کد خبر:12542
پ

سومین جلسه دوره تخصصی امامت و ولایت

جلسه سوم  این دوره تخصصی که مدرک رسمی آن از سوی مرکز مدیریت حوزه علمیه استان تهران صادر می گردد ، در غالب ۲ کلاس در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۹۷ در ساختمان بهشت حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) برگزار شد.

 


کلاس اول:


کلاس دوم:


متن کلاس اول:

 

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ وَ بِهِ نَسْتَعِینَ وَ هُوَ خَیْرُ نِاصِرٍ وَ مُعینٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلَی رَسولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لا سِیَّمَا عَلَی مَوْلانَا بَقِیَّةِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمْ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أعْداءِ اللهِ إلَی یَوْمِ لِقَاءِ اللهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدَانَا لِهَذا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أنْ هَدَانَا اللهِ».

 

ما در جلسه‌ی گذشته توفیق داشتیم در خدمت عزیزان نسبت به آیه‌ی ولایت مطالبی را عرض کردیم و بعضی از شبهات را… که البتّه ما از مطالبی که داشتیم شاید فقط پنج درصد را بیان کردیم. ۹۵ درصد هم در فرصت‌های آینده، در دوره‌های مفصّل یا إن‌شاءالله قرار شد که عزیزان بعد از این دوره یک خودآزمایی داشته باشند، بعد از خودآزمایی هم برای اساتید بزرگواری که شرکت کردند هدایایی بر مبنای نمراتی که می‌آورند تقدیم خواهد شد. آقایان قول دادند ولی نمی‌دانم تا چه حد به قول خود عمل می‌کنند.

 

یک کسی به آیت الله العظمی خویی گفته بود: آقا شما چند بار به ما قول دادید، وعده دادید عمل نکردید. آقای خویی فرموده بودند ما را از نیکان می‌دانید یا نه؟ گفت: بله. گفت: هزار وعده‌ی نیکان یکی وفا نشود!

 

عزیزان و طلبه‌های همین مدرسه که منسوب به آقا امام محمّد باقر (سلام الله علیها)، خدمت آقای رنجبران هم گفته‌ام که طلبه‌های خوش استعدادی دارد. حالا ما برای همان‌ها هم یک برنامه‌ای خواهیم داشت، یک امتحان کوچکی می‌گیریم و در ادامه خدمت آن کسانی که واقعاً آمادگی دارند خواهیم بود.

 

خواهشی که من از عزیزان دارم این است که اگر امروز کسی بخواهد برای اهل بیت کار کند، اوّلین شرط آن تسلّط به این نرم افزارهای علوم اسلامی، کامپیوتر و حضور در فضای مجازی و این مسائل است. یعنی به طور خیلی خلاصه بدون این‌ها نمی‌شود کار کرد. چون الآن مخالفین ما از این امکانات و از این ظرفیت‌ها دارند حداکثر استفاده را می‌کنند. ما بخواهیم همان روش قدیمی و همان برنامه‌های هفتصد، هشتصد سال قبل پیش را ادامه بدهیم تناسبی بین دفاع ما و هجمه‌ی مخالفین قطعاً نیست.

 

و لذا من از جناب آقای رنجبران هم تقاضا دارم -روز گذشته هم در شورای عالی مدیریّت تهران خدمت عزیزان هم بودیم، بنا شد که یک برنامه‌ی مفصّلی را در خدمت اساتید باشیم- یک برنامه‌ریزی برای تسلّط عزیزان به نرم افزارهای علوم اسلامی بکنند. استاد از ما، تهیّه‌ی امکانات با آقایان، تنظیم کلاس هم با مدیران. فلذا این قضایا خیلی ضروری است. یعنی دوستان ما دیگر باید یک نیمه تخصّص داشته باشند. چون بسیاری از مسائل است…

 

آقای نوّاب هر زمان که به من می‌رسید می‌گفت: «السّلام علی من اوّل أدخل کامپیوتر بقم» آن زمانی که در قم اصلاً نمی‌دانستند کامپیوتر چیست، جزو اوّلین نفرهایی بودیم که با کامپیوتر سر و کار داشتیم و پیشرفته‌ترین نرم افزارهای علوم اسلامی را ما داریم. یعنی همین مکتبة الاهل البیت که من این‌جا دارم حدود ۲۵۰ هزار جلد کتاب دارد. ولی با همه‌ی این، در بسیاری موارد که ما دنبال یک روایتی می‌گردیم در نرم افزارها پیدا نمی‌کنیم و به سراغ فضای مجازی و اینترنت می‌رویم. چون اینترنت یک منبع بسیار بزرگ است. اگر ما این‌جا بالای ۲۵۰ هزار کتاب داریم، آقایان در فضای سایبری، در فضای مجازی بالای ۲۵۰ میلیون کتاب گذاشته‌اند که خیلی راحت می‌توان کار کرد.

 

در رابطه با این آیه‌ی ابلاغ و این آیه‌ی اکمال هم یک توضیح مختصری می‌دهم و جلسه‌ی بعد اگر بتوانم به احادیث امامت برسیم. من خدمت آقایان قول داده‌ام که کتاب «منهج الإجابة عن الشّبهات» روش پاسخگویی به شبهات که دارد کتاب درسی می‌شود، چون آقای اعرافی هم به المصطفی و هم به حوزه‌ی علمیّه دستور اکید دادند و من به جناب آقای رنجبران گفته‌ام که من حاضر هستم فایل آن را هم قبل از این‌که آن‌ها چاپ کنند، در اختیار دوستان قرار دهم که آقایان از آن استفاده کنند. در آن‌جا ما کلیه‌ی آنچه که یک محقّق، یک پاسخگوی به شبهه، یک کسی که دنبال مناظره است باید بداند، آورده‌ایم. یعنی محصول بیست تا سی سال تجربه‌ی ما که بیش از دویست جلسه مناظره و غیره است، هر چیزی که ما یاد گرفتیم و کتاب‌هایی که بوده است و تمام بحث‌ها، همه‌ی این تجربیّات را به صورت علمی در آورده‌ایم و مستدل و مستند است.

 

در رابطه با آیه‌ی ابلاغ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»[۱] پرونده‌ی علمی که ما الآن برای این داریم، حدود هشتصد یا نهصد صفحه‌ی A4 است که اگر ما بخواهیم تمام مباحث آیه‌ی ابلاغ را بگوییم حداقل پنجاه جلسه‌ی یک ساعت و نیم تا دو ساعت لازم دارد. إن‌شاءالله این دانشنامه‌ی امامت را به یک جایی برسانیم خدمت عزیزان عرض خواهد شد.

ولی ما آنچه که ضرورت دارد در رابطه با آیه‌ی ابلاغ بدانیم… عمدتاً هم بحث های ما با رویکرد بحث با اهل سنّت و وهّابیّت است، در این power point سراغ منابع شیعی نرفته‌ایم، ولی در پرونده‌ی علمی که ما داریم، در آیه‌ی ابلاغ ما نزدیک ۳۱ روایت از منابع شیعه، از ائمّه (علیهم السّلام) داریم که این آیه در حقّ امیر المؤمنین نازل شده است. حدود ۳۴ یا ۳۵ روایت هم در منابع اهل سنّت داریم. در مجموع هم حدود نزدیک به ۳۰ شبهه هم وهّابی‌ها و اهل سنّت روی آیه‌ی ابلاغ دارند که ما همه را جواب داده‌ایم. ولی آنچه که برای ما مهم است این است که آیا این آیه در حقّ امیر المؤمنین نازل شده است یا خیر؟ این خیلی برای ما مهم است.

 

در تفسیر ابن ابی حاتم، جلد ۴، صفحه‌ی ۱۱۷۲، سند روایت صد درصد صحیح است و از منابع اهل سنّت است. از ابی سعید خدری: «نزلت هذه الآية يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ في علىّ بن أبي‌طالب» و همچنین ابن تیمیّه در جلد ۷، صفحه‌ی ۱۷۸ به صراحت می‌گوید تفسیر ابن ابی حاتم «وَتَفَاسِيرُهُمْ مُتَضَمِّنَةٌ لِلْمَنْقُولَاتِ الَّتِي يُعْتَمَدُ عَلَيْهَا فِي التَّفْسِيرِ».[۲] ‌دیگر وقتی خود ابن تیمیّه حرّانی چنین تعبیری دارد مسئله تمام است. به اضافه خود ابن ابی حاتم در مقدمه‌ی کتاب خود، صفحه‌ی ۱۴ می‌گوید: «فتحريّت إخراج ذلك بأصح الأخبار إسناداً» من تمام تلاش خود را به کار بردم که این کتاب خود را از صحیح‌ترین سندها انتخاب کنم. تفسیر ابن ابی حاتم تفسیر قرآن به سنّت است. نظرات شخصی ندارد. مثل تفسیر طبری، مثل تفسیر ابن کثیر. یعنی نظر شخصی خود را در این‌جا اعمال نمی‌کند.

 

در تفسیر آلوسی، جلد ۶، صفحه‌ی ۱۹۳ از ابن مسعود می‌گوید: «كنّا نقرأ على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ أنّ علياً وليّ المؤمنين وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؛ ایشان این را می‌آورد، یکی ‌یکی ادلّه‌ی شیعه و بحث غدیر را نقل می‌کند، حدیث منزلت را رد می‌کند، ولی این روایت را می‌آورد مناقشه‌ای سنداً و دلالتاً ندارد. این قاعده‌ی کلامی است که اگر کسی مطلبی از مخالف بر خلاف عقیده‌ی خود نقل کرد و نقد نکرد، متلقّات به قبول است. این یک قاعده‌ی کلی است. دوستان دقّت کنند: مطلبی از مخالف به ضرر معتقدات خود در مقام احتجاج نقل کرد و رد نکرد، او را نقد نکرد، این متلقّات به قبول است.

 

مثلاً شما ببینید تفتازانی عبارتی را می‌آورد، می‌گوید: «و أجمع أهل التّفسیر أنّ آیة إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ نزلت فی علیٍّ» (منبع یافت نشد). می‌گوید «أجمع أهل التّفسیر». عضد الدّین ایجی هم همین را دارد. سیّد جرجانی هم همین را دارد. ولی این «أجمع أهل التّفسیر» حرف خود او نیست، از خواجه نصیر الدّین طوسی نقل می‌کند. در ۱۴، ۱۵ سال قبل در شبکه المستقلّة مناظراتی بین وهّابی‌ها و علمای شیعه آقای تیجانی و دکتر عبد الزّهرا بود، وقتی این مسئله را نقل کردند، یکی از اشکالاتی که همین عثمان الخمیس آن‌جا گرفتند، گفتند این نقل قول از شیعه است و این دوستان ما هم آن‌جا کم آوردند. (جوابی برای ایشان نداشتند) البتّه ما همان زمانی که این‌ها مناظره می‌کردند، در قم یک لجنه‌ی قوی تشکیل داده بودیم، اشکالاتی که هر جلسه بود بررسی می‌شد، جواب‌ها آماده می‌شد و برای جلسه‌ی دوم در اختیار آن‌ها قرار می‌گرفت. همان‌جا ما به آقایان گفتیم: درست است که تفتازانی از خواجه نصیر الدّین طوسی نقل می‌کند ولی نقل می‌کند دیگر نقد نمی‌کند، رد نمی‌کند، نمی‌گوید إجماع خلاف است، إجماع دروغ است. غدیر را رد می‌کند، حدیث منزلت را رد می‌کند، حدیث وصیّت را رد می‌کند ولی «أجمع أهل التّفسیر أنّ آیة إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ نزلت فی علیٍّ» را رد نمی‌کند. وقتی رد نمی‌کند به چه معنا است؟ متلقّات به قبول است. اگر چنانچه إجماعی نبود، تفتازانی باید با تمام شجاعت شمشیر از رو می‌بست که این إجماعی که خواجه نصیر الدّین طوسی، صاحب تجرید… (که یکی از بهترین کتاب‌های کلامی ما است که علامه شرح تجرید بر روی آن نوشته است و زمان ما شرح تجرید یکی از دروسی بود که خواندن آن ضرورت داشت) در این‌جا ببینید نقل می‌کند: «إنّ علیّاً ولیٌ للمؤمنین»، «خبر الغدیر»، «عمدة أدّلتهم، زاد و…» شروع به رد کردن کرده است، ولی به هیچ وجه این را رد نمی‌کند. و همچنین «الدرّ المنثور سیوطی» همین تعبیر را نقل می‌کند. «و أخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنّا نقرأ على عهد رسول الله…أنّ علياً مولى المؤمنين»[۳] و هیچ اشکالی هم نمی‌گیرد. حال آن که آقای سیوطی در «الدّر المنثور» ملتزم است که اگر یک روایتی را که در شأن نزول نقل می‌کند، اگر ضعیف باشد بلافاصله می‌گوید: «بسندٍ ضعیف».

 

شما ببینید من این «الجامع الکبیر» که یکی از قوی‌ترین نرم افزارهای اهل سنّت است که در سرعت و دقّت شاید حرف اوّل را می‌زند.

«و أخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنّا نقرأ على عهد رسول الله صلّى الله عليه و سلّم يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ أنّ علياً مولى المؤمنين وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏» به هیچ وجه «بسندٍ ضعیف» ندارد، یعنی این مشخّص است که از دیدگاه آقای سیوطی اشکال سندی نداشته است با این‌که روایت مرسل است، ابن مردویه متوفّی ۴۱۰ است، ابن مسعود متوفّی ۶۷ یا ۶۸ است. ببینید تفاوت خیلی زیاد است، ولی از آن‌جایی که مسئله را به عنوان یک امر مسلّم گرفته است، واژه‌ی «بسندٍ ضعیف» را هم نیاورده است.

 

همین‌طور شوکانی زیدی وهّابی در کتاب فتح القدیر خود همین «وَ أَخْرَجَ ابْنُ مَرْدَوَيْهِ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: كُنَّا نَقْرَأُ»[۴] نمی‌گوید «کنت»، کلمه‌ی «کان» هم دالّ بر استمرار است. «عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ» ما صحابه همگی این آیه را این‌طور می‌خواندیم. حالا بحث این‌که واقعاً تحریف است یا تحریف نیست به ما مربوط نیست (مال خوب و بد بیخ ریش صاحبش). آن‌ها بیایند جواب بدهند، ما کاری نداریم.

 

از ما بپرسند ما می‌گوییم نبیّ مکرّم طبق آیه‌ی ۴۴ سوره‌ی نحل می‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» رسول اکرم بعد از نزول آیات مطالبی را بیان می‌کرد. صحابه هم بر مبنای تبیین پیغمبر آیات را می‌خواندند. اگر کسی بخواهد اشکال بگیرد این در حقیقت مولی المؤمنین یا ولیّ المؤمنین در کنار آیه تبیین النّبی است. حالا چرا این را در قرآن‌هایی که چاپ می‌شوند نیاوردند این هم جواب آن است. در رابطه با این آیه به همین اندازه برای شما کفایت می‌کنیم.

 

سراغ آیه‌ی «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم‏»[۵] برویم. اجازه دهید من یک مقداری برای شما در حدّی که ملاحظه بفرمایید بگویم. مثلاً روایت از امام باقر (سلام الله علیه) است. روایت شش سند دارد که هر شش سند هم صحیح است. «أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ فَرَضَ وَلَايَةَ أُولِي الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ…فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ علیه السّلام يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ»[۶] بعد از این هم دارد «فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» یعنی یک روایت امام باقر (علیه السّلام) به سه آیه -که ما این سه آیه را انتخاب کردیم- بدون حساب نبود. آیه‌ی ولایت، آیه‌ی ابلاغ، آیه‌ی اکمال. ما از ائمّه (علیهم السّلام) روایات متعدّد داریم. عمدتاً هم برای بچّه‌ شیعه‌ها -که می‌خواستند این‌ها را تربیت کنند و برای بحث با علمای اهل سنّت بفرستند- این سه آیه را تذکّر می‌دادند. چه در مقام احتجاج و استناد ائمّه (علیهم السّلام) این سه آیه را ملاک قرار می‌دادند. آیه‌ی مباهله است، آیه‌ی تطهیر است، هل أتی و ده‌ها آیه به تعبیر ابن عبّاس که سیصد آیه در حقّ علی (سلام الله علیه) نازل شده است، ولی از میان این سیصد آیه این سه آیه شاخص است.

 

لازم نیست که ما صد دلیل بیاوریم، دو سه دلیل محکم می‌آوریم. این‌که بعضی از این آقایانی که کنار سفره‌ی حضرت ولیّ عصر ارتزاق می‌کنند، نمک خورده و نمکدان می‌شکنند، ببینید این روایت است، این هم شش سند است، ما تفکیک کردیم. راوی هر کدام را بررسی کردیم. علیّ بن ابراهیم ثقةٌ فی الحدیث، ابراهیم بن هاشم به همین شکل، محمّد بن ابی‌ عمیر، عمر بن عزیر و زراره. از نظر سند هیچ خدشه‌ای در سند روایت نیست، آن هم نه یک سند، شش سند برای یک روایت!

 

آن وقت با این حال ما می‌بینیم بعضی از افراد می‌آیند… آن دفعه هم من یک بخشی را برای شما نشان دادم. الآن در رابطه با آیه‌ی اکمال عرض کنم. ببینید بهانه‌های بنی اسرائیلی! این اشکال برای چه کسی است؟ برای کسانی از اساتید حوزه‌ی علمیّه که تدریس خارج دارند، از بعضی آیات گواهی اجتهاد دارند. خدا آیت الله خزعلی را بیامرزد. وقتی به قم می‌آید به منزل ما می‌آمد. بعضی اوقات دو تا ظرف ماست را روی هم می‌ریخت و می‌گفت آقا از ماست که بر ماست. حالا این واقعاً از ماست بر ماست!

ببینید چه اشکالاتی مطرح می‌کند. حالا این آیه‌ی اکمال بود که آوردیم. آیه‌ی ابلاغ را… این جزوه‌ی درسی این آقا است که ما از سایت گرفتیم. از آن وقتی که ما اعلام کردیم حاضر هستیم با شما مناظره کنیم این جزوه را از سایت برداشت. یکی از آقایان به او زنگ زد که حضرت استاد من دانشجوی فلان دانشگاه هستم، چرا جزوه را برداشتید؟ گفت دارد برای ما مسئله درست می‌کند. این جزوه‌ی ما نباید در سایت ما باشد. اگر واقعاً این‌قدر مرد نیستید و نمی‌توانید پایبند به حرف‌هایی که زدید باشید چرا می‌زنید؟!

 

ببینید عمدتاً می‌گوید این آیه ارتباط به خلافت امیر المؤمنین ندارد. محتوای خطبه‌ای که در عید قربان، روز دوازدهم و روز هجدهم خوانده است یعنی اسلام دین صلح است. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»؛ «بأنّ الإسلام» دین صلح است. دین دعوا نیست، دین جنگ نیست. بعد می‌گوید: چرا نفرموده است «بلّغ ولایة علیٍّ» یا «أعلن امامة علیٍّ» امامت علی را اعلان کند. اگر این را وهّابی بگوید ما گلایه نمی‌کنیم، ولی یک روحانی، استاد حوزه، به قول خودش مدّعی اجتهاد یک حرف‌هایی می‌زند که قلب آدم به درد می‌آید. چرا در قرآن نیامده است: «أقیموا صلاة صبح رکعتان و فیها حمد، سوره، رکوع، سجده» این را جواب دهید تا ما آن را جواب دهیم. بنا نیست که همه چیز در آن‌جا باشد. مخالفینی که حتّی قرآن در رابطه با متعه با صراحت آورده است. «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ»[۷] خلیفه‌ی دوم روز روشن بالای منبر آمد: «متعتان محلّلتان فی ضمن رسول الله أنا احرّمهما»، «وَ بَعْضِ خِلَافَةِ عُمَرَ، إِلَى أَنْ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، وَقَالَ: مُتْعَتَانِ كَانَتَا [مُحَلَّلَتَيْنِ] عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَ أَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهَا»[۸] گفت: «بلّغ ولایة علیٍّ» علی کدام است؟ تعدادی علی در جامعه درست می‌کردند و می‌گفتند مراد این است. یک علی پیدا می‌کرد که اسم پدر او ابو طالب است و می‌گفتند مراد این است.

 

در رابطه با حدیث منزلت که فرمودند: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‏»[۹] حاکم مدینه بالای منبر می‌رود و می‌گوید این روایت صحیح است، راوی اشتباه کرده است. پیغمبر فرموده است: نستجیر بالله «أنت منّی بمنزلة قارون من موسی» وقتی دشمن به این شکل به میدان آمده است، فردا می‌گذارند در قرآنی که تنها معجزه‌ی پیغمبر است چنین تعبیری باشد. «أعلن امامة علیٍ» اصلاً این شخص الفبای ادبیات را بلد نیست. «أعلن» یعنی آنچه که نظر خود تو است اعلام کن و «بلّغ» یعنی به مردم برسان. رساندن هم شامل مردم عصر و هم مردم نسل‌های بعد می‌شود. زمان حاضر می‌گویند اعلان کن. چه بسا اگر «أعلن» می‌گفت خیلی‌ها می‌گفتند این نظر پیغمبر بوده است، اگر این نظر تو نسبت به علی است این نظر خود را به مردم اعلام کن. اصلاً شما بروید به کسی که تازه یک صرف ساده خوانده باشد بگویید که فرق بین «بلّغ» و «أعلن» چیست؟ او می‌گوید «بلّغ» اصرح و اوکد است. هم در آن اعلان است و هم این‌که به گوش مردم برسان. در خانه‌ی خود هم إعلان کردی تمام شد و رفت. در یک جمع چهار نفره هم اعلان کردی کافی است. ولی بلّغ یعنی برسان. حدّ قطع برسان یعنی این‌که به عموم مردم برسد یا به همه‌ی مردم برسد. اگر مردم صد هزار نفر است، به ۹۹ هزار رسید، شک می‌کنید که آیا تکلیف ساقط شده است یا نه؟ اصول اربعه‌‌ی ما چه می‌گوید؟ می‌گوید اصل برائت ذمّه است و عدم عمل به تکلیف است تا به ده تا برسد. در اقلّ اکثر ارتباطی و استقلالی ما چه می‌گوییم؟ در اقلّ اکثر چه استقلالی باشد و چه ارتباطی باشد احتیاط، اکثر را گرفتن است. من شک دارم آیا یک تسبیح أربعه کفایت می‌کند یا سه تا؟ احتیاط به سه تا اقتضا می‌کند. پیغمبر به صد هزار رسانده است و به ده هزار نفر از مسلمین نرسانده است. آیا تکلیف از گردن پیغمبر ساقط است یا نه؟ نه، اصل این است که ذمّه مشغول است تا به ده هزار نفر برساند تا قدر متیقّن برای او ثابت شود، تکلیف یقینی، برائت ذمّه‌ی یقینی می‌خواهد. البتّه بحث اصولی هم بکنید، این آقایی که مدّعی است من مجتهد هستم بلّغ یک سری پیام دارد که در «أعلن» چنین پیامی نیست.

 

بعد این‌جا ایشان می‌گوید که معلوم نیست کلمه‌ی نصب از امام صادر شده است یا نه. وقتی روایات صحیح یا متواتر اجمالی… بعضی چیزها را آورده است که یعنی ما بلد هستیم متواتر اجمالی و معنوی چیست. در حالی که این‌جا آمده است صحیح بودن آن مخدوش است. ما نزدیک به ۳۰ الی ۳۵ روایت داریم. روایت امام باقر (سلام الله علیه) که ما برای دوستان خواندیم خیلی واضح و روشن است. «أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ»[۱۰]، «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ…فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِوَلَايَتِهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ»[۱۱] یعنی این تعابیر، تعابیری است که جز کسی که بخواهد دنبال بهانه‌ی بنی اسرائیلی برود چیز دیگری نیست.

 

روایت بعدی باز روایت صحیح است. «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي الْوَلَايَةِ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِالدَّوْحَاتِ فِي غَدِيرِ خُمٍّ فَقُمِّمْنَ» خار و خاشاک و چیزهایی که آن‌جا بود را به هم زدند «ثُمَّ نُودِيَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُم‏»[۱۲] آیا «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُم» دلیل بر ولایت تامّه‌ی حضرت نیست؟ و اضافه ما واژه‌ی نصبی که داریم، می‌گوید دلیل بر نصب نیست. «لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ أَنْ يَنْصِبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين‏»[۱۳] از این بهتر! این نصب برداشت روات است. از کجا می‌دانست که برداشت روات است؟ ما حدود نزدیک به سی روایت داریم که واژه‌ی نصب آمده است. من احساس می‌کنم آقا امام صادق ۱۴۰۰ سال پیش می‌فهمید که یک آدم کج فکر و منحرفی پیدا می‌شود که می‌گوید این نصب معلوم نیست. تمام روایاتی که دال بر نصب است به طور مفصّل در یک جا جمع کردیم.

 

شما ملاحظه بفرمایید. «التّصریح بالنصب فی کلمات المعصومین»  در کمال الدّین با سند صد درصد صحیح است: «فَنَصَبَنِي لِلنَّاسِ بِغَدِيرِ خُم‏»[۱۴]، فرمود: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَامَكُم‏»[۱۵] پیغمبر به چه زبانی بگوید. من عذر می‌خواهم اگر به حیوانات با این عبارت بگویند می‌فهمد! شما ببینید روایات متعدّدی وجود دارد. روایت هم صد درصد از نظر سند صحیح است.

 

باز امیر المؤمنین مشغول غسل پیغمبر است، یعنی هنوز سقیفه تمام نشده است. می‌گویند چرا علی از غدیر حرف نزد. نگفت من خلیفه هستم. «وَ هُوَ يُغَسِّلُ رَسُولَ اللَّهِ صلوات الله علیه و آله و سلّم فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا صَنَعَ النَّاسُ»[۱۶] این آقایان دارند… «شَهِدُوا نَصْبَ رَسُولِ اللَّهِ صلوات الله علیه و آله و سلّم إِيَّايَ لِلنَّاسِ بِغَدِيرِ خُم‏»[۱۷] علی به چه زبانی بگوید من بفهمم. سند هم صد درصد صحیح است و هیچ مشکل سندی ندارد.

 

باز در کافی داریم: «لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقه»[۱۸] ما دنبال چه چیزی می‌گردیم، «نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقه». در امالی شیخ صدوق «أَمَرَنِي اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ بِنَصْبِ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السّلام عَلَماً لِأُمَّتِي‏»[۱۹] ما نزدیک به ده الی ۱۵ روایت داریم که کلمه‌ی نصب، «نصبنی»، «أَمَرَنِي اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ بِنَصْبِ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» در روایات ما با سند صحیح آمده است. یکی از بزرگان می‌گوید وقتی من آیه‌ی «كَمَثَلِ الْحِمارِ»[۲۰] یا آیه‌ی «كَمَثَلِ الْكَلْبِ»[۲۱] را می‌خواندم، دل من آرام نگرفت. دیدم بعضی از افراد هستند که به مراتب پست‌تر از الاغ و سگ هستند. تا آیه‌ی شریفه‌ی «كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۲۲] را دیدم و دل من آرام گرفت. این‌هایی که این‌طور دارند بهانه جویی می‌کنند نمی‌دانم که دنبال چه چیزی هستند. نمی‌دانم دیدند یا ندیدند… شما ملاحظه کنید دیدن یا ندیدن آن…

 

– به قول ایشان روایات است و در کنار آن هم ریال‌های عربستان سعودی، ما نمی‌خواهیم بهتان ببندیم، ولی معمولاً این‌طور است. بعد ایشان می‌گوید ما در ایران معمولاً… این را دقّت کنید، این جمله چقدر دردناک است. این «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» این‌جا مصداق دارد. در این صفحه‌ی ۱۵ (اشاره) چرا افرادی بر نصبی بودن ولایت اصرار دارند. ایشان می‌گوید چون ولایت امر مهمّی است گمان کردند که این هم چیز باشد تا آن‌جایی که مطرح می‌کند که می‌گوید… چون ما ایرانی‌ها عمدتاً با تفکّر شاهنشاهی زندگی کردیم، هر شاهی شاه بعدی را نصب می‌کند، تصوّر می‌کنیم امام‌ها هم با سنّت شاهنشاهی امام بعد خود را نصب می‌کنند، آدم بی‌انصاف و بی‌وجدان ایران این‌طور بود عراق هم این‌طور است؟ عربستان هم این‌طور است؟ کشورهای دیگر که شاهنشاهی نیست این‌طور است؟ ببینید این‌ها واقعاً خیلی درد است.

 

ببینید تعبیر ایشان این است: «ما ایرانی‌ها مردمی هستیم با سابقه‌ی چند هزار ساله‌ی شاهنشاهی که در هر سلسله هر شاهی پسر خود را ولیعهد کرده بود. کم‌کم همین پیش فرض باعث شده است که سلسله‌ی امامان را نیز منصوب بدانیم».

-‌ ببینید دوستانی که از اصفهان آمدند… عرض کردم که در یک هفته سه تیم از اصفهان به منزل ما آمدند که برنامه‌ی مناظره و غیره باشد. من ندیده بودم، جزوه‌ی درسی را تدریس می‌کرد و هنوز هم این را چاپ نکرده است، ما این را از سایت ایشان گرفتیم. گفتم آقا جان این‌ها معمولاً مریض هستند و یک مرضی دارند. در بعضی از طلبه‌ها و آخوندهای ما افتاده است که می‌خواهند ولایت فقیه را بزنند، جرأت نمی‌کنند با آیت الله خامنه‌ای در بیفتند (دشمنی کنند)، می‌آیند از امیر المؤمنین شروع می‌کنند و زمینه را هموار می‌کنند تا این‌جا را بزنند. گفتند نه این‌طور نیست. من جزوه را مطالعه کردم، در صفحه‌ی ۱۸ (اشاره) ایشان می‌گوید: کلمات نصب و امثال آن در کتاب‌های کلامی و روایی شما را به قبول نصب نکشاند تا در زمان‌های بعدی فقیه را منصوب بدانید و کم‌کم ولیّ فقیه را منصوب بدانید. خوب از همان اوّل بگویید که من معتقد هستم ولیّ فقیه منصوب نیست، چرا خانه‌ی ولایت را ویران می‌کنید؟ چرا به جنگ امیر المؤمنین می‌روید؟ چرا آیات قرآن را به این شکلی می‌کنید؟ چرا مانند گرگ درّنده دارید احادیث را تکّه تکّه می‌کنید. از ابتدا بگویید من ولیّ فقیه را منصوب نمی‌دانم، این هم دلیل من است. افراد دیگری یا دلیل می‌آورند و دلیل شما را نقد می‌کنند یا نه دلیل نیاوردند، خوب شما علناً حرف آخر خود را اوّل بزنید. ببینید این‌ها یک برنامه‌ای دارند که مثلاً معلوم نیست امام معصوم باشد. در ته دل این‌ها بروید قسم حضرت عبّاسی می‌خورند که امام معصوم است، ولی عصمت امام را می‌خواهند زیر سؤال ببرند. می‌گوید ولیّ فقیه هم که فلان کار را کرده است، نسبت به برجام حرف زده است، در مورد فلان قضیّه حرف زده است معصوم نیست، شاید اشتباه کرده باشد. ببینید این‌ها یک دردی دارند، چون درد خود را اظهار کنند می‌آیند یک فونداسیونی ترتیب می‌دهند از امیر المؤمنین… امیر المؤمنین مظلوم است. به تعبیر علّامه امینی که می‌گوید ای کاش خدا از اوّل تا آخر دنیا به من عمر بدهد که بنشینم و برای مظلومیّت علی (علیه السّلام) گریه کنم. اگر علّامه امینی در عصر ما بود چه کار می‌کرد. ما یک جلسه داشتیم، در خود اصفهان ده، دوازده تیم هستند که در فضای مجازی علیه ولایت امیر المؤمنین، علیه آیات و روایات دارند کار می‌کنند. یک تیم هم نیستند.

 

در تهران همین‌طور است. مصطفی طباطبایی به اندازه‌ی دویست‌ مفتی اعظم عربستان سعودی دارد عقاید شیعه را تخریب می‌کند، ولی من دیروز هم در شورای مدیریّت حوزه‌ی علمیّه تهران هم گفتم هیچ یک از علمای تهران ما ندیدیم… حالا ما بعضی از جوان‌ها، دانشگاهی‌ها و غیره را بسیج کردیم، ۲۰ الی ۲۵ سال است که موی دماغ او شدند، ولی ما ندیدم که یک روحانی، یک استاد حوزه‌ی تهران برود با او بحث کند. برعکس ما بعضی از ائمّه‌ی جماعت تهران را داریم همین تفکّر را دارد، امام جماعت هم هست و منصوب به یکی از شخصیّت‌های بزرگ است. ما چندین جلسه بحث کردیم و گفتیم ما در مسجد می‌آییم آبروی شما را می‌بریم. یک مقدار رابطه‌ی خود را قطع کرد. به مصطفی گفته بود که آقای قزوینی با ما در افتاده است، ما نمی‌توانیم و او آبرو و حیثیّت ما را از بین می‌برد. زبان رسوا کن ایشان خیلی زیاد است. قربة الی الله نه، از ترس این‌که قزوینی بیاید آبروی ما را ببرد این کار را نمی‌کند!

 

شما دین دارید، مذهب دارید، عقل دارید، وجدان دارید، برای مناظره بیایید. چرا برای مناظره نمی‌آیید؟ من با ناصر مکارم شیرازی بحث کردم و او را بیچاره کردم، با جعفر سبحانی بحث کردم، با مصباح یزدی بحث کردم. گفتم ما شاگرد این آقایان هستیم. ما خبر نداریم چه شده است، آن‌ها می‌گویند ما پیروز شدیم و شما می‌گویید ما پیروز شدیم. الآن عصر رسانه است، شما بیایید در یک شبکه‌ی تلویزیون، یا در یک فضای مجازی با هم بحث کنیم و قضاوت بر عهده‌ی مردم بگذاریم. شما مگر نمی‌گویید ما قرآنی هستیم. پیغمبر اکرم می‌گوید: «قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ في‏ ضَلالٍ مُبينٌ»[۲۳] پیغمبر تا این اندازه به مخالف میدان می‌دهد. می‌گوید بیایید بحث کنیم، یا من پیغمبر گمراه هستم، من را هدایت کنید، یا شما گمراه هستید من شما را هدایذت کنم. یعنی این آیه حجّت را بر همه تمام کرده است.

 

«إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ في‏ ضَلالٍ مُبينٌ» حضرت اوّل از خود شروع می‌کند، می‌گوید من گمراه هستم، شما بحث کنید و من را روشن کنید و هدایت کنید. آقای طباطبایی، آقای فلانی ما مشرک، قرآن می‌گوید: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُون‏»[۲۴] بیایید در یک فضای مجازی، در یک مسجد، در یک مدرسه، در یک حوزه‌ی علمیّه با هم بحث کنیم به شرطی که سیصد نفر از اساتید و طرفداران شما هم باشند و به آن‌جا بیایند. ما حاضر هستیم، هم مناظره و هم مباهله کنیم. بارها گفتیم والله، تالله، بالله حاضر هستم که دست عزیزترین عزیزان خود را بگیریم و بیایم و با هم مباهله کنیم. خود امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: «باهلوهم في علي بن أبي طالب‏»[۲۵] این حرف من نیست.

 

شما ببینید این عبارت امام صادق (سلام الله علیه) است که به صراحت گفته است. این از کتاب تصحیح اعتقادات الامامیّه است و روایاتی که در کتاب‌های اعتقادی می‌آید تمام قنطره‌های رجال را هم گذرانده است. برای مرحوم شیخ مفید است. «و قال علیه السّلام لطائفة من أصحابه بينوا للنّاس الهدى الّذي أنتم عليه و بيّنوا لهم [ضلالهم الّذي هم عليه‏] و باهلوهم في عليّ بن أبي طالب علیه السّلام».

 

در روایت کافی یکی از روات خدمت امام صادق (سلام الله علیه) می‌آید و می‌گوید یا بن رسول الله ما با علمای اهل سنّت بحث می‌کنیم، آیه «أَطيعُوا اللَّه‏»[۲۶] را می‌آوریم یک بهانه را می‌آورند. آیه‌ «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه‏»[۲۷] می‌آوریم توجیه می‌کنند، آیه‌ی مودّت را می‌آوریم توجیه می‌کنند. ما از دست این‌ها به ستوه آمدیم و دیگر نمی‌دانیم چه کار کنیم. هر چه ما می‌آوریم این‌ها توجیه می‌کنند! حضرت فرمود: «إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَادْعُهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ»[۲۸] دعوت به مباهله کنید. اگر در اعتقادات خود این‌قدر قوی هستید و یقین دارید، حاضر هستید چون مباهله از معجزات اسلام است. اگر دو نفر با هم مباهله کنند نابودی طرف مقابل قطعی است. باید شرایط مباهله را داشته باشد. حضرت فرمود: «كَيْفَ أَصْنَع‏» چه کار کنم؟ حضرت می‌فرماید: سه روز روزه بگیر و غسل کن و غیره. بعد راوی می‌گوید من با این‌ها بحث کردم و به مباهله دعوت کردم «فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْتُ خَلْقاً يُجِيبُنِي إِلَيْه‏» به خدا قسم هیچ کدام حاضر به مباهله نشدند، چون مباهله جانبازی در راه عقیده است. «انّما الحیاة عقیدة و جهاد» یعنی این. راست می‌گویند برای مباهله بیایند. حاضر هستند؟! نه! ما آماده هستیم. از کتاب کافی، جلد ۲، صفحه‌ی ۲۸۱ و ۲۸۲٫ علی ایّ حال از این بگذریم.

 

-‌ در جلسه‌ی بعد این را عرض می‌کنم.

 

پس در رابطه با آیه‌ی ابلاغ ما حرف زیاد داریم. عرض کردم که یک ماه رمضان، ۶۰ جلسه بخواهم در رابطه با آیه‌ی ابلاغ حرف بزنم مطلب و شبهه خیلی زیاد است، ولی ما رد می‌شویم.

 

در آیه‌ی اکمال هم داریم : «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏»[۲۹] باز در این‌جا می‌بینیم در تاریخ بغداد با سند صحیح از ابو هریره داریم که می‌گوید هر کسی در روز ۱۸ ذی الحجة روزه بگیرد معادل شصت ماه است. یعنی یک روز روزه‌ی ذی الحجّة معادل شصت ماه روزه است. «وَ هُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُم‏»[۳۰] بعد «لَمَّا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السّلام وَ قَالَ أَ لَسْتُ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ قَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ بَخْ بَخْ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» روایت هم سنداً کاملاً صحیح است، یعنی تمام راویانی که در این‌جا است از مبنای اهل سنّت صحیح است.

 

-‌  نه، این‌طور نیست. اهل سنّت نزدیک به ۵۷۰۰ روایت از آن دارند.

 

-‌ ۴۴۶ تا.

– نه، این‌ها در گفتار این‌طور هستند. شما همین فقیه ابو حنیفه را ببینید چقدر به روایات ابو هریره از طهارت تا… استدلال کردند. روایات ابو هریره را بردارند چیزی برای آن‌ها نمی‌ماند. ۵۷۰۰ روایت دارد.  کلّ صحاح ستّه‌ی این‌ها ۹۹۰۰ روایت دارد. شما ببینید جامع الاصول ابن اصیل آمده تمام احادیث صحاح ستّه را آورده است و مکرّرات آن را حذف کرده است. نتوانسته به ده هزار برساند. ۹۹۰۰ تا است در ۷۰ الی ۸۰ روایت. چون جلد آخر است، شما جلد ۱۲ را ببینید، شماره مسلسلی که زده است به ده هزار تا نرسیده است، پنج هزار و هفتصد و خورده‌ای روایت برای ابو هریره است. مگر می‌توانند رد کنند! بله، دارند «کذّبه علیّ بن ابی‌طالب»، «کذّبه عمر بن خطّاب»، «کذّبه فلان» این‌ها را دارند. خود صحیح بخاری می‌گوید: «هَذَا مِنْ كِيسِ أَبِي هُرَيْرَةَ»[۳۱] مباحث آن وجود دارد، ولی در مقام عمل نمی‌توانند روایات ابو هریره را رد کنند، چون چیزی برای آن‌ها نمی‌ماند. همچنین در کتاب أسد الغابه ابن اثیر جزری که دیگر یکی از بزرگ‌ترین کتاب‌های رجالی برای صحابه است «فقال عمر بن الخطاب: يا ابن أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ الْيَوْمَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ»[۳۲] آن‌جا مولا داشت و این‌جا ولی است. همچنین البدایة و النّهایة ابن اکثیر دمشقی شاگرد ابن تیمیه جلد ۱۱ صفحه‌ی ۷۳ چاپ بیروت، جلد هفت، صفحه‌ی ۳۵۰ «فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: هَنِيئًا لَكَ يَا بْنَ أَبِي طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ الْيَوْمَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ» همان روایت حدیث غدیر است.

 

تاریخ دمشق دارد: «فقال عمر بن الخطاب هنيئا لك يا ابن أبي طالب أصبحت اليوم ولي كل مؤمن»[۳۳] کلمه‌ی «ولی» بار ویژه و پیام ویژه دارد که آن دفعه هم گفتیم، اگر آدرس از صحیح مسلم در نظر آقایان باشد، من یک آدرسی دادم که عمر بن خطّاب خطاب به امیر المؤمنین و عبّاس عموی پیغمبر در جلسه هم بزرگان صحابه هم نشستند، عثمان نشسته است، عبد الرّحمن بن عوف نشسته است، سعد بن ابی وقّاص نشسته‌ است که می‌گوید: «فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ… ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَ وَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ»[۳۴] این از روایت‌های اساسی است. ما در خیلی از مباحث به این روایت نیاز داریم.

 

– نه، آن برای نماز ابوبکر بود. صحیح مسلم، جلد ۵، صفحه‌ی ۱۵۲، اگر جلد و صفحه آن را پیدا نکردید حدیث ۴۴۶۸ است. آن‌جا روایت خیلی مفصّل است. یکی از روایت‌های عجیبی است که ما معمولاً این روایت را برای تیر خلاصی برای آخر کار می‌گذاریم که اگر طرف خیلی بازیگوشی می‌کند و از این شاخه به شاخه‌ی دیگری می‌پرد این را ما به عنوان یک تله جلوی پای او می‌گذاریم و هیچ جوابی هم ندارد بگوید!

 

در همین‌جا در رابطه با عدالت صحابه و غیره داریم که می‌گوید: «قَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا» یا علی و عبّاس نظر شما این بود که ابو بکر هم آثم است، گناهکار است، هم کاذب است، هم خائن است، هم حیله‌گر است. علیّ بن ابی‌طالب هم نگفت که آقای عمر نه، من چنین حرفی نزدم، عبّاس هم نگفت. عبد الرّحمن بن عوف نشسته است، عثمان نشسته است، سعد بن ابی وقّاص نشسته است، هیچ کدام از آن شش نفر شورا هم نگفتند که جناب عمر شما چرا دارید این حرف را می‌زنید و تهمت می‌زنید؟ بعد می‌گوید من گفتم: «أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَ وَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ، فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا».

 

این از آن روایاتی است که من معتقد هستم که معجزه‌ی علی بوده است که در صحیح مسلم بیاید. یعنی آن‌ها را با مشکل مواجه کرده است. هیچ راه توجیهی ندارند؛ آثم، کاذب، غادر، خائن. علی خلیفه‌ی چهارم شما است. «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِي‏»[۳۵]، «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِي ٍّ وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏‏»[۳۶] یا شما بگویید نستجیر بالله علی دروغ گفته است، پس خلیفه‌ی چهارم شما نستجیر بالله دروغگو بوده است یا راست گفته است پس خلیفه‌ی اوّل و دوم شما دروغگو و خائن و حیله‌گر بوده است. البتّه ما معمولاً این را به عنوان تیر خلاصی، در آخر کار که طرف از نظر دلیل خود را خسته می‌کند می‌گوییم نظر شما درباره‌ی این روایت چیست؟ این هم در جلد ۵، صفحه‌ی ۱۵۲، حدیث ۴۴۶۸٫

 

– بله، مرحباً لناصرنا. البتّه آن‌ها می‌گویند کذلک در رابطه با بحث فدک است. در نهایت هم می‌گوید آیا این‌طور نیست؟ «قَالَا: نَعَمْ»[۳۷] علی و عبّاس گفتند بله. آن را توجیه می‌کنند. چون یک صفحه الی دو صفحه با این «كَاذِبًا آثِمًا» برای شما فاصله دارد. علی ایّ حال این در رابطه با آیه‌ی اکمال است و این در حقیقت عصاره‌ی بحث در این زمینه است.

امّا در رابطه با… آیه‌ی اکمال در منابع روایی ما…

– آن دینی که با حرمت گوشت خر و گاو و الاغ تکمیل شود برای خود شما باشد، ما چنین دینی را نمی‌خواهیم. ما چه کار به دینی داریم که با تحریم گوشت خر و گاو و سگ و خنزیر بخواهد تکمیل شود. من جلسه‌ی قبلی هم گفتم که ابن تیمیه می‌گوید: «العلم بشأن نزول» ما را کمک به فهم مطلب می‌کند. شیعه و سنّی بیش از ۵۰ روایت آورده است بر این‌که این آیه… دیدید که آیه‌ی « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم‏» در رابطه با علی نازل شده است. وقتی ما شأن نزول داریم دیگر سیاق دنبال آن است آن را رها می‌کند و می‌رود.

 

-‌ ببینید هم شیعه و سنّی… شما اتقان سیوطی را ببینید، بعد علوم القرآن زرکشی که این بزرگ‌ترین کتاب علوم قرآنی اهل سنّت است. در شیعه هم مرحوم شیخ طوسی در تبیان این مباحث را مفصّل مطرح کرده است. در رابطه با بحث قرآن پیغمبر اکرم آیات که نازل می‌شد به تدریج جبرئیل به امر الهی می‌گفت این آیه در فلان جا، آن آیه در فلان جا. ترتیب قرآن، ترتیب آیات توسّط شخص پیغمبر صورت گرفته است. الآن سوره‌‌ی حمد اوّل قرآن است، حال آن‌که بیست و چهارمین یا بیست و پنجمین سوره‌ای است که بر پیامبر نازل شده است. سوره‌ی ناس به همین شکل است. سوره‌ی مائده آخرین سوره است، بعضی‌ها می‌گویند سوره‌ی نصر آخرین سوره است. ولی آمده پنجمین سوره‌ی قرآن قرار گرفته است. ما تعداد زیادی آیات داریم که در مکّه نازل شده است، ولی پیغمبر در صور مدنی قرار داده است. آیاتی در مدینه نازل شده است، پیغمبر در صور مکّی قرار داده است. ما از شیعه و سنّی شاید بیش از ۶۰ الی ۷۰ روایت داریم و تمام شیعه و سنّی بر این اجماع دارند که این ترتیب آیات، ترتیب صور به دست شخص رسول اکرم بوده است.

 

-‌ ما کاری به آن نداریم. ملاک برای ما تبیان شیخ طوسی است، مجمع البیان طبرسی است، این‌ها فحول ما هستند. علّامه حلّی است، سیّد مرتضی است، شیخ مفید است. این‌ها فحول ما هستند و نظر این‌ها برای ما ملاک است. نظر شاذّی که آقایان دارند، اگر این باشد که جا به جا شده باشد… تحریف در قرآن لازم می‌آید.

 

روایت در تفسیر قمّی از ابی جعفر امام باقر که می‌فرماید: «آخِرُ فَرِيضَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ الْوَلَايَةُ- ثُمَّ لَمْ يُنْزِلْ بَعْدَهَا فَرِيضَةً- ثُمَّ أَنْزَلَ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بِكُرَاعِ الْغَنَمِ فَأَقَامَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِالْجُحْفَةِ فَلَمْ يُنْزِلْ بَعْدَهَا فَرِيضَة»[۳۸] روایت هم باز از نظر سندی ما بررسی کردیم، هیچ اشکالی ندارد. روایت سوم ابو سعید خدری که می‌گوید: «دَعَا النَّاسَ بِغَدِيرِ خُمٍّ…نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه و آله و سلّم اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ» در این‌جا ما برای شما روایات متعدّد نزدیک به سی و خورده‌ای روایت داریم. ۲۳ روایت از شیعه، از اقوال بزرگان که من گفتم برای ما ملاک هستند. شیخ مفید، متوفی ۴۱۳ «وَ فِي الْيَوْمِ الثَّامِنَ عَشَر … أُنزلَ علَی النّبی الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‏» ۰۱:۰۲:۴۰٫ شیخ طوسی «أنّ الآیَة نَزَلَت بَعدَ أن نَصَبَ نَبیُّ عَلیاً عَلَمَ لأُمّة» ، طبرسی «إنَّما نُزِلَت بعد نصب نبی علیاً»ابن شهر آشوب، ابو الفتوح راضی، یوسف بن حاتم، ابو الفتح اربلی در کتاب کشف الغمّة، سیّد بن طاووس، علّامه حلّی، علی بن یونس عاملی… ببینید تمام بزرگان ما… یعنی ما تک تک این‌ها را از منابع شیعه بیرون کشیدیم و من هم تحدّی می‌کنیم، تا الآن کسی این‌ شکی روی این سه آیه کار نکردند. یعنی خیلی زیاد اهمّیّت نمی‌دادند. دو یا سه روایت از اهل سنّت آوردند و رد شدند و رفتند. آن‌ها هم حرفی نزدند، ولی ما الآن می‌بینیم گرگ‌های داخل محدوده‌ی ما زیاد شدند (دشمنان ما زیاد شدند) مجبور هستیم کار کنیم. تکلیف ما میلیارد برابر از تکلیف سیّد بن طاووس، سیّد مرتضی، شیخ مفید بالاتر است. چون هجمه‌ای که امروز به بحث ولایت است زمان شیخ مفید نبود. شیخ مفید در بغداد است، می‌بیند در ساری، در مازندان یک نفر به امامت شبهه وارد کرده است، از آن‌جا به این‌جا می‌آید و افراد را جمع می‌کند، مسئله را جواب می‌دهد و می‌رود. یعنی مسائل سرویّه برای ساری است.

 

در نیشابور در بحث‌هایی اشکال پیش می‌آید، گفتن از بغداد آمدن تا نیشابور برای ما راحت است، ولی آن زمان با آن مشکلات که شتر و امثال آن و سختی‌های راه و عدم امنیّت مسیر و غیره آن‌ها چه کار کردند! من که شرح حال این بزرگان را می‌دانم از خود خجالت می‌کشم که ما برای علی چه کار کردیم. در خانه نشستیم و کامپیوتر جلوی ما است، زن و بچّه‌ی ما هر لحظه چایی و میوه می‌آورند، هر کجا می‌رویم ما را احترام می‌کنند. به خاطر این‌که از علی (علیه السّلام) داریم برای عزّت کسب می‌کنیم. آن‌ها با تمام زحمت و مشقّت این کار را می‌کردند و هزاران برچسب هم به آن‌ها می‌زدند. شما ببینید کتابخانه‌ی‌ شیخ مفید را به خاکستر مبدّل کردند. چرا خانه‌ی شیخ طوسی را آتش می‌زنند؟ حتّی آن میز و صندلی و منبری که تدریس می‌کرد آتش می‌زنند. کتاب خانه‌ی ۱۲ هزار جلدی او را آتش می‌زنندغ  آن هم با آن زحمت و ترس! شما ببینید ما امروز هر کجا از علی (علیه السّلام) حرف می‌زنیم برای ما عزّت است. حتّی من بارها با اهل سنّت هم بحث کردم، این‌که ما از کتاب‌های آن‌ها مطلب می‌آوریم ما را احترام می‌گذارند و تشکّر می‌کنند از این‌که ما این‌قدر کتاب‌های آن‌ها را مورد توجّه قرار دادیم. یعنی الآن ما داریم برای خود عزّت کسب می‌کنیم، برای خود عزّت تراشی می‌کنیم. یعنی حرکت برای علی (علیه السّلام) برای ما عزّت است، ولی برای آن‌ها چه بوده است. یعنی آن‌ها با هزار و یک تهدید و مشکلات کار کردند و لذا امروز اگر ما کوتاه بیاییم، فردا کاری نداریم که جواب حضرت زهرا را می‌دهیم یا نه،  جواب امیر المؤمنین را می‌دهیم یا نه، آن جدا است، ولی فردا روزی اگر شیخ مفید از ما گلایه کند بنده که جوابی ندارم به ایشان بدهم. سیّد مرتضی از من گلایه کند که چرا شما کار نکردید من واقعاً جوابی برای ایشان ندارم. إن‌شاءالله در جلسه‌ی بعدی در خدمت شما هستیم و سؤالات را مطرح می‌کنیم.

[۱]– سوره‌ی مائده، آیه ۶۷٫

[۲]– منهاج السّنة النبویة، ج ۷، ص ۱۷۹٫

[۳]– الدرّ المنثور فى تفسير المأثور، ج ‏۲، ص ۲۹۸٫

[۴]– فتح القدیر للشوکانی، ج ۲، ص ۶۹٫

[۵]– سوره‌ی مائده، آیه ۳٫

[۶]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏۱، ص ۲۸۹٫

[۷]– سوره‌ی نساء، آیه ۲۴٫

[۸]– منهاج السّنة النبویة، باب کلام الرّافضی علی متعة الحجّ و النّساء و التّعلیق، ج ۴، ص ۱۸۰٫

[۹]– الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏۱، ص ۸؛ صحیح مسلم، باب من فضائل علیّ بن ابی‌طالب رضی الله، ج ۴، ص ۱۸۷۰٫

[۱۰]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏ ۱، ص ۲۸۹٫

[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۳۷، ص ۱۳۹٫

[۱۲]– همان، ج‏ ۳۷، ص ۱۱۸٫

[۱۳]– همان، ص ۱۱۹٫

[۱۴]– كمال الدين و تمام النعمة، ج ‏۱، ص ۲۷۶٫

[۱۵]– همان، ص ۲۷۷٫

[۱۶]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏۸، ص ۳۴۳٫

[۱۷]– همان، ص ۳۴۴٫

[۱۸]– همان، ج ۱، ص ۲۰۳٫

[۱۹]– الأمالي (للصدوق)، النص، ص ۱۲۵٫

[۲۰]– سوره‌ی جمعه، آیه ۵٫

[۲۱]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۶٫

[۲۲]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹؛ سوره‌ی فرقان، آیه ۴۴٫

[۲۳]– سوره‌ی سبأ، آیه ۲۴٫

[۲۴]– سوره‌ی توبه، آیه ۶٫

[۲۵]– تصحيح اعتقادات الإمامية، ص ۷۱٫

[۲۶]– سوره‌ی نساء، آیه ۵۹٫

[۲۷]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۵٫

[۲۸]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏۲، ص ۵۱۴٫

[۲۹]– سوره‌ی مائده، آیه ۳٫

[۳۰]– الأمالي (للصدوق)، النص، ص ۲٫

[۳۱]– صحیح البخاری، باب وجوب النفقه علی الاهل و العیال، ج ۷، ص ۶۳٫

[۳۲]– أسد الغابه ط الفکر، باب فضائل رضی الله عنه، ج ۳، ص ۶۰۶٫

[۳۳]– تاریخ دمشق، لابن عساکر، باب علیّ بن ابی‌طالب و اسمه عبد مناف بن عبد، ج ۴۲، ص ۲۲۰٫

[۳۴]– صحیح المسلم، باب حکم الفیء، ج ۳، ص ۱۳۷۷٫

[۳۵]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۳۸، ص ۳۹٫

[۳۶]– همان، ص ۳۵٫

[۳۷]– صحیح المسلم، باب حکم الفیء، ج ۳، ص ۱۳۷۷٫

[۳۸]– تفسير القمي، ج ‏۱، ص ۱۶۲٫


متن کلاس دوم:

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ وَ بِهِ نَسْتَعِینَ وَ هُوَ خَیْرُ نِاصِرٍ وَ مُعینٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلَی رَسولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لا سِیَّمَا عَلَی مَوْلانَا بَقِیَّةِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمْ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أعْداءِ اللهِ إلَی یَوْمِ لِقَاءِ اللهِ».

 

از دوستان، مخصوصاً اساتید بزرگوار ـ ظاهراً امروز بعضی از اساتید حضور ندارند ـ چند نکته را به عنوان پژوهش و تحقیق می‌خواستم، هفته‌ی آینده هم ما این را از آقایان می‌گیریم. بر مبنای همین هم بحث‌های بعدی خود را که می‌خواهیم ادامه بدهیم در خدمت آن‌ها هستیم. همین حرف‌هایی که این آقای عابدینی گفته یک بحثی دارد، این را باید حتماً… ضرورت دارد، یعنی از آن‌هایی است که در حدّ نماز واجب است، اگر از من بخواهید وجوب آن از نماز بالاتر است.

 

همان‌طور که ما در روایات هم داریم اهمّیّت امامت از صلاة… «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»، کافی، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۸٫ ببینید ایشان یک چنین عبارتی دارد، سه موضوع و شبهه را ایشان مطرح کرده است. هر کدام از آن‌ها را دوستان بتوانند کار کنند به عنوان یک پژوهش… گروهی کار کنند بهتر است، امّا می‌توانند انفرادی هم کار کنند. شبهه‌ی اوّل؛ این‌که پیامبر نام ۱۲ امام را برده باشد چیزی است که امور متعدّدی آن را تکذیب می‌کند. ما از شیعه و سنّی روایات داریم که نام ائمّه از حضرت امیر تا حضرت ولیّ عصر آمده است. ایشان در جزوه‌ی درسی، صفحه‌ی ۱۸ آورده است.

 

ایشان در این‌جا نیاورده امور متعدّدی آن را تکذیب می‌کند چیست. ما ببینیم احادیثی که نام ۱۲ امام آمده باشد، از نظر سندی هم صحیح باشد، صراحت و صحت؛ دو مورد است. حداقل پنج روایت صریح و صحیح می‌خواهیم.

….

– تحلیل هم روی آن داشته باشید، تحلیل دست خود شما است، بررسی سندی شود.

 

….

– این شبهه‌ی بعدی است. ببینید ایشان در آن‌جا نیاورده امور متعدّدی آن را تکذیب می‌کند، ولی اگر دوستان خواستند کار کنند… این هم مشکل ما است، عرض کردم خدمت یکی از آقایان مراجع بودم، گفتم: ما دست و پای شما را می‌بوسیم، ولی این کتاب «شاهراه اتّحاد بررسی نصوص امامت» ۲۰ سال، ۳۰ سال قبل از انقلاب نوشته شده، آن زمان هم شما از اساتید برجسته‌ی حوزه بودید، چرا جواب ندادید؟ قلم‌داران، آفت الله العظمی! سیّد ابوالفضل برقعی، آمده‌اند بر همین حرف‌های ایشان بحث کرده‌اند. بعد از آن‌ها سیّد مصطفی طباطبایی بحث گذاشته، بعد از او غروی اصفهانی آمده روی آن کار کرده است. الآن هم افراد سطح پایین عمدتاً روی همین بحث می‌کنند و حرفی از طرف خود ندارند.

 

اخیراً هم در عربستان اسحاق دبیری ـ لعنة الله علیه ـ آمده حدود ۵۰، ۶۰ کتاب به زبان فارسی علیه شیعه ترجمه کرده است. ببینید کجا چاپ کرده‌اند، دقّت کنید، «مکتبة ملک فهد الوطنیّة»، کتابخانه‌ی ملّی ملک فهد برای نشر. کجا؟ ریاض. چه زمانی؟ ده سال قبل، سال ۱۴۳۰٫ یعنی ما به قدری خواب هستیم، به قدری هیچ کاری نکرده‌ایم، آن‌ها آمده‌اند… کتاب‌ها فارسی است، عربی نیست. آن‌جا چاپ کرده‌اند روی سایت هم قرار داده‌اند، سایت‌های مختلف. ایشان هم در صفحه‌ی ۲۰۴… این شخصی که می‌گوید اموری آن را تکذیب می‌کند، موارد آن را نیاورده، ایشان در این‌جا اموری که تکذیب می‌کند را آورده است. می‌گوید مهم‌ترین احادیث این‌ها است، حدیث هرگز معنایی ندارد. بعد می‌گوید این روایاتی که آقایان آورده‌اند همه ضعیف است، همه مشکل دارد. ده روایت ذکر کرده، هر ده مورد را هم از نظر سندی، از نظر دلالتی، شروع به نقد کرده است. تا الآن که من خدمت شما هستم حوزه‌ی علمیّه‌ی ما یک سطر به این کتاب جواب نداده است.

 

من خیلی روی سایت‌های مختلف جستجو کردم که ببینم آیا کسی از حوزه‌ی علمیه جواب داده یا نه. جواب یکی از دوستان ما که قبل از انقلاب هم‌دوره‌ی ما بود، به درس یکی از مراجع می‌آمد، ایشان رفت جذب قلم‌داران شد ۱۸ سال مبلّغ آن‌ها بود؛ حسینی ورجانی. بعد از ۱۸ سال برگشت عداوت با آن‌ها را شروع کرد. یک بحث‌های خیلی سطحی ایشان روی سایت قرآنیان گذاشته است. ایشان درس نخواند، کاملاً با ما دوست بود الآن هم به منزل ما می‌آید و می‌رود، بنده‌ی خدا سکته هم کرده است. من دیدم ایشان چند تا سه صفحه، چهار صفحه مطالبی نسبت به قلم‌داران آورده و مطالعه هم کردم دیدم هیچ حرف کامل و جامعی در آن نیامده است. حرف‌های عوام‌پسندی مطرح کرده است. ایشان حدیث‌ها را آورده، یکی یکی احادیث را مطرح کرده، یک سری شبهاتی را مطرح کرده است. در همین بحث فقه مقارن، روایت اوّل را آن‌جا نقد کرده‌‌ایم، سیّد ابوالفضل برقعی هم همین‌جا در پاورقی می‌گوید: چرا کلینی در فلان جا آورده که حضرت موسی بن جعفر نمی‌دانست پس از وی کدام یک از فرزندان او امام می‌شوند؟ روایت چهاردهم باب «النّص علی امیر المؤمنین» است.

 

پس این یک قسمت از بحث است که ایشان می‌گوید:

«امور متعدّدی آن را تکذیب می‌کند، زیرا معمولاً از هر امامی پرسیده شده که آیا امام قائم تو هستی؟ اگر نام‌های امامان معلوم بود چنین سؤالی جا نداشت.»

 

این یک مسئله که امور متعدّدی تکذیب می‌کند. ایشان در این‌جا می‌گوید: از هر امامی سؤال می‌کنند «أَ أَنتَ القَائِم»، این دلیل بر این است که نام دوازده امام برده نشده است.

 

….

– از شیعه، ما کاری به اهل سنّت نداریم، طرف ما شیعه است. این یک موضوع.

موضوع دوم می‌گوید: امام صادق امام بعد از خود را نمی‌دانست کیست. یا در صفحه‌ی ۳۰ می‌گوید:

«حضرت صادق امام بعد از خود را نمی‌شناخت، گمان می‌کرد اسماعیل امام است».

 

این هم باید بررسی شود، این تحقیق دوم که امام صادق (سلام الله علیه) نمی‌دانست که امام بعد از او چه کسی است، تصوّر می‌کرد که اسماعیل است. این یک سؤال. سؤال سوم، حضرت هادی امام بعد از خود را نمی‌شناخت، گمان می‌کرد سیّد محمّد است. آقایانی که به بغداد رفته‌اند می‌‌دانند بین بغداد و سامرا قبر سیّد محمّد است، خیلی هم حاجت می‌دهد، عرب‌ها خیلی معتقد هستند مخصوصاً عراقی‌ها. از فرزندان امام هادی (سلام الله علیه) هم هست. می‌گوید:

«امام هادی نمی‌دانست امام بعد از او، امام عسکری (سلام الله علیه) است یا سیّد محمّد است».

 

این هم موضوع سوم. برای هفته‌ی آینده روی این موضوع إن‌شاء‌الله دوستان کار کنند. کسانی که «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكَ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً»[۱] می‌گفتند، جهاد ما امروز این است. یقین داشته باشید «مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ» «فَيَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ».[۲]

….

– مورد سوم امام هادی. اوّل این‌که آیا اسامی ۱۲ امام از زبان پیغمبر برده شده دروغ است؟

 

چهارم هم همان حدیثی است که عرض کردم برقعی در همان پاورقی، در کتاب شاهراه اتّحاد، در صفحه‌ی ۲۰۷ می‌‌گوید:

«آقا امام کاظم (سلام الله علیه) نمی‌دانست امام بعد از خودش امام رضا است یا کس دیگری است».

پیغمبر را می‌بیند، می‌گوید: یا رسول الله، به من نشان بده ببینم کدام یک از این فرزندان من امام بعد از من است. واقعاً خیلی برای من درد است، من اصلاً تصوّر نمی‌کردم یک روزی خدا من را زنده نگه دارد برای چند نفر بچّه شیعه شبهه جواب بدهم. ما با اهل سنّت بحث می‌کنیم افتخار می‌کنیم، با وهّابیّت بحث می‌کنیم مثل شیر می‌غرّیم. ولی وقتی چند نفر بچّه شیعه که یک عمر کنار سفره‌ی امام زمان خورده‌اند، ما بخواهیم برای این‌‌ها جواب بدهیم! واقعاً برای من خیلی تلخ است. یعنی الآن که من دارم می‌گویم خدا می‌داند زجر می‌کشم، قلب من به درد می‌آید. روایت در کافی، جلد ۱، صفحه‌ی ۳۱۳ حدیث ۱۲ است، در چاپ‌های آخوندی، چاپ بیروت هم در صفحه‌ی ۱۹۱ آمده است. لذا هم باید از نظر سندی روی روایت کار شود، این چهارمین موضوعی است که ما مطرح می‌کنیم.

 

من نرفتم چهار شبهه برای ۲۰۰ سال، ۸۰۰ سال قبل که مرحوم سیّد مرتضی جواب داده، شیخ طوسی جواب داده بیاورم. عمدتاً برنامه‌ی من این است که بیاییم کاربردی و میدانی کار کنیم. امروز طرف مقابل اسلحه‌ی خود را به سمت کجا گرفته است؟ الآن به کدام قسمت دارند حمله می‌کنند؟ ما باید آن‌جا را جواب بدهیم. عرض کردم بحث وهّابیّت اهل سنّت، موضع این‌ها مشخّص است، ولی وقتی ما می‌بینیم دشمن داخل خانه‌ی ما آمده، در درون خانه‌ی ما اسلحه به دست گرفته و به رگبار بسته است…

 

….

– اسم ائمّه، ایشان می‌گوید اسم ائمّه را آورده‌اند، اموری آن را تکذیب می‌کند. یک مسئله هم می‌آورد، می‌گوید به هر امامی رسیده‌اند گفته‌اند «أنت القائم»؟ اگر اسم ائمّه بود «أنت القائم» معنا نداشت.

….

– ائمّه که باید بدانند، ائمّه هم نمی‌دانستند؟

….

– از هر دو بیاورید. ما گفتیم شما بروید، ما که نمی‌خواهیم… از من می‌خواهید؟ من همین الآن ۸۰ روایت بیاورم که نام ائمّه در آن‌ها آمده، نه یک روایت، اگر از من می‌خواهید من ۸۰ روایت می‌آورم. از اهل سنّت روایات متعدّد داریم، اسم امامان از حضرت امیر با اسم کامل تا حضرت ولیّ عصر آمده است، اگر از من می‌خواهید.

….

– من معرّفی نمی‌کنم، اصلاً و ابداً. ما می‌خواهیم ببینیم خود دوستان می‌خواهند چه کنند. الآن شما به یک جایی رفته‌اید شاگرد شما، دوست شما، هم حجره‌ی شما این کتاب را خوانده و می‌خواهد از شما سؤال کند.

….

– ما کاری با آن‌ها نداریم.

….

 

– این هم شبهه است، این هم باز یک شبهه‌ی دیگری است، ایشان مطرح نکرده است. برقعی همان قضیّه‌ی زید را مطرح کرده است. بعد جالب این است در رابطه با قاسم که فرزند امام کاظم است روایت آورده است. می‌گوید امام کاظم فرموده: من از خدا می‌خواستم امام بعد از من قاسم باشد نه رضا، از خدا می‌خواستم که او باشد.

 

مصیبت ما این است روایات شیعه منقّح نشده، اهل سنّت امکانات داشتند، حکومت‌ها با آن‌ها بودند، منعی در کار آن‌ها نبود. الآن شما ببینید چقدر کتاب در موضوعات نوشته‌اند، شاید بیش از ۳۰ عنوان کتاب دارند احادیث جعلی است. تمام روایات جعلی را… مثل ابن جوزی یک کتابی دارد، هفت یا هشت جلد است، نام کتاب «الموضوعات» است. سیوطی چند جلد کتاب به نام «اللآلئ المصنوعة في الأحاديث الموضوعة» دارد. شوکانی کتاب دارد، افراد دیگر هم دارند. این‌ها تعداد زیادی کتاب در احادیث جعلی نوشته‌اند. ولی شما ببینید در طول این ۱۴ قرن علمای ما آمده‌اند روایات جعلی را تفکیک کنند؟

 

من یک جمله‌ای می‌گویم این درد است، خودزنی هم هست، ولی چاره‌ای نیست، اگر این‌جا نگوییم کجا می‌خواهیم بگوییم؟ در ذهن من است سال ۴۸ یا ۴۹ بود، پیش آقا شیخ علی پناه اشتهاردی ـ خدا روح ایشان را شاد کند ـ لمعه می‌خواندیم، همان حیاط فیضیه روبروی کتابخانه. صبح ساعت ۷ ما خدمت ایشان می‌آمدیم، ایشان بیان زیبایی هم داشت. منتها ما آن زمان تازه وارد قم شده بودیم، من به رجال از اوّل علاقه داشتم. آمد این روایت را در باب معاملات مکروه مطرح کرد؛ معاملات مکروه یکی معامله‌ی با اکراد است، با کرد معامله کردن مکروه است. از امام صادق روایت آورده: «لا تعامل الأکراد فإنّهم طائفةٌ من الجن کشف عنهم الغطاء» «فَإِنَّ الْأَكْرَادَ حَيٌّ مِنْ أَحْيَاءِ الْجِنِّ كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْغِطَاءَ».[۳] آن زمان گفتم من به قرآن قسم می‌خورم که امام صادق چنین روایتی را نفرموده است. چون این با اخلاق ائمّه سازگار نیست، با اخلاق قرآن سازگار نیست. آن زمان هم خیلی زیاد عرض کردم… ولی همه گفتند: چرا این‌قدر تندی می‌کنی؟ گفتم: امامی که جزامی کنار خیابان ایستاده و به او تعارف می‌کند، حضرت می‌رود و با او غذا می‌خورد؛ امام رضا می‌‌فرماید تا غلام سیاهی که در طویله است سر سفره نیاید من غذا نمی‌خورم، آن وقت می‌گوید «لا تعامل الأکراد فإنّهم طائفةٌ من الجنّ»؟!

بعد که کمی در علم رجال بیشتر مطالعه کردیم من یک روزی تصمیم گرفتم این روایت را بررسی کنم. دیدم که فقهای ما، حتّی خود امام، آقای خویی در معاملات مکروه فتوا داده معامله‌ی با اکراد… استناد ایشان هم همین است.

 

بعد بررسی کردیم دیدیم یک راوی به نام ابو ربیع شامی، مرسل هم هست، بعضی دسته گل به آب می‌دهند ولی ایشان از دسته گل بالاتر رفته، گلدسته به آب داده است! می‌گوید: «لَا تُزَوِّجُ الخَزَر» «لَا تُنَاكِحُوا الزِّنْجَ وَ الْخَزَرَ»،[۴] با شمالی‌ها ازدواج نکنید، «فَإِنَّ لَهُمْ أَرْحَاماً تَدُلُّ عَلَى غَيْرِ الْوَفَاءِ»، زن‌های شمالی افراد بی‌وفایی هستند! «لا تساکن الخوز فإنّهم کذا»! نسبت به همه یک چیزی آورده است! (صحبت متفرّقه) من روی این روایات کار کردم، شاید حدود دو سه هفته همه‌ی کارهای خود را کنار گذاشتم. دیدیم اضافه بر این‌که این روایات همه مرسل است یکی از راوی‌ها ـ الآن اسم او را از یاد برده‌ام ـ محمّد… مرحوم مامقانی در «تنقیح المقال» دارد این شخص از بنی امیّه، بعد هم بنی العبّاس پول می‌‌گرفت روایاتی را جعل می‌کرد، از زبان امام باقر و امام صادق در میان مردم منتشر می‌کرد تا مردم را نسبت به امام صادق و امام باقر بدبین کند.

 

این شخص آمده… من بارها گفته‌ام تسامح در ادلّه‌ی سنن خانه‌ی شیعه را ویران کرده (خیلی به شیعه ضربه وارد کرده)، اگر به مرتبه‌ی «فَلِلعَوام عَن یُقَلِّدوه» رسیدید، به تسامح در ادلّه‌ی سنن عمل نکنید. در مستحبّات، مکروهات، روایت صحیح بود فتوا بدهید، صحیح نبود آن را کنار بگذارید. الآن مشکل ما این است بزرگان ما به مستحبّات و مکروهات با حدیث «مَن بلغ» و تسامح در ادلّه‌ی سنن… الآن شما ببینید در شبکه‌های وهّابی روی همین روایت «لا تعامل الأکراد فإنّهم طائفةٌ من الجن» سرمایه‌گذاری کرده‌اند. اگر آمریکا به اندازه‌ی بودجه‌ی ۵۰ سال ایران در اختیار وهّابی‌ها گذاشته بود این‌قدر نمی‌توانستند علیه شیعه سوء استفاده کنند که از این روایت سوء استفاده می‌کنند. کردها را علیه شیعه، علیه اهل بیت می‌شورانند. لذا ما یک سری مصیبت‌هایی داریم، البّته من درد دل زیاد دارم، این بخشی از آن است، خواهش من از شما این است تلاش کنید یک چیز شعار شما باشد: انتساب مطلب به امام نکنید قبل از آن‌که اعتبار روایت برای شما اثبات شود.

 

حتّی مسائل اخلاقی را هم می‌خواهید مطرح کنید ده روایت بالای منبر نگویید، این پشت سر هم روایت گفتن را رها کنید. امیر المؤمنین یک روایتی دارد تکلیف را روشن می‌کند، إن‌شاء‌الله در ذکرمبارک آقایان منبری باشد: «هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَايَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَايَةُ».[۵] امیر المؤمنین تکلیف را روشن کرده، می‌گوید: سفیهان بالای منبر می‌‌روند و مدام روایت می‌خوانند، ولی علما درایت می‌کنند. سند روایت، دلالت روایت، این‌که این روایت با قرآن تطابق دارد یا ندارد. من خیلی زیاد نمی‌خواهم با آقایان… مرحوم مجلسی در بحار، در جلد ۲، می‌فرماید: «عَلَيْكُمْ بِالدِّرَايَاتِ لَا بِالرِّوَايَاتِ».[۶] درایة یعنی فهم الحدیث، آیا این روایتی که من می‌گویم امام صادق فرموده واقعاً امام صادق فرموده است؟ قطع دارم؟ می‌توانم قسم بخورم که از طرف امام صادق است؟ ماه رمضان می‌توانم با زبان روزه بگویم امام صادق فرموده و روزه‌ی من باطل نشود؟ یا نه، دیگران گفته‌اند من هم می‌گویم؟ ما در فتاوی آقایان داریم نقل روایت دروغ، ولو این‌که بگویید فلانی هم نقل کرده روزه را باطل می‌کند. این مورد اوّل.

 

روایت دوم که من عرض کردم تکلیف همه را روشن می‌کند: «هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَايَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَايَةُ». امیر المؤمنینی که من بالای منبر بروم و مدام از او روایت بخوانم، خود ایشان می‌فرماید این کار کارِ سفیهان است، همین کاری می‌شود که «فأنّهم طائفة من الجنّ»! از این موارد زیاد در منابع روایی داریم.

 

روایت دیگر از امام صادق (علیه السّلام): «حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِيهِ»،[۷] ارزش یک روایت با درایت از هزار روایت بدون درایت بالاتر است. این هنر است که شما بروید دو ساعت، سه ساعت روی یک روایت کار کنید، بعد بالای منبر بروید یک ساعت درباره‌ی یک روایت توضیح بدهید. این ارزش دارد، حداقل فردای قیامت شما را مؤاخذه نمی‌کنند. ما کاری انجام ندهیم… این قضیّه جدّی است، یک خطر بزرگی است، من بالای منبر بروم از قول امام صادق مردم را موعظه کنم، فردای قیامت همین منبر من باعث شود به جهنّم بروم، همین منبر من باعث شود که به من بگویند: این روایت را از کجا آوردید و مطرح کردید؟ یقین داشتید؟ بررسی کردید؟ روایتی که امیر المؤمنین فرمود: «هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَايَةُ»، درایت کردید و آن را گفتید؟ ما فقط برای دیگران که نباید بگوییم، برای خودمان هم باید بگوییم.

….

– بله. اگر با درایت باشد که خیلی خوب است، درایت شده باشد. همین که ما داریم می‌‌گوییم درایت یعنی حداقل بررسی کنیم که از نظر سندی صحیح است یا صحیح نیست، با منطق قرآن سازگاری دارد یا نه. در اصول همه خوانده‌ایم، بالای منبر گفته‌ایم که «ما خالف القرآن فاضربوه علی الجدار» «فَأَعرَضوه عَلَى كِتَاب اللّه فَمَا وَافَقَه فَاقبَلوه وَ مَا خَالَفَهُ فَأَضرِبوا بِهِ عَرضُ الحَائِط».[۸] ولی ما واقعاً این‌طور بودیم؟ یا نه، در مسائل اخلاقیّات و غیره اهمّیّت ندادیم، هر چه به دست آوردیم رفتیم و بالای منبر مطرح کردیم؟ این‌ها مشکل ما است.

 

– البتّه تعبیر «فاضربوه علی الجدار» اصلاً در روایات ما نیست. «فَأَضربوهُ… الحَائِط» داریم. حضرت می‌فرماید: «وَ مَا خَالَفَهُ فَأَضرِبوا… الحَائِط». حضرت می‌فرماید: «مَا خَالَفَ القرآن لم أَقُوله… ». من نگفتم، یعنی به دیوار بزنید که دیگران بفهمند من نگفتم. علی أیّ حال امام امیر المؤمنین می‌فرماید، خیلی روایت عجیبی است: «إِذَا حَدَّثْتُمْ بِحَدِيثٍ فَأَسْنِدُوهُ إِلَى الَّذِي حَدَّثَكُمْ».[۹] سند را بررسی کنید، این آقا این‌طور است… «فَإِنْ كَانَ حَقّاً فَلَكُمْ وَ إِنْ كَانَ كَذِباً فَعَلَيْهِ».

 

باز در بحار: «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ».[۱۰] یک روایتی وجود دارد این را در نظر داشته باشید، خیلی روایت مهمّی است. در رجال کشی یونس بن عبد الرّحمن از روات ویژه‌ی ما است، جزء اصحاب اجماع به اصطلاح نور چشمی ائمّه (علیه السّلام) بود، در زمان آقا امام رضا (علیه السّلام) بود. راوی می‌گوید: من گفتم یونس «مَا أَشَدَّكَ فِي الْحَدِيثِ وَ أَكْثَرَ إِنْكَارَكَ لِمَا يَرْوِيهِ أَصْحَابُنَا»،[۱۱] خیلی سخت‌گیر در حدیث هستی، خیلی از روایاتی که صحابه نقل می‌کنند می‌گویی دروغ هستند، انکار می‌کنی، چرا؟ ببینید این مسئله آن زمان هم مطرح بود.

 

«فَمَا الَّذِي يَحْمِلُكَ عَلَى رَدِّ الْأَحَادِيثِ»، چرا این احادیث را رد می‌کنی؟ «فَقَالَ حَدَّثَنِي هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیهِ السَّلَام) يَقُولُ لَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا حَدِيثاً إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِيثِنَا الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَسَّ فِي كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِي أَحَادِيثَ لَمْ يُحَدِّثْ بِهَا أَبِي». مامقانی در «تنقیح المقال»، مقدّمه، جلد ۱ می‌گوید: مغیرة بن سعید نزدیک یکصد هزار روایت از قول ائمّه جعل کرد و در میان مردم پخش کرد. روایت بعدی خیلی مهم است، می‌گوید: یونس بن عبد الرّحمن می‌گوید من تصمیم گرفتم یک دائرة المعارف بنویسم، در شهرهای مختلف هر چه اصحاب امام باقر، امام صادق روایت نقل کردند همه را جمع کردم. یک بار شتری از احادیث را جمع کردم.

 

می‌گوید: «وَافَيْتُ الْعِرَاقَ فَوَجَدْتُ بِهَا قِطْعَةً مِنْ أَصْحَابِ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَیهِ السَّلَام) وَ وَجَدْتُ أَصْحَابَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیهِ السَّلام) مُتَوَافِرِينَ فَسَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ أَخَذْتُ كُتُبَهُم‏»، کتاب‌های آن‌ها را گرفتم. «فَعَرَضْتُهَا مِنْ بَعْدُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (عَلَیهِ السَّلَام)». می‌گوید: این روایت را خدمت امام رضا آوردم، انتظار این‌ را داشتم که آقا امام رضا از من تشکّر کند، از تلاش چند ساله‌ی من تقدیر کند، بگوید تمام کتاب‌هایی که اصحاب امام صادق و امام باقر نوشته بودند آوردی کار خیلی خوبی انجام دادی. «فَأَنْكَرَ مِنْهَا أَحَادِيثَ كَثِيرَةً أَنْ يَكُونَ مِنْ أَحَادِيثِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیهِ السَّلَام)»، امام آمد در مورد بسیاری از این احادیث که جمع کرده بودم فرمودند دروغ هستند، به امام صادق بهتان بسته‌اند. این روایت امام رضا است، در بحار هم نیست.

 

بعد حضرت فرمود: «إِنَّ أَبَا الْخَطَّابِ كَذَبَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیهِ السَّلَام) لَعَنَ اللَّهُ». بعد فرمود: «فَلَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا خِلَافَ الْقُرْآنِ فَإِنَّا إِنْ تَحَدَّثْنَا حَدَّثْنَا بِمُوَافَقَةِ الْقُرْآنِ وَ مُوَافَقَةِ السُّنَّةِ إِنَّا عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ نُحَدِّثُ». ببینید ائمّه (علیهم السّلام) در عصر خود متوجّه این پدیده شده‌اند. ما روایاتی که در مذمّت جاعلین داریم خیلی زیاد است، من همه را جمع کرده‌ام. یک کتاب درسی برای حوزه در رابطه با رجال نوشته‌ام، برای پایه‌ی ۸ و ۹ و ۱۰ است، «المدخل علی علم الرّجال و الدّرایة». من در مقدّمه تمام این‌ها را آورده‌ام که ائمّه (علیهم السّلام)… مثلاً یونس بن ظَبیان یکی از کسانی است که کار او جعل روایت بوده، تعبیر حضرت این بوده: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَدَّثَكَ وَ لَعَنَ يُونُسَ بْنَ ظَبْيَانَ أَلْفَ لَعْنَةٍ»،[۱۲] خدا او را هزار مرتبه لعنت کند. «تَتْبَعُهَا أَلْفُ لَعْنَةٍ كُلُّ لَعْنَةٍ»، از هر لعنتی هم هزار لعنت، هزار در هزار میلیون می‌شود. خدا میلیون بار او را لعنت کند. از قول امام باقر و امام صادق روایت جعل کرده و در میان مردم منتشر کرده است.

 

لذا این را دقّت کنید، ما در روایات که کار می‌کنیم تلاش کنیم در علم رجال… این کتابی که گفتم دوستان از اینترنت هم می‌توانند دانلود کنند، در سایت ولی عصر که ما داریم قرار داده شده است. خود مرکز مدیریت هم این کتاب را چاپ کرده است. (صحبت متفرقه) علی أیّ حال دوستان این را از اینترنت دانلود کنند دو نفری سه نفری مباحثه کنند. من آمده‌ام بحث‌های پیچیده‌ی رجالی را به صورت سؤال و جواب درآورده‌ام، مثل «مبادئ العربیّة»، اوّل آمده‌ام سه چهار سؤال طرح کرده‌ام، شماره زده‌ام. در متن، مثلاً در درس شماره‌ی ۱۴، این سؤال‌ها را جواب داده‌ام، در آخر هم یک تمرین داده‌ام. یک روایت اخلاقی از کافی یا از کتاب‌های دیگر انتخاب کرده‌ام، خیلی هم روی آن زحمت کشیده شده که جستجو کنم یک روایتی پیدا کنم مسئله‌ی رجال روایت با بحث درسی که من نوشته‌ام هم‌خوانی داشته باشد. گاهی اوقات می‌شد من ۱۰، ۱۲ ساعت فقط جستجو می‌کردم یک روایتی پیدا کنم سند آن با این بحثی که من این‌جا دارم هم‌خوانی داشته باشد.

 

سه تا ۱۸ درس است؛ ۱۸ درس پایه‌ی ۸، ۱۸ درس پایه‌ی ۹، این‌ها رجال است، ۱۸ درس هم درایة است. عمدتاً هم آمده‌ام «کلّیات علم رجال» حاج آقای سبحانی را تلخیص کرده‌ام و به آن ۳۰ تا ۴۰ درصد هم اضافه کرده‌ام. کسی این سه تا ۱۸ تمرین را حل کند من تضمین می‌کنم در رجال متخصّص می‌شود. لذا این را إن‌شاء‌الله دقّت کنید. این سه چهار موردی که ما گفتیم الآن مشکل ما این است که آقایان می‌آیند روایاتی که ضعیف است… مثلاً در یک جا در رابطه با محمّد بن علی، ابو سمینه، می‌گویند: مشهورترین کذّاب عصر ائمّه ابو سمینه بود. کذّاب زیاد داریم، ولی کسی که مشهور به کذّاب است، در کوفه شهرت به کذّاب پیدا کرد، از آن‌جا او را بیرون کردند، به قم آمد آن‌جا هم شهرت به کذّاب پیدا کرد، رئیس حوزه‌ی علمیّه‌ی قم احمد بن محمّد بن عیسی او را از قم هم تبعید کرد، نگذاشت در قم بماند.

 

ما تعدادی از روایات را داریم که از همین ابو سمینه است. این پلیدها، چه قلم‌داران چه اطرافیان او مثل ابوالفضل برقعی، می‌روند این روایات را که معمولاً از ابو سمینه نقل شده می‌آورند و با آن علیه شیعه مانور می‌دهند. لذا ما باید در جواب دادن‌ها مجهّز باشیم.

 

– «المدخل علی علم الرّجال و الدّرایة». مرکز مدیریت چاپ کرده است.

 

– چرا شیعه به روایات اهل سنّت عمل نمی‌کند؟

– ما ادلّه‌ی محکمی داریم بر این‌که اهل سنّت از ثقلین فاصله گرفته‌اند، پیغمبر فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ… كِتَابُ اللهِ… وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي»[۱۳] «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي».[۱۴] شما ببینید در سراسر کتاب بخاری از امیر المؤمنین که خلیفه‌ی چهارم آن‌ها است ۲۹ روایت آورده است، از ابو هریره ۴۶۰ روایت آورده است. بخاری از حضرت زهرا یک روایت دارد، از عایشه ۲۴۰ روایت دارد. این «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» کجا است؟ ما کاری به شیعه و سنّی نداریم، من می‌خواهم به عنوان یک سنّی مطرح کنم، چرا بخاری ما این‌طور آمده نسبت به…

– همسران پیغمبر باشند، ولی حضرت زهرا هست یا نه؟ حضرت علی هست یا نه؟ امام حسن و امام حسین جزء اهل بیت هستند یا نه؟ حداقل از اصحاب پیغمبر هستند یا نه؟

شما ببینید «فتح البارئ» شرح صحیح بخاری است، صفحه‌ی ۵۰۰، در چاپ بیروت صفحه‌ی ۴۷۱ است، ابو هریره دوسی چند روایت دارد؟ ۴۴۶ روایت. کلّ روایات ابو هریره چند تا است؟ پنج هزار و ۳۷۴ روایت است. از امیر المؤمنین، «فتح البارئ»، «علیّ بن ابی‌طالب تسع و عشرون حدیثاً» چیزی که می‌گویم مستند است. در مجموع، کتاب‌ها چند روایت دارد؟ ۵۳۷ روایت در کلّ کتب اهل سنّت. جالب این است ابن حزم اندلسی می‌گوید فقط ۵۰ روایت علی صحیح است، مابقی همه ضعیف است. «لم یرد» ابن حزم اندلسی در کتاب «الفِصَل فی الملل و الأهواء و النِّحَل»، اختلاف است که فَصل بخوانیم یا فِصَل بخوانیم. جلد ۴، صفحه‌ی ۲۱۳ می‌گوید ۵۸۶ روایت آمده، از این‌ها فقط ۵۰ روایت صحیح است.

 

ابو رعیّة از علمای بزرگ الأزهر است، محمود ابو رعیّة می‌گوید: علیّ بن ابی‌طالب از اوّل طفولیّت با پیغمبر بوده، اگر بنا بود هر روز یک روایت از پیغمبر نقل کند ما باید ۱۲ هزار روایت از علی داشتیم. این‌ها کنار هم می‌آید معنا را ایجاد می‌کند، آن ابو هریرة، آن علی، این هم یک عالم سنّی است ولی منصف است. می‌گوید: اگر بنا بود علی هر روز یک روایت فقط از پیغمبر شنیده باشد باید ۱۲ هزار روایت از علی داشتیم. مجموع روایات ۵۳۰ و خرده‌ای، از آن‌ها هم فقط ۵۰ روایت صحیح است. خود ابو هریرة می‌گوید بیشتر از ۱۸ ماه با پیغمبر نبوده، بعد هم به بحرین رفت و بعد از رحلت پیغمبر آمد، پنج هزار و ۷۰۰ یا پنج هزار و ۸۰۰ روایت آورده است. این درد است. از عایشه (قطع‌کلام)

 

– «علیٌّ بَابُهَا»، باب آن بلند است. از عایشه در بخاری ۲۴۲ روایت آمده است. مجموع روایات، عایشه امّ المؤمنین دو هزار و ۲۱۰ روایت دارد. از صدّیقه‌ی طاهره، فتح البارئ می‌گوید: «فاطمة الزّهراء بنت سیّدنا رسول الله حدیثٌ واحد». یک روایت. در مجموع کتاب‌های روایی ۱۸ روایت دارد. عایشه دو هزار و ۲۱۰ روایت، حضرت زهرا ۱۸ روایت. من چه کنم؟ آیا من می‌توانم به آن‌ها مراجعه کنم؟ امّ المؤمنین، خدیجه، صفحه‌ی ۵۰۰، بر مبنای حروف الفبا آمده، حفصه، بعد باید خدیجه بیاید، بعد از «ح» باید «خ» بیاید، امّا به سراغ «خنساء» رفته، خدیجه را نیاورده است. یعنی در صحیح بخاری یک روایت هم از خدیجه نیامده است.

 

حضرت خدیجه ۲۵ سال با پیغمبر بوده، ۱۰ سال بعد از بعثت با پیغمبر بوده، هر سال یک روایت شنیده بود ده روایت را باید می‌داشتیم. چه شد؟

….

– نمی‌شد که جامعه می‌آمد… حضرت علی در جامعه نبود؟ امام حسن و امام حسین در جامعه نبودند؟ ببینید در صحیح بخاری بعد از «حصان» باید حسین و حسن بیایند، ولی بعد از آن به سراغ «حکیم» رفته است. یک روایت در بخاری از امام حسن و امام حسین نیامده است.

 

یکی از آقایان گفته چون امام حسن و امام حسین کودک بودند… گفتم: عبد الله زبیر با امام حسن پنج ماه فاصله‌ی سنّی دارد، چرا بخاری از عبد الله زبیر روایت آورده ولی از امام حسن روایتی نیاورده است؟ نتوانست جواب بدهد. گفتم: به من از این جواب‌ها ندهید، من تمام کتاب‌های شما را… خیلی از ائمّه‌ی جمعه‌ی آن‌ها برای خطبه‌ی نماز جمعه به من زنگ می‌زنند که ما می‌خواهیم فردا درباره‌ی فلان موضوع صحبت کنیم، کتاب‌های ائمّه‌ی ما در این موضوع کجا مطلب دارند؟ همه‌ی آن‌ها می‌گویند تو کتاب‌های ما را از ما بهتر می‌دانی. به من نگویید امام حسن کودک بوده و روایت نداشت. عبد الله زبیر چطور بود؟

 

علی أیّ حال در جمیع کتاب‌های اهل سنّت از امام حسن چند روایت آمده است؟ ۱۳ روایت. خیلی بی‌انصاف هستند. خدا می‌داند اشک انسان جاری می‌شود. از امام حسین چند روایت آمده است؟ کلّ کتب اهل سنّت از امام حسین هشت روایت دارند. تمام کتاب‌های روایی اهل سنّت، صحاح، سنن، مثانی، تاریخ، تفسیر. ابن حزم آمده خیلی کار مهمّی انجام داده، در کتاب «اسماء الصّحابه و ما لکلّ واحدٍ منهم من العدد»، آمده ابرو را درست کند چشم را هم کور کرده است! یعنی خدمتی که حداقل برای من ابن حرم اندلسی انجام داده خیلی از او تشکّر می‌کنم! این وضع آن‌ها است، آیا با این وضع ما می‌توانیم بگوییم چرا شیعه به کتب اهل سنّت عمل نمی‌کند؟ ما چه کنیم؟

 

این تنها یک درد است، از آن طرف شما ببینید حَریز بن عثمان می‌گفت: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى…‏ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ قَارونَ مِنْ مُوسَى‏».[۱۵] «تهذیب التّهذیب». هر روز هفتاد مرتبه صبح علی را لعنت می‌کرد، هفتاد مرتبه هم شب لعنت می‌کرد! اهل سنّت تعداد زیادی روایت از حریز بن عثمان دارند.

مرحوم شیخ صدوق ـ رضوان خدا بر او باد ـ به زیارت قبر او بروید، این مرد خیلی بزرگ است، وصیّت کرد: من را نه در قم نه در نجف دفن نکنید. گفتند: چرا؟ گفت: ما روایت داریم کسی که در نجف یا قم دفن شود قیامت را نمی‌بیند، از قبر بیدار می‌شود و مستقیم مثل برق به بهشت می‌رود. گفتند: این که خیلی خوب است. گفت: نه، من می‌خواهم بیایم قیامت را ببینم، ببینم آن‌هایی که در حقّ علی ظلم کردند چه جوابی دارند، چه پاسخی دارند. صحیح بخاری هم دارد: «أوّل ما یجثو بین یدی الرّحمن علیّ بن ابی‌طالب» «عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ القِيَامَةِ».[۱۶] اوّلین محکمه‌ای که در قیامت تأسیس می‌شود برای علیّ بن ابی‌طالب است.

 

شیخ صدوق می‌گوید من می‌خواهم بیایم و ببینم محکمه‌ی عدلی که برای علی تشکیل می‌شود، مخالفین علی، دشمنان علی چه چیزی دارند آن‌جا بگویند. عمران بن حطّان درباره‌ی ابن ملجم شعر گفته، ابن ملجم را مدح کرده، می‌گوید ابن ملجم دستت درد نکند ضربه‌ای که بر علی زدی تو را به آسمان‌ها برد! صحیح بخاری از این شخص روایت دارد. ولی از امام حسن و امام حسین روایت ندارد، از سلمان روایت ندارد. درد ما این است.

 

من روی یک فایلی خیلی کار کرده‌ام، خوارج و نواصبی که در صحاح ستّه از آن‌ها روایت آمده است، از دشمنان اهل بیت. با این‌که می‌گویند از خوارج بوده، منافق بوده، قرآن هم می‌گوید «وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ».[۱۷] ولی در صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی، نسائی، از این‌ها روایت آمده است ولی از اهل بیت روایت نیست. ببینید جواب شما… البتّه من بیش از ۴۰ جواب دارم، این دو جواب بود. البتّه آن‌ها می‌گویند چرا شما از صحابه روایت ندارید؟ این دروغ است. بحث این است که شما به روایات صحابه عمل نمی‌کنید.

 

اوّلاً این را در نظر داشته باشید، این خیلی اساسی است، سیوطی در «تدریب الراوی» می‌‌گوید پیغمبر ۱۲۴ هزار صحابی داشت. یعنی روزی که پیغمبر از دنیا رفت آمار صحابه ۱۲۴ هزار نفر بود. اسامی این‌ها در «الإصابة فی تمییز الصّحابة» به ده هزار نفر نرسیده است. یعنی ۱۱۴ هزار صحابی داریم که اصلاً اسم آن‌ها نیامده است، حتّی سنّی‌ها هم این‌ها را نمی‌شناسند، فقط ۱۰ هزار اسم آمده است. از این ۱۰ هزار اسم فقط هزار نفر آن‌ها روایت دارند. ۱۲۴ هزار صحابی دارند، هزار روایت، هزار روایت هم کم است… ۹۸۷ راوی دارند که این‌ها… از این هزار نفر ۷۰۰ تا ۸۰۰ نفر یک روایت یا دو روایت دارند. ما از این‌ها سؤال می‌کنیم چرا شما از این صحابه روایت ندارید؟ ۱۲۴ هزار صحابه بودند، فقط از هزار نفر روایت دارید، از این هزار نفر هم ۷۰۰ تا ۸۰۰ نفر یک یا دو روایت دارند. چرا به روایات صحابه عمل نمی‌کنید؟ ما توپ را به زمین آن‌ها می‌اندازیم، می‌گوییم جواب بدهید، می‌گوییم شما عمل نمی‌کنید.

 

از آن طرف شیخ طوسی در رجال خود ۴۶۸ نفر از صحابه را آورده، می‌گوید: ما از این‌ها در کتاب‌های خود روایت داریم. یعنی ۵۰۰ نفر از صحابه را شیخ طوسی آورده، علّامه حلّی (رضوان الله تعالی علیه) ۲۰۰ نفر آن‌ها را توثیق کرده، می‌گوید ۲۰۰ نفر از صحابه موثّق هستند ما به روایات آن‌ها علم می‌کنیم. شیعه به روایات صحابه عمل نمی‌کند؟ این حرف کسی است که روی کتاب رجالی شیعه کار نکرده است. یکی از شبهات اساسی است که من دارم عرض می‌کنم. مرحوم مامقانی نزدیک ۴۳۴ نفر از صحابه را آورده و توثیق کرده و مدح کرده است. اضافه بر این صحابه‌ای که با امیر المؤمنین در جنگ جمل بودند هزار و ۵۰۰ نفر صحابه با علی بودند، همه مورد تأیید ما هستند. در جنگ صفّین دو هزار و ۸۰۰ نفر صحابه بودند همه مورد تأیید شیعه هستند. اگر یک زمانی هم منحرف بودند ولی به طرف امیر المؤمنین آمدند، ما آن‌ها را قبول داریم، طلب مغفرت می‌کنیم برای آن‌هایی که در مسیر علی ماندند، از آن‌ها طلب شفاعت می‌کنیم.

 

شما ببینید تعبیر مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) این است که ما از تعدادی از صحابه ـ «تبیان» شیخ طوسی، جلد ۱، صفحه‌ی ۲۱۴ ـ «وَ الشَّفَاعَةُ ثَبَتَ عِندَنَا لِلنَّبی وَ کثیرٍ مِن أَصحابِهِ». چرا می‌گویید شیعه تمام صحابه را کافر می‌داند، کلّ صحابه مرتد شدند الّا چهار نفر؟! شما که می‌گویید تمام صحابه مرتد شدند یک نفر هم نیست، «ارتدّ النّاس بعد رسول الله قاطبتاً» چه جوابی می‌دهید؟ شیخ طوسی می‌گوید ما برای این‌که… جالب این است، شیخ طوسی می‌گوید: ما نزدیک ۱۲ هزار صحابی داریم که این‌ها منحرف نشده‌اند، این‌ها را اهل بهشت می‌دانیم. این‌ها بحث‌های مهمّی است که… «خصال» شیخ صدوق: «كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ… يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ يَقُولُونَ اقْبِضْ أَرْوَاحَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَأْكُلَ خُبْزَ الْخَمِيرِ».[۱۸] عقیده‌ی شیعه نسبت به صحابه… از شبهات اساسی آن‌ها است که شیعه کافر است، مرتد است، قتل او هم واجب است، چون اصحاب پیغمبر را مرتد می‌دانند و به روایات آن‌ها هم عمل نمی‌کنند.

 

….

– همه‌ی روایات ضعیف است. اگر «إِرتَدَّ النَّاس بَعدَ رسولِ اللّه صلّى اللّه عليه و آله إِلَّا ثَلَاثَة أَو أَربَعَة»،[۱۹] سلمان و اباذر، حداقل در خانه‌ی امیر المؤمنین نزدیک ۳۰، ۴۰ نفر از بنی هاشم بودند، اصلاً با واقعیّت هم سازگار نیست. یک تعبیری علّامه حلّی دارد، می‌گوید: رسواترین روایت آن روایتی است که تاریخ آن را تکذیب کند. یعنی بدترین روایت روایتی است که تاریخ آن را تکذیب کند.

 

….

– ابتدای امر یک قضایایی پیش آمد، شما آن‌جا نبودید، تاریخ هم که… من یک مقاله‌ای در ردّ آقای واعظ زاده‌ی خراسانی نوشتم، در مجلّه‌ی نهج البلاغه، شماره‌ی ۶ آمده است. به نظر من خواندن این مقاله خیلی واجب است، نکات زیادی آن‌جا آورده‌ام. آن مقاله هم عنایت امام رضا (سلام الله علیه) بوده که ما نوشته‌ایم. در سایت ولی عصر هم سخنی با واعظ زاده‌ی خراسانی بنویسید مقاله‌ی آن موجود است. مقاله‌ی خیلی خوبی است. حاج آقای خزعلی امام رضا را خواب دید، آمد به من گفت: امام رضا از شما طلب کرده جواب بدهید. من هم با کمال میل قبول کردم. ما هم بر مبنای آن جواب دادیم، از اوّل تا آخر هم عنایات حضرت رضا (سلام الله علیه) را آن‌جا دیدیم.

 

این‌ها بعد از رحلت پیغمبر آمدند ـ هم ابن ابی الحدید دارد، هم ابن قتیبه دارد ـ افراد چماق به دست را آوردند مدینه را پر کردند. شیخ مفید دارد: «بِأَيديهِم الخَشَب‏»،[۲۰] همه چماق به دست بودند. «تَضَايَقَتْ بِهِمُ السِّكَك‏»،[۲۱] قبیله‌ی اسلم. قبیله‌ی اسم از قبایل اطراف مدینه است که با انصار عداوت چند ده ساله داشتند. این‌ها افراد را می‌آوردند ـ تعبیر ابن ابی الحدید این است ـ وادار می‌کردند با ابوبکر بیعت کنند، اگر بیعت نمی‌کرد با چماق و شلّاق گردن و سر او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند. امیر المؤمنین را به مسجد آوردند ـ ابن قتیبه دینوری را ملاحظه کنید، صفحه‌ی ۱۱ و ۱۲ ـ عمر می‌گوید: «بَایِع أَبابکر»، حضرت می‌گوید: «إِن لم أبایع»، اگر بیعت نکنم چه می‌شود؟ عمر می‌گوید: «وَ اللهِ الَّذی لاَ إِلَه إِلّا هُو لَنَقطَعَنَّ عُنُقَک»، اگر بیعت نکنی گردن تو را می‌زنیم.

 

بعد حضرت به قبر رسول الله رو می‌‌کند، اوّلین مرتبه است که مردم اشک چشم علی را می‌بینند. علی فاتح جنگ‌ها، مردم از علی جز شجاعت ندیده‌اند. اوّلین مرتبه حضرت به قبر پیغمبر رو کرد، قطرات اشک جاری شد، فرمود: «یَا ابن عَمّ إِنَّ القَوم إِستَضعَفُوني فَكَادُوا يَقتُلونَنِي». همان عبارت هارون است. بعد عمر گفت: «یا ابا بکر لِمَاذا لَا تَأمُرُ فیهِ بِأَمرِک»، حرف نهایی را بگو، ما گردن علی را بزنیم و کار تمام شود. می‌دانید ابوبکر چه گفت: «إِنّی لَا أکرهُهُ مَا دامَت فَاطِمَة عَلَی جنبِهِ»، مادامی که مدافعی به نام فاطمه دارد من علی را… یعنی همان‌جا قتل فاطمه‌ی زهرا امضاء شد. این‌ها یک حقایقی در تاریخ است.

 

«مروج الذّهب» مسعودی دارد هر کاری انجام دادند دست علی را باز کنند در دست ابوبکر بگذارند نتوانستند. «فَمَسَح أّبو بکر یَدَهُ عَلَی یَد عَلِیٍّ وَ هِیَ مَذمومه» ابابکر گفت علی دست خود را باز نمی‌کند مسئله‌ای نیست، من دست خود را روی دست علی به عنوان بیعت می‌کشم. من و شما آن‌جا بودیم چه می‌کردیم؟ خود راوی می‌گوید من به عمّار ناسزا گفتم، به او توهین کردم که عمّار کجا بودی وقتی در خانه‌ی علی را آتش زدند، حضرت زهرا را… عمّار می‌گوید: و الله دست ما به قبضه‌ی شمشیر و چشم ما به لب‌های علی بود تا علی لب تر کند، ما آماده بودیم، ولی دیدیم هم خود علی صبر کرد و هم به ما دستور صبر داد. این‌ها یک سری حقایق است.

 

اگر دوستان مقاله را بخوانند حرف‌هایی که آورده‌ام خود من مطالعه می‌کنم می‌گویم خدایا من این‌ها را نوشته‌ام؟ خیلی وقت است، تقریباً برای ۱۷، ۱۸ سال قبل است. آن زمان نه کامپیوتر بود و نه این امکانات و تسلّط ما در آن حد بود. علی أیّ حال این قضایا یک مقداری وارد شدن به تاریخ، حقایق تاریخی را بررسی کردن… بعضی اوقات می‌شود من مشغول مطالعه هستم، قسمت‌هایی را می‌بینم نمی‌توانم به کار ادامه بدهم، اصلاً کامپیوتر را خاموش می‌کنم، در را می‌بندم و شروع به گریه می‌کنم. چند دقیقه گریه می‌کنم، عقده‌ی دل من خالی می‌شود و دوباره کامپیوتر را روشن می‌کنم. یعنی همان فرمایش علّامه امینی واقعاً صحیح است. مظلومیّت علی در بعضی از قسمت‌ها به قدری دردآور است مغز استخوان انسان را آتش می‌زند. همان تعبیری که می‌گوید: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»،[۲۲] از این بدتر؟ اگر یک خار در چشم شما برود، استخوان در گلوی شما گیر کند چه می‌کنید؟ می‌گوید من ۲۵ سال خار در چشم و استخوان درگلو صبر کردم.

[۱]– كامل الزيارات، ص ۲۳۷٫

[۲]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۲، ص ۱۴٫

[۳]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏۵، ص ۱۵۸٫

[۴]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏۵، ص ۳۵۲٫

[۵]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۲، ص ۱۶۰٫

[۶]– همان.

[۷]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۲، ص ۱۸۴٫

[۸]– رياض السّالكين في شرح صحيفة سيّد السّاجدين، ج ‏۵، ص ۴۴۰٫

[۹]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏۱، ص ۵۲٫

[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۱، ص ۱۰۶٫

[۱۱]– رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال، ص ۲۲۴٫

[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۶۹، ص ۲۱۵٫

[۱۳]– مسند احمد ط الرساله، باب مسند ابی سعید الخدری، ج ۱۷، ص ۱۰۷٫

[۱۴]– الأمالي( للصدوق)، ص ۴۱۵٫

[۱۵]– تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۲۳۹٫

[۱۶]– صحیح البخاری، باب هذان خصمان اختصموا فی ربهم، ج ۶، ص ۹۸٫

[۱۷]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۷٫

[۱۸]– الخصال، ج ‏۲، ص ۶۴۰٫

[۱۹]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج ‏۱۲، ص ۵۶٫

[۲۰]– الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، ص ۱۱۹٫

[۲۱]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏۲۸، ص ۳۳۵٫

[۲۲]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص ۴۸٫










ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید