسّنة فاتركوه» این هم رهبر مالکیها.
امام شافعیها میگوید: «لا تقلّدنی فی کلّ ما اقول»هر چه من میگویم از من تقلید نکنید. چرا دارید تقلید میکنید؟
احمد بن حنبیل «لَا تقلدني وَ لَا تقلد مَالِكًا وَ لَا الشَّافِعِي وَ لَا الاوزاعي وَ لَا الثَّوْريّ»[۴۹] چه کسی این را میگوید؟ این را ابن تیمیه از احمد بن حنبل نقد میکند در کتاب مجموعهی فتاوا، جلد ۲۰ صفحهی ۲۱۱٫ احمد میگوید: «لَا تقلدني وَ لَا تقلد مَالِكًا وَ لَا الشَّافِعِي و لا فلان و لا فلان». خود ابن تیمیه هم میگوید تقلید باطل است و نباید تقلید کرد. بحث بعدی هم بحث انتقال از مذهب به مذهب دیگر است که من فعلاً مطرح نمیکنم. این یک مرحله است که ما باید زمینه را برای یک مخالف فراهم کنیم که ما باید بیاییم از تمام مبانی دینی و اعتقادی خود تحقیق کنیم. تحقیق کردن گناه نیست، ترک تحقیق گناه است.
نکتهی بعدی سه تا روایت است. این سه تا روایت یک مثلّث مقدّسی را تشکیل میدهد که زمینهی طرف مقابل را برای پذیرش حق آماده میکند. نکتهی حدیث افترا و…را هفتهی گذشته هم مطرح کردم که پیغمبر فرمودند: «سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً»[۵۰] یک فرقه اهل نجات هستند و الباقی همه اهل آتش جهنّم هستند. اهل نجات کدام هستند و اهل آتش کدام هستند؟ حنفی میگوید اهل نجات من هستم، حتّی حنبلی میگوید من هستم، حتّی حنبلیها میگویند: «(کلّ من لیس حنبلیاً) مِنْ لَمْ يَكُنْ حَنْبَليّاً، فَلَيْسَ بِمُسْلِم»[۵۱] هر کسی حنبلی نباشد مسلمان نیست. حنفیها میگویند حنبلیها اصلاً مسلمان نیستند تا اینکه بگویند ما مسلمان هستیم. شافعیها، مالکیها، اختلافاتی که با اینها داشتند، کشت و کشتاری که بین خود اهل سنّت بوده است، از قرن سوم و چهارم در بغداد کشت و کشتار داشتند. در اصفهان بوده است، در ری بوده است، در نیشابور بوده است، در هرات بوده است. کشت و کشتاری که میان خود اهل سنّت روی مسائل اعتقادی بوده است که میگفتند ما حق هستیم و طرف دیگر باطل و کافر است. حتّی قبل از اینکه منطقهی گیلان شیعه شود، شافعیها گفتند بیایید مسجد را تقسیم بندی کنیم. چون حنابله که اینجا هستند میگویند شما اهل کتاب هستید. مسجد ما جدا باشد و مسجد آنها جدا باشد. یک پردهای بزنید شافعیها آن طرف نماز بخوانند و حنابله آن طرف نماز بخوانند. یعنی این شکلی بودند. کدام حق هستند؟ اصلاً ما شیعه را کنار میگذاریم. وهّابیها میگویند هر کسی وهّابی نیست کافر است؛ چه شیعه باشد و چه سنّتی باشد. این زمینه را برای قبول مسئله فراهم میکند.
مسئلهی دوم «من مات بلا إمام مات ميتة جاهليّة»[۵۲] حدیث خوبی است، زمینه را فراهم میکند. حدیث خلفای اثنی عشر حدیث خیلی خوبی است. در صحیح بخاری و مسلم، در ۱۷ یا ۱۸ مورد آمده است که پیغمبر میفرماید: خلفای من ۱۲ نفر هستند. خلفای پیغمبر چند نفر هستند؟ میگویند ۴ نفر. دیگر خیلی لطف کنند میگویند امام حسن هم پنج ماه خلیفه بوده است، او هم خلیفهی پنجم میشود. ما بقی دیگر چیست؟ معاویه خلیفه نبوده است، معاویه پادشاه بوده است. چون پیغمبر میفرماید: «الْخِلَافَةُ بَعْدِي ثَلَاثُونَ سَنَةً»[۵۳] خلافت بعد از من سی سال بیشتر نیست. با شهادت امام حسن سی سال تمام شد. ماندن در آن چه کار کنند!
ابن حجر در «فتح الباری» جلد ۱۳ صفحهی ۱۸۰ و ۱۸۱ آسمان و زمین را به هم میزند و به راست و چپ میکوبد و بالا و پایین میرود، تلاش زیادی میکند که بتواند درست کند که این دوازده خلیفه چه کسانی هستند. آخر هم میگوید که الاغ ما از کرّگی دم نداشت! اصلاً ما حدیث پیغمبر را نفهمیدم. مهلّب گفت ما نفهمیدیم. ابن جزی گفته نفهمیدیم. ابو بکر، ابن عربی گفته است ما نفهمیدیم. تنها من ابن حجر نمیگویم، علمای قبل از من هم گفتند نفهمیدیم و این خلفای اثنی عشر زمینهی خوبی برای بحثهای امامت و ولایت است. یعنی زمینه را فراهم میکند که طرف همان لحظهی اوّل از ما گریزان نشود.
مرحلهی سوم باز هم ما سراغ حدیث غدیر نمیرویم، سراغ حدیث منزلت نمیرویم. حدیث ثقلین را مطرح میکنیم. حدیث ثقلین تنش ندارد، مرجعیّت علمی اهل بیت است و با سند صحیح، بلکه در حدّ تواتر آقایان نقل کردند. در صحیح مسلم آمده است، کتابهای دیگر که إلی ما شاءالله بحث حدیث ثقلین آمده است. حدیث دوم حدیث سفینه است که پیغمبر فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا»[۵۴] یک زیر آبی هم میزنیم و یک لینکی از این به حدیث افتراق میدهیم. پیغمبر فرمود: «سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا فِرْقَةً وَاحِدَةً»[۵۵] فرقهی ناجیه فقط یک فرقه است. اینجا هم میگوید اهل بیت من مثل… «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا»[۵۶] این هم نکتهی ظریفی است. پس اهل بیت میتواند مایهی نجات ما باشد، نه غیر اهل بیت. اهل بیت میتواند مرجعیّت علمی ما باشد نه غیره.
حدیث نجوم -که اشاره هم کردم- پیغمبر میفرماید: «أهل بيتي أمان لأمّتي من الاختلاف»[۵۷]، اصل روایت به این شکل است. پیغمبر میفرماید: «النّجوم أمان لأهل الأرض» ستارگان مایهی امنیّت زمین هستند از غرق شدن در دریا.
زمان سابق دیگر این امکانات مدرن روز نبود، از طریق ستارهها میفهمیدند، مثلاً کسی وارد دریای فلان شده است و میخواهد فلان کشور برود، از طریق ستارهها میتوانستند راه را تشخیص دهند. میگوید اهل بیت من هم به همین شکل هستند.
از آن طرف مناوی در فتح القدیر، در ذیل حدیث نجوم نقل میگوید و میگوید: «لما خلق الدّنيا لأجل المصطفى صلّى الله عليه وآله و سلّم (لولاک لما خلقت الافلاک) جعل دوامها بدولته ثمّ بدوام أهل بيته»[۵۸] همانطور که خلقت عالم هستی به خاطر پیغمبر بوده است، دوام عالم هستی هم به وجود پیغمبر و اهل بیت است. هیچجا ندارد «بدوام صحابته اصحابه امّهات المؤمنین».
این سه مثلّثی که ما آوردیم زمینه در ذهن مخاطب را برای ما فراهم میکند که بیاییم بحث امامت را شروع کنیم. برای امامت هم سراغ روایات نمیرویم، سراغ آیات امامت میرویم. آیات امامت هم… خود اینها از ابن عبّاس دارند. تعبیر ابن عبّاس این است که سیصد آیه در قرآن در حقّ علی نازل شده است. «تاریخ بغداد» جلد هفتم، صفحهی ۱۸۶ «نزلت في عَلِيٍّ ثلاث مائة آية»[۵۹] که البتّه ابن عبّاس خیلی از آیات را نمیدانست. در کتاب یکی از آقایان نوشتهاند «علیٌّ فی القرآن» که من دیدم حدود هشتصد و خوردهای آیه آورده است، از شیعه و سنّی هم روایات آورده است که این آیات در شأن علی نازل شده است.
حالا ما کاری به اینها نداریم. اینکه سیصد آیه نازل شده است. خطیب بغدادی دارد، ابن عساکر دارد، سیوطی دارد، ابن حجر هیثمی در الصّواعق المُحرّقه آوردهاند. ولی ما از این سیصد آیه عمدتاً سه آیه را در بحثهای خود ملاک قرار میدهیم. آیهی ۵۵ سورهی مائده «و هو العمده»، آیهی ۶۷ سورهی مائده، آیهی سوم سورهی مائده. ما روی همین سه تا کار کنیم، شبهاتی که در محور این سه آیه آمده است را جواب دهیم برای دنیا و آخرت ما کافی است. اگر بنا است ما پانصد مناظره داشته باشیم روی این سه آیه خوب کار کنیم، یعنی کار میدانی کنیم. نه کار بیهوده و بیفایده که از کنار آن همینطور عبور کنیم. یعنی حدّاقل در مورد این سه آیه سه تا مقالهی ۴۰ الی ۵۰ صفحهای داشته باشیم. اگر ما به این شکل روی این سه آیه کار کنیم یعنی سه تا مقالهی علمی و تحقیقی، کاربردی و میدانی ۵۰ صفحهای، من تضمین میدهم که با هر کسی بخواهید بحث کنید همان پنج دقیقهی اوّل مسئلهی تمام است.
[۱]– سورهی آل عمران، آیه ۹۳٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۳۷٫
[۳]– الصواعق المحرمه، ج ۲، ص ۴۳۷٫
[۴]– وسائل الشيعة، ج ۲۷، ص ۱۰۲٫
[۵]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۳، ص ۱۲۸٫
[۶]– سورهی اسراء، آیه ۷۱٫
[۷]– همان، ج ۲، ص ۱۸٫
[۸]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۱۴۵٫
[۹]– علل الشرائع، ج ۱، ص ۹٫
[۱۰]– سورهی انعام، آیه ۱۶۴٫
[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۹۳، ص ۳۵۸٫
[۱۲]– كمال الدين و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۶۱٫
[۱۳]– جامع الأخبار(للشعيري)، ص ۱۶۲٫
[۱۴]– سورهی نمل، آیه ۱۴٫
[۱۵]– كمال الدين و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۶۱٫
[۱۶]– همان، ص ۲۵۹٫
[۱۷]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۱۸۳٫
[۱۸]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۰٫
[۱۹]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۱۴۴٫
[۲۰]– الأمالي (للطوسي)، ص ۱۴۰٫
[۲۱]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۳۲٫
[۲۲]– الأمالي (للطوسي)، ص ۳۷۹٫
[۲۳]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۱۷۲٫
[۲۴]– وسائل الشيعة، ج ۲۷، ص ۱۴۴٫
[۲۵]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۱۷۳٫
[۲۶]– همان، ص ۱۷۲٫
[۲۷]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۴۷، ص ۴۰۸٫
[۲۸]– همان، ج ۲، ص ۱۳۷٫
[۲۹]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۲، ص ۱۸٫
[۳۰]– سورهی نحل، آیه ۸۹٫
[۳۱]– همان، آیه ۴۴٫
[۳۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۰۱٫
[۳۳]– سورهی حشر، آیه ۷٫
[۳۴]– سورهی نجم، آیات ۳ و ۴٫
[۳۵]– سورهی احزاب، آیه ۲۱٫
[۳۶]– مستخرج علی المستدرک للحاکم، ج ۱، ص ۱۵٫
[۳۷]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص ۴۶۵٫
[۳۸]– سورهی توبه، آیه ۱۰۳٫
[۳۹]– سورهی احزاب، آیه ۵۶٫
[۴۰]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۸۲، ص ۲۷۹٫
[۴۱]– سورهی حجرات، آیه ۶٫
[۴۲]– سورهی جمعه، آیه ۱۱٫
[۴۳]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۲، ص ۱۴۲٫
[۴۴]– سورهی زمر، آیات ۱۷ و ۱۸٫
[۴۵]– سورهی بقره، آیه ۱۷۰٫
[۴۶]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۲، ص ۲۲٫
[۴۷]– المعجم الکبیر للطبرانی، ج ۹، ص ۱۵۲٫
[۴۸]– مستخرج علی المستدرک للحاکم، باب فصل طالب العلم، ج ۱، ص ۱۵٫
[۴۹]– همان، ص ۱۶٫
[۵۰]– وسائل الشيعة، ج ۲۷، ص ۵۰٫
[۵۱]– سیر اعلام النّبلاء ط الرّسالة، باب خاموش احمد بن الحسن بن محمد الرازی، ج ۱۷، ص ۶۲۵٫
[۵۲]– دلائل الصدق لنهج الحق، ج ۴، ص ۲۱۳٫
[۵۳]– كمال الدين و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۶۲٫
[۵۴]– المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص ۵۷۸٫
[۵۵]– عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج ۱، ص ۸۳٫
[۵۶]– المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص ۵۷۸٫
[۵۷]– دلائل الصدق لنهج الحق، ج ۶، ص ۲۶۰٫
[۵۸]– فیض القدیر، باب فصل فی المحلی بأل من هذا الحرف أی حرف النون، ج ۶، ص ۲۹۷٫
[۵۹]– تاریخ بغداد ت بشّار، باب اسماعیل بن محمّد بن عبد الرّحمن، ج ۷، ص ۱۸۵٫
متن کلاس دوم:
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ بِهِ نَسْتَعِینَ وَ هُوَ خَیْرُ نِاصِرٍ وَ مُعینٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلَی رَسولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لا سِیَّمَا عَلَی مَوْلانَا بَقِیَّةِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمْ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أعْداءِ اللهِ إلَی یَوْمِ لِقَاءِ اللهِ».
اجازه بدهید این جلسه را به یکی از این آیات و بعضی از شبهات آن اختصاص بدهیم.
– بحث حدیث نجوم که فرمودید، اهل سنّت میگویند هر کدام از صحابه نجوم هستند، به هر کدام اقتدا کنید هدایت شدهاید. لذا الآن این را تغییر دادهاند، به این حدیث اضافه کردهاند. الآن ما چه کنیم؟ تعارض پیش میآید در بین این روایت که ما گفتیم فقط اهل بیت هستند، آنها میگویند عامتر است، صحابه هم به علاوهی اهل بیت…
– ما میخواهیم به صحابه اقتدا کنیم، صحابه خالد بن ولید است، رفته مالک بن نویره را کشته، همان شب هم به زن او تجاوز کرده است! پس کشتن یک صحابه، تجاوز به زن او شرعی است! ما میخواهیم به خالد اقتدا کنیم! آقای ولید برایجاسوسی کرده است، قرآن میگوید: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»،[۱] پس ما هم به ولید اقتدا کنیم برویم علیه مسلمین جاسوسی کنیم! صحابه آمدند پیغمبر را تنها گذاشتند، ما هم در سالی… یک تعبیری در صحیح بخاری دارد، خیلی جالب است، میگوید: «کان رسول الله یبول قائماً فی ثبات قومٍ»،پیغمبر ایستاده بول میکرد! نووی میگوید: در افغانستان، هرات، هر سال مردم یک بار ایستاده بول میکنند برای اینکه این سنّت پیغمبر را عمل کرده باشند!
اختلافی که بین عمر و ابوبکر بوده، ما به کدام طرف… ابوبکر نماز تراویح را خواند، عمر میگوید این بدعت است. به متعه عمل کرد، عمر گفت: «مُتعَتان مُحَلَّلتان فِی زَمِنَ رسول الله و أنا أحرّمهما» «مُتْعَتَانِ كَانَتَا مُحَلَّلَتَيْنِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ – وَ أَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا وَأُعَاقِبُ عَلَيْهَا».[۲] من چه کنم؟ به عمر اقتدا کنم یا به ابوبکر اقتدا کنم؟ به ابن عبّاس اقتدا کنم یا به عبد الله زبیر اقتدا کنم؟ من به کدام اقتدا کنم؟
به اضافه «أَصحَابى كَالنّجوم بَأيّهم إقَتَدَيتُم إِهتَدَيتُم»[۳] از روایات ضعیفی است که علمای اهل سنّت به صراحت اعلام کردهاند این روایت قابل استناد نیست. هم سنداً هم دلالتاً و هم خارجاً. در کتاب «معانی الأخبار» مرحوم شیخ صدوق، صفحهی ۱۵۷، حضرت میفرماید: «أَصْحَابِي أَخَذْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ»، سؤال میکند: «وَ مَنْ أَصْحَابُكَ قَالَ أَهْلُ بَيْتِي». آنها ذیل حدیث را حذف کردهاند که مراد از اصحاب اصحابِ خاصّ است. یعنی مشخّص است این روایت صحیح هم باشد عصمت را میرساند. اگر کسی معصوم نباشد نمیتواند مقتدای مطلق برای ما باشد.
اجازه بدهید من یک مقداری… در رابطه با آیات ما سه آیه عرض کردیم، ابتدا همین آیهی ولایت را مطرح میکنم. عرض کردم تسلّط به کامپیوتر، تسلّط به نرم افزارها از ضروریّات بحث دفاع از حریم ولایت است. یعنی آنهایی که در این قسمت کار نکردهاند به نظر من نمیتوانند حتّی در جلسات ما که شرکت میکنند استفاده کنند. چون ما دنبال این هستیم افرادی برای بحث، مناظره و پاسخگویی به شبهات مجهّز شوند. امروز هم بدون این امکانات امکانپذیر نیست. ما باید تلاش کنیم هم کامپیوتر، هم نرمافزارها، مخصوصاً Power Point و غيره… الآن ببینید دنیا یک شکلاتی که هزار تومان قیمت دارد، دو هزار یا سه هزار تومان صرف جلد و پوشش آن میکند، معمولاً دنیا برای زیباسازیهایی که یک کالا را میخواهد داخل آن قرار بدهد بیش از خود کالا ارزش قائل است، هزینه میکند. اگر ما بخواهیم مطالب اهل بیت را در قالبهای زیبا دربیاوریم باید تلاش کنیم از بهترین راهها استفاده کنیم. من جمله بحث Power Pointسازی است. وقتی شما آن را خیلی خوب تنظیم میکنید، مرتّب میشود و میآید، کلیک میکند و صفحه را باز میکند، دوباره برمیگردید. خود این باعث میشود برای طرف مقابل جذّابیّت ایجاد شود، برای او شیرینی ایجاد شود. یعنی چه بسا جوانی با بازی کردن با ترفندهای Power Point و غيره بتواند جذب شود.
لذا این قسمتها را من از عزیزان تقاضا دارم مسلّط شوند، در آن مهارت داشته باشند. اینکه ما بدهیم دیگران انجام بدهند… بعضی از دوستان را ما داریم کارهای Power Point را ميدهند دیگران انجام میدهند. این به نظر من صحیح نیست. همین Power Point كه من الآن به شما نشان دادم را در ماشین در راه آمدن انجام دادم. با اینکه کار کردن در ماشین برای من خیلی سخت است. (اشاره) همین چیزهایی که الآن میبینید خود من شخصاً انجام دادم، وقتی دست میزنم هر یک مرتبه که دست میزنم یک بخشی را باز میکند که یکی یکی این بخشها را برای شما توضیح بدهیم. علی أیّ حال این را هم در ذهن داشته باشید، من هم از مدیران مدارس تقاضا دارم، هم از اساتید تقاضا دارم، هم خود آنها مسلّط شوند هم طلبههای ما را مسلّط کنند. در کنار کارهای دیگری که داریم دانستن اینها برای یک طلبه ضرورت دارد.
این سه آیهای که ما عرض کردیم آیهی ولایت است، آیهی ولایت بحثهای زیادی دارد. یکی اینکه اصلاً این آیه در مصادر معتبر اهل سنّت آمده یا نیامده است؟ استدلال به آیه برای ولایت علی استدلال شیعه به آیه برای ولایت علی است. بعد ما شبهاتی که وهّابیّت در دلالت آیه دارند میگوییم، آن جلسه هم عرض کردم ما باید روی سه محور کار کنیم؛ تبیین، دفاع، حمله. حقایق را بیان کنیم، شبهات را جواب بدهیم. شبهات را جواب دادیم شبهه طرح کنیم، طرف مقابل را به این سادگی رها نکنیم.
در رابطه با مورد اوّل من خیلی خلاصه میگویم، روایتی است که ابن ابی حاتِم دارد، متوفّی سال ۳۲۷ هجری است. ایشان در تفسیر خود، در جلد ۴، صفحهی ۲۴، در بعضی جاها جلد ۱۱، صفحهی ۶۲ میگوید: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه قَالَ عَلِیُّ بنِ أَبِی طَالِب سَلِمَةِ بنِ کُهیل تَصَدَّقَ عَلِیٌّ وَ خَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاکِع فَنَزَلَت إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّه». ابن تیمیّه هم میگوید: «العِلم بِسَبَبِ الآیة یوجِب العِلمِ بِالمُسَبَّب وَ یُعینُ الإِنسَان عَلَی فِهمِ الآیَة». بعد ما روایت را که میآوریم آنها میگویند این روایتی که شما آوردید آیا سنداً صحیح است یا صحیح نیست؟ ما یکی یکی راویهایی که اینجا آمده نگاه میکنیم. الآن در اینجا پنج راوی آمده است، یکی یکی باید روی راویها کار کنیم. به این سادگی نمیشود جلو رفت. شما روایت نقل میکنید میگویند روایت ضعیف است، روایت ضعیف است دو کلمه است؛ روایت و ضعیف. ولی شما بخواهید کار کنید، تثبیت کنید که روایت صحیح است باید ساعتها کار کنید، مسلّط باشید.
عرض کردم تسلّط به علم رجال و مبانی جرح و تعدیل در بحث پاسخ به شبهات حرف اوّل را میزند. شما هزار روایت هم حفظ کنید سند بلد نباشید آن طرف با یک جمله شما را خلع سلاح میکند. روایات را هم که میخواهید از کانال آنها اثبات کنید باید مبانی جرح و تعدیل خود آنها را بیاورید. نجاشی گفته روایت ثقه است، نجاشی را آنها قبول ندارند تا قول او را قبول داشته باشند. شیخ طوسی گفته، میگویند شیخ طوسی اشتباه گفته، درست نگفته است. شما روایت از شیعه از کافی و غیره میآورید، از کتب رجالی شیعه باید باشد، روایت از کتب اهل سنّت است از کتب رجالی اهل سنّت باید باشد.
من نمونه عرض میکنم و از بقیّهی بحث میگذرم. اوّلاً در ارتباط تفسیر ابن ابی حاتِم، تعبیر ابن تیمیه این است: تعدادی از ائمّهی اهل تفسیر مثل تفسیر ابن جُریح، تفسیر طبری، تفسیر ابن ابی حاتم، «الَّذِينَ لَهُمْ فِي الْإِسْلَامِ لِسَانُ صِدْقٍ وَ تَفَاسِيرُهُمْ مُتَضَمِّنَةٌ لِلْمَنْقُولَاتِ الَّتِي يُعْتَمَدُ عَلَيْهَا فِي التَّفْسِيرِ».[۴] پس خود ابن تیمیّه تفسیر طبری و ابن ابی حاتم که مورد نظر ما است تأیید میکند. ما به این هم اکتفا نمیکنیم، شاید یک نفر بگوید حنفی هستم ابن تیمیّه را هم قبول ندارم. میگوییم ذهبی مورد قبول همه است، نمیتوانید بگویید ذهبی را قبول ندارم، در جلد ۱۳، در رابطه با ابن ابی حاتم دارد که «العَلَّامَة الحافظ و کان بحراً لا تکدّره الدّلا بحراً فی العلوم و معرفة الرّجال زاهداً یعدّ من الأبدال» ابدال کسانی را میگویند که صاحب کرامت هستند.
راوی بعدی ابو سعید اشج است، ذهبی دارد: «الإِمام».[۵] امام معمولاً به کسی میگویند که دربارهی او هیچ تضعیفی قابل قبول نیست. اگر به یک راوی امام گفتند طعنی دربارهی او قبول نیست. میگوید: «الإِمَامُ الثَّبْتُ»،[۶] یعنی مورد اعتماد است، «شَيْخُ الوَقْتِ إِمَامُ أَهْلِ زَمَانِهِ». دیگر از این بالاتر میخواهید؟ در کجا آمده است؟ در «سیر أعلام النبلاء» ذهبی، «تقریب التّهذیب» ابن حجر عسقلانی. فضل بن دُکین است، مِزّی عرض کردم یکی از چهار نفری است که آنها میگویند عیال سفرهی او هستند، «تهذیب الکمال» مفصّلترین کتاب رجالی اهل سنّت است، ۳۵ جلد است. در جلد ۲۳، صفحهی ۱۹۷ فضل بن دکین را میآورد، تصدیق میکند که ابو نعیم گفته: «ثِقَةٌ ثَبتٌ» یا «ثَبَتٌ صدوقٌ». راوی چهارم، موسی بن قیس حضرمی است، ذهبی دربارهی او دارد: «عصفور الجَنَّة»،[۷] اصلاً نه تنها در بهشت است، بلکه گنجشک بهشت است! از کجا برای او این خبر را آوردهاند نمیدانم! «وَثَّقَهُ یَحیی بن مَعین». «مُعین» نخوانیم، «بِماءٍ مَعينٍ».[۸] در کتاب «میزان الاعتدال» به همین شکل. همچنین دربارهی سلمة بن کُهیل هم دارد: «الإِمَامُ، الثَّبْتُ»،[۹] «قَالَ الإِجلی ثِقَهٌ ثَبت»، ابو حاتم گفته: «ثِقَةٌ». این هم در کتاب «سیر أعلام النّبلاء» آمده است.
پس این روایت را که ما آوردیم پنج راوی داشت، پنج راوی را هم از کتب رجالی اهل سنّت اثبات کردیم که ثقه هستند، پس روایت صحیح شد. آنها خبر واحد را هم در اعتقادات، هم در احکام حجّت میدانند. از باب قاعدهی الزام، دیگر مسئله تمام است. پس «ثَبَت» بر اینکه این آیه در حقّ امیر المؤمنین نازل شده است.
باز روایت دیگری ابن ابی حاتِم دارد، از عُتبة بن أبی حکیم است. باز این را یکی یکی بررسی سندی کردیم؛ راوی اوّل، راوی دوم، راوی سوم و راوی چهارم. ما یکی یکی بررسی کردیم که از نظر سندی همهی روات آن ثقه هستند. روایت باز صحیحه است.
ابن جریر طبری در تفسیر خود… تفسیر ابن جریر چاپهای مختلفی دارد، من تمام چاپهای آن را آوردهام برای اینکه نتوانند بهانه بیاورند. این تفسیر طبری که مکتبهی ابن تیمیّهی قاهره چاپ کرده، جلد ۱۰، صفحهی ۴۲۹٫ «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ الله عَلِیِّ بنِ أَبی طَالِب تَصَدَّقَ وَ هُوَ رَاکِع». تفسیر طبری، چاپ عربستان سعودی، جلد ۸، صفحهی ۵۳۰، تفسیر طبری چاپ دار الفکر بیروت، این را هم آوردهام. تفسیر طبری باز چاپ دیگر آن را ما آوردهایم. یعنی چهار چاپ از تفسیر طبری چاپهای مختلف. چون بعضی اوقات شما میگویید مثلاً تفسیری طبری، جلد ۱۰، صفحهی ۴۲۶؛ در شبکه میآورند میگویند مردم ببینید تفسیر طبری فقط هشت جلد است، آقای قزوینی جلد ده میگوید از کجا آورده است؟! حتماً از پیش خود دارد نقل میکند! وقتی دین نباشد و وجدان نباشد هر حرفی را میگویند. لذا ما مجبور هستیم بعضی از مباحث کلیدی را، نه هر کتابی را… مباحث کلیدی که ما میخواهیم آنها را دیگر در بنبست قرار بدهیم، راه فرار نداشته باشند، تمام راهها را برای آنها ببندیم.
چون تفسیر طبری یک تفسیر معتبر مقبول «عند العامّة» است، یعنی همهی حنفیها آن را قبول دارند، مالکیها، شافعیها، حنبلیها، ظاهریها، زیدیها، وهّابیها، همه تفسیر طبری را قبول دارند. تفسیر ابن کثیر هم خلاصهای از تفسیر طبری است.
….
– نه، این شعاری است که بعضی میدهند. حذف هم بخواهند بکنند… باز هم ما اینجا آمدیم یکی یکی بررسی سندی کردیم. راوی اوّل ابن جریر طبری است. اصلاً خود ابن جریر چطور است؟ ذهبی دارد: «الامام العَلَم المجتهد کان ثقةً صادقاً حافظاً»، «الإِمَامُ العَلَمُ المجتهدُ عَالِمُ العَصر».[۱۰] اسماعیل بن ابی اسرائیل همینطور، ایوب بن سوید، عتبه بن ابی حکیم، اینها همه… قبلاً گفتهایم ابن تیمیّه هم تأیید میکند. پس ما…
…
– نه، ما خیلی در این زمینه کار کردهایم، دو سال یا سه سال کار من… ما یک لجنهای در قم داشتیم، کتابخانهی آقای مرعشی، سال ۵۱، شاید غالب شما هنوز آن موقع متولّد نشده بودید. ما آنجا سه سال تمام با ۱۰، ۱۲ نفر از محقّقین بودیم، مسئول لجنه هم ما بودیم. اصلاً کار ما این بود بعد از ظهر ساعت یک و نیم یا دو بعد از ظهر میرفتیم تا ساعت نه، ده شب، این کتابها را جستجو کردیم چیزی دستگیر ما نشد. نه اینکه اصلاً نیست، هست، ولی اینها نتوانستند کاری انجام بدهند، رسوا شدند. آمدند مثلاً در بعضی از جاها دست بردهاند، نسخهی کتاب جاهای دیگر هم هست. دیدند اینطور است خود آنها هم پشیمان شدند.
مثلاً در رابطه با «أسد الغابة» ابن اثیر جزری، در رابطه با حدیث لیلة المبیت که امیر المؤمنین در جای پیغمبر خوابید، در تمام نسخهها هست که «بَاتَ علیٌّ فِی فراش رسول الله». «عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَرَقَدَ عَلَى فِرَاشِ رَسُولِ اللهِ»[۱۱] من به یاد دارم سال ۶۵ یا ۶۶ بود، در کرمانشاه ماه رمضان منبر میرفتم. من عشق خاصّی به خریدن کتاب داشتم، شهریهای که میگرفتیم تلاش میکردیم در طول ماه یک مقداری صرفهجویی کنیم، سر ماه یک مقداری پول زیاد بیاوریم، به پاساژ قدس میرفتیم و چند کتاب از اهل سنّت میخریدیم. ما دیدیم وضع مالی ما در ماه رمضان خوب است با یکی از دوستان به سنندج رفتیم، آنجا هر چه ماه رمضان به عنوان هدیه و غیره به ما داده بودند کتاب خریدیم، ماشین شخصی هم داشتیم، صندوق عقب ماشین را پر از کتاب کردیم، صندلی عقب را هم پر از کتاب کردیم. من جمله از آن کتابها کتاب «أسد الغابة» ابن اثیر جزری بود. من باز کردم، اتّفاقی دیدم ایشان برداشته «بَاتَ علِیٌّ» را… «بَاتَ» یعنی بیتوته کرد، خوابید، آن را تبدیل به «بَالَ علیٌّ فِی فراش رسول الله» کرده است. من خیلی عصبانی شدم.
آن زمان هم خیلی زیاد با این وضع و اوضاع آشنا نبودیم، یک مرتبه حالتی برای انسان پیش میآید ذهنها… در جوانی هم گناه و مسئولیّت انسان کمتر است، من به خاطر همین قضیّه چند روز بیمار شدم. چرا دارند چنین کاری انجام میدهند؟ علیّ بن ابیطالب خلیفهی چهارم شما که هست، صحابه که هست، اصلاً خلیفه هم نیست، مسلمان که هست، چرا چنین تعبیری میکنید؟ دنبال چه هستید؟ اگر کسی چنین تعبیری نسبت به ابابکر و عمر و عایشه داشته باشد شما چه برخوردی از خود نشان میدهید؟ علی أیّ حال از این کارها در این بین انجام دادهاند، ولی هیچ اثری نداشت، خود آنها هم رسوا شدند.
بحث سوم؛ خود آلوسی ادّعای اجماع میکند، میگوید: «غَالِبُ الأَخبَاریّین عَلَی» اینکه آیهی «إِنَّمَا وَلِیُّکُم الله نَزَلَت فِی عَلِیٍّ». باز در جلد ۶، صفحهی ۱۸۶، میگوید: «وَ الآیَة عِندَ مُعظَمِ المُحَدِّثِین نَزَلَت فِی عَلِیٍّ». پس اینکه این آیه در حقّ علی نازل شده… حاکم نیشابوری هم باز با سند صحیح آورده، بررسی سندی کرده، ما یکی یکی اینها را بررسی کردیم، در حقیقت هفت راوی داشته، ما تمام هفت راوی را بررسی کردهایم. پس اینکه شأن نزول این آیه در رابطه با امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است هیچ شکّ و شبههای نیست، بیش از ۳۰ یا ۳۵ نفر از مفسّرین دیگر هم تصریح دارند این آیه در حقّ علی نازل شده است.
مثلاً به عنوان نمونه تفسیر طبری را آوردیم، تفسیر ابن ابی حاتِم، تفسیر «روح المعانی»، تفسیر سمرقندی، تفسیر «کشف و البیان»، تفسیر «اسباب النّزول»، تفسیر سمعانی، تفسیر بَغَوی، تفسیر «کشّاف» زمخشری، تفسیر «مُحرّرُ الوَجیز»، تفسیر فخر رازی، تفسیر «جامع الأحکام» قرطبی، «انوار التنزیل» بیضاوی،. ببینید تعداد زیادی، هر چه ما جلوتر برویم… این تفاسیر را جستجو کردیم و دیدیم در حقیقت یک اجماعی وجود دارد بر اینکه این آیه در حقّ علی نازل شده است. پس این یک مسئله است، این یک مقدّمه است.
بعد از اینکه آیه در حقّ علی نازل شد، آیا این آیه دلیل بر ولایت علی هست یا نه؟ تعبیر مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «تلخیص الشّافی» این است که «وَ أَمَّا النَّص عَلَى إِمَامَتِهِ مِنَ القُرآن فَأَقوىَ مَا يَدُلُّ عَلَيهَا».[۱۲] قویترین دلیلی که دلالت بر این مطلب میکند آیهی شریفهی «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا» است. ایشان وجه دلالت را هم میآورد، «ثَبَتَ أَنَّ المُرَاد بِلَفظَةِ وَلِیُّکُم المَذکورَةُ فِی الآیَة مَن کَانَ مُتِحَقِّقاً بِتَدبِیرِکُم وَ القِيَامِ بِأُمورِكُم وَ تَجِب طَاعَتُهُ عَلَيكُم».[۱۳] مراد از ولی مطلق است، قید هم نکرده است. تمام معانی را شامل میشود؛ نصرت، محبّت، ولایت، امامت، حکومت، هر معنایی که شما برای ولی تصوّر کنید در اینجا وجود دارد، چون نسبت به الله داده شده است. اگر از اوّل کلمهی ولی دربارهی امیر المؤمنین میآمد، «علیٌّ وَلِیُّکُم بَعدی»، «النَّبیُّ وَلیُّ کُلِّ مُؤمِن»، آنجا میتوانستیم آن را مقیّد کنیم. در الله شما نمیتوانید ولی را مقیّد کنید، اگر بخواهید مقیّد کنید قرینه میخواهد. قرینه نیست، لفظی که دلالت بر عموم دارد بدون قرینه باشد استیعاب در تمام معانی دارد. مِن جمله در میان معانی مختلف شاخصترین معنا را عرف میگیرد.
شاخصترین معنا برای ولی همان بحث خلافت است، همانطور که ایشان میگوید تدبیر جامعهی اسلامی، قیام به امور و مسائل سیاسی مردم. از آن طرف هم آمده کلمهی ولی تکرار نشد، نگفت «إِنَّمَا وَلِیُّکُم الله و ولیُّکُم رَسولُه»، مثل آیهی «أُذُن» نیست. «قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ»،[۱۴] نگفت «وَ لِلمؤمنین»، میگوید «وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ»، کلمهی «يُؤْمِنُ» تکرار شد. چون ایمان به الله ایمان واقعی است، ایمان به مؤمنین ایمان ظاهری است. اگر اینجا کلمهی ولی معنای مختلفی در انتساب به الله و پیغمبر و امیر المؤمنین داشت «لَزِمَ» کلمهی ولی تکرار شود، بگوید «إِنَّما ولیّکم الله و ولیّکم رسوله و ولیّکم و الّذین آمنوا». بعد آنجا ما ناگزیر بودیم بیاییم به علّت اینکه کلمهی ولی تکرار شده در مصادیق بعدی آن را محدود کنیم. ولی کلمهی ولی یک مرتبه آمده، یک مبتدا است سه خبر؛ الله، رسول و امیر المؤمنین (سلام الله علیه).
نکتهی بعدی، ائمّه (علیهم السّلام)، روایت روایت صحیحه است، صحیحهی اعلایی است. اگر ابراهیم بن هاشم را هم صحیح بدانیم ابن ابی عمیر است، عمر بن أُذینه است، زراره است، فُضیل است، اینها همه از شخصیّتهای برجستهی شیعه هستند. حضرت میفرماید: «أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ… وَ فَرَضَ وَلَايَةَ أُولِي الْأَمْرِ… فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ».[۱۵] گفتیم «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ».[۱۶] حضرت به آیهی ابلاغ استدلال میکند: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»، «فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ (عَلَیهِ السَّلَام) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ»،[۱۷] «وَ كَانَتِ الْوَلَايَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي». سه آیهای که ما عرض کردیم امام باقر (سلام الله علیه) در استدلال به آیهی ولایت این سه آیه را آورده است. ما روایات متعدّد از حضرت امیر، از صدیقهی طاهره، از دیگر ائمّه داریم، شاخصترین آیاتی که آوردهاند ـ البتّه آیهی «وَ أُولِي الْأَمْرِ»[۱۸] و غیره هم هست ـ عمدتاً این سه آیه را آوردهاند؛ آیهی ۳، آیهی ۵۵، آیهی ۶۷ سورهی مائده. این هم از نظر…
«مرآة العقول» دارد که این روایت صحیحه است، باز هم ما اینجا بررسی سندی کردهایم، باز سراغ ابن حجر و ذهبی نرفتهایم، سراغ «معجم الرّجال» آقای خویی رفتهایم، علیّ بن ابراهیم، چطور است؟ نجاشی چه گفته است؟ ما در علم رجال شیعه همانطور که کتب اربعهی حدیثی داریم کتب اربعهی رجالی هم داریم؛ رجال برقی، رجال کشّی، رجال نجاشی، رجال شیخ و فهرست شیخ. حرف این چهار نفر برای ما مستند است. نجاشی میگوید: علیّ ابن ابراهیم «ثِقَةٌ فِي الحَدِيث ثَبتٌ مُعتَمَدٌ صَحيحُ المَذهب».[۱۹] ابراهیم بن هاشم هم مرحوم آقای خویی دارد که «لَا یَنبَغی الشَّک فِی وِثَاقَةِ إِبراهیمِ بنِ هَاشم».[۲۰] راوی سوم محمّد بن ابی عمیر است هم از اصحاب اجماع است، هم مشایخ الثّقات است. نجاشی دارد: «جَلِيلُ القَدر عَظيمُ المَنزِلَة فِينَا وَ عِندَ المُخَالِفين».[۲۱] ابن أُذینه است، شیخ طوسی گفته: «ثِقَةٌ»،[۲۲] نجاشی گفته: «شِیخُ أَصحَابِنَا».[۲۳] برید بن معاویه است که «مِن وُجوه أَصحَابِنَا».[۲۴] از نظر سندی هم باز روایت از این دیدگاه صحیح است. من دو مورد نشان دادم، یکی از شیعه یکی از اهل سنّت. از شیعه بخواهیم بررسی کنیم از کتب رجالی شیعه، از کتب اهل سنّت از کتب رجالی اهل سنّت. لذا این قضیّه یعنی باید هر دو مبانی جرح و تعدیل در دست ما باشد.
معنای ولایت، مُبَرَّد که کاملاً شاخص است، حرف اوّل را در معانی الفاظ میزند. میگوید: «أصلَ الوَلي هُوَ الأَولى وَ الأَحقّ وَ كَذَلِكَ المَولى».[۲۵] ابن اثیر در کتاب «النّهایة فی غریب الحدیث»: «الوِلَایَةِ تُشعِرُ بِالتَّدبِیر وَ القُدرَة وَ الفِعل».[۲۶] جوهری در «صحاح اللّغة»: «و کُلِّ مَن وَلِیَ أَمرَ وَاحدٍ فَهُوَ وَلیُّه». «وَ الوَلي كلّ مِن وَلِيِّ أَمر وَاحدٍ فَهُوَ وَلِيُّه»[۲۷] راغب اصفهانی: «و الْوِلَايَةُ تَوَلِّي الأمرِ و قيل الْوِلَايَةُ و الْوَلَايَةُ نحو الدِّلَالة و الدَّلَالة».[۲۸]
بعضی جدیداً میگویند وَلایت به معنای محبّت است، وِلایت به معنای ولیّ امر است. نه، لغویّین عمدتاً میگویند چه وِلایت باشد چه وَلایت باشد مثل دِلالت و دَلالت است. راغب اصفهانی که سنّی است این را میگوید، شیعه نیست، میگوید: «حَقِيقَتُهُ تَوَلِّي الأمرِ»، همان حقیقت ولایت ولایت امر است، ولیّ امر است. مثلاً میگوییم «وَلیُّ المِیَّة مَن لَهُ سَلطَنَةُ شئونِ المِیِّت وَ المقتول»، «وَلِیُّ الدَّم»، میگویند فلانی ولیّ دم است، ولیّ دم یعنی چه؟ یعنی دوست مقتول است؟ یا نه، ولیّ دم ولایت دارد، میتواند قصاص کند، میتواند ببخشد؟ و ولیّ صغیر. ولیّ صغیر یعنی دوست صغیر است؟ یا نه، ولیّ صغیر تدبیر امور…
کلمهی ولی هر جایی که استعمال شده است، کتابهای فقهی، تفسیری، روایی و غیره، در همه جا بوی (به معنی) ولایت میآید، نه محبّت و نصرت. میگوید: «ولیّ المرأة»، «أَيُّمَا امْرَأَةٍ نَكَحَتْ … بِغَيْرِ إِذْنِ وَلِيِّهَا فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ»،[۲۹] یعنی چه؟ «نَکَحَت بإذنِ دوستها»؟! چون دوست او اجازه نداده و (ایشان) رفته ازدواج کرده است، (ازدواج) باطل است؟ یا نه، ولی، ولیّ امر او است؟ یعنی کسی که اختیار این شخص دست او است، بر این شخص ولایت دارد؟ شما هر جا کلمهی ولی را میآورید عیناً به همین شکل برای شما است.
روایت «إِنَّ عَلِيّاً … وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»،[۳۰] جالب این است که در حدیث ۴۴۶۸ صحیح مسلم ابوبکر میگوید: «فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ». ولیّ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستم، ولی به این معنی نیست که ولایت دارم، یعنی ولی «مِن قِبَلِ رسول الله» هستم. «أنا الخلیفة رسول الله» نمیگوید، «أنا الحاکم» نمیگوید، «أنا الإمام» نمیگوید. کلمهی ولی را به کار میبرد. عمر میگوید: «أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ وَ أَبِي بَكْرٍ».[۳۱] همچنین ابوبکر وقتی به خلافت میرسد، میگوید: من خلیفهی شما شدم؟ خیر. میگوید: امام هستم؟ خیر. میگوید: «وُلِّيتُ عَلَيْكُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ»،[۳۲] من ولیّ امر شما شدم و بهترین شما هم نیستم. اگر من از خدا اطاعت کردم از من قبول کنید، اگر از خدا اطاعت نکردم… اگر تصوّر میکنید که من مثل پیغمبر هستم و همهی کارهای پیغمبر را انجام میدهم، این کار اشتباهی است. بلکه من اگر عصبانی بشوم به صورت شما چنگ میزنم، مثل دیوانهها موی سر شما را هم میکَنَم. البتّه قضیّهی این چیست، ما زیاد نمیدانیم.
…
- بله، میگوید اگر خلاف کردم از من اطاعت نکنید.
….
– من همیشه یک مثالی میزنم، به شتر گفتند: گردن تو کج است، گفت: کجای من راست است؟!
…
– بله. روایت بسیار زیبایی است که بسیاری این روایت را نقل کردهاند. «مصنّف» صنعانی، عبد الرّزاق صنعانی استاد بخاری است. یحیی بن مَعین میگوید: «لَو إِرتَدَّ عَبدُ الرَّزَاق عَن دِینِهِ مَا تَرَکتُ حَدِیثَه»، «لَوِ ارتدَّ عَبْدُ الرزَّاق مَا تَرَكْنَا حَدِيْثَهُ».[۳۳] (در مصنّف عبد الرزّاق)، جلد ۱۱، صفحهی ۳۳۶، حدیث ۲۰۷۰۱٫ میگوید: «فَتَظَنّون أَنّي أَعمَلُ فِيكُم سُنَّةَ رسول الله». ابوبکر اوّلین سخنرانی خود را کرده است. من که عرض کردم قضیّهی امیر المؤمنین مثل روز واضح و روشن است. یعنی اگر کسی برود حرف آنها و حرف شیعه را کنار هم بگذارد خیلی مسائل روشن میشود.
میگوید: پیغمبر «كَانَ يُعصَمُ بِالوَحي وَ كَانَ مَعَهُ مَلَكٌ»،[۳۴] یعنی معصوم بوده است. «وَ إنّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي»، من یک شیطان مخصوصی دارم که هر روز دنبال این است که من را گمراه کند. شیطان عمومی هم ندارم. این اعتراف خود او است، یا راست میگوید یا دروغ میگوید. اگر دروغ میگوید، پس آدم دروغگو که شایستهی خلافت نیست؛ شاید هم راست گفته است. «إنّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي»، یک شیطان مخصوصی دارم که خیلی من را اذیّت میکند. «فَإِذَا غَضَبتُ فَاجتَنِبُوني»، وقتی دیدید من عصبانی هستم از من دور باشید. «لَا أُؤثر فِي أَشْعَارِكُمْ»، موهای شما را نَکَنَم. «وَ أَبشَارِكُم»، پوست شما را چنگ نیندازم.
من نمیدانم قضیّه چیست، یعنی من متوجّه نمیشوم میخواهد چه چیزی را بگوید. میخواهد بگوید وقتی من عصبانی میشوم دیوانه میشوم، موی شما را میکَنَم، صورت شما را چنین و چنان میکنم. باز ابن سعد: «فَإِذَا رَأَيْتُمُونِي غَضِبْتُ فَاجْتَنِبُونِي لا أُؤَثِّرُ فِي أَشْعَارِكُمْ وَ أَبْشَارِكُمْ»،[۳۵] ابن تیمیّه این را از معجزات ابوبکر شمرده است! میگوید: «مِنْ أَعْظَمِ مَا يُمْدَحُ بِهِ»،[۳۶] از عظمت ابوبکر این است که میگوید وقتی من عصبانی میشوم، موی سر شما را میکَنَم و صورت شما را خراش میدهم.
مثل آن شخصی که میخواست تواضع کند، یک بچّهای را سوار الاغ کرده بود، آی مردم! این آقا با من لواط کرده است. گفتند: این چیست؟ گفت: خواستم تواضع خود را برای مردم ثابت کنم. دیدم بهترین راه برای اینکه تواضع خود را ثابت کنم همین است!
در رابطه با کلمهی ولی، باز خود ابوبکر وقتی میخواهد عمر را به عنوان خلیفه برای شما نصب کند؛ جامع الأصول جَزَری میگوید: «وَلَّيْتُ عليكم عمرَ»،[۳۷] نمیگوید: «إستخلفت علیکم»، نمیگوید «جعلتهُ حاکماً»، از کلمهی ولی استفاده کرده است. از این موارد زیاد است. در کتاب موسوعهی فقهیهی کویت که قویترین کتاب است عمر بن خطاب میگوید: «لَوْ كَانَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ حَيًّا لَوَلَّيْتُهُ»،[۳۸] همینجا هم شاید در ذهن آقایان باشد که در سقیفه انصار را کنار زدند، گفتند: پیغمبر فرمود: «الخِلَافَةُ فِی قُرِیش»،[۳۹] آیا سالم، غلام ابی حُذیفة… اصلاً عرب نبوده، چه برسد به اینکه از قریش باشد. آیا این شخص از قریش بوده است که عمر میگوید «لَوْ كَانَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ حَيًّا لَوَلَّيْتُهُ»، «وَ لَوْ كَانَ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ حَيًّا اسْتَخْلَفْتُهُ»[۴۰]؟ علی ایّ حالٍ این هم یک بخشی است.
- در حدیث غدیر «فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ»،[۴۱] «وَالِ مَنْ وَالاهُ» را چطور معنی میکنند؟
- آنجا متفاوت است.
– نمیشود گفت ولایت انصراف دارد…
– «وال» غیر از کلمهی ولی است. ببینید «جَعَلتُهُ ولیّاً»، «ولیُّ المَرأة»، «ولیُّ الصّغیر» واژهها فرق میکند. مثلاً شما میگویید خُطبه، خِطبه. خُطبه سخنرانی است، خِطبه خواستگاری است. اینها خیلی با هم تفاوت دارد، یک زیر و زبر که عوض شود معنا عوض میشود. در آنجا هم «وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، اوّلاً عصمت علی را اثبات میکند، مطلق میگوید: خدایا هر کس او را دوست میدارد، دوست بدار؛ هر کس او را دشمن میدارد، دشمن بدار. اگر علی ـ نستجیر بالله ـ اشتباه کند، دستور خلاف بدهد، وظیفهی ما چیست؟ نسبت به کسانی که دستور خلاف میدهند باید آنها را دوست داشته باشیم؟ با آنها دشمنی نکنیم؟ نه.
– پایه و اساسی چیدهاند که این اشکالات وارد نشود، یعنی جعل خدا را تغییر بدهد. برای همین ما نمیتوانیم از این در این فضا استفاده کنیم.
– یعنی چطور جعل خدا را تغییر میدهند؟
– مثلاً ما میگوییم خدا یک چیزی را امر کرده، ما ذاتی میدانیم، آنها میگویند نه اگر کسی این کار را انجام داد از صحابه باشد خدا همان را میپذیرد و خدا همان را حسن قرار میدهد.
– اگر اینطور باشد آیا این…
– باطل است. امّا زیر بنایی چیدهاند که این اشکالات وارد نباشد.
– نه، همان زیر بنای آنها را هم میتوانیم از بین ببریم، ما نمیگذاریم زیر بنایی برای آنها بماند.
نکتهی بعدی اجازه بدهید من یکی دو مورد هم در رابطه با شبهاتی که اینها مطرح کردهاند عرض کنم.
شبهاتی که آنها در آیهی ولایت دارند چندین شبهه است، ابن تیمیّه میگوید: اصلاً ابن ابی حاتم طبری نقل نکرده است. دروغ محض است. میگوید اجماع نیست، ما ثابت کردیم هست. ارادهای فرد از صیغهی جمع، یکی از شبهات آنها این است. ابن تیمیّه هر شبههای به ذهن شما بیاید کرده، یعنی واقعاً شیطان… «إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ»،[۴۲] دیگر چیزی در کتاب منهاج السنّة ندارد. میگوید: «الَّذین صِیغَهُ جَمع وَ عَلِیٌّ وَاحد».
باز زمخشری هم تعبیر دارد، جواب داده قبل از اینکه ما جواب بدهیم. شما ببینید کشّاف زمخشری از کتابهای تفسیری و ادبی مقبول اهل سنّت است، در جلد ۲… تمام تفاسیر آنها مملو است از اینکه این در حقّ علی نازل شده، قبل از اینکه ما جواب بدهیم آنها باید جواب بدهند. اگر این صیغهی جمع است ارادهی فرد شده پس این همه تفاسیر برای چیست؟ این همه روایاتی که نقل کردهاید برای چیست؟
خود آنها آمدهاند جواب دادهاند، این حرف زمخشری است: «فَإِن قُلت کَيفَ صَحَّ أَن يكونَ لِعَلِىٍّ رضى اللَّه عنه وَ اللَّفظُ لَفظُ جَمَاعَةٍ قُلتُ جِيءَ بِهِ عَلَى لَفظِ الجَمع وَ إِن كَانَ السَّبَبُ فِيهِ رَجُلاً وَاحِداً».[۴۳] چرا؟ «لِيَرغَبَ النَّاس فِي مِثلِ فِعلِهِ فَيَنَالوا مِثلِ ثَوَابِهِ»، خدا با صیغهی جمع آورده تا عموم مردم ترغیب شوند کاری که علی انجام داده انجام دهند. پاداشی که خدای عالم به علی داده به آنها هم بدهد. «وِ الیُنَبِّهَ عَلَی أَنَّ سَجِیَةَ المُؤمنین یَجِب أَن تَکونَ» به این شکل. حرص بر برّ و احسان و تفقّد فقرا اینچنین است.
باز آلوسی هم همین تعبیر را دارد، میگوید: «وَ لَا إِشكَالَ فِي التَّعبير عَنِ الوَاحد بِالجَمع فَقَد جَاءَ فِي غَيرَ مَا موضعٍ»[۴۴]. در چند جا در قرآن صیغهی جمع آمده من آنها را هم اشاره میکنم. مرحوم علّامه امینی هم اینها را خیلی تأکید دارد، مثلاً «إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً»،[۴۵] حضرت ابراهیم به تنهایی امّت است. این به خاطر جایگاه حضرت ابراهیم است. برای اینکه «لِیَرغَبَ النَّاس فِی الإِتیَان بِمِثلِ فِعلِهِ»،[۴۶] یک تعظیم فاعل است، یک تعظیم فعل است.
از بزرگان آنها سیوطی هم همین را دارد، ابو السّعود هم همین را دارد، نیشابوری هم در تفسیر خود، نَسَفی، بَقاعی، همهی آنها جواب دادهاند بر اینکه خدای عالم به صیغهی جمع آورده به خاطر این است که میخواهد برای جمعیّت دیگر مؤمنین الگو باشد. هم تعظیم از فاعل هست، کاری که حضرت علی انجام داده کار کوچکی نیست، کار ابراهیمی است، همانطور که برای ابراهیم دارد «إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً».
نکتهی دیگر ما در قرآن داریم: «وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»،[۴۷] «أنفس» مگر جمع نیست؟ جمع نفس است. مراد از «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» چه کسی است؟ تفسیر ابن کثیر «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ رَسولُ اللَّه صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَ سَلَّم وَ عَليِّ بنِ أَبي طَالِب»،[۴۸] «وَ نِساءَنا فَاطِمَة»[۴۹] حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.
روایات دیگر: «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ»،[۵۰] «یَنَهَاکُم» صیغهی جمع، «عَنِ الَّذينَ»، صیغهی جمع، «يُقاتِلُوكُمْ»، صیغهی جمع، «يُخْرِجُوكُمْ» صیغهی جمع، «تَبَرُّوهُمْ»، صیغهی جمع، «تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ» صیغهی جمع. شما ببینید در یک آیه نزدیک به پنج مورد صیغهی جمع آمده، همهی اینها آوردهاند مراد از این «الَّذِینَ» و غیره زن سابق ابوبکر بوده که در مکّه او را طلاق داده بود. مادر اسماء بنت ابیبکر، همسر زبیر، مادر عبد الله زبیر زن صیغهای بود. تمام اینها صراحت دارند که قتیله بنت العُزّی آمد به اسماء بنت ابی بکر و غیره وارد شد، هدایایی آورده بود. قبول نکرد و این آیه نازل شد. صیغهی جمع «يَسْتَفْتُونَكَ… قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ»،[۵۱] همه دارند مراد از «يَسْتَفْتُونَكَ» جابر بن عبد الله انصاری است. صیغهی جمع «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ… الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما تَفْعَلُوا»،[۵۲] همهی اینها در رابطه با عمرو بن جموح است.
یعنی ما در قرآن نزدیک بیش از ۵۰ مورد صیغهی جمع داریم، اتّفاق مفسّرین است که ارادهی مفرد شده است. چطور در آنجا ابن تیمیّه نمیبیند، ولی وقتی «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[۵۳] میآید صیغهی جمع میشود؟ مواردی که گفتیم هم همه صیغهی جمع بود، این ۵۰ مورد صیغهی جمع است، ارادهی فرد هم شده، اتّفاقی هم هست. کسی هم نیامده… مخصوصاً آن آیهی اوّل که نسبت به قتیله زن سابق ابوبکر است، همه دارند، صحیح بخاری دارد، صحیح مسلم دارد، همه آوردهاند که در یک آیه پنج صیغهی جمع آمده است. مراد از این پنج صیغهی جمع یک نفر است و آن هم قتیله مادر اسماء بنت ابیبکر است. لذا این شبهات شبهاتِ خیلی بیاساسی است که راه به جایی نمیبرد.
علی فقیر بوده، از کجا آورده این همه… قِفاری و دیگران این حرف را آوردهاند. زکات یک حدّ نصابی دارد، باید به آنجا برسد، از کجا معلوم… این زکات او ۴۰۰ درهم بوده است؟ ۴۰ دینار بوده است؟ اوّلاً کلمهی «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»، معنای اوّلیّهی زکات در صدقات است، زکات مستحب است واجب نیست. ما روایات متعدّد هم در این زمینه داریم. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»[۵۴] یعنی چه؟ یعنی زکات مال خود را بدهد؟ یا نه، تزکیه و زکات و صدقه بدهد؟ «الَّذي يُؤْتي مالَهُ يَتَزَكَّى».[۵۵]
– این تزکیه که اینجا آمده فقها از آن استفاده میکنند در اینکه برای زکاتی که فطره است میگوید «تَزَكَّى» بعد میگوید «فَصَلَّى».[۵۶] باید زکات خود را بدهد… این آیهای که فرمودید اشاره به زکات واجب دارد. قبل از نماز بدهد، بعد آیهی بعدی میآید.
– نه. « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى». خود آنها میگویند مراد از «تَزَکَّی» صدقه است. همهی مفسّرین، شیعه و سنّی میگویند. آیه برای مکّه است، در مکّه اصلاً زکات تشریع نشده بود. در مکّه زکات تشریع نشده، مشروعیّت زکات برای مدینه است.
– این نظر فقها است.
– هست یا نیست، اینها به این شکل است. «وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ»[۵۷] یعنی کّلاً آیاتی است که در مکّه نازل شده، قبل از تشریع زکات است. من آیاتی را آوردهام که همه قبل از آنکه زکات تشریع شود آمده است.
– مناسب زکات فطره هم هست.
– بله، زکات فطره هم هست. زکات فطره هم نصاب نمیخواهد.
به اضافه خود مرحوم کلینی در کافی تعبیری دارد، در مسند احمد، هم در کافی و هم در مسند احمد داریم که «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَیهِ السَّلَام) أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ مِنْ كَدِّ يَدِهِ»،[۵۸] «أَعْتَقَ أَلْفَ عَبْدٍ مِنْ كَسْبِ يَدِهِ».[۵۹] هزار بنده را آزاد کرد از «مِنْ كَدِّ يَدِهِ»، از نتیجهی دسترنج خود. احمد بن حنبل از امیر المؤمنین نقل میکند: «إِنِّي لَأَرْبُطُ الْحَجَرَ عَلَى بَطْنِي»،[۶۰] در زمان رسول ما از شدّت گرسنگی به شکم خود سنگ میبستیم که احساس گرسنگی نکنیم. «وَ إِنَّ صَدَقَتِي الْيَوْمَ لَأَرْبَعُونَ أَلْفًا»، ۴۰ هزار دینار. این ۴۰ هزار دینار پول کمی نیست، یعنی ۴۰ هزار سکّه.
بحث اینکه امیر المؤمنین فقیر بوده است به این معنا نیست که ایشان پول نداشت. علی (علیه السّلام) مراحل مختلف زندگی داشته، یک مرتبه یک نخلستانی را میفروخت ـ ثروتمندترین مردم مدینه بود ـ تا به خانه بیاید همه را خرج میکرد و تبدیل به فقیرترین مردم مدینه میشد. اینها چیزی نیست که ما بخواهیم روی اینها… اینکه علی از کجا آورده است، چرا چطور چنین و چنان شده است…
همین آقایی که استاد حوزهی علمیّهی اصفهان است، (میگوید) این چیزی که میگویند حِلّهای بوده، قیمت این انگشتر فلان قدر بوده… او تعبیر وقیحی دارد، میگوید: این هدیهی طاغوتی که پیغمبر به علی داده است! من نمیدانم چه چیزی در سر خود دارند که میگویند هدیهی طاغوتی که پیغمبر به علی داده بود. یعنی میخواهد علی را تضعیف کند، پیغمبر را تضعیف میکند. میخواهد بگوید به طور کلّی این آیه ارتباطی به ولایت علی ندارد، دنبال این است و مهمتر از آن میگوید: ما دلیلی بر نصب امیر المؤمنین نداریم، این کسانی هم که میگویند ولیّ فقیه منصوب است، اینها هم دلیلی ندارند.
دنبال همین هستند، من بارها گفتهام، به خود ایشان هم گفتهام. گفتم: اگر مرد هستید علناً بیایید با ولیّ فقیه مبارزه کنید، دلیل بیاورید، بگویید آقا ولیّ فقیه دلیل ندارد یا آیت الله خامنهای را قبول نداریم، چرا میروید با امیر المؤمنین میجنگید؟ یعنی این (شخص) آمده است در یک کتاب خود پنجاه دلیل را بررسی کرده است و عاقبت میگوید… این خلاصهی حرفهای او است، عین همین کاری که اینجا برای وهّابیها کردیم برای حرفهای ایشان هم انجام دادیم. انتظار داریم یک روزی ما بیاییم با یک عالم حوزه، استاد حوزه بحث کنیم… ما هر کاری هم کردیم ـ جزوهی آن موجود است ـ تصویر آن را گرفتیم و اینجا آوردهایم. میگوید معلوم نیست رفع نصب از امام صادر شده باشد، نصب الهی دلیل بر منقصت است، پس خدا پیامبران را نصب کرده است، پس پیغمبران ناقص بودند؟!
چرا نگفته است «أعلم» گفته است «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»[۶۱]؟ آیهی اکمال در عرفه نازل شده است. اینکه این آیه در عرفه نازل شده است را هزار و ۴۰۰ سال پیش عمر هم گفت، پس اینکه شما میگویید تفسیر جدید از سه آیه، به چه معناست؟ جالب این است که همهی اینها مقدّمه است برای اینکه بگوید:
«گسترهی کلمات نصب و امثال آن در کتابهای کلامی و روایی، شما را به قبول نصب نکشاند تا در زمانهای بعدی فقیه را منصوب بدانید، کمکم ولی فقیه را هم منصوب بدانید».
از اوّل همین را بگو. این همه مقدّمه چیده است که آیهی « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» و «بَلِّغْ» به کاری نمیآید، حدیث غدیر دلالت ندارد، خود را خسته کرده است و در آخر آمده و حرف خود را گفته است.
اتّفاقاً در یک هفته سه تیم از اصفهان به منزل ما آمدند و گفتند این قضیّه به این شکل است و بعضی از شبهاتی که دارد را ما نمیتوانیم جواب بدهیم. ما را دعوت به مناظره کردند. کتاب ایشان را ندیده بودم، فقط مضمون کتابها را گفتند، همانجا گفتم: این مقدّمه است برای اینکه آقایانی که افساد طلب هستند، اصلاحطلب هستند، ولیّ فقیه را مورد هجمه قرار دهند.
من قبلاً به آقای عبد الله نوری… قبل از اینکه ایشان جذب این مسائل شود، اوّل اذان صبح به حرم حضرت معصومه میآمدند و پشت سر آقای زنجانی نماز میخواندند. ما هم در خدمت ایشان بودیم. یک روزی از حرم بیرون آمدیم، اوّل اذان صبح بود، گفتم: آقای نوری، شما اگر با آقای خامنهای دعوا دارید، مرد و مردانه بیایید و جنگ کنید. ادلّهی ولایت فقیه را قبول ندارید؟ شجاعت دارید و مردانه بیایید بگویید. البتّه ما با ایشان دوست هستیم. گفتم: بیایید خدا و پیغمبری با ایشان مبارزه کنید، چرا با علی (علیه السّلام) میجنگید؟ گفت: چرا… گفتم: شما دیروز یا روز قبل آن اوّلِ روزنامهی سلام خطبهی ۲۱۶ نهج البلاغه را آوردهاید که حضرت علی میفرمایند: «لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ». ای مردم! ببینید علیّ بن ابیطالب، امام شیعیان میگوید من خطا میکنم؛ وقتی علی میگوید من خطا میکنم، تکلیف ولیّ فقیه مکشوف خبرگان رهبری هم روشن است. عین عبارت است، من به قدری این عبارت را گفتهام که حفظ شدم.
گفتم: اوّلاً اگر شما مرد هستید به میدان بیایید. واقعاً شما مسلمان هستید؟ امیر المؤمنین میگوید: «فلست فی نفسی بفوق أن أخطی إلا یکفی الله ما هو املک به من نفسی»،۵۵:۴۰ «لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي»، درست است من فی نفسی قابل خطا هستم ولی خدا من را حفظ میکند. قرآن هم میگوید: ای پیغمبر! بگو «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ»،[۶۲] اگر «یوحی إّلَیَّ» را بردارید چه میشود؟ «أنتَ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ». چرا دارید اینطور دربارهی امیر المؤمنین ظلم میکنید؟ مردانه به میدان بیایید، دلیل دارید بیاورید و مطرح کنید. آقایانی که طرفدار ولیّ فقیه هستند جواب شما را میدهند. چرا اینچنین میکنید؟
قضایا اصلاً مشخّص است، اصلاً من هیچ کدام از کتابهای ایشان را هم نخوانده بودم. چون ما روز شهادت حضرت زهرا اصفهان بودیم، ایشان قبل از منبر من آمد، به منبر ما هم نیامد، نیم ساعت تا چهل دقیقهای هم با هم بودیم، ایشان اصرار دارد که مناظره صورت بگیرد ولی در قم. من گفتم: نه، من میخواهم در اصفهان صورت بگیرد. اساتید حوزهی علمیّهی اصفهان هم باشند. گفتم: آقای عابدینی نه اصفهان و نه قم؛ شما به قزوین بیا آنجا با هم مناظره کنیم.
اینها واقعاً دنبال این هستند که به یک نوعی به اهداف سیاسی خود برسند. نمیدانم چه میکروب خطرناکی در سر این افراد افتاده است که آمده آیات و روایات را بررسی کرده است، یکی یکی کنار میزند و میگوید: نصبی در کار نیست. جالب این است که ایشان میگوید (به عنوان نمونه عرض میکنم):
«امّا اینکه پیامبر نام ۱۲ امام را برده است، چیزی است که امور متعدّدی آن را تکذیب میکند».
دوستان ملاحظه بفرمایند ما با بررسی سندی، نزدیک به ۸۰ روایت از نبیّ مکرم و از ائمّه داریم، این دیگر کتاب سنّی نیست که خود را به زحمت بیندازیم، ۸۰ روایت داریم که اسم ائمّه از حضرت امیر تا حضرت مهدی، تماماً آمده است. یک روایت و دو روایت نیست که شما بگویید اموری آن را تکذیب می کند. کدام امور؟ ای کاش یکی از این امور را هم میآوردید که ما میدیدیم چیست.
…
– آن را آورده است. مثلاً حدیث معراج است، کفایة الأثر: امام بعد از من علی است، بعد از او حسن و حسین، بعد امام زین العابدین، محمّد باقر، جعفر صادق، موسی کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام عسکری، حضرت مهدی. ۸۰ روایت است، آن چیزی که ما بررسی کردیم. این فایل را ما خیلی وقت پیش برای دانشنامه آماده کرده بودیم. یک روایت یا دو روایت نیست که من بگویم به این شکل است و چنین و چنان است. میگوید: مواردی آن را تکذیب میکند.
جالب این است ایشان میگوید:
«خود امامان، امام بعدی را نمیشناختند، مثلاً حضرت صادق امام بعد از خود را نمیشناخت، گمان میکرد اسماعیل است».
این هم از کتاب ایشان، صفحهی ۳۰ است.
…
– ما ۵۱ روایت معتبر فقط در رابطه با امامت امام کاظم داریم، ۳۵ روایت از این روایتها از امام صادق است. جالب این است ادلّهی امام کاظم از همهی ائمّه بعد از امیر المؤمنین بالاتر است. امام کاظم در سفر مکّه در بین راه به دنیا آمدند. دارد حضرت امام صادق (سلام الله علیه) همان ساعتی که امام کاظم به دنیا آمد به تمام شیعیانی که در کاروان بودند، گفت: این امام بعد از من است. از این واضحتر؟
امام کاظم پنج ساله هستند، ما نزدیک شش یا هفت روایت داریم که حضرت میگوید امام بعد از من همین آقایی است که پنج سال دارد. ۳۵ روایت از امام صادق داریم این شخص با کمال وقاحت میگوید امام صادق نمیدانست امام بعد از خودش چه کسی است؟!
واقعاً من مبهوت میمانم، باور نمیکردم یک روزی بیاید که ما در حوزهی علمیّهی قم در برابر یک استاد حوزه بخواهیم استدلال کنیم. یعنی خدا میداند که برای من خیلی سخت است. حالا بگویند بیایید با چهار نفر سنّی و وهّابی مناظره کنید اشکالی ندارد.
امام صادق نمیدانست؟! این ۳۵ روایت از امام صادق است. روایاتی که ما در مذمّت اسماعیل پسر امام صادق داریم شاید بیش از ۲۰ روایت است. اصلاً حکومت بنی العبّاس آمدند شایع کردند که امام بعد از امام صادق، امام کاظم نیست، اسماعیل پسر ایشان است. میدانستند نادان است و خیلی هم آدم بیادبی نسبت به پدر خود بوده است.
…
– نه، ایشان هیچ دلیلی نیاورده است. ببینید این پروندهی اسماعیل است. راوی میگوید من خدمت امام صادق رسیدم، در رابطه با بحث احکام اجاره صحبت کردم، جواب داد: «فَقَالَ لَهُ إِسْمَاعِيلُ يَا أَبَتِ إِنَّكَ لَمْ تَفْهَمْ»،[۶۳] تو اصلاً نمیفهمی! این ادب اسماعیل است که این آقا میگوید… بعد راوی میگوید من اصلاً مبهوت ماندم، دنیا دور سر من چرخید، «دَارَتْ بِيَ الْأَرْضُ»، اصلاً زمین به دور سر من چرخید. «فَقُلْتُ إِمَامٌ يَقُولُ لِأَبِيهِ»، این امام است که به پدر خود میگوید «إِنَّكَ لَمْ تَفْهَمْ» تو نمیفهمی؟! بعد حضرت گفت: «كَثِيراً مَا أَقُولُ لَكَ أَنْ تَقْعُدَ عِنْدِي وَ تَأْخُذَ مِنِّي فَلَا تَفْعَل». اسماعیل تو حرف من را هم گوش نمیدهی، میگویم اینجا بنشین و احکام یاد بگیر.
(راوی میگوید) بعد سؤال کردم: آقا جان، این چیست؟ چون بین شیعهها شایع کرده بودند که امام بعد از امام صادق اسماعیل است. حتّی بعضی از شیعهها هم خوشباور بودند، گفتند حالا که شایع شده… خیلی از افراد دسترسی به امام نداشتند، به این سادگی برای همه دسترسی ممکن نبود. بعد حضرت میآید مفصّل صحبت میکند: «إِنَّ إِسْمَاعِيلَ لَيْسَ مِنِّي كَأَنَا مِنْ أَبِي».
بعد میگوید: «دَخَلَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ الصَّالِح»،[۶۴] با امام صادق که صحبت میکردیم امام کاظم رسید. «وَ هُوَ غُلَامٌ حَدَثٌ»، کودک بود، حدود پنج سال بیشتر نداشت. حضرت خوشحال شد، گفت: «تَرَى ابْنِي هَذَا»، این پسر پنج سالهی من را میبینید؟ گفتم: آقا جان بله. بعد فرمود: این امام تو است، «قُمْ فَخُذْ بِيَدِهِ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ فَهُوَ مَوْلَاكَ وَ إِمَامُكَ مِنْ بَعْدِي». به قدری واضح و روشن است مثل این است که من بگویم الآن روز است، ما آفتاب را نمیبینیم ولی آفتابی هست. یعنی قضیّه خیلی روشن است، ولی متأسّفانه…
…
– نه، ما هم میگوییم به هر کس سرایت نمیکند. دارد که عمر میگوید: من ۴۰ مرتبه رفتم به افراد سائل پول دادم که بیاید در رکوع از من سؤال کند. در بعضی از جاها دارد عمر میگوید: ۷۰ مرتبه انگشتر دادم آیه برای من نازل نشد. بنا نیست برای هر کس آیه نازل شود. این شأن نزول است. از شیعه که تعداد زیادی داریم، از شیعه بالای ۴۰ آیه است، ما ۳۸ روایت از شیعه داریم که این آیه در شأن حضرت علی نازل شده است، اجماع پیدا کردیم ۳۸ روایت داریم این آیه در حقّ علی نازل شده است. شأن نزول هم مبیّن معنای آیه است. شأن نزول «یعینُ علی فهم الآیة» به تعبیر ابن تیمیّه. ما هستیم و شأن نزول. شأن نزول آمد سیاق آیه به هم میخورد.
یکی از چیزها بحث سیاق است که آیهی ۵۲، ۵۳ در رابطه با نصاری و یهود است، به سیاق میخواهند استدلال کنند جواب ما این است با وجود شأن نزول سیاق به هم میخورد. سیاق در جایی است که ما شأن نزول نداشته باشیم، چون همین آیهی ۴۰ سورهی توبه که شما میگویید در رابطه با ابابکر است اگر شما بخواهید شأن نزول را بیاورید در رابطه با منافقین است. آیهی ۱۱ سورهی نور شما میگویید برای عایشه است سیاق این را تکذیب میکند، شما میگویید چون روایت داریم آیهی ۱۱ سورهی نور در رابطه با عایشه است، روایت داریم آیهی ۴۰ سورهی توبه… ما هم روایت داریم آیهی ۵۵، آیهی ۶۷ در رابطه با امیر المؤمنین است، چطور میشود «بائک تجر و بائی لا تجر»؟
– آیه شامل او هم میشود مثلاً آیه بگوید فلان شخص تا قیامت (قطعکلام)
– نیامده بگوید «کُلّ من رکع و خاتم و هو ولیّکم».
…
– این را خود زمخشری و بیضاوی هم جواب دادند، به خاطر اینکه کار علیّ بن ابیطالب کار خیلی مهمّی بود، از آن جهت خدای عالم خواسته هم تعظیم فاعل کند هم تعظیم فعل کند. خود آنها جواب دادهاند.
– افراد دیگری که خواستند داده باشند را خارج میکند.
– اینها ۶۰ تا ۷۰ مرتبه صدقه دادند.
– انحصاراً از این آیه فهمیده میشود فقط برای…
– بله، «إِنَّمَا» است، «إِنَّمَا» آورده است، دلیل بر حصر است.
– «هُمُ رَاکِعون» برای این است که اگر امام صادق انجام بدهد شامل او هم میشود یا نه؟ فقط برای حضرت…
– فقط برای حضرت امیر است، ما نمیتوانیم سرایت بدهیم، اصلاً و ابداً سرایت آن را… شخصاً عقیدهی من بر این است کلمهی «إِنَّمَا» که اینجا آمده… یکی از شبهات وهّابیها هم همین است، ما در نقد قفاری هم جواب دادهایم، آنها میگویند اگر این دلیل بر حضرت علی باشد پس «إِنَّمَا» یعنی فقط علی خلیفه است. پس ائمّهی دیگر خارج میشوند. ما میگوییم از این آیه ولایت علی را استفاده میکنیم، ولایت ائمّه را از جای دیگر استفاده میکنیم. وقتی ثابت شد علی خلیفهی پیغمبر است، علی معصوم است. علیّ بن ابیطالب معصوم است و امام بعد از او هم اینها هستند، عصمت علی، امامت علی ثابت شد، از قول علیّ بن ابیطالب هم بقیّه را استفاده میکنیم.
– یک قضیّهی متعارف نیست، دارد به یک جریان خاص اشاره میکند.
– قطعاً.
[۱]– سورهی حجرات، آیه ۶٫
[۲]– منهاج السنّة النبویّة، باب کلام الرافضی علی متعه الحج و النساء و التعلیق، ج ۴، ص ۱۸۰٫
[۳] – تفسیر الزمخشری، باب سورة نحل، آیه ۹۰، ج ۲، ص ۶۲۸٫
[۴]– منهاج السنّة النبویّة، باب فصل البرهان الحادی و العشرون سورة هل اتی، ج ۷، ص ۱۷۹٫
[۵]– سیر أعلام النبلاء ط حدیث، باب الاشج، ج ۹، ص ۵۳۱٫
[۶]– همان.
[۷]– میزان الاعتدال، باب موسی بن قیس و یلقب عصفور الجنه، ج ۴، ص ۲۱۷٫
[۸]– سورهی ملک، آیه ۳۰٫
[۹]– سیر أعلام النبلاء، ط الرسالة، باب سلمة بن کهیل بن حصین الحضرمی التنعی، ج ۵، ص ۲۹۸٫
[۱۰]– سیر اعلام النبلاء ط الحدیث، باب محمّد بن جریر، ج ۱۱، ص ۱۶۵٫
[۱۱]– دلائل النبوة للبیهقی محققاً، باب مکر المشرکین برسول الله صلی الله علیه، ج ۲، ص ۴۶۶٫
[۱۲]– تشييد المراجعات و تفنيد المكابرات، ج ۳، ص ۲۵۸
[۱۳]– تلخيص الشافي، ج ۲، ص ۱۰٫
[۱۴]– سورهی توبه، آیه ۶۱٫
[۱۵]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۲۸۹٫
[۱۶]– سورهی نحل، آیه ۴۴٫
[۱۷]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۲۸۹٫
[۱۸]– سورهی نساء، آیه ۵۹٫
[۱۹]– رجال النجاشي، ص ۲۶۰٫
[۲۰]– المعجم، ج ۱، ص ۳۱۷٫
[۲۱]– رجال النجاشي، ص ۳۲۶٫
[۲۲]– إستقصاء الاعتبار في شرح الإستبصار، ج ۴، ص ۲۷۸٫
[۲۳]– همان.
[۲۴]– سفينة البحار، ج ۱، ص ۲۶۱٫
[۲۵]– الرسائل العشر، ص ۱۳۰٫
[۲۶]– النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج ۵، ص ۲۲۷٫
[۲۷]– الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل، ج ۴، ص ۹۲٫
[۲۸]– مفردات ألفاظ القرآن، ص ۸۸۵٫
[۲۹]– عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج ۱، ص ۳۰۶٫
[۳۰]– كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين، ص ۲۵۲٫
[۳۱]– صحیح البخاری، باب حبس نفقه الرجل قوت سنه علی اهله و کیف، ج ۷، ص ۶۳٫
[۳۲]– تاریخ الطبری تاریخ الرسل و الملوک وصلة، باب حدیث السقیفه، ج ۳، ص ۲۱۰٫
[۳۳]– سیر أعلام النبلاء ط الحدیث، باب ابن رمیح، ج ۱۲، ص ۲۳۵٫
[۳۴]– تاریخ دمشق لابن عساکر، باب عبد الله و یقال عتیق بن عثمان بن قحافه، ج ۳۰، ص ۳۰۴٫
[۳۵]– الطبقات الکبری، باب ذکر وصیة ابوبکر، ج ۳، ص ۱۵۹٫
[۳۶]– منهاج السّنة، ج ۸، ص ۲۶۶٫
[۳۷]– جامع الاصول، الباب الثانی فی ذکر خلفاء الرّاشدین، ج ۴، ص ۱۰۸٫
[۳۸]– تاریخ ابن خلدون، باب سادس و العشرون فی الاختلاف الأمة، ج ۱، ص ۲۴۳٫
[۳۹]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۲۸، ص ۳۰۷٫
[۴۰]– تاریخ الطبری تاریخ الرسل و الملوک، باب قصة شوری، ج ۴، ص ۲۲۷٫
[۴۱]– الأمالي (للصدوق)، ص ۱۲۲٫
[۴۲]– سورهی انعام، آیه ۱۲۱٫
[۴۳]– تفسیر الزمخشری کشاف عن الحقائق، باب سورة المائده ۵۷ – ۵۸، ج ۱، ص ۶۴۹٫
[۴۴]– تفسیر الالوسی روح المعانی، باب سوره مائده آیات ۴۶ – ۵۸، ج ۳، ص ۳۳۴٫
[۴۵]– سورهی نحل، آیه ۱۲۰٫
[۴۶]– تفسیر الالوسی روح المعانی، باب سوره مائده آیات ۴۶ – ۵۸، ج ۳، ص ۳۳۴٫
[۴۷]– سورهی آل عمران، آیه ۶۱٫
[۴۸]– تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج ۲، ص ۴۷٫
[۴۹]– همان.
[۵۰]– سورهی ممتحنه، آیه ۸٫
[۵۱]– سورهی نساء، آیه ۱۲۷٫
[۵۲]– سورهی بقره، آیه ۲۱۵٫
[۵۳]– سورهی مائده، آیه ۵۵٫
[۵۴]– سورهی اعلی، آیه ۱۴٫
[۵۵]– سورهی لیل، آیه ۱۸٫
[۵۶]– سورهی اعلی، آیه ۱۵٫
[۵۷]– سورهی مؤمنون، آیه ۴٫
[۵۸]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۵، ص ۷۴٫
[۵۹]– منهاج السنّة النبویة، باب قال الرافضی الثانی ان علیا رضی الله عنه، ج ۷، ص ۴۹۹٫
[۶۰]– فضائل الصحابه لاحمد بن حنبل، باب و من فضائل علی رضی الله عنه من حدیث ابی بکر، ج ۲، ص ۷۱۲٫
[۶۱]– سورهی مائده، آیه ۶۷٫
[۶۲]– سورهی کهف، آیه ۱۱۰٫
[۶۳]– الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص ۶۶٫
[۶۴]– همان، ص ۶۷٫