درس اخلاق آیت الله مویدی
درس اخلاق آیت الله مویدی در جوار حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) برگزار شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱]
عزیزان، سروران یک نکته ای که من و شما تا آخرمان باید توجه داشته باشیم این است که ما خودمان را با خدای سبحان معامله کردیم، با امام عصر(عج) معامله کردیم که خدایا ما دیگر در این مسیر قدم گذاشتیم. مقید این نیستیم که حالا درآمد پیدا می کنیم یا درآمد پیدا نمی کنیم. زندگی مان، دنیایمان چه جوری می گذرد؟ غالبا رفقای ما و دوستان ما، آنهایی که قبل ازورود ما به حوزه، با آنها بودیم، چه بسا ما آن موقع هم اینجور بودیم. حال و هوایی ندارد که الآن فردای دنیای من چه جوری می شود؟ کجا بروم؟ به چه شان و منزلتی برسم؟دارا چه منزلی بشم؟ که درآمدم تا بشود کوک، خانه ام، مرکبمم، اسمم. رسمم. همیشه یک سر و گردن از دیگران بالا بزنم. اینهاست دیگر. اینها بود. ولی من و شما که در قدم در این مسیر گذاشتیم معنایش این میشود خدایا ما آمدیم خودمان را باتو معامله کردیم. وجودمان را به تو فروختیم. توکلت. خدا رحمت کند حاج قاسم سلیمانی را (رضوان الله) عجیب نورانیتی داشت. و نورانیتش هم دیدیم همه که چه کرد. همین جمله اش که همه شنیدیم حالا من عین جمله اش یادم نیست. شهید قبل از اینکه شهید بشود شهید شده است. این معنی اش چیه؟ معنی اش این است که خودش را با دم و دستگاهی معامله کرده است، تمام شد. از خودش گذشته است. روی انانیت خودش قدم گذاشته است. انا اش را برداشته دفن کرده است. بارک الله. فدای تربتت بشویم که ازت آنچه ما دیدیم چه کرد. دستت ماند و آن انگشترت. شاید این پیامش این باشد که، خطابش به استکبار جهانی باشد، این دست مظهر دست خداست. این را نمی توانی. هیچ دستی نمی تواند بالا دست این دست قرار بگیرد. همه وجودم پودر شد ولی بدانید که این دست می ماند. انشاءالله راه ولی اعظم خدا را باز می کند و کنایه از این است که روح او، مکتب او، حال و هوای حاکم بر او، خدا را شکر از برکت انقلاب اسلامی و نظام اسلامی اوضاع و احوال اینجوری شده است،در هر قشری و صنفی. ولی این توقع از من وشما بیشتر می رود. این توقع از من وشما بیشتر می رود که اینجور باشیم. این را چرا عرض کردم؟ برای این عرض کردم حالا گاه گاهی نشیم فکر کنیم که حالا چی؟ آمدیم در طلبگی حالا چی؟ حالا یک سال است، دو سال است، پنج سال است، شش سال است، آخرش چی؟ وقتی میگوییم آخرش، دنیا را در نظر میگیریم. یعنی بالاخره اوضاع دنیایمان چه طور می شود؟ به چه اسمی؟ به چه رسمی؟ به چه پولی؟ به چه مالی؟ به چه منالی؟ این ها دیگر نباید برای ما اصلا در مخیله ما راه پیدا کند، مطلقا! مطلقا مطلقا! البته دقدقه اش می آید ولی هروقت آمد ان شاء الله با آن دل پاکتان، سر السریه فطریه زلالتان که گرد و غبارها رویش را گرفته که ان شاءالله خداوند این گرد و غبارهارا از دل هایمان از بین ببرد، از آنجا متوجه به حجت کبری خدا بشویم، ولی اعظم خدا بشویم، امام عصر(عج) بشویم. آقا جان ما خودمان را باتو معامله کرده ایم. کار تمام است! هرچه عمر داریم، نفس نفس با تو معامله کرده ایم. إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ [۲] آقا جان استقاموا اش را خودت بده. ُثمَّ اسْتَقامُوا یش مهم است. مطمئن باش اگر این استقامتش باشد تَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ رخ می دهد . در همین عالم رخ می دهد. ابتدا چه بسا سالها با تو سرکار دارد خبر نداری. خبر نداری. می بینی سرالسریه ات سرالسریه دیگری شده است. از عالم غیت مدام نور می تابد. ملهم می شوی. نفس نفس ملهمه می شود. ماهم می شوی. خطورات تاریک و دنیوی و شهوی و غضبی و اله نفسی همه حاشیه گرفتی. دیگر بعضی ها را می بینی آنقدر قوی می شوند که انبتدا در رویا بعد در بیداری میبینی. خدایا پروردگارا!!
عزیزان سروران ما خودمان را با امام عصر معامله کرده ایم. این را قدرش را بدانید. و بدانید حیات ابدی پیش رو داریم. با مرگ همه چیز تمام نمی شود. با مرگ منتقل می شویم به غیب عالم. به ملکوت عالم. از این عالم اشباح، سایه ها کوچ می کنیم به عالم حقایق. بعد آرام آرام ان شاء الله با عالم حقیقت حقایق، از ظلمات به سوی نور! نور! نور! که در قله اش الله نور السماوات والارض قرار دارد. ببینیم آیات شریفه قرآنی می فرماید که رسالت این کتاب الله قرآن مجید کتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ.[۳] این قرآن مجید اگر خودمان زیر سایه تربیتی و تزکیه ای اش قرار بدهیم به هدایت و بیان اهل بیت عصمت و طهارت إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي[۴] آرام آرام می بینی از این ظلمات بیرونت می برد، به سوی نور! نور. ظلمات جمع است ولی هرچه جلوتر می روی می بینی به نقطه واحد داری می رسی. لذا نمی فرماید انوار می فرماید نور. الله نور السماوات و الارض با مرگ همه چیز تمام نمی شود. مطمئن باشید، یقین داشته باشید ما برده ایم نه آنهایی که رفته اند حالا در راه های دیگر. البته آنهایی هم که رفته اند در راه های دیگر اگر مقصد و مقصودشان دنیا باشد. می خواست یک مدرکی بگیرد، پولی و اسمی و رسمی و یالی و کوپالی و آقا ببین چه اوضاعی دارد. خانه خوب، مسکن خوب، مرکب خوب، درآمد خوب! اگر مقصد آن باشد و الا آنها هم اگر ان شاء الله در همان شغلی که دارند، حرفه ای که دارند خودشان را با خدا معامله کرده باشند آنها هم جلو هستند. حالا همین حاج قاسم در مسیر خودش، خودش را با خدا معامله کرده است. ببینید خدا با او چه جوری در همین دنیا. اصلا شهادت هم مهندسی شده و معماری شده خداوندی بود. در اوضاع و احوالی که قرائن و شواهد دارد نشان می دهد اوضاع به سوی ظهور ان شاءالله دارد پیش می رود. حالا از جناب مرحوم آیت الله بهجت (ره) این منقول است که فرموده بودند فجر صادق دمیده است بین الطلوعین چه قدر طول بکشد خدا می داند. واقعا فجر صادق دمیده است! دمیده است. این سردار سلیمانی تربیت شده فرهنگ عاشورایی سیدالشهدا(ع) است. نه در ایران در منطقه . دیدید دیگر داشت با آن خانمی که خیلی حجابش هم خیلی علیه السلام نبود، می گفت شما چه جور؟ می گفت من تا به حال در هیچ راهپیمایی شرکت نکرده ام ولی الآن آمدم نمی دانمم ولی می دانم با دل آمدم! یا دل آمدم! با دل آمدم. آن دل، دل فطری است. همه انسانها از فطرت الله برخوردارند. آی سروران! آی عزیزان مزاج این عالم بر حق است.این عالم بی صاحب نیست. صاحب دارد. صاحبی علیم و حکیم و خبیر وبصیر. عالم الغیب و الشهاده، حی و قیوم لا تاخذه سنه و لا نوم. این عالم صاحب دارد بی صاحب نیست. الله نور السماوات و الارض همه در حال سیر و سیرورت و رجوع به سوی او هستیم. آن موقف هم برایمان پیش می آید. آن موقف هم برایمان پیش می آید. آی عزیزان، سروران آن موقف هم برایمان پیش می اید. مزاج این عالم بر حق است باطل را عاقبت قی میکند. مزاج و اُس و اساس این عالم بر عدل استوار است، ظلم را عاقبت قی می کند. بر پاکی استوار است، ناپاکی را عاقبت قی می کند، پس می زند. قاتل روح چند صباحی جولان دارد، سر و صدا راه می اندازد آنچه می ماند حق زلال است، عدل زلال است، پاکی زلال است. کوشش کنیم خودمان را در این سایه قرار بدهیم و چه کنیم که لحظه لحظه و شب و روز زندگی ما با امتحان الهی دارد می گذرد. دیگر! فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ[۵] لام، نون تاکید ثقیله، قسم مقدر أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ [۶]همین که گفتید ایمان آوردیم امتحان نمی شوید؟ اینقدر اوضاع کرّ و فرّ پیدا می کند، کش و قوس پیدا می کند، بالا و پایین می شود زیر و رو می شود.بعضی ها می بینی تا پله دهم می آید دیگر نمی توانند جلوتر بروند بعضی ها می بینی بار الله می آید پله بیستم، سی ام، چهلم، پنجاهم، شصتم، هفتادم از آنجا بالاتر نمی تواند بیاید. پله صدم دارد انتظار جانهای پاک شما را می کشد. راه هم روشن است. خدا صدق میخواهد، خدا اخلاص می خواهد همین. سردار سلیمانی، خدا رحمت کند شهید حججی، این ها زحمت کشیدند. آنقدر با این اله نفسشان کشتی گرفتند تا آخر خدا پذیرفتشان. اهل صدق شدند، اهل اخلاص شدند. لذا همیشه از دعا هیمان صدق بخواهیم، اخلاص بخواهیم. هرچه بدهند باز هست که بدهند. درجات دارد، مراتب دارد هرچه بدهند باز هست که بدهند. از سید بحرالعلوم دیگر شاگردانش می گفتند دیدیم یک روز استاد خیلی شادمان است و این خوشحالی اش هم خوشحالی معنوی است. پرسیدیم چه جور؟ فرمود حالا اینجوری در ذهنم است. فرمودند ده ها سال پی اخلاص بودم سحر به من عطا شد. دیشب سحر به من عطا شد. این اخلاص احتمالا در جه مخلصین بوده است. اینجور در ذهنم است که بیست و هفت سال بوده است. حالا اینجور نبوده که این بیست و هفت سال دارای اخلاص نبوده. اخلاص کار برای خدا. لذا قدر نماز شب را بدانید. نماز شب! نماز شب! نماز شب! باز این یک جمله حاج قاسم است که کسی ازش سوال کرده بود مثل اینکه راجه به خودسازی و تزکیه نفس. گفته بود سحر هایت را داشته باش! سحر هایت را! سحرهایت را! ولو در حد نیم ساعت این را دیگر من دارم می گویم در حد نیم ساعت حتی رفتن دستشویی و وضو گرفت جزء نیم ساعت باشد. ترک نکینم. ترک نکینم. مداومت بر صلاه لیل. در هر دستورالعملی شک داشته باشیم در فضیلت نماز شب نمی توانیم شک کنیم. دیگر صریح آیه شریفه قرآنی است . وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا[۷]
خدا وعده مقام محمود داده است. آرام آرام هم انسان موفق می شود. منتهی با مداومت. چه بسا تصمیم میگیریم هی می بینیم شکست می خوریم. غصه نخورید.هی بروید، بروید به میدان، بروید به میدان. گاه گاهی در این محافل توسلی، بالاخره یک جایی ممکن است انسان دلش بشکند، اشکش جاری بشود، از صدق دل از خدای سبحان بخواه خدایا من را اهل نماز شب، نماز شبی که مورد مرضی و رضایت کامل تو باشد، من را اهل نماز شب قرار بده. مداومت بر شب زنده داری ونماز شب. هان گفته بود اهل سحر. درست هم هست. واقعا آدم می بیند در این مسیر اولیاء الهی، علماء ربانی، اولیاء الهی اگر در یک کلمه میشه گفت که نبوده مگر اینکه اهل سحر و تهجد و نماز شب و شب زنده داری بوده است . عزیزم وقتی بیدار شدی، حتی اگر احساس می کنی بیدار شدی نگو یک لحظه دیگر، نگو یک لحظه دیگر. می خواهم عرض کنم مقید به حال هم نکنید. به حال نکنید. ما مگر نمازهایمان را مقید به حال میکنیم؟ نمارهای واجب مان را! کارتان نباشد. این اگر در اوج خواب زدگی و بی حالی هم بودیم، همینکه بیدار شدیم حتی من گاهی به بعضی از سروران عرض کردم احساس می کنی کوه را رویت گذاشته اند عزم کن، اراده کن پاشو. این عزم، عزم الهی است. این کشتی گرفتن با نفس است. پاشو! کارت نباشد. بعد می بینی احوال لطیفه و خوشِ حضورقلبی هم به تو رو می آورد. ولو از ده ها شب یک بار روی بیاورد، تو خیال نکن این نماز شب هایی که خواندی با بی حالی ارزش ندارد. خدا رحمت کند بعضی از اساتید ما را می فرمودند که این سحر ها و بین الطلوعین را کامل با خدا معامله بکنید این را به خدا بفروشید، چون تو روز که می روید تو زندگی و درس و بحث و کوچه و بازار… توجهات دنیایی به آدم دست می دهد.
مقصد و مقصود این است، چراغ التوجه الی الله در قلب روشن بشود و روز به روز پر فروغ تر بشود. التوجه الی الله یعنی معرفت الله. التوجه الی الله. ای باریک الله. اگر این رخ بدهد عضق و علاقه به خدا است. اولین علاماتش هم این است که خیلی کمک می کند ابتدا انسان می بیند انبیاء را دوست دارد، صدیقین را دوست دارد، شهدا را دوست دارد، صُلحا را دوست دارد، پاکان را دوست دارد. قدر این دوستی را بداند. علاقه دارد. علاقه دارد به اینکه شهدا را دوست دارد. گاهی ممکن است که ما بگوییم آقا این معمول است که این بزرگارن را آدم می بیند، یک استاد ره طی کرده بالا سرشان بوده که حالا در زمان ما نیست. من توصیه ام به شما عزیزان این است که (نظر شخصی من است که) دنبال استاد نگردید ولی آن را از خدا بخواهید. مطمئن باشید در توسلاتمان گاه گاهی از امام عصر(عج) بخواهیم، از سیدالشهدا(ع) بخواهیم. ولی مطمئن باشید اگر موقعش برسد بالا سرمان می آید. اما الآن کارهایمان را تعطیل نکنیم به این بهانه. اگر الآن استادِ اونجوری ما نداریم، شهدا و خاطرات شهدا را داریم. شما ببینید این عزیزان نه یکی نه دوتا نه ده ها. سِرّ کمال و تحول از مُلک به ملکوت و احوال غیبی الهیِ نوعی به انسان رو آوردند، سرَّش صدق و اخلاص است. حتی آن چله نشینی ها و اذکار کذایی هم مقدمه است. سرَّش این است. ما می بینیم بچه های جبهه چون از یک احوال خوش برخوردار بودند آن هم در جایی که دیگه می گوید خدایا ما خودمان را با تو معامله کردیم، همه چیزمان را پشت سر گذاشتیم. قبل از شهادت اینجوری احوال غیبی برایشان پیش می آمد. بسیاری از احوالش خوش، مکاشفات، گاهی حتی خبر داشتند چه جور شهید می شوند. قبر پاکشان کجاست؟ چگونه؟ چه جوری است؟ این سر و سریره وحقیقت نوریِ وجودیِ انسان وقتی به لطافت می رسد در اثر التوجه الی الله، مراقبه و محاسبه، آنقدر لطیف می شود آنقدر لطیف می شود آن قدر ظریف می شود که ظریف ترین و لطیف ترین معرفت ها را که معرفت الله است، بکرترین معرفت ها را که معرفت الله است را می تواند شکار کند. که اگر معرفت الله را شکار کرد، معرفت الرسول را هم شکار کرده است. معرفت الحجه را هم شکارکرده است
غرض من از این صحبت چیست عزیزان من؟ می خواهم این را عرض کنم : ما اولا ما خودمان را با خدای سبحان معامله کردیم، تمام. با امام عصر معامله کردیم، تمام. دیگر نمی خواهد غصه دنیا را بخوریم. این را بگویم به شما خدا رحمت کند آیت الله خزعلی بود گمان کنم، پیش از انقلاب ماها را نصیحت می کردند. در درس اخلاق می فرمودند شما دنبال دنیا نباشید، کارهایتان را برای رضای الهی انجام بدهید، دنیایش دنبال شما می دود. می دود! آنچه مقدر است می آید. دنیا را ول کن. این یک.
وقتی گفتیم خودمان را با خدا معامله کردیم بسم الله. مثل این است که من اصلا شنا بلد نیستم و آمده ام خدمت شما که یک شناگر ماهر و قهاری هستی، گاهی تو دل اقیانوس هم بیاندازندت روی آب می توانی یک هفته، ده روز، گاهی کمترو بیشتر می نوانی خودت را نگه داری. این قدر قهاری. می گویم آقا شنا بلدی شنا به من یاد بده. خب اول ممکن است فوت و فنش را به من بگویی از حیث علمی بعد یک امتحان هم از من بگیری من هم بیست بشوم ولی این کجا و آن موقعی که بیاری مرا کنار آب ده متری، بیست متری یا فلان و بیسار، بیوفت تو آب ببینم چه کار میکنی؟ شفاهی که شده بودی بیست. مطمئنا آن مهم است. وقتی افتادم و دست و پنجه نرم کردم آرام آرام انسان شناگر قهاری می شود. ما روز اولی گفتیم الله، استقاموا اش با عمل است. یعنی اینکه می گویم عمل تو ذهنمان یکباره عمل های عجیب و قریب تو ذهنمان نیاید. پس همین که انسان می بیند الآن در حجره زندگی می کند، هم حجره دارد. خب گاه گاهی هم حجره ها با هم شیریاند و گاهی هم با هم تلخ اند . مطمئنا در این تلخی میبینی یک مقداری حق با یک طرف است و آن طرف دیگر نه حق با او نیست.هان! اینطور مواقع خب اگر من دیدم به نحوی هم حجره ام به من نقد دارد و ان موقع هم انسان نفسش نمی خواهد بپذیرد. می خواهد مقاومت بکند. آقا جان این کارها را رتقسیم کردیم امروز نوبت تو است! نخیر! اما او اگر آن لحظه فکر کردم دیدم راست می گوید حالا این بنده خدا که رفته غذا و کوکو پخته همه اش روی دوش اوست اصلا من کاری نمی کنم. گفتم می بخشید درسته حق با شماست. یعنی در کُشتی گرفتن با نفس در بُعد غضبی پیروز شدم. از خودم گذشتم. بارک الله. همین ریزه ریزه هاست که ازش حاج قاسم درست می شود، ازش امام درست می شود. ازش مقام معظم رهبری درست می شود. همین جوری است.
داری مباحثه می کنی و همیشه فرض کنید شما از من خوش استعداد تر، خوش فهم تر. همیشه دست تو بالاتربود در مطالب علمی و مباحثات. این بار که مباحثه می کردیم بالاخره من نه، من مطلب را درست فهمیده بودم ولی شما نه. خوب شما ببینید تا به حال هی حرف شما در این مباحثه ها حرف اول بود، حالا امروز می بینی ای بابا هیچی بلد نبودم و او راست می گوید، خوب فهمیده. فهمیدی هم که او خوب فهمیده است. فهمیدی که راست میگوید. او درست می گوید که قبلا هیچ چیزی را نمی فهمیده حالا او خوب فهمیده و من خوب نفهمیدم. اگر آن موقع نفس انسان می گوید توجیه کن. هی این در و اون در را بزن نه امروز قبول نکن. یعنی اینکه نفست با این چیزی که رضای الهی در آن است دارد کُشتی می گیرد. اگر گفتی راست می گوید. راست می گوید. بارک الله، تو خوب فهمیدی. من اشتباه فهمیدم در واقع در این درگیر نفس، نفس مُلکی با نفس ملکوتی، نفس ملکوتی پیروز شد.
آقا جان غضبان را باید مدیریت کنیم، شهوت هامان را باید مدیریت کنیم. الهه نفس را که از راه قوه واهمه، بالاخره آمال و آرزوها که در دل انسان می ریزد، رقابت ها و چشم و هم چشمی هایی پیش می آورد، همه را باید جهت الهی به آن بدهیم.
غرض اینکه گفتیم یا الله آمدیم. همین که آمدیم خدا زمینه اش را برایمان پیش می آورد. که در امتحانات ببیند ما چه جوریم؟ هی پخته بشویم، هی پخته بشویم. لذا گاهی انسان می بیند در این مسیر که می افتد سختی ها می بیند، گرفتاری ها می بیند، زخم زبان از این و آن می بیند، فامیل ها می گویند ای بابا تو حالا رفتی چند ساله طلبه هستی خب برو یک قاضی بشو، درآمدی، پولی یالی کوپالی، چیزی! حالا که چی؟ چیه نشستی هیچی؟ اما تو دردت یه درد دیگری است. ها بارک الله. خب این زخم زبان هم هست باید بشنوی. گاهی می بینی در ظاهر ضررهای مادی هم هست باید تحمل کنی.
این را به شما عرض کنم، محاسبه را در زندگی مان ترک نکنیم که محاسبه، محاسبه خوب مراقبه خوب می آورد. محاسبه این است الآن من وشما از صبح تا به حال که بیدار شدیم بالاخره ساعاتی بر همه ما گذشت. انسان کارهایی کرده، حرف هایی زده، با این و آن ارتباط برقرار کرده، دقت کند ببیند این کارها و این حرف ها آیا چراغ سبز الهی بالا سرش روشن بود، چراغ سبز رضای الهی یا خدای نکرده چراغ قرمز خبط اللهی بالا سرش روشن بود. این می شود محاسبه. اگر کارهایم خوب بود، آیا در این کارهایم راستی راستی نیت من ابتغاء مرضات الله بود یا چیز دیگری بود؟ اگر ابتغاء مرضات الله بود بارک الله بارک الله، خدا را شکر. اگر نبود وقتی انسان به محاسبه بنشیند عیوبش برایش آشکار می شود. یکی از برکاتی که محاسبه دارد این که عرض کردم مراقبه ی خوب می آورد، محاسبه انسان را متجه عیوبش می کند. آقا سیدالشهدا(علیه السلام)می فرماید إِلَهِي مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِيَ [۸] آدم خیال می کند. خیلی کارها را می کردیم خیال می کردیم این ها خوب است بعد در محاسبه نشستیم دیدیم نه بابا این ها همه نفسانی بوده. کجا الهی بوده؟ در نهی از منکر، آقا می بینم این ها را، چرا اینجوری؟ بالاخره من باید نهی از منکر بکنم. خب این خیلی خوب. بعد یه مقدار انسان در محاسبه بنشیند چون من حالا در این مسیر بودم، یک فرقی در ظاهر مذهبی دارم، چون این ها(ریش) را به این شکل می کنم، آیا برای خاطر خدا دارم نهی از منکر میکنم؟ یا نه چون الآن بالاخره این ها با این رفتار، اینها نوعی به من جسارت می کنند، خلاف شان من رفتار می کنند، آهان اینجوری. کدامش بود؟ نفس عجیب است. محاسبه خوب، مراقبه خوب می آورد.
عرض کردیم ان شاء الله اراده الهی بر این تعلق گرفته است که این اوضاع و احوال، طلیعه فرج امام عصر(عج) باشد. کوشش کنیم ان شاء الله و از خدای سبحان هم بخواهیم ما از جنود این راه باشیم، از سپاهیان نوری این راه باشیم. در همین مسیری که هستیم تا آخرین لحظه، خدا در این راه که راه شهدا، انبیا، صلحا و صدیقین است ما را پایدار بدارد. و ان شاءالله همیشه در این درگیری که ما با نفس خودمان داریم، آرام آرام، آرام آرام آنقدر قوی بشویم که دیگر ببینیم الحمد الله ، یک صبح صادقی طلوع کرد که دیگر ما بر نفس برای همیشه سواریم. بر قوه غضبیه سواریم، بر قوه شهویه سواریم، بر قوه واهمه و در یک کلمه بر اله نفس سواریم. افسار او دیگر در دست ما قرار گرفت. ان شائ الله
آیه شریفه را ترجمه کنم. آیه شریفه این بود: آخرین آیات سوره مبارکه حشر است. خیلی ایات عجیبی است. کلا انس با این سوره مبارکه حشر هر شب خیلی خوب است. خیلی خوب است. خدای سبحان در اینجا می فرماید كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُون یعنی نباشید مثل کسانی که خدا را فراموش کرده اند، خدا هم آنها را از یاد خودشان برد.معلوم می شود انسان دو تا خود دارد. یک خود مُلکی و یک خود ملکوتی. خود مُلکی را که هیچ کافر هم فراموش نمی کند. خود ملکی هم خود طبیعی است، جسمی و طبیعی است. حتی کافرترین کافر هم، ملحد ترین ملحد هم خود مُلکی را که فراموش نمی کند، اتفاقا خیلی به بَزَک کردن این و زرق و برق کردن به این و یال و کوپال دادن به این که خیلی می کوشد. آن کدام خود است که با خدا فراموشی ، فراموش می شود. خود قدسی است. خود نوری است. خود ملکوتی است. حقیقتِ نوریِ وجودی است، همانی است که اگر زحمت کشیدیم ان شاء الله آرام آرام پیدایش کردیم. هان! بعد می بینی که اولین روزنه من عرف نفسه عرف ربه به رویمان گشوده شد. این خود نوری که می گویم خوب دقت کنید حتی خود روح هم نیست. خدا رحمت کند حاج میرزا جواد آقای تهرانی رضوان الله تعالی علیه این را من در یکی از نوشته هایش دیدم بعد از انقلاب بود، مدرسه مروی قدیم قبل از اینکه چون خراب شد بعد تجدید بنا شد. پله می خورد می رفت پایین مقابل کتابخانه، مدرسی بود آنجا درس اخلاق می گفتند ایشان پنج شنبه ها. تابستان بود ما مشرف شدیم مشهد. خیلی من ایشان را دوست داشتم در درس اخلاق شرکت می کردم بعد دیده بود یک کتابی از اییشان پیش از انقلاب نوشته بود ایشان استقلال روح از بدن در آنجا کوشش کرده بود که ثابت کند انسان با مرگ کارش تمام نمی شود. انسان روح دارد، روح مستقل از بدن است و این روح می ماند و به زندگی خودش ادامه می دهد. منتهی این را از سه را ثابت کرده بود. یکی عقلی، یکی نقلی، یکی هم تجربی. ضمن تجربی آورده بود که برای نگارنده یعنی برای خودش، در بیداری پیش آمده روح از بدنش جدا شده است. این را من آنجا خوانده بودم و آن تابستان هم که عرض کردم، پنج شنبه ای درس اخلاق بود و در دلم افتاد که حالا درس اخلاق تمام می شود بزار از خودش بشنوم. تو کتابش خوانده بودم حالا از خودش بشنوم مستقیم. تمام شد ایشان حرکت می کرد که بیاید کنار خیابان، دیگر سن بالایی هم داشت خیلی قد خمیده. عرض کردم آقا جان، خیلی خلیق هم بود، مهربان بود، متواضع بود. رئوف بود، بزرگوار بود، کریم بود و کریمانه برخورد می کرد. گفتم آقاجان شما یک کتابی دارید در آنجا اینجوری نوشتید، میخواستم بیواسطه کتاب هم حتی که شما می توانید، می توانید روح را از بدن در بیداری جدا کنید. منقطع کنید؟ خب من یادم نبود ایشان وقتی می خواهد یک چیزی را رد کند یک چند بار می گوید نه نه نه نه هی تکرار میکرد نه نه نه نه. من ننوشتم می توانم، نوشته ام برایم پیش می آید، برایم پیش می اید. دست خودم نیست، برایم پیش می اید. درسته! آره آره آره آره برایم پیش می آید. این را بی واسطه از ایشان شنیدم. در بیداری یک دفعه می بینم روحم از بدن کناره گرفت، حاشیه گرفت، آزاد ازاد. اراده میکنم هر جا که می خواهم یم روم. گاهی ممکن است کسی، عزیزی در اثر زحمت ها و پاکی هایی که در زندگی اش رعایت کرده واقعا برایش پیش بیاید همچین احوالی ولی این هم هنوز آن من عرف نفسه من عرف ربه نیست. مسئله لطیف تر از این است، یعنی بناست به روحِ روح پی ببریم. به روحِ روح پی ببریم. اگر آن طلوع کرد می شود من عرف نفسه عرف ربه. من خواستم این را عرض کنم ببین چه عظمت هایی پیش روی من و شما در این مسیری که قدم گذاشتیم که ظاهرش هم خیلی پر زرق و برق نیست ولی باطنش چه عظمتی درش موج می زند آن وقت خدای ناخواسته انسان شهوتش را، غضبش را، هوا و هوسش را کنترل نکند خب هیچی دیگه می بیند تلف شد. ولی زحمت و عاقبت در همین دنیا میوه شیرینش را میدهد را می دهد برای اهلش، در همین دنیا.
خب پس اول نماز شب. دو نماز های اول وقت. مخصوصا تا می شود به جماعت. سه دوام طهارت.کوشش کنیم پیوسته با وضو باشیم. یک موقع احتیاج به غسل پیدا کردیم، خودمان نگه نداریم، سریع دوام طهارت. تا میشه ان شاء الله با وضو بخوابید. آن اذکار مخصوص قبل از خواب را، حداقلش تسبیحات حضرت زهرا(س) با سه تا قل هو الله. چهار اینی که دارم می گویم از حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی است رضوان الله تعالی علیه. بعد از هر نماز واجب مان این عمری باشد سه تا قل هو الله بخوانی. هدیه به امام عصر(عج) کنیم. مطلقا. کل عمرمان. بعد از نماز های گفتم چی؟ واجب. سه تا قل هو الله احد هدیه به امام عصر(عج). سه تا قل هو الله احد هدیه به امام عصر(عج). کارتان نباشد. عجیب برکات دارد. عجیب برکات دارد. اگر هم ان شاء الله هر روز، اگر بشود هر روز یا چند روزی یک بار زیر آسمانم دست بر سر بگذاریم السلام علیک یا بقیه الله، یا اباصالح الاستغاث بک یا صاحب الزمان(عج) المستعان بک یا صاحب الزمان(عج)، همین. در توجه و توسل به امام عصر کوشش کنیم. یکی با قل هو الله احد ها. این مثل این می ماند که با موبایلت به یکی هی هر روز سلام آقا حالت خوبه؟ تمام. یکی هر روز آدم این کار بکند کارتان نباشد. انشاءالله در روزهای جمعه اگر شد زیارت آل یس یادمان نرود. و همه این ها یک طرف پیوسته از خدای سبحان در کارهایمان، اعمالمان، رفتارهایمان، مشست و برخواست هایمان، حرکات و سکنات مان صدق بخواهیم اخلاص بخواهیم. صدق بخواهیم اخلاص بخواهیم.
خدا این ها را ابتغاء مرضات الله قرار بده. این ها را ابتغاء مرضات الله قرار بده. همین. همین. همین. آنهایی که پدر و مادر دارند، پدر و مادرشان را احترام بگذارند. ولو گاهی می بینی بگو مگو با پدر و مادر می شود، حق هم با تو است، آنها حالا دارند یک خلاف می گویند، باشه سکوت کن دستشان را هم بوس. همیشه دستشان را ببوس. احترام به پدر و مادر. احترام به پدر و مادر. احترام به اساتید. تو فامیل ها احترام به بزرگتر ها.
ان شاءالله همین طور که هر کداممان یک قرآن داریم، یه مفاتیح الجنان داریم، یک چهل حدیث امام داشته باشیم. چها حدیث را گاهی فهرستش را باز کنیم نگاه کنیم. انسان می بین نفسش در آن موقع گرفتار یک رذدیله ای است. مثلا گرفتار حسد شده است آن باب حسدش را بخوانیم ولو ده ها بار خواندیم باز بخوانیم. خدای نا خواسته گرفتار ریاست، همان را ببیند. چهل حدیث حضرت امام، با آن هم مانوس باشید.
[۱] سوره حشر-آیه ۱۹
[۲] سوره فصلت- ایه ۳۰
[۳] سوره ابراهیم- ایه ۱
[۴] إرشاد القلوب , جلد ۱ , صفحه ۱۳۱
[۵] سوره عنکبوت- آیه ۳
[۶] سوره عنکبوت- آیه ۲
[۷] سوره اسرا-ایه ۷۹
[۸] دعای عرفه