کد خبر:12351
پ

بررسی و رد شبهات فاطمیه

جلسه تمهید دوره امامت با حضور استاد معظم آیت الله حسینی قزوینی برگزار شد.

به مناسبت ایام فاطمیه و به منظور مقدمه ای بر جلسات دوره امامت(قرار است بعد از ایام فاطمیه برگزار شود) جلسه ای با عنوان بررسی و رد شبهات فاطمیه با حضور ایت الله سید محمد حسینی قزوینی( دام عزه) در ساختمان بهشت حوزه علمیه امام محمد باقر(علیه السلام) برگزار شد.


سخنرانی:


پرسش و پاسخ:

متن سخنرانی آیت الله سید محمد حسینی قزوینی:

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ بِهِ نَستَعینَ إنَّهُ خَیرُ نِاصِرٍ وَ مُعینٍ. الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلی آلِهِ آلِ اللهِ لا سِیَّمَا عَلَی مَوْلانَا بَقیَّةِ اللهِ وَ الْلَّعْنُ الدَّائِمُ عَلَی أعْدائِهِمْ أعْداءَ اللهُ إلَی یَومِ لِقَاءِ اللهِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانَا لِهَذا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدیَ لَو لا عَنْ هَدانَا اللهِ».

خدا را بر تمام نعمت‌هایش به ویژه نعمت ولایت سپاس می‌گوییم و سپاس دیگر که به ما توفیق داد در این مکان مقدّس و در این محفل معنوی و در ایّام متعلّق به سیّدة النّساء العالمین صدیقه‌ی طاهره  در جمع شما حضور پیدا کنیم.

 

موضوع بحث همان‌گونه که اعلام شده است در رابطه با صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) است. این را من از قبل اشاره کنم که سخن گفتن در حقّ صدیقه‌‌ی طاهره جز برای کسانی که از سرچشمه‌ی وحی، علم زلال نوشیده‌اند امکان پذیر نیست. ما فقط به انداز‌ه‌ی گنجایش عقل خود و سعه‌ی فکر خود می‌توانیم درباره‌ی این بزرگوار سخن بگوییم. آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید. در رابطه با صدیقه‌ی طاهره در دو محور می‌توان بحث کرد. محور اثباتی و فضایل بی‌کران و بی‌نظیری که در مصادر شیعه و سنّی در حقّ آن بزرگوار وارد شده است و محور دوم بحث شبهاتی است که معاندین، مخالفین، دشمنان اهل بیت، آن کسانی که حضور صدیقه‌ی طاهره را در صحنه بعد از نبیّ مکرّم موجب تزلزل پایه‌های مشروعیّت خلافت خود دیده‌اند، ایجاد کردند که آن شبهات باید به نحو احسن و به طور کوبنده پاسخ داده شود. چون مسئله‌ی مهمّی که ما در پیش داریم، به ویژه در عصر حاضر، آمادگی و توانمند شدن در حوزه‌ی دفاع از اهل بیت است. شما اگر هزاران فضائل برای اهل بیت نقل کنید، وقتی مخالف یک شبهه‌ای را ایجاد می‌کند تردید در اذهان مخاطب تولید می‌کند و با تردید، عقاید و اعتقادات مخاطب شما نسبت به تمام آنچه را که بیان کرده بودید متزلزل می‌شود و لذا ما می‌بینیم امام صادق (سلام الله علیه) در حوزه‌ی پاسخ‌گویی به شبهات سخنانی دارد که در رابطه با نشر معارف دینی این سخن را شما نمی‌بینید. بله، نشر معارف دینی فضیلتی است که شاید هیچ عبادتی نتواند در برابر او مقاومت کند، ولی در رابطه با پاسخ‌گویی به شبهات، مرحوم علّامه مجلسی در «بحار الانوار»، جلد دو، صفحه‌ی پنج روایتی که شاید بارها شنیده باشید «عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذِي يَلِي إِبْلِيسُ وَ عَفَارِيتُه‏»[۱] اندیشمندان شیعه و علمای شیعه‌ی ما مرزبانانی هستند که در مرز تشیّع و در سر حدّات تشیّع پاسداری می‌کنند، از ورود شیاطین و نواصب به محدوده‌ی اعتقادات شیعه جلوگیری می‌کنند.

 

نکته‌ی جالب این‌جا است که می‌فرماید: «فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّة» آن کسی که در حوزه‌ی پاسخ‌گویی به شبهات حضور پیدا می‌کند، توانمند می‌شود و در این حوزه از حریم تشیّع دفاع می‌کند، از یک میلیون رزمنده‌ای که در میدان نبرد حق علیه باطل تلاش می‌کند افضل است. این تعبیر خیلی سنگینی است. یعنی یک سرباز مجاهد در حوزه‌ی تهاجم فرهنگی و دفاع از مبانی فکری و اعتقادی اهل بیت نه تنها با یک میلیون سرباز رزمنده برابری می‌کند، بلکه از او هم افضل است.

شما این تعبیر را در کمتر جایی یا در کمتر موضوعی می‌توانید بیابید و لذا در مباحثی که ما مطرح می‌کنیم، ما هم باید تبیین داشته باشیم و هم بصیرت افزایی داشته باشیم و هم دفاع کنیم و هم بتوانیم شبهاتی که مطرح می‌کنند به صورت قاطع و کوبنده جواب دهیم. شما صد جواب می‌آورید که امیر المؤمنین خلیفه‌ی اوّل است، او هم ۲۰۰ تا دلیل می‌آورد که ابوبکر خلیفه‌ی اوّل است. می‌گوید وجه جمع آن این است، هم علی خلیفه است، هم ابوبکر خلیفه است. ابوبکر خلیفه‌ی اوّل است و علی خلیفه‌ی چهارم است. دعوا که نداریم! یعنی بلافاصله با یک ترفند اصولی شما را خلع سلاح می‌کند و لذا اگر ما آمدیم در رابطه با حقّانیّت اهل بیت حرف زدیم، باید تلاش کنیم حقّانیّت دیگران را هم زیر سؤال ببریم و دفع کنیم. اگر آمدیم در رابطه با امامت الهی و خلافت بلافصل امیر المؤمنین (سلام الله علیه) دلیل آوردیم به این نباید اکتفا کنیم، نه. ببینیم آن کسانی که در این حوزه مدّعی هستند چه ادّعای دارند. ادّعای آن‌ها را باید باطل کنیم.

 

علّامه‌ی حلّی کتاب می‌نویسد به نام «الفین»، هزار دلیل برای حقّانیّت علی و هزار دلیل برای بطلان خلافت دیگران! این هنر است، امروز وظیفه این است. شما به آیات استدلال می‌کنید و آن‌ها هم به آیات استدلال می‌کنند. شما به روایات استدلال می‌کنید، آن‌ها هم به روایات استدلال می‌کنند. شما ببینید قاضی عبد الجبّار معتزلی متوفّای ۴۱۵ است. از قهرمانان علم کلام اهل سنّت است و از قرن چهارم و پنجم تا الآن، اهل سنّت، وهابیّت، ابن تیمیه و دیگران در کنار سفره‌ی قاضی عبد الجبّار معتزلی نشستند. افراد جدید خیلی کم هستند. شما ببینید در جلد ۲۰ «المغنی فی الامامه» می‌آید ده‌ها دلیل برای خلافت ابوبکر می‌آورد، تمام ادلّه‌ای که شیعه برای امیر المؤمنین از کتاب و سنّت اقامه کرده است تک تک نقل می‌کند و کنار می‌گذارد. بعد از او عضد الدین ایجی می‌آید. همان روش را گسترش می‌دهد. تفتازانی می‌آید همان روش را گسترش می‌دهد.به همین شکل می‌آید، جرجانی به همین شکل می‌آید. شما این مواقف را ببینید. تمامی کتاب‌های عمده‌ی کلامی این‌ها روی دو محور کار کردند: یکی حقّانیّت خود آن‌ها، یکی ابطلال حقّانیّت دیگران.

 

ما هم باید این‌ شکلی وارد شویم. بیاییم آنچه را که در رابطه با امیر المؤمنین (سلام الله علیه) و اهل بیت (علیهم السّلام) است جانانه اثبات کنیم و ادلّه‌ای که آن‌ها می‌آورند نه با فحش، نه با توهین، نه با اهانت، بلکه با مبانی صحیح و دقیق علمی بررسی کنیم. شما ببینید قاضی عبد الجبّار معتزلی وقتی می‌آید «المغنی فی الامامه» می‌نویسد، سیّد مرتضی این فرزند غیور صدیقه‌ی طاهره که ملقّب به «عَلَمُ الهدی» است. در کتاب «الشّافی فی الامامه» قیامت می‌کند. آ‌ن‌چنان از نظر علمی عبد الجبّار معتزلی را خلع سلاح می‌کند. حتّی شما ملاحظه کنید این کتاب‌هایی که بعد از سیّد مرتضی نوشته می‌شود، وقتی شیخ طوسی می‌آید دیگر به خود اجازه نمی‌دهد که یک کتاب کلامی و مستقل بنویسد، محور سخن او سخنان سیّد مرتضی استاد بزرگوار او است. «تلخیص شافی»، حالا اسم آن «تلخیص شافی» است، ولی در حقیقت شرحی بر «شافی» سیّد مرتضی است و بعد از سیّد مرتضی هر کسی میدان می‌آید، شما علّامه حلّی را ببینید، مرحوم قاضی نور الله شوشتری در «احقاق الحق» ببینید، میر حامد حسین را در «عبقات» ببینید، علّامه امینی را در «الغدیر» ببینید. تمام این‌ها هم کنار سفره‌ی نورانی سیّد مرتضی این فرزند برومند و غیور امیر المؤمنین نشستند.

 

الآن کار کردن با این امکاناتی که در اختیار ما است، نرم افزار علوم اسلامی و اینترنت و غیره و این‌که این همه کتاب‌خانه‌های ما مملو از کتاب است هنر نیست. هنر برای سیّد مرتضی است که آن زمانی که نه کتابی بود، نه امکاناتی بود و نه وسایلی بود، توانست این‌ چنین جانانه از حریم اهل بت دفاع کند.

 

من به دوستان توصیه می‌کنیم یک استاد خوبی پیدا کنید و این کتاب «الشّافی فی الامامه» را در روزهای پنج شنبه و جمعه، روزهای تعطیل، البتّه شکر خدا روزهای تعطیل ما در حوزه زیاد است. از هر نعمتی بی‌بهره هستیم، از نعمت تعطیلی بی‌بهره هستیم. ما در ۳۶۵ روز -در قم که این‌طور است- ما ۱۲۰ روز درس ثابت داریم. در این تعطیلی این «الشّافی فی الامامه» یا «تخلیص شافی» را یک استاد خیلی خوب بگیرید که این را تدریس کند، با هم مباحثه کنید و ببینید که سیّد مرتضی چه کرده است. خدا می‌داند وقتی من صفحات الشّافی را می‌خوانم احساس می‌کنم سیّد مرتضی این‌جا نشسته است و دارد با من حرف می‌زند. روح آدم به پرواز در می‌آید.

 

نکته‌ی سوم بعد از معرفت افزایی و شبهه زدایی که ما باید روی آن زوم کنیم، روشن‌گری است. یعنی همان‌طور که آن‌ها دارند شبهه وارد می‌کنند ما هم سؤال طرح کنیم. فقط به شبهه پاسخ دادن اکتفا نکنیم. آن‌ها در طول تاریخ هزاران شبهه علیه ما تولید کرده‌اند، ما هم بنشینیم و اتاق فکری تشکیل دهیم و مبانی تاریخی، فکری و اعتقادی آن‌ها را با قرآن و سنّت مقایسه کنیم و ما هم سؤال طرح کنیم. به تعبیر آقایان مراجع دیگر زمان دفاع گذشته است. زمان، زمان هجمه است. زمان، زمان حمله است، ولی زبان حمله باید زبان نرم باشد. «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً»[۲] باشد. اگر «قَوْلاً لَيِّناً» نباشد، «ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»[۳] نباشد فتنه انگیز است. ما در دفاع از حریم ولایت به تعبیر مقام معظّم رهبری خطّ قرمزی نداریم و ما خط یقفی نداریم، ولی یک سری شاخصه‌هایی است که ما نباید کاری کنیم که احساسات و عواطف مخالفین خود را جریحه داریم کنیم. وقتی شما می‌خواهید مباحث را مطرح کنید به چه نیّتی است؟ به نیّت تشفّی غیظ و تشفّی نفس است، می‌خواهید عقده خالی کنید یا نه دنبال این هستید که طرف مقابل خود را هدایت کنید که حجّت برای او تمام شود. وقتی شما می‌آیید به مقدّسات طرف مقابل اهانت می‌کنید انتظار دارید که او حرف شما را بپذیرد؟! اصلاً امکان پذیر نیست. حتّی در بعضی از جلسات اگر توفیق بود این نکته را از بنده یادگاری داشته باشند که ما اگر بخواهیم وارد شویم با یک مخالف، با یک سنّی بحث کنیم اگر شما بیایید حدیث غدیر را مطرح کنید، حدیث منزلت را مطرح کنید، حدیث خلافت، وصایت و امامت را مطرح کنید بلافاصله در مقابل شما موضع می‌گیرد و حاضر نیست بپذیرد. چون اگر شما بخواهید تک تک این روایات را مطرح کنید جمع بندی می‌کند. حدیث غدیر همراه وصیّت، منزلت، رأیت و… یک مساوی می‌زند که صحابه خیانت کردند، صحابه سخن پیغمبر را قبول نکردند! مگر می‌شود صحابه سخن پیغمبر را قبول نکنند؟ او برای صحابه فوق عصمت قائل است نه عصمت! ما معتقد هستیم ائمّه به لطف الهی معصوم هستند و گناه نمی‌کنند، ولی او دنبال این نیست. می‌گوید صحابه گناه می‌کنند، قبل از این‌که گناه کنند خداوند چک سفید امضا داده است که گناه شما را می‌بخشم. شما ببینید که با این طیف دارید حرف می‌زنید. شما باید این‌ها را در نظر بگیرید که این مباحث طوری نشود که وقتی شما می‌آیید مباحث صحابه را مطرح می‌‌کنید یا بحث مباحث خلافت را مطرح می‌کنید بلافاصله شما را خلع سلاح کند. ببینید این کتاب صحیح بخاری است، بعد از قرآن اصح کتب است. حتّی می‌گویند کسی بیایید و بخواهد در احادیث صحیح بخاری مناقشه کند مساوی با زندقه و الحاد است! چاپ عربستان سعودی هم است. تعبیر آن‌ها چیست؟ پیغمبر فرمود: «وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَكُونَ قَدِ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ فَقَالَ: اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ»[۴] خدای عالم به صحابه گفته هر کاری می‌خواهید بکنید، خدا شما را می‌بخشد.

 

شما وقتی می‌خواهید مباحث را مطرح کنید با این تفکّر مخاطب قطعاً نتیجه نمی‌گیرد و لذا با توجّه به تجربیّاتی که شخصاً با بیش از ۲۰۰ جلسه مناظره در خاک عربستان داشتم نه فقط در ایران که مجموعه‌ی این بحث‌ها در سه جلد چاپ شده است، هر جلد ۶۰۰ یا ۷۰۰ صفحه به نام «قصة الحوار الهادئ» که در سایت مؤسّسه‌ی ولیّ عصر است و دوستان می‌توانند دانلود کنند و ببینند.

 

من این پیشنهاد را به دوستان دادم و نتیجه هم گرفتیم و یک بحث عقلایی هم است. ما وقتی می‌خواهیم با این‌ها بحث کنیم می‌رویم ابتدا به جای بحث حدیث غدیر و منزلت و غیره، بحث «تفترق أمتي على ثلاث و سبعين کلّها فی النّار الا فرقة واحدة» «تفترق أمتي على ثلاث و سبعين فرقة أعظمها فتنة على أمتي»[۵]  که طرف را آزار می‌دهد. بحث شیعه و سنّی هم نیست. به صورت متواتر در صحیح تِرمذی، جلد ۴، صفحه‌ی ۱۴۳ نقل می‌کند، حاکم نیشابوری در مستدرک، جلد اول، صفحه‌ی ۶۲۹ با سند صحیح نقل می‌کند. البانی با سند صحیح در «سلسلة الاحادیث الصّحیحة» آورده است. آقا پیغمبر فرمود: امّت من به ۷۳ فرقه تقسیم می‌شود. ۷۲ فرقه اهل آتش است و یک فرقه اهل نجات است. اصلاً شیعه هیچ، فرض می‌کنیم که در دنیا شیعه وجود ندارد. الآن یکی می‌گوید من حنفی هستم، شافعی هستم، مالکی هستم، حنبلی هستم، معتزلی هستم، اشعری هستم، ماتریدی هستم. شما تکلیف خود را روشن کنید. کدام یک از شما اهل نجات هستید؟ حنبلی‌ها می‌گویند: «مَنْ لَمْ يَكُنْ حَنْبَلِيّاً، فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»[۶] هر کسی حنبلی نباشد مسلمان نیست. معتزله می‌گویند تمام فرق اسلامی باطل هستند و اهل جهنّم هستند، فقط کسانی که تابع مکتب اعتزال واصل بن عطا هستند اهل نجات هستند. وهّابی‌ها می‌گویند تمام مسلمان‌ها، شیعه و سنّی کافر هستند و فقط ما مسلمان هستیم. شما تکلیف خود را روشن کنید! این تار و پود فکری طرف را به هم می‌زند. آن کسی که خود را حقّ مطلق تصوّر کرده است افکارش می‌پاشد (دچار تزلزل فکری می‌شود).

 

بحث دیگری که در این‌جا مطرح است حدیث: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»[۷] پدر طرف را در می‌آورد. کار به شیعه و سنّی ندارد. شما به صحیح بخاری و صحیح مسلم مراجعه بفرمایید. در صحیح مسلم جلد شش، صفحه‌ی ۲۲، حدیث ۴۶۸۶ از قول عبد الله یمر دارد که «وَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۸] .احمد بن حنبل در مسند، جلد چهار، صفحه‌ی ۹۶ می‌گوید: «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ (بلا) إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».[۹] پدر شما از دنیا رفت «من هو إمامُه»، مادر شما از دنیا رفت «من هو أمامُک». آیا شما همه به مرگ جاهلیّت مردید؟

 

ببینید این روایت «تفترق أمتي»[۱۰] : «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ (بلا) إِمَامٍ» طرف را از آن حقّ مطلق بیرون خارج می‌کند. زمینه را آماده می‌کند که در کنار میز بحث و مباحثه بنشیند و ببینید چه چیزی است. امام او چه کسی است، فرقه‌ی ناجیه‌ی او چه کسی است. بعد ما می‌آییم در مرتبه‌ی سوم حدیث خلفای اثنی عشر که در صحیح بخاری و صحیح مسلم بیش از ۲۵ مورد آمده است. پیغمبر فرمود: خلفای من ۱۲ نفر هستند. ببینید پلّه پله خیلی معقول هم است. این خلفای اثنی عشر که در صحیح بخاری و صحیح مسلم با سندهای متعدد یکی دو تا نیست، این خلفای اثنی عشر، جانشینان ۱۲ نفر، چه کسانی هستند؟ تا به حال فکر کردید؟ دیدید بزرگان شما چه کار کردند؟

 

آقای ابن حجر عسقلانی از استوانه‌های علمی اهل سنّت است. می‌گویند اهل سنّت کنار سفره‌ی چهار نفر نشستند. این چهار نفر را بردارید برای اهل سنّت چیزی نمی‌ماند. یکی ابن حجر است، ذهبی است، زین الدّین عراقی است و مزی صاحب تهذیب الکمال. کتابی دارد به نام «فتح الباب فی شرح صحیح البخاری»، در جلد ۱۳ صفحه‌ی ۱۸۰، ۱۸۱ و ۱۸۲٫ ابن حجر از استوانه‌های علمی آن‌ها است. سخن ابن حجر برای آن‌ها فصل الخطاب است. سنّی و وهّابی همه این را قبول دارند. زمین و زمان را به هم می‌بافد. آسمان و زمین را به هم می‌بافد. شرق و غرب عالم را به هم می‌ریزد تا یک مصداقی برای خلفای اثنی عشر پیدا کند، ولی پیدا نمی‌کند. می‌گوید از این‌ها چهار نفر خلفای راشدین هستند. امام حسن هم پنج ماه خلافت کرد، او هم پنجمین نفر. می‌آید به معاویه و یزید می‌رسد. از آن طرف «الْخِلَافَةُ بَعْدِي ثَلَاثُونَ سَنَة»[۱۱] جلوی آن را می‌گیرد و یک سدّی بزرگی درست می‌کند و می‌گوید از آن حدیث «الْخِلَافَةُ بَعْدِي ثَلَاثُونَ سَنَةً» صرف نظر می‌کنیم. می‌آید به یزید می‌رسد و گیر می‌کند. یزید قاتل امام حسین مگر می‌شود که خلیفه‌ی پیغمبر باشد؟! می‌آید به بنی امیّه که این‌ها ۲۵ یا ۲۶ نفر هستند، بنی العبّاس ۳۷ یا ۳۸ نفر هستند. چه کار کند. عمر بن…آدم خوبی بود. او را هم قرض کنیم و بیاوریم بچسبانیم. در نهایت می‌گوید بزرگان ما مانند ابن محلّب، مانند ابن جوزی، مانند ابن عربی، ابو بکر بن عربی گفتند ما تمام تلاش خود را کردید، مطالعه کردیم، از اساتید خود پرسیدیم، کتاب‌ها را مطالعه کردیم و نفهمیدیم بر این‌که مراد پیغمبر چه بوده است. آیا همین است؟ پیغمبر اکرم برای پرندگان، چرندگان یا برای همه‌ی مسلمان‌ها سخن گفته است و این افتخار اهل بیت است، افتخار شیعه است که این خلفای اثنی عشر جز با مذهب شیعه دوازده امامی نه اسماعیلی شش امامی، نه زیدی پنج امامی، با هیچ کدام تطبیق نمی‌کند و لذا اگر ما بخواهیم بیابیم باید با یک سیر مطالعاتی دقیق ورود کنیم. بعد که دیگر زمینه فراهم شد ابتدائاً سراغ حدیث ثقلین می‌رویم، نه باز حدیث غدیر. مرجعیّت علمی اهل بیت را برای این‌ها مطرح می‌کنیم. حدیث سفینه می‌رویم «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا…وَ مَنْ لَمْ يَدْخُلْهُ هَلَكَ (من ترکها هلک)»[۱۲] به صورت کلّی که مرجعیّت علمی اهل بیت «أهل بيتي أمانٌ لأمّتي من الاختلاف فإذا خالفتها قبيلةٌ من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبليس»[۱۳] حاکم نیشابور با سند صحیح در جلد سه مستدرک صفحه‌ی ۱۴۹ این عبارت را آورده است. «و أهل بيتي أمانٌ لأمّتي من الاختلاف فإذا خالفتها قبيلةٌ من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبليس» که پیغمبر با این بیان رسا و زیبا مسئله را تمام کرده است. حجّت را تمام کرده است. راهی برای توجیه نگذاشته است. راهی برای تأویل در رفتن نگذاشته است. من دیگر بیش از این عزیزان را معطّل نکنم. این یک مقدّمه‌ای بود که خواستم در این جمع شما اشاره کرده باشم البتّه این دو سه موردی که گفتم تفصیل زیادی دارد.

 

علی ایّ حالٍ در رابطه با صدیقه‌ی طاهره ما در دو محور باید کار کنیم: محور اثباتی و محور دفاعی. محور اثباتی دو دسته و دو قسم است: یکی فضایل بی‌کران صدیقه‌ی طاهره، فضایل بی‌نظیر صدیقه‌ی طاهره، چه در منابع شیعه که خلقت نوری صدّیقه‌ی طاهره، چه مرحوم شیخ کلینی در «کافی» جلد یک به طور مفصّل مسئله را مطرح می‌کند که خلقت صدیقه‌ی طاهره، خلقت نوری است. اصلاً صدیقه‌ی طاهره از عالم دیگر، از عالم نور است. ابن شهر آشوب به همین شکل مطرح می‌کند و مباحث دیگری که مطرح می‌کنند این‌ها همه نشانگر این است که وجود مقدّس صدیقه‌ی طاهره از عالم دیگر است. زن بی‌کفو و همتای علی که «لو لا علی لما کان لها کفوٌّ من آدم الی خاتم» «لَوْ لَمْ أَخْلُقْ عَلِيّاً لَمَا كَانَ لِفَاطِمَةَ ابْنَتِكَ كُفْوٌ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ آدَمُ»[۱۴]  اگر علی نبود کفوی برای زهرا متصوّر نبود.

 

الگوی امامان؛ امام عسکری می‌فرماید: «نحن حجج اللّه على خلقه و جدّتنا فاطمة حجة اللّه علينا»[۱۵] که عوالم این عبارت را در جلد ۱۱ مختص به صدیقه‌ی طاهره «نحن حجّة اللّه على الخلق، و فاطمة حجّة علينا»[۱۶] دارد. حضرت ولی عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) در «الغیبة» شیخ طوسی تعابیر زیبایی دارد که «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِي أُسْوَةٌ حَسَنَة»[۱۷]، دیگر از این بالاتر می‌خواهید! فضیلتی از این بالاتر می‌شود تصوّر کرد؟! «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِي أُسْوَةٌ حَسَنَة».

 

نزول جبرئیل و اخبار از آینده به تعبیر امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) که می‌گوید بالاترین فضیلت برای صدیقه‌ی طاهره این است که بعد از رسول اکرم تنها موردی که جبرئیل نازل به زمین نازل شده است و با معصومین سخن گفته است با صدیقه‌ی طاهره بوده است. نه با امیر المؤمنین و نه با دیگر ائمّه. «وَ كَانَ جَبْرَئِيلُ يَأْتِيهَا فَيُحْسِنُ عَزَاهَا عَلَى أَبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أَبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا»[۱۸] و امیر المؤمنین این‌ها را می‌نوشت. بعد این‌ها «ذَلِكَ فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَة (سلام الله علیها)».

 

در حوزه‌ی مصادر شیعه ما مشکلی نداریم، این‌ها کاملاً قطعی و ثابت است. ولی آنچه که برای ما مهم است در منابع اهل سنّت است که آن‌ها چه گفتند. آن‌ها چه نگاهی به صدیقه‌ی طاهره دارند. شما ببینید فضیلتی بالاتر از این می‌شود تصوّر کرد. این دیگر کتاب صحیح بخاری است، حدیث ۳۷۱۴ «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»[۱۹] غضب فاطمه غضب من پیغمبر است. فاطمه پاره‌ی وجود من است، نه پاره‌ی تن من. نمی‌گوید: «فاطمة بضعةٌ من جسدی و من بدنی» لذا در ترجمه‌ی آن دقّت کنید، فاطمه پاره‌ی وجود من است.

 

صحیح مسلم هم به همین شکل که در چاپ بیروت جلد هفت، صفحه‌ی ۱۴۱، حدیث ۶۲۰۲ است. در این چاپ عربستان سعودی که همه چیز را به هم زدند، همه شماره‌ها و هم صفحات آن را. «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا»[۲۰] و جالب این است که آقای آلوسی سلفی متوفای ۱۲۷۰ وقتی به این روایت می‌رسد غوغا می‌کند. این سخن کلینی و شیخ طوسی و علّامه حلّی و مجلسی نیست. یک سنّی است، سنّی که زِرِکلی در الاعلام می‌گوید: «کان سلفی العقیده». می‌گوید: «أنّ فاطمة البتول أفضل النّساء المتقدّمات و المتأخّرات»[۲۱] افضل تمام زنان گذشته و آینده است. چرا؟ «من حيث إنّها بضعة رسول اللّه» پاره‌ی وجود پیغمبر است. بعد می‌گوید این‌که افضل تمام زنان است… حضرت مریم چطور؟ بعضی از علمای اهل سنّت می‌گویند حضرت مریم پیغمبر بوده است. می‌گوید: «و هذا سائغٌ على القول بنبوة مريم» مریم پیغمبر هم باشد، باز صدیقه‌ی طاهره افضل است، چون پاره‌ی وجود پیغمبر است. پیغمبر از همه افضل‌تر است، پاره‌ی وجود پیغمبر هم از همه افضل‌تر است. «إذ البضعيّة من روح الوجود و سيّد كلّ موجود لا أراها تقابل بشي‏ءٍ» می‌گوید موجودی که پاره‌ای از روح وجود عالم هستی است و پاره‌ای از سیّد کلّ موجودات است چیزی در برابر او هم عدلی و هم وزنی نمی‌کند. «و أين الثّريا يد المتناول» صدیقه‌ی طاهره مانند ستاره‌ی ثریّا است. دست ما از رسیدن به آن‌جا… بعد می‌گوید: «و من هنا يعلم أفضليتها على عائشة»[۲۲] بحث مفصّلی دارد که تمام احادیثی که در فضیلت عایشه دارند همه را زیر سؤال می‌برد. می‌گوید اگر درباره‌ی عایشه است که «خذوا ثلثي دينكم عن الحميراء» اگر پیغمبر می‌دانست که حیات زهرا ادامه دارد می‌فرمود: «خذوا كل دينكم عن الزّهراء».

 

علی ایّ حال این قضیّه‌ی خیلی اساسی است که ما باید روی این خیلی مانور دهیم. امروز هم شبهات وهابیّت روی همین «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»[۲۳] متمرکز شده‌اند و تمام تلاش خود را به کار می‌برند که این فضیلت را زیر سؤال ببرند یا نتیجه‌ی معکوس بگیرند و این روایت را به ضرر شیعه و به تنقیص امیر المؤمنین بگیرند که ما باید مقتدرانه جواب دهیم. به طوری که طرف از اشکال کردن برای ابد پشیمان شود. حالا من نسبت به این «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي» اشاره خواهم کرد. این‌ها به جنب و جوش افتادند که چه کار کنند. از طرفی پیغمبر می‌فرماید: «من أغضبها فقد أغضبني‏»[۲۴] غضب زهرا غضب من است. غضب پیغمبر هم غضب خدا است. «و من اغضبنی فقد اغضب الله» «وَ مَنْ أَغْضَبَهُمَا فَقَدْ أَغْضَبَ اللَّه‏»[۲۵] «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»[۲۶]، «لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم‏»[۲۷] همه چیز به هم می‌ریزد. یعنی غضب صدیقه‌ی طاهره ملاک حقّانیّت است، ملاک مشروعیّت است. این است که این‌ها این همه شبهه در رابطه با صدیقه‌ی طاهره دارند می‌دانند قضیّه‌ی صدیقه‌ی طاهره تمام مبانی فکری و اعتقادی آن‌ها را به هم می‌زند.

 

مرکزی در قم است، مرکز ابحاث عقایدیّه زیر نظر آیت الله سیستانی است، در حوزه‌ی عربی قوی‌ترین مرکز و مؤسّسه است. جدیداً کتابی نوشته‌اند به نام «موسوعة من حیاة المستبصرین» دایرة المعارف مستبصرین که تا الآن ۱۲ یا ۱۳ جلد آن چاپ شده است. شما نگاه کنید از اساتید دانشگاه‌ها، علمای بزرگ اهل سنّت، دانشجوها، نویسندگان، غالب این‌ها که به مذهب اهل بیت کشیده شده‌‌اند و از مذهب خود دست برداشتند به خاطر همین روایت است. ما از یک طرف می‌بینیم که پیغمبر فرمود: «فاطمة بضعةٌ منّي من أغضبها فقد أغضبني‏»[۲۸]، فرمود: «يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاك‏» که این را مستدرک حاکم نیشابوری، جلد سه، صفحه‌ی ۱۵۳ با سند صحیح نقل می‌کند. از آن طرف «إنّ فاطمه غضبت علی ابی بکر فلم تکلّمه حتی توفیّت»، «فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ»[۲۹] همه چیز ویران شد. فاطمه بر ابوبکر غضبناک شد تا آخرین لحظه‌ی حیات هم از او راضی نشد. صحیح بخاری آورده است، صحیح مسلم آورده است.

 

شما مراجعه کنید صحیح بخاری جلد چهارم، صفحه‌ی ۴۲، حدیث ۳۰۹۳؛ جلد پنجم، صفحه‌ی ۵۲، حدیث ۴۰۴۱ و ۴۰۴۲ که مفصّل این روایت را آورده‌اند. «إن فاطمة بنت رسول الله غضبت علی ابی بکر»، «فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ» . نه تنها «غضبت»، بلکه «فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ» تا آخرین لحظه! قرآن می‌گوید: «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ»[۳۰]، «لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم‏»[۳۱] همه چیز به هم ریخت.

 

لذا صدیقه‌ی طاهره ملاک و اساس حقانیّت مذهب اهل بیت است. ملاک حقانیّت امیر المؤمنین در برابر دیگر صحابه است. لذا ما باید روی صدیقه‌ی طاهره خیلی کار کنیم. هر چقدر در رابطه با حضرت زهرا کار کنیم کم کار کردیم. چون صدیقه‌ی طاهره هم صحابه است و هم دختر پیغمبر است. اضافه بر این‌که صحابیّه است، افتخار دختر پیغمبر را هم دارد. افتخار بضعة النّبی را هم دارد. این‌که پیغمبر اکرم آمده به دست حضرت زهرا بوسه است و شما این را در هیچ‌جا نمی‌بینید بر این‌که ملاحظه بفرمایید مستدرک حاکم نیشابوری جلد سوم، با این تعبیر «إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا»[۳۲] زهرا وقتی وارد بر پیغمبر شد، پیغمبر خوش آمد می‌گفت و «وَ قَامَ إِلَيْهَا» در برابر او می‌ایستاد. «فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَ قَبَّلَ يَدَهَا» دست زهرا را می‌گرفت و می‌بوسید. «وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ» زهرا را در جای خود می‌نشاند. اگر مثلاً در بالای مجلس نشسته بود کنار می‌آمد و می‌گفت زهرا، همین‌جایی که من نشسته‌ بودم بنشین. این را رسول الله در حقّ چه کسی انجام داده است؟ این نشانگر این است که جایگاه صدیقه‌ی طاهره یک جایگاه ویژه است و این هم به خاطر این‌که دختر پیغمبر است، نیست. نه، پیغمبر دختران دیگر هم داشت. زینب همسر ابو العاص، رقیّه همسر عتیبة، عروس ابولهب بود. کلثوم زن عتیبة عروس ابولهب بوده است. بعد از آیه‌ی شریفه‌ی «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ»[۳۳] این‌ها را طلاق دادند و غیره، بعد با عثمان ازدواج کرد. پیغمبر سه تا دختر دیگر هم داشت. درباره‌ی آن‌ها هم دارد؟ پیغمبر چهار تا پسر داشت از دنیا رفتند، ولی درباره‌ی هیچ‌ کدام این تعبیر را ندارد. ابو القاسم که به همان تناسب، طاهر، طیّب که این‌ها هر سه در قبرستان ابو طالب دفن هستند. ابراهیم از ماریه‌ قبطیه در مدینه دفن است. درباره‌ی آن‌ها چنین تعبیری نیست!

 

پس بحث ابوّت و بنوّتی در کار نیست، پدر و فرزندی نیست. قضیّه‌ی صدیقه‌ی طاهره یک چیز دیگری است. رسول اکرم می‌خواهد با این تعابیری که درباره‌ی حضرت زهرا دارد… بعد از خود ایشان (رسول اکرم) تنها سخنی که فصل الخطاب است، تنها سیره‌ای که می‌تواند حق را از باطل جدا کند صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) است. لذا این فضایل از زبان نبیّ گرامی انجام می‌شود و بحث‌های متعدّد دیگری در این‌جا است که این‌ها همه این تعبیر صحیح بخاری است که عرض کردم ۳۰۹۳ «فغضبت فاطمة بنت رسول الله فهجرت ابی بکر فلم تزل مهاجرته حتّی توفیّت» « َوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ» ، همچنین در صحیح مسلم «وَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ قَالَ: فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ» لذا ما باید روی این بیشتر متمرکز شویم و بیشتر روی این قضیّه کار کنیم. در فضای مجازی این بخش از فضیلت صدیقه‌ی طاهره که فضیلت بی‌نظیری است. شما ببینید در رابطه با حضرت امیر ندارد. «علیٌ بضعة»… بله، «وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم…‏» بحث جدایی دارد. ولی این تعبیر «فَاطِمَةَ بَضعَةٌ مِنّي مَن أَغضَبَهَا فَقَد أَغضَبَنِي‏»،[۳۴] از آن طرف هم «فَاطِمَةُ غَضِبَت عَلَی أَبِی بَکر». ببینید روی این چقدر مانور داده‌اند. من فقط یک اشاره‌ای به این قضیّه کنم، بعد بحث دیگری که مطرح است خدمت شما عرض کنم. شاید بتوانم بگویم ۹۰ درصد شبهات وهّابیّت روی همین حدیث «فَاطِمَةَ بَضعَةٌ مِنّي» متمرکز شده است.

 

ابن تیمیّه‌ی حرّانی بزرگ خدا و پیغمبر و امام وهّابیّت، ایشان در کتاب «منهاج السنّة» یا به تعبیر علّامه امینی «منهاج البدعة»، در جلد ۴، می‌گوید: «فَسَبَبُ الْحَدِيثِ خِطْبَةُ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لِابْنَةِ أَبِي جَهْلٍ»،[۳۵] می‌دانید چرا پیغمبر فرمود «فَاطِمَةُ بَضعَةٌ مِنّي مَن أَغضَبَهَا فَقَد أَغضَبَنِي»؟ شما خبر ندارید، ما خبر داریم، اجنّه به ما وحی کرده‌اند! «إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ».[۳۶] حضرت علی می‌خواست برود از دختر ابوجهل خواستگاری کند، فاطمه‌ی زهرا دید هوو می‌آید، ناراحت شد، پیش پیغمبر رفت و شکایت کرد. پیغمبر بالای منبر رفت و گفت: «فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي…».

 

تمام این‌ها «يُرِيبُنِي مَا رَابَهَا وَ يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا»،[۳۷] همان حدیث صحیح مسلم، حدیث ۶۰۶۰ است. «وَ مَعْلُومٌ قَطْعًا أَنَّ خِطْبَةَ ابْنَةِ أَبِي جَهْلٍ عَلَيْهَا رَابَهَا وَ آذَاهَا»،[۳۸] رفته بود از دختر ابوجهل خواستگاری کند. آقای ابن تیمیّه این در کجا است؟ چه کسی این را گفته است؟ شما از کجا این‌ها را مطرح می‌کنید؟ می‌‌گوید در صحیح بخاری، در صحیح مسلم داریم. ما برویم صحیح بخاری را ببینیم که بفهمیم قضیّه چیست. «عَن مِسوَرِ بنِ مَخرَمة».

 

یکی از کارهایی که ما در شبهات باید روی آن ترکیز کنیم راویانی که این قضایا را نقل کرده‌اند است. باید زندگی این راویان را بررسی کنیم. سال ولادت آن‌ها، سال وفات آن‌ها، برخورد آن‌ها با پیغمبر چطور بود، برخورد آن‌ها با صحابه چطور بوده، اهل عیش و نوش و شراب و غیره بودند، اهل تقوا و صلح و صفا بودند، رابطه‌ی آن‌ها با امیر المؤمنین و اهل بیت چطور بود. این‌ها نشان می‌دهد این روایت روایتِ جعلی و مشکوک است، یا نه، روایت واقعیّت دارد.

 

ما اصلاً به موارد قبل کاری نداریم، به ابن ابی مُلیکه اصلاً کاری نداریم که خود او قاضی القضات مکّه در زمان عبد الله زبیر بود. از مِسوَر بن مَخرَمه، می‌گوید: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ) يَقُولُ وَ هُوَ عَلَى المِنْبَرِ إِنَّ بَنِي هِشَامِ بْنِ المُغِيرَةِ اسْتَأْذَنُوا فِي أَنْ يُنْكِحُوا ابْنَتَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ»،[۳۹] دودمان بنی هشام که ابوجهل هم از آن‌ها است آمدند از ما اجازه گرفتند که ما می‌خواهیم دختر خود را به علی بدهیم. «فَلاَ آذَنُ ثُمَّ لاَ آذَنُ ثُمَّ لاَ آذَنُ إِلَّا أَنْ يُرِيدَ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ أَنْ يُطَلِّقَ ابْنَتِي وَ يَنْكِحَ ابْنَتَهُمْ»، علی اگر می‌خواهد برود زن بگیرد اوّل دختر من را طلاق بدهد بعد زن بگیرد. گویا پیغمبر از آیه‌ی شریفه‌ی «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»[۴۰] اصلاً خبر ندارد! گویا این آیه در قرآن وجود ندارد!

 

این روایت قبل از این‌که توهین به علی باشد توهین به پیغمبر است، من نمی‌دانم آن‌ها چقدر فهم و شعور پایینی دارند! وقتی امّ الفضل آمد شکایت کرد که امام جواد می‌خواهد برود ازدواج کند، تو (پدر) اجازه نده، مأمون گفت: دخترم ما که تو را به او ندادیم تا جلوی حکم الهی را بگیریم، خدا به مردها اجازه داده «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ». من بیایم جلوی امام جواد را بگیرم، جلوی حکم… مأمون این‌قدر شعور داشته، ولی پیغمبری که این آقایان معرّفی می‌کنند نمی‌دانست! سیّد نعمت الله جزایری مورد تأیید من نیست، تعبیر زشت و وقیحی است، ولی می‌گوید: این پیغمبری که شما قبول دارید را ما به پیغمبری قبول نداریم. پیغمبری که خود او به قرآن عمل نکند از ما توقّع دارد به قرآن عمل کنیم؟!

 

می‌گویند بعد گفت: «فَإِنَّمَا هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي يُرِيبُنِي مَا أَرَابَهَا وَ يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا». می‌گویند دروغگو کم حافظه است! آن‌جا می‌گوید دودمان بنی هشام بن مغیره آمدند از من اجازه گرفتند، روایت بعدی باز هم از همین شخص است. از مسور بن مخرمه است: «إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ خَطَبَ ابْنَةَ أَبِي جَهْلٍ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ)».[۴۱] من می‌ترسم فاطمه از دینش در برود. «وَ اللَّهِ لاَ تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ وَ بِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ أَبَدًا»، دختر پیغمبر خدا و دختر عدوّ خدا در یک جا جمع نمی‌شوند.

 

قضیّه چیست من در این‌جا صحبت زیاد دارم، ولی نمی‌خواهم زیاد وارد شوم. من فقط یک جمله عرض کنم، این مسور بن مخرمه که قضیّه را نقل می‌کند، خود «توفیق ابو علم» از علمای بزرگ اهل سنّت است و از اساتید دانشگاه الأزهر است. کتابی به نام «فاطمة الزّهراء» دارد. می‌گوید: این خواستگاری قبل از ولادت امام حسن بوده است. یعنی تقریباً سال دوم هجرت، علی (سلام الله علیه) رفته از دختر ابوجهل خواستگاری کرده است. ما این را کنار می‌گذاریم، پس این قضیّه برای سال دوم هجرت بوده است.

 

این آقای مسور بن مخرمه، کتاب «الاصابة فی تمییز الصحابة» از معتبرترین کتاب‌های اهل سنّت در شرح حال صحابه است. یعنی خلاصه‌ی آنچه را که در هفت قرن، هشت قرن، درباره‌ی صحابه گفته شده، ابن اثیر در «أسد الغابة» چه آورده، ابن عبد البرّ در «الإستیعاب» چه آورده، همه را ایشان جمع کرده است. یعنی جامع‌تر از «الاصابة» اهل سنّت در شرح حال صحابه ندارند. قول ابن حجر هم فصل الخطاب است، در جلد ششم، شرح حال مسور بن مخرمه است، شرح حال شماره‌ی ۷۹۸۷٫ این آقا چه زمانی به دنیا آمده است؟ «کَانَ مولده بَعدَ الهِجرة بِسَنَةٍ». سال دوم به دنیا آمده، این خواستگاری هم سال دوم بوده است. یا این شخص هنوز در شکم مادر خود بوده یا در آغوش مادر خود یک طفل کوچک بوده است. «سَمِعتُ رَسولَ الله عَلَی المِنبر»، علی یا دختر من را طلاق…

 

باید جواب طوری باشد شخص همان‌جا میخکوب شود، نتواند هیچ کاری انجام بدهد. حالا به ما جواب بدهید این شخصی که هنوز به دنیا نیامده، اگر هم به دنیا آمده هنوز طفل خردسال است، آمده حدیث «بَضعَةٌ مِنّی» را در مورد حضرت امیر… خیلی عجیب است، عقل شما این است؟! شعور شما این است؟! ما به این شعور شما تبریک می‌گوییم! آقای ابن تیمیّه تو نادان هستی، ولی نه تا این اندازه که نادان‌ها به تو بخندند! به قدری حرف‌های خلاف عقل و وجدان دارد، فقط چشم خود را بسته و دهان خود را باز کرده است. ۹۰ درصد صحبت‌های ابن تیمیّه در «منهاج السنّة» به این شکل است. یعنی هیچ حساب و کتابی ندارد.

 

ما شاید نزدیک به صد مورد… روایت را نقل می‌کند، برای این‌که به مخاطب القاء کند روایت صحیح است می‌گوید بخاری آورده است، حال این‌که بخاری اصلاً چنین روایتی را نیاورده است. می‌گوید صحیح مسلم این روایت را آورده، ما هر چه جستجو می‌کنیم اصلاً چنین روایتی در صحیح مسلم نیست. غیر از ابن تیمیّه هیچ کس در این ۱۴ قرن نگفته این روایت در صحیح بخاری بوده است. حتّی تا این اندازه بی‌وجدانی دارد برای این‌که به مخاطب القاء کند حرف‌هایی که من می‌گویم حرف‌های درستی است، روایاتی که نقل می‌کنم روایت محکم و صحیحی است. وقتی کسی به این شکل باشد… وقتی به علّامه حلّی گفتند ایشان در رابطه با «منهاج الکرامة» شما «منهاج السنّة» نوشته، نمی‌خواهید جواب بدهید؟ علّامه حلّی گفت: اگر من می‌دانستم این حرف من را می‌فهمد جواب می‌دادم، می‌دانم او این‌قدر نادان است اصلاً صحبت نمی‌کنم، اصلاً حرف من را نمی‌فهمد، برای چه جواب بدهم؟ جواب را به کسی می‌دهند که حرف را بفهمد.

 

شما از همین جلد اوّل تا آخر جلد نهم مطالعه کنید توهین، ناسزا، دروغ، افترا و تهمت است، شما آیات قرآن را از این کتاب حذف کنید چیزی غیر از این‌ها نمی‌ماند. نسبت به ابن تیمیّه اگر ۲۰ کتاب شیعه علیه او نوشته‌اند ۴۰ کتاب اهل سنّت علیه او نوشته‌اند. یعنی کار به این‌جا رسیده است.

پس این آقا سال دوم هجرت به دنیا آمده، زمانی که پیغمبر از دنیا رفته تازه هشت سال داشته، یک بچّه‌ی هشت ساله… فرض کنیم آخر عمر پیغمبر هم بوده، حال این‌که قضیّه برای اوایل ازدواج حضرت امیر با حضرت زهرا است، او هشت ساله بوده است. حدیث قرطاس را شما زیر سؤال می‌برید، می‌گویید ابن عبّاس ۱۳ ساله بوده، بچّه بوده، نمی‌فهمید. حدیث قرطاس چون ابن عبّاس ۱۳ ساله بوده را زیر سؤال می‌برید، ولی حدیث خطبة بنت ابی جهل، این شخص (راوی) وقتی پیغمبر از دنیا رفته هشت ساله بوده، «وَ نَعلَمُ»، قطعاً، از قطعیّات است که این حدیث…

 

من این‌جا بحث‌های دیگری دارم، کاری با این مسائل ندارم. اضافه بر این‌که اصلاً در مورد این آقا در «سیر أعلام النّبلاء» ذهبی است که تفکّر مسور بن مخرمه تفکّر خوارجی بوده، رهبر خوارج بوده است. از این شخص چه انتظاری است؟ کسی که رهبر خوارج باشد، کسی که پناهگاه فرهنگی و علمی خوارج باشد، بهتر از این که نمی‌شود. آقایان معتقد هستند خوارج منافق بودند، قرآن هم می‌گوید: «إِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُونَ»،[۴۲] «إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ».[۴۳] این شخص هم هر وقت اسم معاویه را می‌شنید صلوات می‌فرستاد، برای پیغمبر صلوات نمی‌فرستاد، ولی اسم معاویه را که می‌شنید بر او درود می‌فرستاد!

 

جالب این است، صحیح مسلم یک عبارتی دارد، نشان می‌دهد این مِسوَر اصلاً عقل نداشت. جلد ۱، تعبیر را ببینید، دارند در مدینه مسجد می‌سازند، خود او هم نقل می‌کند. «أَقْبَلْتُ بِحَجَرٍ أَحْمِلُهُ ثَقِيلٍ»،[۴۴] یک سنگ بزرگی برداشته بودم. آن زمان معمولاً عرب‌ها به جای شلوار یا زیر شلواری لنگ می‌بستند، الآن هم معمولاً لباس بلندی می‌پوشند خیلی موارد اصلاً زیر پوش هم ندارند. می‌گوید لنگ من افتاد و آنچه که نباید هویدا شود هویدا شد! همه تماشا می‌کردند. «فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ ارْجِعْ إِلَى ثَوْبِكَ فَخُذْهُ وَ لَا تَمْشُوا عُرَاةً»، پیامبر فرمود: لخت راه نرو. جلوی پیغمبر، جلوی صحابه لخت راه می‌رود!

 

مشخّص است که شعور او معیوب است، این‌قدر شعور ندارد که حداقل لخت راه نرود. این آقا آمده حدیث «بَضعَةٌ مِنّی» را تفسیر کرده است. جوابی که ما می‌خواهیم بدهیم باید به قدری مطلب برای طرف مقابل داشته باشیم از حجم مطالب نتواند جواب بدهد، دیگر تصوّر نکند که چنین شبهه‌ای بخواهد مطرح کند. جاهای دیگر هم خواست شبهه مطرح کند این‌جا طوری جواب بگیرد که جرأت در جاهای دیگر هم از او گرفته شود، در جاهای دیگر هم این تحدّی از او گرفته شود، بگوید شاید این شبهه‌ای که من مطرح می‌کنم مثل قضیّه‌ی مِسوَر باشد.

 

ما نزدیک ۲۵ جواب برای این داریم، نمی‌خواهم وقت عزیزان را بگیرم. نکته‌ی مهم‌تری که این‌جا در رابطه با صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) مطرح است، این‌ها شبهات زیادی دارند و مطالب مختلفی در این زمینه دارند. من ده سؤال در این‌جا طرح کرده‌ام که مهم‌ترین فضیلت صدّیقه‌ی طاهره در کتب شیعه و سنّی چیست؟ چرا فقط فاطمه‌ی زهرا دارای این فضائل بی‌نظیر است؟ علّت ساختن افسانه‌ی خواستگاری چیست؟ ما تقریباً این سه مورد را گفتیم. آیا تهدید به آتش زدن خانه‌ی حضرت زهرا با سند معتبر در کتب اهل سنّت آمده است؟ یا شیعه‌ها افترا بسته‌اند؟ آیا قضیّه‌ی شهادت حضرت زهرا در کلمات ائمّه و علمای بزرگ شیعه آمده یا نیامده است؟ باید روی این موضوع مفصّل کار شود، قضیّه‌ی افسانه‌ی شهادتی که اهل سنّت داخل کشور ما در خطبه‌های نماز جمعه مطرح می‌کنند احتیاج به جواب دارد. علّت دفن شبانه و مخفیانه‌ی حضرت زهرا چه بود؟ با توجّه‌ به آیه‌ی مودّت وظیفه‌ی مسلمانان نسبت به حضرت زهرا چه بود؟ آیا حضرت زهرا فرزندی به نام محسن داشت؟ دفاع حضرت زهرا از ولایت و امامت علی چگونه بود؟ «وَ هُوَ المُهِم» که امروز باید برای ما الگو باشد، «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ لِي أُسْوَةٌ حَسَنَة»،[۴۵] ما هم امروزی که به تعبیر شهید مطهّری سیل شبهات از هر طرف به سوی مذهب شیعه سرازیر است، باید زهرا را الگو قرار بدهیم.

 

زهرای مرضیّه در دفاع از اهل بیت چه کاری انجام داد؟ تا آخرین نفس و تا آخرین قطره‌ی خون از علی دفاع کرد. لحظه‌ای آرام ننشست؛ چه دفاع اثباتی، چه دفاع سلبی. آخرین روز عمر او است، زنان مهاجرین و انصار به عیادت او آمده‌اند، شما ببینید ابن ابی طیفور در «بلاغات النّساء» خطبه‌ی صدّیقه‌ی طاهره را مطرح می‌کند اصلاً انسان شگفت‌زده می‌شود. جز کسی که از منبع وحی، علم زلال نوشیده از هیچ کسی این‌چنین خطبه‌ی رسایی صادر نمی‌شود. آن هم در بستر بیماری، آخرین لحظات عمر، مجروح، پهلو شکسته، سینه زخم شده، بازو ورم کرده، با آن حال آن‌چنان خطبه می‌خواند که همه مبهوت می‌مانند. علمای اهل سنّت از قرن سوم و چهارم تا علمای عصر حاضر همه این خطبه را آورده‌اند.

 

من یک روز بررسی کردم ۷۰ نفر از علمای اهل سنّت خطبه‌ی صدّیقه‌ی طاهره را مطرح کرده‌اند. خطبه‌ای که در مسجد خواند مربوط به اوّلین روزهای رحلت پیغمبر است، ولی خطبه‌ای که در بستر بیماری می‌خواند ظاهراً مربوط به آخرین روزهای حیات صدّیقه‌ی طاهره است. ببینید آن‌جا چه فرموده است. حداقل می‌شود دو ماه رمضان ‌درباره‌ی خطبه‌ی حضرت زهرا صحبت کرد، الفاظی، معانی حضرت به کار برده که تک تک معانی بار علمی و پیام دارد، باید برای ما در دفاع از ولایت امیر المؤمنین در عصر حاضر الگو باشد.

 

نسبت به اهانت و اتّهام نفاق ابن تیمیّه، یک حرف وقیحی گفته است، می‌گوید: «وَ فِیهَا شُعبةٌ مِنَ النِّفَاق». این‌که درباره‌ی ابوبکر ایستاده… تعبیر وقیحی دارد که قلب انسان به درد می‌آید. آیا دلیلی بر این‌که پیامبر فدک را به عنوان ملک شخصی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داده باشد وجود دارد؟ چرا پس از مطالبه‌ی شدید فدک را به او برنگرداندند؟ این‌ها ۱۰ سؤال از سؤالات اساسی است که ما باید پیرامون آن بحث کنیم، صحبت کنیم، در فضای مجازی، در منبر، در سخنرانی، در مقالات روی این ده محور باید کار کنیم. من روی همین محور هشتم چند نکته عرض کنم.

 

مرحوم طبرسی در «الإحتجاج» می‌گوید: وقتی که به خانه‌ی زهرا هجوم می‌آورند، پشت در ایستاده‌اند، حضرت زهرا را تهدید می‌کنند، می‌گویند بیایید بیعت کنید وگرنه خانه‌‌ی شما را در آتش می‌سوزانیم. این‌ها را با سندهای صحیح طبری در تاریخ خود، جلد ۴، صفحه‌ی ۲۲۰ نقل می‌کند، ابن ابی‌ شیبه در «مصنّف» نقل می‌کند، سمعانی در «الأنساب الأشراف»، جلد ۱، صفحه‌ی ۵۶۸ نقل می‌کند. از شیعه هم که بسیار زیاد نقل کرده‌اند. می‌گوید همان‌جا «فَوَقَفَتْ خَلَفَ الْبَاب‏»،[۴۶] صدّیقه‌ی طاهره پشت در، این‌که آمدید خانه را آتش بزنید، فرزند من را شهید کنید، علی را… نه، این بحث نیست. دغدغه‌ی صدّیقه‌ی طاهره ولایت علی است، امامت علی است، نه مظلومیّت خود او، نه سیلی خوردن، نه پهلو شکستن، نه شهادت حضرت محسن، نه. «لَا عَهْدَ لِي بِقَوْمٍ أَسْوَأَ مَحْضَراً مِنْكُمْ»، من قومی پست‌تر از شما ندیدم. «تَرَكْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ جِنَازَةً بَيْنَ أَيْدِينَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَكُمْ»، حاضر نشدید در کفن و دفن جنازه‌ی پیغمبر حاضر شوید، رفتید در سقیفه درباره‌ی خلیفه صحبت کردید، «مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ أَمِيرٌ»[۴۷] گفتید.

 

«كَأَنَّكُمْ لَمْ تَعْلَمُوا مَا قَالَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ»،[۴۸] فراموش کردید پیغمبر در غدیر خم درباره‌ی علی چه گفته است. «وَ اللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ يَوْمَئِذٍ الْوَلَاءَ»، رسول اکرم در غدیر ولایت علی را قطعی کرد و از همه‌ی شما تعهّد گرفت. «لِيَقْطَعَ مِنْكُمْ بِذَلِكَ مِنْهَا الرَّجَاءَ»، تا طمع شما قطع شود. حتّی فکر این‌که یک روزی بیایید غصب خلافت کنید از ذهن شما بیرون برود. ببینید در آن لحظه برای صدّیقه‌ی طاهره مسئله‌ی اساسی ولایت است. «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»، مرحوم کلینی با سند صحیح در کافی، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۸، از ابن ابی نجران، از امام باقر نقل می‌کند. یا باز در «دلائل الإمامة» طبری که می‌گوید: وقتی حضرت زهرا باخبر شد که این‌ها سراغ ابوبکر رفته‌اند و فدک را هم غصب کرده‌اند، کارگزاران و کارگران صدّیقه‌ی طاهره را از فدک بیرون کرده‌اند، آمد در آن‌جا اقامه‌ی دعوا کرد.

 

بعد رافع بن رُفاعة می‌گوید: من آمدم که حضرت زهرا را یک مقداری نصیحت کنم و برگردم. حضرت فرمود: «إِلَيْكَ عَنِّي»،[۴۹] از من دور شو، برو. بعد فرمود: «فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ بَعْدَ غَدِيرِ خُمٍّ مِنْ حُجَّةٍ وَ لَا عُذْرٍ»، پیغمبر بعد از غدیر خم برای کسی عذر و راه گریزی نگذاشت. یا در خصال مرحوم شیخ صدوق تعبیر این است: «وَ هَلْ تَرَكَ أَبِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً».[۵۰] این‌ها همه نشان می‌دهد بالاترین مسئله‌ای که برای صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) مطرح است بحث ولایت است. (کتاب) «نزهة الحفاظ» از اهل سنّت است، از (نویسنده‌ی آن) به امام ابو موسی محمّد بن عمر اصفهانی تعبیر می‌کنند. حضرت می‌آید و می‌گوید: «أَنَسِيتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ يَوْمَ غَدِيرِ خَمٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ وَ قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلَام لعَلي»،[۵۱] در قضیّه‌ی جنگ تبوک، «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى عَلَيْهِمَا السَّلَام».

 

خطبه‌ی آتشین حضرت در «بلاغات النّساء» ابن ابی طیفور سنّی، متوفّی سال ۲۸۰ هجری است. یعنی معاصر امام هادی و امام عسکری و در عصر غیبت صغری بوده است. از علمای قرن هفتم، هشتم، دهم هم نیست. شما ببینید خطبه‌ی حضرت زهرا را به قدری زیبا مطرح کرده، به قدری عالی مطرح کرده که این عبارت جز از زبان معصوم امکان صدور ندارد. جز کسی که علم او نشأت گرفته‌ی از سرچشمه‌ی وحی است کسی نمی‌تواند چنین تعابیری به کار ببرد. استدلال او به آیات قرآن، استدلال او به سخنان پیغمبر. تا آن‌جایی که می‌گوید: «وَ مَا الَّذي نَقَموا مِن أَبِي الحَسَن»،[۵۲] چرا از علی انتقام گرفتید؟ علی را خانه‌نشین کردید، حقّ علی را غصب کردید. «نَقَموا وَ الله مِنهُ نَكِيرَ سِيفِهِ وَ شِدَّةِ وَطأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقعَتِهِ وَ تَنَمُّرِهِ فِي ذَاتِ الله». بله، علّت این‌که شما از علی فاصله گرفتید شمشیرهای علی در جنگ‌های بدر و احد و حنین بود که بستگان و سران مشرکین را به خاک مذلّت انداخت، استقامت او در راه خدای عالم بود، وابستگی او در رابطه با پیاده شدن معارف دینی و حمایت از رسول الله بود.

 

بله، از علی انتقام گرفتید، انتقام شما به خاطر این‌ بود که علی ۲۳ سال از پیغمبر دفاع کرد، شما در خانه‌های خود نشستید. شما ببینید در شعب ابی‌طالب یکی از علمای بزرگ اهل سنّت، الآن به خاطر ندارم تصوّر می‌کنم ایشان صاحب کتاب «أبو هریرة شیخ المَضیرة» است. می‌گوید: در آن سه سال خلفا، عمر که هنوز در شعب ابی‌‌‌طالب مسلمان نشده بود، عثمان و ابوبکر در کنار زن و فرزند خود لذّت می‌بردند، ولی علیّ بن ابی‌‌طالب و پدر بزرگوار او و خدیجه‌ی کبری کلّ بار زحمت مصیبت شعب ابی‌طالب را در آن سه سال به تن خریدند. ابوطالب اوّل شب جای پیغمبر را در یک گوشه‌ای پهن می‌کند، پاسی از شب می‌گذرد، پیغمبر را بیدار می‌کند وسط می‌‌آورد علی را جای او می‌نشاند که اگر مشرکین اوّل شب جای پیغمبر را نشان گرفتند، اگر خواستند حمله کنند، به جای پیغمبر علی کشته شود. وقتی که این ابوطالب کافر می‌شود ابو قُحافه مؤمن و موحّد می‌شود!

 

امیر المؤمنین هفت سال یا هشت سال بیشتر ندارد، مشرکین از ترس ابوطالب جرأت نمی‌کردند به پیغمبر جسارت کنند. به بچّه‌های کوچک، هفت یا هشت ساله می‌گفتند پیغمبر دارد می‌آید و می‌رود به سمت او سنگ پرتاب کنید، کلوخ پرتاب کنید. امیر المؤمنین شش یا هفت ساله است، گردن بچّه‌های مشرکین را می‌گرفت، می‌پیچاند و زیر پای خود می‌گذاشت، گوش‌های آن‌ها را می‌گرفت و آن‌ها را بلند می‌کرد به زمین می‌کوبید. لذا بچّه‌های مشرکین سایه‌ی علی را در هر جایی می‌دیدند پا به فرار می‌گذاشتند. علی این است.

ولی شما ببینید در این جنگ‌ها ما بارها تحدّی کردیم، در شبکه‌ی «المستقلّة» و غیره گفتیم: شما برای ما بیاورید آقای ابوبکر، آقای عمر، آقای عثمان یک نفر از مشرکین را کشته باشند، مشرکین را نکشته باشند به یک مشرک بگویند پیغمبر را اذیّت نکن، با زبان گفته باشند، یا اصلاً یک مگسی روی شانه‌ی پیغمبر نشسته باشد ابوبکر بیاید آن مگس را کنار بزند پیغمبر اذیّت نشود، شما چنین چیزی دارید؟ تمام قدرت خود را در عربستان، مصر، روی هم ریختند نتوانستند یک روایت پیدا کنند ابوبکر، عمر، عثمان یک نفر را در این ۲۳ سال از مشرکین کشته باشند، از یهود کشته باشند، با آن‌ها درگیری داشته باشند. ولی شما ببینید امیر المؤمنین در جنگ بدر، ۷۰ نفر از مشرکین کشته می‌شوند ۳۵ نفر را به تنهایی کشته، ۳۵ نفر را هم با مشارکت دیگر صحابه کشته است. با این وضع امیر المؤمنین باید کنار برود.

 

ابن ابی الحدید معتزلی یک تعبیری دارد، الآن به خاطر ندارم، در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید است، خیلی جانسوز است. می‌گوید: امیر المؤمنین (سلام الله علیه) فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ»،[۵۳] خدایا قریش در حقّ من جفا کردند، ظلم کردند، انتقام من را از قریش بگیر. «فَإِنَّهُم أَضمَرُوا لِرَسُولِكَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ ضُروباً مِنَ الشَّر»، این‌ها می‌خواستند پیغمبر را نابود کنند. «وَ حُلتُ بَينَهُم وَ بَينَهَا»، خدایا بین توطئه‌ی قریش و قتل پیغمبر فاصله انداختی. بعد می‌گوید: «فَكَانَت الوَجبَةُ بِي وَ الدَّائِرَةُ عَلي»، انتقام پیغمبر را بعد از پیغمبر از منِ علی گرفتند. زهرای من را آن‌طور، خود من را این‌چنین. بعد امیر المؤمنین دست خود را بلند می‌کند: «اللَّهُمَّ احفَظ حَسَناً وَ حُسَيناً»، حسن و حسین من را از شرّ این‌ها حفظ کن.

 

ببینید این تعابیر تعابیرِ عجیبی است، صدّیقه‌ی طاهره می‌گوید: «وَ مَا الَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي الْحَسَنِ نَقَمُوا مِنْهُ وَ اللَّهِ نَكِيرَ سَيْفِهِ»،[۵۴] آن ضربات شمشیر علیّ بن ابی‌طالب بر فرق مشرکین و کفّاری که از بستگان شما بودند. ابوجهل دایی خلیفه‌ی دوم است، ابولهب درست است عموی پیغمبر است از آن طرف با آن‌ها نسبت دارد. یعنی شما ببینید یکی از علمای پاکستانی کتابی نوشته، آمده تمام کفّار قریش که در بدر کشته شدند نسبتی که با ابوبکر، عمر و عثمان داشتند درآورده است. قطعاً این‌ها با این وضع حاضر نمی‌شوند زیر بار خلافت و امامت علی بیایند. لذا «نَقَمُوا مِنْهُ وَ اللَّهِ نَكِيرَ سَيْفِهِ»، این‌ها انتقام شمشیر امیر المؤمنین را گرفتند.

 

شما باز هم ببینید «أعلام النّساء»، عمر رضا کحاله از علمای پرآوازه‌ی اهل سنّت است. کتابی به نام أعلام النّساء دارد، در جلد ۴، می‌بینید: «خَرجَ عَلِیُّ بنُ أَبِی طَالِب یَحمِلُ فَاطِمَة بنتِ رسول الله عَلَی دَابَّةٍ لَیلاً فِی مَجَالِسِ الأَنصَار تَسأَلَهُمُ النُّصرَة». زهرا پهلو شکسته، سینه زخمی است، توان راه رفتن هم ندارد. امیر المؤمنین شب‌ها او را سوار بر مرکبی می‌کند، اسبی یا الاغی، زهرای مرضیّه در خانه‌ی انصار می‌آید، در می‌زند، «تَسأَلَهُمُ النُّصرَة»، بیایید علی را یاری کنید، از علی دست برندارید. از امام حقّ خود دست برندارید. ببینید حمایت فاطمه از ولایت این است.

 

این‌ها باید برای ما الگو باشد، ما باید برای این‌ها بگوییم «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ـ لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».[۵۵] ما باید با تمام توان، تا آخرین نفس، تا آخرین قطره‌ی خون خود به تأسّی از صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) از امیر المؤمنین دفاع کنیم، از ولایت علی دفاع کنیم. جلوی مخالفین و وهّابیّت که هر روز یک شبهه مطرح می‌کنند به شدّت با دلیل محکم بایستیم. لذا صدّیقه‌ی طاهره تمام زندگی خود را برای ولایت می‌داد، هستی خود را برای ولای علی داد. صدّیقه‌ی طاهره بنا به نقل شیعه ۱۸ سال بیشتر عمر نداشت، دختر ۱۸ ساله تقریباً اوایل جوانی او است، تازه از نوجوانی به جوانی می‌رسد.

 

شما ببینید ابن قتیبه دینوری در «الإمامة و السّیاسة»، در بعضی چاپ‌ها صفحه‌ی ۱۱، در بعضی چاپ‌ها صفحه‌ی ۳۱ نقل می‌کند وقتی امیر المؤمنین را به مسجد آوردند… این را خوب دقّت کنید که قضیّه چه بوده، تمام همّ و غمّ آن‌ها این بود که علی را بکشند و وجود علی را از صحنه پاک کنند. چون وجود علی در صحنه با اساس خلافت آن‌ها در تضاد بود. علی که نمی‌تواند ساکت باشد، علی ۲۳ سال با پیغمبر بود، در تمام جنگ‌ها غیر از جنگ تبوک با پیغمبر بود، در حذرات با پیغمبر بود، تمام روایات را شنیده است. علی کسی نیست که ساکت بماند. علی را کشان کشان به مسجد می‌آورند، این‌که امیر المؤمنین چرا دفاع نکرد در جای خود جواب‌های مفصّلی دارد. پیغمبر فرمود: «یا علی إن وجدت ناصراً فجاهدهم» «يَا عَلِيُّ‏… فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ»،[۵۶] اگر یاری پیدا کردی با این‌ها جهاد کن، وگرنه در خانه بنشین. «وَ َألصِق نَفسَک عَلَی الأَرض»، روی پلاس خانه‌ی خود بنشین و با آن‌ها درگیر نشو.

 

همان‌طور که پیغمبر ۱۰ یا ۱۱ سال در مکّه… چون کمکی نداشت، در برابر کفّار قریش قیام نکرد. ولی به مدینه آمد صاحب قدرت شد، صاحب کمک شد، در همان اوّلین حمله‌ای که به جنگ بدر آمدند حضرت لشگرکشی کرد، صف‌آرایی کرد، در برابر آن‌ها ایستاد. تا آخرین لحظه هم حتّی برای پادشاه روم که در سر تفکّر حمله به حکومت اسلامی را داشت تا مرز روم حضرت لشگر کشی کرد. قضیّه‌ی جنگ موته، قضیّه‌ی جنگ تبوک و غیره، آخرین لحظه هم فرمود: جیش اسامه را تجهیز کنید، «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ».[۵۷] بروند فکر تجاوز به دولت اسلامی را از دولت روم بگیرند. ولی در مکّه چنین کاری انجام نداد، جلوی چشم خود می‌بیند که عمّار را دارند شکنجه می‌دهند، سمیّه را با آن وضع فجیع به شهادت می‌رسانند، بلال را به همین شکل، ولی صبر کرد چون کمک نداشت. امیر المؤمنین هم فرمود: اگر عموی من حمزه و جعفر با من بودند در برابر این‌ها قیام می‌کردم، ولی چه کنم گرفتار یک سری عموهای سست عقیده شدم مثل عقیل و غیره، نمی‌توانم در برابر آن‌ها…

 

امیر المؤمنین را به مسجد می‌آورند، عمر می‌گوید: «یَا عَلی بایِع أبا بکر»، بیعت کن؛ با حالت تشر و آمرانه. امیر المؤمنین در همان‌جا سریع بیعت نکرد، گفت: «إِن لَم أُبَایِع …»، عمر اگر بیعت نکنم چه می‌شود؟ شما جواب خلیفه‌ی دوم را ببینید، اهل سنّت نقل کرده‌اند نه شیعه، می‌گوید: «وَ اللّه الَّذِی لَا إِلَهُ إِلَّا هُو نَقطَع عُنُقَک»، قسم به خدای گردن تو را می‌زنیم. این جمله وقتی به گوش صدّیقه‌ی طاهره می‌رسد بدن او به لرزه می‌افتد، را باز می‌کند، دست به نفرین برمی‌دارد. سلمان می‌گوید من دیدم ستون مسجد حرکت کرد، به پای صدّیقه‌ی طاهره افتادم، گفتم: زهرا تو دختر رحمة للعالمین هستی، اگر نفرین کنی یک جنبنده روی زمین باقی نمی‌ماند. زهرا فرمود: سلمان دیدی با علی چه می‌کنند؟ دیدی چه نیّت شیطانی نسبت به علیّ بن ابی‌طالب دارند؟ سلمان گفت: یا زهرا، علی من را فرستاده از تو تقاضا کنم نفرین نکنی. گفت: اگر تو را علی فرستاده من تسلیم علی هستم، تسلیم امام زمان و رهبر خود هستم. دست خود را پایین آورد.

 

جالب این است مسعودی در «مروج الذّهب» می‌نویسد: هر کاری انجام دادند ـ دست علی بسته بود ـ هفت هشت نفری انگشت‌های علی را باز کنند به دست ابوبکر بدهند بیعت کند نتوانستند. ابوبکر آمد دست خود را کشید، «فَمَسَحَ أبو بکر یَدَهُ عَلَی یَدِ عَلَیٍّ وَ هِیَ مَذمومَة». ابا بکر گفت: پیامبران که تکبّر ندارند علی بیعت نمی‌کند من دست خود را به عنوان بیعت روی دست علی می‌کشم. حتّی این‌ها نتوانستند دست بسته‌ی علی را باز کنند. صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) دست علی را می‌گیرد، از دست آن‌ها جدا می‌کند و به خانه می‌آورد؛ با خیال آسوده. یعنی علی را از شهادت نجات می‌دهد، بحث ولایت نیست، بحث قتل و شهادت است.

 

وقتی علی می‌نشیند زهرا در برابر علی است، می‌گوید: «یَا أَبَا الحَسَن نَفسِی لِنَفسِکَ الوِقَاء». کتاب «نهج الحیاة»، صفحه‌ی ۱۴۷، «الکوکب الدرّی»، جلد ۱، صفحه‌ی ۲۹۶٫ «یَا عَلِی نَفسِی لِنَفسِکَ الوِقَاء»، علی جان، منِ زهرا پیش مرگ تو هستم، منِ زهرا سپر بلای تو هستم. «روحِی لِروحِکَ الفِدَاء»، جان من فدای جان تو است. «إِن کُنتَ فِی خَیرٍ کُنتُ مَعَک وَ إِن کُنتَ فِی شَرٍّ کُنتُ مَعَک»، علی جان، منِ زهرا در تمام خوشی‌ها با تو هستم، در تمام ناخوشی‌ها هم با تو هستم، از تو دست برنمی‌دارم. این باید برای ما الگو باشد.

 

همسری چون من به راه شوهر خود جان نداد کودکی چون محسنم قربانی بابا نشد

ای قلم بنویس، ای تاریخ در خود ثبت کن               یک نفر در موج دشمن حامی زهرا نشد

زهرای مرضیّه این بود. تا آخرین لحظه هم… لذا امیر المؤمنین در هنگام دفن زهرا یک تعبیری دارد خیلی تعبیر جانسوزی است. ما اگر در منبر همین را خوب تشریح کنیم… می‌گوید: «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي».[۵۸] کسی از علیّ بن ابی‌طالب گریه نشنیده، در جنگ‌ها فاتح بزرگ علی است، مردم از علی شهامت، شجاعت، زدن، نابود کردن به خاطر دارند نه اظهار عجز و گریه کردن. ولی در کنار قبر زهرا می‌گوید: «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي»، یا رسول الله دیگر صبر علی تمام شده است، کاسه‌ی صبر علی لبریز شده است. «وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّد»،[۵۹] شب‌های علی سحر ندارد. «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ»، تا آخر عمر قصّه‌ی مصیبت زهرا را فراموش نمی‌کنم.

 

ابن عبّاس می‌گوید: در جنگ صفّین من حنا درست کرده بودم، گفتم علی جان صورت شما، محاسن شما سفید شده، حنا بگذارید. گفت: یا ابن عبّاس، مگر نمی‌دانی ما هنوز عزادار فاطمه هستیم؟ پس از گذشتن ۲۸ سال. می‌گوید «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ» یعنی این. می‌فرماید: ابن عبّاس، مگر خبر نداری ما هنوز عزادار زهرا هستیم؟ اگر علی هزار سال هم عمر می‌کرد مصائب زهرا را فراموش نمی‌کرد. به حق گفت «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّد». دیگر بعد از زهرا کسی را ندارد با او درد دل کند، به بیابان می‌آید، سر به لب چاه می‌گذارد با چاه درد دل می‌کند.

 

 

[۱]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۲، ص ۵٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیه ۴۴٫

[۳]– سوره‌ی نحل، آیه ۱۲۵٫

[۴]– صحیح البخاری، باب الا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء، ج ۶، ص ۱۴۹٫

[۵]– تاریخ دمش لابن عساکر، باب نعیم بن حماد بن معاویة بن حارث بن همام بن، ج ۶۲، ص ۱۵۶٫

[۶]– سیر أعلام النبلاء ط حدیث، باب اللبیدی، خاموش، ج ۱۳، ص ۲۵۲٫

[۷]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏۱، ص ۳۷۸٫

[۸]– صحیح مسلم، باب الامر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن، ج ۳، ص ۱۴۷۸٫

[۹]– مسند احمد مخرجا، باب حدیث معاویة بن ابی سفیان، ج ۲۸، ص ۸۸٫

[۱۰]– تاریخ دمش لابن عساکر، باب نعیم بن حماد بن معاویة بن حارث بن همام بن، ج ۶۲، ص ۱۵۶٫

[۱۱]– فتح الباری لابن حجر، باب قوله باب النّساء، ج ۱۲، ص ۳۹۲٫

[۱۲]– الأمالي (للطوسي)، النص، ص ۶۰٫

[۱۳]– دلائل الصدق لنهج الحق، ج‏ ۵، ص ۳۹۱٫

[۱۴]– عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، ج‏ ۱۱، ص ۳۷۳٫

[۱۵]– همان، ص ۱۰۳۰٫

[۱۶]– همان، ص ۷٫

[۱۷]– الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، النص، ص ۲۸۶٫

[۱۸]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۴۳، ص ۷۹٫

[۱۹]– صحیح البخاری، باب مناقب قرابة رسول الله صلی الله علیه، ج ۵، ص ۲۱٫

[۲۰]– صحیح مسلم، باب فضایل فاطمة بنت النّبی علیها الصلاة، ج ۴، ص ۱۹۰۳٫

[۲۱]– روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج‏ ۲، ص ۱۴۹٫

[۲۲]– همان، ص ۱۵۰٫

[۲۳]– صحیح البخاری، باب مناقب قرابة رسول الله صلی الله علیه، ج ۵، ص ۲۱٫

[۲۴]– إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏ ۳، ص ۳۹۰٫

[۲۵]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏ ۱۵، ص ۱۹۳٫

[۲۶]– سوره‌ی احزاب، آیه ۵۷٫

[۲۷]– سوره‌ی ممتحنه، آیه ۱۳٫

[۲۸]– إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ‏۳، ص ۳۹۰٫

[۲۹]– صحیح البخاری، باب غزوة الخیبر، ج ۵، ص ۱۳۸٫

[۳۰]– سوره‌ی احزاب، آیه ۵۷٫

[۳۱]– سوره‌ی ممتحنه، آیه ۱۳٫

[۳۲]– بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط – القديمة)، النص، ص ۲۵۳٫

[۳۳]– سوره‌ی مسد، آیه ۱٫

[۳۴]– إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ‏۳، ص ۳۵۹٫

[۳۵]– منهاج السنّة النبویّة، کلام الرافضی علی منع فاطمه من إرث فدک، ج ۴، ص ۲۵۱٫

[۳۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۲۱٫

[۳۷]– منهاج السنّة النبویّة، کلام الرافضی علی منع فاطمه من إرث فدک، ج ۴، ص ۲۵۰٫

[۳۸]– همان، ص ۲۵۱٫

[۳۹]– صحیح البخاری، باب ذب الرجل عن ابنته فی الغیرة و الإنصاف، ج ۷، ص ۳۷٫

[۴۰]– سوره‌ی نساء، آیه ۳٫

[۴۱]– صحیح البخاری، باب من ذکر من درع النبی صلّی الله علیه و سلّم، ج ۴، ص ۸۳٫

[۴۲]– سوره‌ی توبه، آیه ۶۷٫

[۴۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۵٫

[۴۴]– صحیح المسلم، باب الاعتناء بحفظ العورة، ج ۱، ص ۲۶۸٫

[۴۵]– الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، ص ۲۸۶٫

[۴۶]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج ‏۱، ص ۸۰٫

[۴۷] – همان، ج ۲، ص ۳۸۳٫

[۴۸]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج ‏۱، ص ۸۰٫

[۴۹]– دلائل الإمامة (ط – الحديثة)، ص ۱۲۲٫

[۵۰]– الخصال، ج ‏۱، ص ۱۷۳٫

[۵۱]– نزهة الحفاظ، کتاب النساء، ج ۱، ص ۱۰۲٫

[۵۲]– بلاغات النّساء، کلام فاطمة بنت رسول الله صلّی الله علیه و سلّم، ج ۱، ص ۲۳٫

[۵۳]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏۲۰، ص ۲۹۸٫

[۵۴]– بلاغات النّساء، کلام فاطمة بنت رسول الله صلّی الله علیه و سلّم، ج ۱، ص ۲۳، بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۴۳، ص ۱۶۰٫

[۵۵]– الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، ص ۲۸۶٫

[۵۶]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۱، ص ۷۴٫

[۵۷]– إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ‏۳، ص ۳۷۲٫

[۵۸]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص ۳۱۹٫

[۵۹]– همان، ص ۳۲۰٫

 















 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید