جلسه چهارم دوره تخصصی امامت و ولایت
جلسه چهام این دوره تخصصی که مدرک رسمی آن از سوی مرکز مدیریت حوزه علمیه استان تهران صادر می گردد ، در غالب ۲ کلاس در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ در ساختمان بهشت حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) برگزار شد.
کلاس اول:
کلاس دوم:
متن کلاس اول:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلَی رَسولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لا سِیَّمَا عَلَی مَوْلانَا بَقِیَّةِ اللَّهِ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمْ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أعْداءِ اللهِ إلَی یَوْمِ لِقَاءِ اللهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدَانَا لِهَذا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أنْ هَدَانَا اللهِ».
خدا را بابت تمام نعمتهای خود به ویژه نعمت ولایت سپاس میگوییم. ما در گذشته بحثی را بیان کردیم در رابطه با آیاتی که دلالت میکند بر امامت حضرت امیر (سلام الله علیه) که ما سه آیه را انتخاب کردیم. آیهی ۵۵ سورهی مائده، آیهی ۶۷ و آیهی ۳ و علّت اینکه ما انتخاب کردیم فرمایش امام باقر (علیه السّلام) در کافی شریف، جلد اوّل، صفحهی ۲۸۹، حدیث چهار.
با اینکه ما آوردیم ابن عبّاس میگوید سیصد آیه در حقّ علی نازل شده است، ولی امام باقر (سلام الله علیه) در این روایتی که صد درصد صحیح است میفرماید: «أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه»[۱] اوّل آیهای که حضرت استناد میکند آیهی ۵۵ سورهی مائده است. «فَرَضَ وَلَايَةَ أُولِي الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ» بعد استدلال میکند: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» و بعد از این «فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ…فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً» کاملاً واضح و روشن است که این سه آیه تقریباً از جمله برترین آیاتی است که در قرآن بر ولایت امیر المؤمنین استدلال میشود. آیهی مباهله دلالت میکند، در آن شکّی نیست. رسول اکرم برای اثبات نبوّت و صداقت خود از میان آن همه صحابه امیر المؤمنین را برده است. اگر بنا است کسی جای پیغمبر بنشیند، شایستهترین فرد کسی است که برای اثبات رسالت خود برده است، برای اثبات صداقت خود برده است. آیهی تطهیر عصمت علی را اثبات میکند.
یکی از مهمترین شرایط امام عصمت او است و همچنین آیهی «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»[۲] که خدای عالم به صورت مطلق و بیقید و شرط اطاعت سه دسته را واجب میکند؛ الله، پیغمبر و اولی الامر. به تعبیر خود فخر رازی این آیه دلالت میکند بر عصمت اولی الامر. چون اگر اولی الامر معصوم نباشد در کار خدا تناقض پیش میآید. چون خدای عالم اطاعت اولی الامر را واجب کرده است، دستور به معصیّت را حرام کرده است، اطاعت از امر به عصیان را حرام کرده است. اگر اولی الامری بیاید دستور خلاف شرع بدهد ادلّهی قطعی داریم که اطاعت حرام است. اولی الامر میگوید اطاعت کن. ما معطّل هستیم که چه کار کنیم. ایشان میگوید این آیه بلاشک عصمت اولی الامر را تثبیت میکند. ولی ابوبکر و عمر و عثمان چون معصوم نبودند ما ناگزیر هستیم از دلالت آیه دست برداریم.
مشابه این زیاد دارند. در آیهی «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ»[۳] قرآن میگوید مسح، سنّت میگوید مسح، ولی بزرگان ما قصد کردند. ما ناگزیر هستیم به خاطر عمل ائمّه دست از کتاب و سنّت برداریم. خیلی عجیب است. این تفسیر محمّد رشید رضا را ببینید، در این زمینه کولاک کرده است. عصبانی هم است، نمیتواند حرف بزند. از آن طرف میگوید بزرگان ما میگویند کتاب و سنّت دلالت بر مسح دارد، عمل ائمّهی ما دلالت بر غَسل دارد.
…
– بله، در تفسیر المنار است. علی ایّ حال خود فخر رازی چند جای تفسیر میگوید کتاب و سنّت دلیل بر مسح است. قرطبی میگوید دلیل بر مسح است. ما با یکی از وهّابیها یکی سال در امارات بودیم، ماه رمضان بود. حاج آقا موعظی هم آنجا بود -حالا نمایندهی آقا در هلال احمر است- سر افطاری گفتند یک جوانی از عربستان آمده است، پروفسور هم است و تحدّی کرده است که این علمای شیعه که از ایران آمدند همه مشرک هستند و شما را به شرک دعوت میکنند. من حاضر هستم در نیم ساعت مناظره اینها را از شرک بیرون بیاورم.
سر افطاری بودیم، تقریباً ۱۷ یا ۱۸ نفر از طلبهها از قم و مشهد آمده بودند. همه به هم نگاه کردند حاج آقا موعظی گفتند که فلانی ظاهراً قرعه به نام شما است. ما با آنها بحث کردیم و خیلی بحث مفصّلی هم داشتیم که در همان مسجد امام حسین آمد. دوستانی که به امارات رفته باشند مسجد امام حسین مرکز شیعیان در امارات است. در بحث حضرت زهرا و غیره خیلی کم آورد و گفت ما فردا شب جواب میآوریم. ما فردا شب رفتیم تا دیر وقت نشستیم و دیدم نیامد. به من میزبان او زنگ زدم و گفتم بنا بود این دوست ما بیاید با هم بحث کردیم. شب نوزدهم بحث ما بود و شب بیستم ما قرار داشتم. گفت فلانی با این دوست ما چه کار کردید، دیوانه شده است! گفت دیشب که آمده است حرف نمیزند، مثل دیوانهها شده است، برای او رختخواب انداختیم ولی نخوابید. در حیاط میرفت و میآمد و قدم میزد، صبح سحری نخورده به منزل یکی از وهّابیها رفته است و کتاب مطالعه میکند و مینویسد. گفتم بنا بود بیاید. گفت خیلی عصبانی آمده است و با ما هم حرف نمیزند. میشود شما آنجا بیایید. گفتم باشد. دیدیم آن آقایی که دیشب آمده بود ما را از شرک بیرون کند «عَبُوساً قَمْطَريراً»[۴] است. گفت نماز شما باطل است. گفتم چرا؟ گفت چون در وضو شما پاهای خود را نمیشورید. گفتم برادر من یک روایت از پیغمبر بگویید که پیغمبر… چون پیغمبر جلوی مردم وضو میگرفت و صحابه دستان خود را زیر قطرات وضوی پیامبر میگرفتند و آب وضوی پیغمبر را میخوردند و به بدن خود میمالیدند. اگر پیغمبر پای خود را میشست ما هم میشوریم. گفت روایت نداریم. گفتم من نمیدانم دارید یا نه!
گفتم اصلاً به پیامبر کاری نداریم، آیا ابوبکر پای خود را شسته است؟ اگر این کار را کرده باشد من قول میدهم که از امشب پای خود را میشورم. گفت یعنی نداریم؟ گفتم شما مدّعی هستید. گفتم ابوبکر را هم کاری نداریم، خیلی زیاد نبود، حدود دو سال خلیفه بود. عمری که ۱۰ یا ۱۱ خلیفه بوده است اگر پاهای خود را شسته است، من قول میدهم و همه شاهد باشید که از فردا پاهای خود را میشورم. گفت چه میگویید؟ گفتم پیغمبر صد تا روایت صحیح داریم که پاهای خود را مسح میکشید، علی پاهای خود را مسح میکشید، ابوبکر پاهای خود را مسح میکشید. حتّی عثمان هم شش سال اوّل خلافت خود پاهای خود را مسح میکشید. یک روز کنار بیت الله الحرام آمد و دید مردم با پاهای کثیف میآیند، گفت از امروز مردم پاهای خود را بشورند. او همین طور متعجّب ماند. بعد دیدم یک کتابی در دست دارد. گفت شما آخوندها مرتجع هستید و کتابهایی که روشن فکرها نوشتند را ندیدید. من یک نگاه کردم و دیدم اسم آن «فقه السّنة» است. گفتم برای سیّد سابق است که در خود امارات هم دو سه سال است در خود امارات به عنوان کتاب درسی در مقطع ارشد تدریس میشود. شروع کردم چند دقیقه از ویژگیهای این کتاب گفتم. او همینطور متعجّب شد و شروع به فحّاشی کردن کرد. گفتم مادامی که بحث علمی باشد من حاضر هستم، فحش باشد ما در یک مکتبی بزرگ شدیم که به ما یاد دادند اگر هزار بار هم به شما فحش دادند شما یک بار جواب ندهید. «هذا فِراقُ بَيْني وَ بَيْنِك»[۵] من بلند شدم و به قم آمدم. یکی دو ماه دیگر من به آن میزبان ایرانی او زنگ زدم، گفتم این دوست ما چه شد. گفت بعد از رفتن شما یک نامهی مفصّلی نوشت و آورد من به ریاض، دار الافتاء وهّابیها فکس کردم که من با یک عالم شیعی بحث کردم، او شبهاتی را مطرح کرد که نتوانستم. این را برای من جواب بدهید. بعد از یک هفته جواب آمد این روایاتی که اینها گفتند در کتابهای ما است. اگر بحث این شکلی شد شما بحث را عوض کنید. وقتی که جواب آمد او خیلی تعجّب کرد و متأثّر شد که عجب! ریاض میگوید این روایات در کتابهای ما است، این شبهات هم در کتابهای ما است! یک حالت افسردگی گرفت و گفت برای من ویزا بگیرید، من به عربستان برمیگردم و اینجا نمیمانم.
همان آقایی که آمده بود ما را از شرک نجات دهد روی یک مسئلهی خیلی جزئی اینطور سرشکسته میشوند. لذا من از عزیزان تقاضا دارم که یک مقدار روی بعضی از مسائل کار شود. اساسیترین بحثهایی که اینها دارند… تقریباً تلاش کردیم؛ بعد از چندین جلسه با حضرت آیت الله سبحانی صحبت کردیم، حاج آقای قاضی عسگر به قم تشریف آوردند، از این هفت یا هشت هزار شبهه که درست کردند ما ۵۰ شبهه را بیرون آوردیم.
طلبهی ما امروز بخواهد در عرصهی بین الملل کار کند نسبت به تک تک این شبهات باید یک مقالهی ۲۰ یا ۲۵ صفحهای علمی بنویسد نه اینکه کپی کند. بحث توحید شرک از توسّل است، تحریف قرآن است. صبّ و لعن صحابه است، در رأس آن صبّ و لعن خلفا است. بحث عایشه است. تکفیر اهل سنّت است و عصمت ائمّه، علم غیب و اینها که تقریباً اینها اولویّت دارد. در این قسمت هم این چهار مورد، بحث تقیّه است که دلیل بر شرک شیعه میدانند. متعه و ازدواج موقّت است، الآن در کشورهای عربی کسی ازدواج موقّت کند حدّ زنا به او میزنند. قضیّهی ازدواج امّ کلثوم با عمر است و نامگذاری اولاد امیر المؤمنین به اسم خلفا. این بحثها هم در رابطه با مسائل فقهی است.
این هشت مورد از ضرورتهایی است که ما باید در رابطه با مسائل امامت داشته باشیم. ضرورت امامت که اصلاً امامت اصلی ضروری است. ادّلهی امامت از قرآن و سنّت و عدم ذکر اسم علی در قرآن که خیلی روی آن مانور میدهند که اگر امامت جزئی از اصول دین است چرا اسم علی در قرآن نیامده است. امامت ائمّه، تفضیل ائمّه بر انبیاء، بحث مهدویّت، ولایت تکوینی و تشریعی که الآن طرفداران و قلم داران مانند مصطفی طباطبایی خیلی روی این مانور میدهند.
ولایت تکوینی و تشریعی و بحث غلو، بحث رجعت ائمّه (علیه السّلام) بحثهایی است که ضرورت دارد. ما ۲۰ مورد اینجا (اشاره) آوردیم و ۲۴ مورد اینجا (اشاره) آوردیم. یعنی اینها بحثهایی است که ضروری است. یعنی دیگر «لابدّ منها» است که ما باید این حدود ۵۰ موضوع، ۵۰ پروندهی علمی برای اینها داشته باشیم. خدا را شاکر هستیم که به ما توفیق داد در خدمت شما بودیم، ولی برنامههایی که ما در طول این ۱۰ یا ۱۵ سال داشتیم چه برای طلّاب غیر ایرانی، چه برای بعضی از اساتید، برای بعضی از ائمّهی جمعهی بعضی از مناطق اهل سنّت، من با این بحثها کلّاً مخالف هستم. خوب است، ولی معمولاً نتیجهای که مطلوب است نمیگیریم.
عمدتاً بحثهای ما کارگاهی است، یعنی ما در تمام دورهها… قبل از اربعین داشتیم. کلّ طلبههایی که در سطح کشور علیه احمد الحسن کار میکنند در قم جمع کردیم، دو سه روز بحث کارگاهی داشتیم. حدود ۳۰۰ نفر از اساتید از حوزههای علمیّه سطح کشور و قم آمدند در جمکران، در بخش یاوران مهدی سه روز برنامه داشتیم.
روش ما این شکلی است که ما صبح میآییم، حدود یک ساعت، یک ساعت و نیم بنده یک بحثهایی را مطرح میکنم، اساتیدی که در خدمت آنها هستیم از این بحثها سؤال در میآورند و هر ۱۰ نفر، ۱۵ نفر با یک استاد در یک کلاس با تجهیزات کامل و ویدیو پروژکتور این سؤالات و شبهات را از صفر تا صد با هم کار میکنند یعنی (دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوهی راه رفتن آموخت) از ما میخواهند این شبهه را جواب بدهیم از کجا باید شروع کنیم و در آخر باید کجا باشد. هر کارگاه هم سه یا چهار ساعت طول میکشد و خستگی هم ندارد. چون بحث علمی و گفت و شنود است، یعنی بحث تدریس نیست. مباحثهای است که خود آقایان تحت اشراف یک استاد انجام میدهد. بعد هم شش یا هفت گروه و کلاس بوده است، آقایان میآیند گزارش میدهند و بعد سؤالاتی که مطرح شده است و آقایان دارند مطرح میکنند و آخر روز هم ما یک ساعت، یک ساعت و نیم به سؤالات آنها جواب میدهیم که این سه روز کارگاه ما شاید تأثیر گذاری بیشتری از سه ما تدریس داشته باشد.
یک بار حاج آقا تقوی به من زنگ زد که ما ائمّهی جمعهی مناطق اهل سنّت را آوردیم، میخواهیم شما سخنرانی کنید. گفتم معذرت میخواهم ولی من نمیآیم، ما میخواهیم یک ساعت حرف بزنیم، شاید چند نفر لذّت ببرند و چند نفر این بحث ما را دوست نداشته باشند، اینطور فایده ندارد. گفت پیشنهاد شما چیست؟ گفتم اینها را دو روز در اختیار من قرار دهید که برای اینها کارگاه تشکیل دهیم. حالا شاید دو روز نتوانیم، ولی یک روز در خدمت اینها هستیم. ما تعدادی از اساتید را از قم آوردیم، در همین تهران یک مرکزی دارند. صبح ساعت ۸ من یک ساعتی صحبت کردم و دوستان کارگاه رفتند. از دفتر آقای عرب آمدند و گفتند فلانی ما این همه جلسات داشتیم هیچ جلسهای این اساتید ما اینطور راضی نبودند.
بعد از یک سال بود که امام جمعهی آبادان به من زنگ زد و گفت فلانی آن بحثی که آن یک روز ما با اساتید داشتیم، فایلهایی که به ما دادند، من یک سال از آن فایل برای خطبهی نماز جمعهی خود استفاده کردم. وقتی ما وارد این بحث شدیم مردم گفتند حاج آقا از این حرفها بلد نبودید، از کجا یاد گرفتید؟ این بحثها در فضای مجازی و رسانهها مطرح است. ما آن هفته در شورای عالی مدیریّت، در خدمت بزرگواران بودیم و یک پیشنهادی داشتیم و ظاهراً تصویب کردند. اگر إنشاءالله پشیمان نشوند بنا شد که این اساتید بزرگوار حدود ۱۵۰ الی ۲۰۰ نفر اگر به قم بیایند هزینهی آنها به عهدهی ما است. اگر تهران باشد هزینهها بر عهدهی شما است.. بنا شد که ما در خدمت اساتید بزرگوار حوزهی علمیّه تهران باشیم. من دور روز پیش هم با حاج آقای اعرافی یک جلسهی مفصّلی داشتیم و ایشان هم خیلی مسرّ بود که برای اساتید حوزههای علمیّه یک دورههای فشردهای برگزار کنیم برای جدیدترین شبهاتی که امروز مطرح است و روشهای پاسخگویی را داشته باشند. اساتید در اولویّت هستند. برای آقایان طلبهها چون این بحثهای ما شبهه تولید میکند، سؤال تولید میکند.
الآن تهران ۱۵ هزار طلبه دارد. سؤالاتی که بعد میآید جواب به آن سؤالات از اصل درس اهمّیّت بیشتری دارد. با ۱۵ هزار طلبه ما نمیتوانیم یعنی برای ما امکان پذیر نیست و بعضی از طلبهها هم در آن سطحی نیستند که همهی مسائل را بتوان آنها مطرح کرد. ولی اساتید که باشند اوّلاً خیلی از مسائل را اساتید میتوانند جواب بدهند، اگر هم جواب نداشتند ارتباط یک استادی که با ۲۰۰ الی ۳۰۰ طلبه سر و کار دارد. به جای اینکه ما به ۲۰۰ نفر جواب دهیم به یک نفر جواب میدهیم و او را این را منتقل میکند. یعنی از نظر کاربردی هم این به صلاح ما است و اضافه بر اینکه اساتید ما باید مجهّز باشند. الآن این شبهات مطرح است، چند سال دیگر شبهات جدید میآید. اساتید ما باید ملکهی اجتهاد پاسخگویی به شبهات را داشته باشند. ما بیاییم ده الی ۲۰ تا شبهه را با هم به صورت صفر تا صد حل کنیم که این شبهه را چطور باید شروع کنیم و منتهای آن باید کجا باشد. یعنی من معتقد هستم که یک استاد در کنار یک مرّبی ۲۰ تا شبهه را جواب بدهد برای او ملکه میشود. من صد تا شبهه را جواب دادم شما یک جا میروید و شبههی صد و یکمی میآید و خبر ندارید. ولی اگر ملکه دست آدم باشد، راه پاسخگویی را آدم یاد بگیرد همه چیز حل است. روی این جهت ما در اختیار عزیزان طلبه هستیم و افتخار هم میکنیم…
– ببینید سیر مطالعاتی را عرض کردم که کارگاهی است. اینطور نیست که بگویم آقا شما این مطالعات را کنید. در کارگاه وقتی یک عزیزی در کنار یک استاد میآید چهار تا شبهه را از صفر تا صد حل میکند همه چیز درست میشود. یعنی هم سیر مطالعاتی دست او میآید، هم روش ورود و خروج از شبهه. اینکه پیشینهی شبهه چه بوده است خیلی مهم است. چون بعضی از شبهات را سیّد مرتضی جواب داده است، علّامه حلّی جواب داده است. میر حامد حسین جواب داده است. قاضی نور الله شوشتری جواب داده است. ما ببینیم جوابهایی که این علمای ما دادند چیست و الآن وهّابیها به این جوابی که علمای ما دادند چه جوابی دادند. این خیلی مهم است.
ببینید من سیر مطالعاتی به شما میدهم و میگویم شما ببینید بهترین کتاب، کتاب «المراجعات» است. ده تا کتاب در نقض «المراجعات» نوشتند. شما فرمایشات مرحوم شرف الدّین را مطالعه میکنید. بعد یک جایی میروید، میبینید برای همان جواب ایشان ده تا شبهه وارد کردند.
«الغدیر» را به همین شکل، کتابهای دیگر هم به همین شکل. آنها که بیکار نیستند، یک جایی این شبهه را پیدا کردند و بلند شدند سر کار خود رفتند. ولی ما فعلاً با خیال راحت نشستیم و کاری نداریم که در اطراف ما چه میگذارد که یک دفعه یک استاد حوزه بلند میشود تمام مقدّسات شیعه را برای شما انکار میکند. آنها دارند شبانه روز کار میکنند. همین عثمان الخمیس در کویت نزدیک به شش یا هفت سال است که به ۱۵۰ طلبه فنّ مناظره با شیعه را آموزه میدهد. چهار یا پنج نفر آنها را هم در ماهوارهها فرستادهاند و شبهاتی که خود آنها تولید کردند را مطرح میکنند.
یک دفعه یک بحثی پیش آمد، یک دفعه من جا خوردم! حضرت رسول اکرم که از مادر متولّد شد مادر ایشان شیر نداشت. ما روایات متعدّد داریم بر اینکه شیر بر پستان ابوطالب (سلام الله علیه) آمد و مدّتی پیغمبر را شیر میداد. پیغمبر فرزند رضاعی ابوطالب شد. علی هم فرزند او است. زهرا با علی خواهر و برادر رضاعی شدند. باقالی بیاور و خر بار کن!
بعد اینها با شیطنت تمام یک شبهههایی میآورند که به مغز شیطان هم نمیآید. در روایت داریم شیاطین از بعضیها قرض میکنند. این وهّابیها در تولید شبهه طوری هستند که شیاطین از اینها قرض میکنند! اگر چنین شبههای بیاید آقایان چه جوابی میدهید؟ در ذهن شما چیست؟ بفرمایید.
….
– از کجا از مادر باید شیر بخورند؟
….
- کاری به پیغمبر نداریم، عقیدهی شما این است. روایات متعدّدی هم داریم که پیغمبر از حضرت ابوطالب شیر خوردند و برای مدّتی هم شیر خوردند.
….
– یعنی آنهایی که حالت زایمان نداشته باشند… این دیگر خلاف اجماع فریقین است. یعنی اگر آقازادهی، برادر شما شما برود از شیر هر کسی بخورد چند ساعت شیر بخورد… بحث زایمان نیست.
….
– شما این را از کجا میگویید! ببینید ما باید منطقی جواب دهیم. ببینید قرآن اوّلاً میگوید: «وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ»[۶] نه «آبائکم اللاتی أرضعنکم». ما فتاوای متعدّد از مبسوط سرخسی فقیه نامدار احناف، این قدامهی مقدسی فقیه بزرگ حنابله داریم، میگوید صراحت دارد اگر بچّه از مرد شیر بخورد موجب سرایت محرمیّت نیست. باید یک مقداری سریع این جواب را بدهیم. ما بلافاصله جواب دادیم بدون اینکه سابقهای هم داشته باشد. یعنی انسان وقتی در این قضایا میافتد ذهن جولان دارد. از این شبهات اینها زیاد دارند. من یک فایل مفصّلی دارم شبهات جدید اینها که اینها حدود ۳۰ یا ۴۰ سال اخیر نشستند و اینها را تولید کردند.
…
– نه، سابقاً روزنامهها هم نوشتند. ظاهراً در کنیا بودند که خانم یک سیاهپوستی در حال زایمان از دنیا رفت. این مرد بچّه را در بغل گرفته بود و از سینهی او شیر آمده بود، عکس او و بچّهی او را هم گذاشته بودند. این برای هفت یا هشت سال قبل است. این طبیعی است، بحث معجزه نیست. به معجزه که باشد معجزه یک قاعدهی خاص دارد و احکام شامل معجزات نمیشود. احکام خمسه فارغ از معجزات است. ولی این قضیّهی معجزه نیست. شاید برای حضرت ابوطالب معجزه بوده است، کرامت بوده است یا هر چیزی، ولی این میگوید در فلان جا ثابت شده است. حالا شاید بعضی از مردها این حالت را داشته باشند که تمایل به زنانگی در روحیهی آنها باشد، وقتی بچّه به سینهی آنها نزدیک میشود سریع شیر خارج میشود. در رابطه با حدیث هم ما معمولاً این چهار روایت را آوردهایم، از هزار دلیلی که علّامه حلّی… دیروز هم در همایشی که برای جشنوارهی علّامه حلّی بود عرض کردم، علّامه حلّی (رضوان الله تعالی علیه) حدود ۱۲۷، ۱۲۸ کتاب نوشته، در کارهای فقهی نزدیک ۲۷، ۲۸ عنوان کتاب دارد؛ کتب حدیثی، کلامی، تفسیری، رجالی. در دعا… میگویند بعد از اینکه از دنیا رفت آقا زادهی ایشان فخر المحقّقین، صاحب «إیضاح الفوائد»، علّامهی حلّی را در خواب میبیند. از ایشان میپرسد: پدر وضع آنجا چطور است؟ میگوید: پسرم آنجا دو چیز به من کمک کرد؛ یکی کتاب «الفین» یکی زیارت امام حسین.
در کتاب الفین علّامه حلّی آمده هزار دلیل برای اثبات خلافت علی، هزار دلیل برای بطلان خلافت دیگران و شبهاتی که دارند مطرح کرده است. خیلی کتاب خوبی است. من خیلی دوست داشتم که راجع به این کتاب یک تحقیقی انجام شود، اگر تحقیقی انجام شود یک کتاب ۵۰، ۶۰ جلدی میشود.
…
– نه، عربی است، کتاب الفین.
…
– من ترجمهی آن را ندیدهام. من معتقد هستم برای طلبه کتاب فارسی خواندن خلاف شرع است، عقیدهی من این است. چون کتاب فارسی را ما زود میخوانیم زود هم از ذهن ما میرود. ولی در خواندن کتاب عربی یک مقداری خود را به زحمت میاندازیم، اوّلاً خیلی از لغات که لغات قرآنی است را یاد میگیریم. عربی هم یک نورانیّتی دارد، یک معنویّتی دارد. شما میبینید روایت عربی میخوانید در دل شما نورانیّت خاصّی دارد، ترجمه، آن نورانیّت را ندارد. با زحمت میخوانیم، چون با زحمت میخوانیم در حافظهی ما به راحتی مینشیند.
لذا احادیث مختلفی که وجود دارد، از این هزار حدیث، ما چهار مورد را انتخاب کردیم. یکی بحث حدیث وصایت است. رسول اکرم بعد از نزول آیهی شریفهی «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ» ـ آیهی ۲۱۴ سورهی شعراء ـ تعداد ۴۰ نفر از بزرگان قریش را جمع میکند و بحث را مطرح میکند. «فَأَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي عَلَى هَذَا الْأَمْرِ»،[۷] هیچکدام جواب نمیدهند جز امیر المؤمنین. بعد حضرت فرمود: «أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ». یعنی سال سوم بعثت اوّلین روز رسالت علنی. سه سال نبیّ مکرّم به صورت سرّی مردم را به طرف توحید دعوت کرده، بعد از آیهی ۲۱۴ میخواهد علنی کند.
در اوّلین جلسه سه مطلب را مطرح میکند؛ بحث توحید «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»،[۸] دوم رسالت خود را اعلام میکند، در همان جلسه خلافت علی را مطرح میکند. یعنی اینقدر بحث خلافت نقش اساسی دارد. آدرس راحتی هم دارد، جلد ۳، صفحهی ۳۲۱، سند هم کاملاً صحیح است. راوی محمّد بن حُمید است، ثقه است، «تهذیب الکمال» مِزّی وثاقت او را… «فقال ثقهٌ لیس به بحثٌ إبن حُمید ثقةٌ». همچنین سلمة بن فُضیل، ابن حجر در «تهذیب التّهذیب» دارد که ثقه است. محمّد بن اسحاق، «سیر أعلام النّبلاء»، عبد الغفّار بن قاسم «لسان المیزان» ابن حَجَر، «میزان الاعتدال» ذهبی، هر دو در یک موضوع است. اینها وثاقت… ببینید ابن حُمید، سَلَمه، محمّد بن اسحاق، عبد الغفّار «عَنِ المِنهال». ما یکی یکی راویها را مطرح کردهایم، در «کامل» ابن اثیر هم به همین شکل آمده است، با همین سند آمده است. در «تاریخ دمشق» هم همینطور، «تفسیر ثعلبی»، هیثمی این روایت را تصحیح کرده، حاکم نیشابوری روایت را تصحیح کرده است. در «مستدرک» در دو قسمت، صفحهی ۱۳۳ و صفحهی ۱۵۴٫ خود طبری، «کنز العمّال» متّقی هندی وقتی این روایت را نقل میکند میگوید: «و إبن جَریر و صَحَّحَهُ» . همچنین طَحاوی.
پس یکی از بحثهایی که مطرح است بحث وصایت است. مهمتر اینکه در روایات متعدّد ما داریم، طبرانی و دیگران آوردهاند، بر اینکه سلمان خدمت پیغمبر اکرم میآید، عرض میکند: یا رسول الله، «يَا رَسُولَ اللَّهِ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ فَمَنْ وَصِيُّك».[۹] میگوید: «فَسَكَتَ عَنِّي»، بعد فرمود: «يَا سَلْمَانُ»، با سرعت خدمت حضرت رفتم. گفتم: «لَبَّيْك». فرمود: «تَعْلَمُ مَنْ وَصِيُّ مُوسَى قُلْتُ نَعَمْ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ». بعد فرمود: «فَإِنَّ وَصِيِّي وَ مَوْضِعَ سِرِّي وَ خَيْرَ مَنْ أَتْرُكُ بَعْدِي وَ يُنْجِزُ عِدَتِي وَ يَقْضِي دَيْنِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ». سند آن را هم ما بررسی کردیم، وثاقت پنج راوی را بحث کردیم.
باز در تاریخ دمشق هم به همین شکل آمده، جلد ۴۲، صفحهی ۳۹۲: «إنّ لکلّ نبیٍّ وَصیّاً و وارثاً وَ إِنَّ علیّاً وَصیّی و وارثی». باز «لکلّ نبیٍّ وَصِیٌّ و وارثٌ وَ إِنَّ علیّاً وصیّی وَ وارثی». ما روایات متعدّد… باز خوارزمی دارد: «علیّ وصیّی فی امّتی» .باز در «معجم کبیر» طبرانی روایت خیلی زیبایی وجود دارد، حضرت به صدّیقهی طاهره میفرماید: «أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ أَبَاكِ فَبَعَثَهُ نَبِيًّا ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِيَةَ فَاخْتَارَ بَعْلَكِ فَأَوْحَى إِلَيَّ فَأَنْكَحْتُهُ وَ اتَّخَذْتُهُ وَصِيًّا».[۱۰] روایات مختلف و متعدّد ما در رابطه با بحث وصیّت داریم.
حدیث دوم حدیث ولایت است. حدیث ولایت از احادیث خیلی مهم است. در حدود ۸۲ یا ۸۳ کتاب از اهل سنّت، غالباً با سند صحیح، کلمهی «ولی» در حقّ امیر المؤمنین استعمال شده است. به نظر من، هم از خلیفه مهمتر است، هم از امام، هم از وصی مهمتر است. چون در ولایت هم وصایت وجود دارد، هم خلافت وجود دارد، هم امامت وجود دارد. به اضافه در ولایت رابطهی محبّت بین والی و مولّی علیه است. لذا من آن هفته هم یک حدیثی از صحیح مسلم عرض کردم، در رابطه با اینکه عمر میگوید: «تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ».[۱۱]
….
– جلد ۵، صفحهی ۱۵۲، حدیث ۴۴۶۸٫ (صحبت متفرّقه) این حدیث «أَنَّ عَلِيّاً… وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ».[۱۲] «وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ… وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِی».[۱۳] این کلمهی «وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِی» پیامهای زیادی دارد. اگر بگوید ولی به معنای دوست است کلمهی «بَعدی» چه معنایی دارد؟ یعنی علی، تو در زمان من ـ نستجیر بالله ـ دشمن مؤمنین هستی، بعد از من دوست مؤمنین میشوی؟! تمام این کنار هم گذاشتن واژهها پیام دارد، نکته دارد. نمیگوید «أَنتَ وَلیُّ کُلِّ مؤمن» تو دوست همهی مؤمنین هستی، اگر هم باشد نیازی به فرمایش پیامبر نیست، «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[۱۴] که آیهی قرآن است. این «وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِی» پیامهای زیادی دارد.
حاکم نیشابوری در جلد ۳، صفحهی ۱۱۰ دارد، صفحهی ۱۳۴ هم دارد: «أَنتَ ولیُّ کلِّ مؤمنٍ بعدی و مؤمنة». میگوید: «هذا حدیثٌ صحیح الإسناد». در پاورقی ذهبی هم میگوید: «صحیحٌ». پاورقی برای ذهبی است، متن برای حاکم نیشابوری است. آنها هم یک قاعدهی کلّی دارند، یک روایتی که هم حاکم هم ذهبی تصحیح کند به منزلهی ورود روایت در صحیحین است. در آنجا دیگر هیچ حرفی نمیتوانند بزنند. «البانی» که از او به بخاری دوران تعبیر میکنند، به بخاری عصر تعبیر میکنند. بِن باز میگوید: ما باید او را امیر المؤمنین در حدیث بدانیم. خیلی خدمت کرده، شاید بعد از ابن تیمیّه تا عصر حاضر کسی مثل البانی به وهّابیّت و به اهل سنّت خدمت نکرده است.
در جلد ۵، صفحهی ۲۶۳، در بعضی از چاپها جلد ۵، صفحهی ۲۲۲ آمده است. «هو ولیُّ کلِّ مؤمن بعدی»، «أَنتَ ولیُّ کلِّ مؤمنٍ بعدی»، میگوید: «صحیحُ الإِسناد». از حاکم نقل میکند، میگوید: «وَافَقَهُ الذَّهبی»، ذهبی هم در تصحیح روایت با حاکم موافق است. «و هو کَمَا قالا»، نظر من این است همانطور که این دو نفر گفتند این روایت صحیح است. بعد میآید: «فَمِنَ العَجیب حقّاً أَن یَتَجَرَّء شیخ الإسلام ابن تیمیّه عَلی إنکار هَذَا الحَدیث». خود او هم… یعنی آش به قدری شور شده که صدای آشپز هم درآمده است!
ببینید با این واژه داریم، با واژهی «إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي… وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ»،[۱۵] باز حاکم نیشابوری آورده، البانی هم باز در «سلسلة الأحادیث الصّحیحة» همین تعبیر را دارد. ابن اثیر دارد، احمد بن حنبل دارد، در مسند خود، جلد ۱۶، صفحهی ۴۹۷٫
این هم خیلی نکتهی عجیبی است که دوستان یک مقداری دقّت کنند. یکی از شبهات اساسی که وهّابیّت امروز در رسانهها برای زیر سؤال بردن غدیر مطرح میکنند میگویند علیّ بن ابیطالب در یمن با سپاه دعوا کرده بود، آمدند پیش پیغمبر شکایت کردند. پیغمبر هم فرمود: ای مردم، علی انسان خوبی است، علی را دوست داشته باشید. ابن کثیر میگوید: فرمایش پیغمبر تمام کدورتها را از بین برد، مردم با علی بعد از آن دوست شدند.
ولی خیلی جالب است، میگوییم ما حرف شما را قبول داریم، حضرت علی دعوا کرده بود، آمدند از او شکایت کردند. پیغمبر چه گفت: «لَا تَقَع يَا بُريدَة فِي عَليّ»،[۱۶] «لَا تَقَعْ فِي عَلِيٍّ»[۱۷] نسبت به علی جسارت نکن، شکایت نکن. «فَإِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنه»[۱۸] «فَإِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ».[۱۹] دیگر از این بهتر؟ «وَ هُوَ وَلِيُّكُم بَعدي»، باز هم پیغمبر تکرار میکند «فَإِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنه وَ هُوَ وَلِيُّكُم بَعدي». عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد! (صحبت متفرّقه) همین باعث شده که پیغمبر اکرم دو مسئلهی مهم مطرح کرده؛ یکی «عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنه». اگر بنا باشد ما افضلیّت را ملاک قرار بدهیم دیگر بالاتر از این افضلیّتی نیست. همان آیهی شریفهی مباهله، «وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»،[۲۰] علی از من است من هم از علی هستم. یعنی دین من، شریعت من، بستگی به ولایت علی دارد. او است که رسالت من را ادامه خواهد داد. بعد فرمود: «وَ هُوَ وَلِيُّكُم بَعدي»، ولیّ امر شما بعد از من هم علیّ بن ابیطالب است.
– در مورد دعوای یمن، سازمان حج از من یک کتابی چاپ کرده، «شبهة جیش الیمن». من در آنجا مفصّل… کتاب کوچکی هم هست، ۲۰۰ تا ۳۰۰ صفحه هم بیشتر نیست. در کتاب قِفاری هم ما آن را آوردهایم، سه جلدی، کلّ بحث جلد دوم در رابطه با شبهات غدیر، در «قصة الحوار الهادئ» هم آوردهایم. یکی از موضوعاتی که ندیدهام کسی کار کرده باشد، از آیت الله میلانی هم سؤال کردهام، گفت من در این زمینه که مسافرتهای امیر المؤمنین به یمن برای چه بوده عمیق کار نکردهام. علّامه امینی هم از کنار این مسئله عبور کرده، میر حامد حسین هم از کنار این مسئله عبور کرده است. ما دیدیم آنها اینقدر جنجال به پا کردهاند تمام مسافرتهای امیر المؤمنین به یمن را استخراج کردیم. امیر المؤمنین سه مسافرت به یمن دارد؛ یکی مسافرت برای فتح یمن است.
سال هشتم هجرت، ماه مبارک رمضان، امیر المؤمنین از طرف پیغمبر اکرم مأمور برای جهاد در یمن میشود. خالد هم به آنجا رفته بود، سه ماه تا چهار ماه هیچ کاری نتوانسته بود انجام بدهد، اصلاً سپاه قفل شده بود، یعنی به بنبست رسیده بودند. امیر المؤمنین به یمن رفت، بدون اینکه خونریزی شود، بدون اینکه خونی از دماغ کسی بریزد، یمن را فتح کرد. مردم یمن عاشقانه به امیر المؤمنین ایمان آوردند، مسلمان شدند.
«يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً»[۲۱]
هم از همین قسمت است. در آنجا شبهات زیاد است، درگیری زیاد است. خالد بن ولید به شدّت حسادت میکرد از اینکه سه چهار ماه آنجا ماند هیچ کاری انجام نداد، با آمدن امیر المؤمنین همه سراغ علی رفتند. غنائم، نه غنائم جنگی، یک سری کنیزهایی، شتر و چیزهای دیگر که در آنجا به دست آمده بود تقسیم کردند. قرعه انداختند قبایلی که آنجا بودند این برای قبیلهی فلان، این هم برای بنی هاشم. برای بنی هاشم هم قرعه انداختند شتر برای این آقا، اسب برای آن آقا، فرش برای آن آقا. کنیز هم به امیر المؤمنین رسید، کنیز هم خیلی کنیز زیبایی بود. ـ اگر درست باشد ـ امیر المؤمنین با این کنیز رفت، بعد غسل کرد و بیرون آمد، از سر مبارک ایشان هم آب میریخت.
این برای خالد و طرفداران او یک درد بزرگی شد. گفتند بروید به پیغمبر بگویید داماد تو برای زهرا هوو آورده است. به پیغمبر بگویید تا «يَسقُطَهُ مِن عَينِ رَسولُ اللّه»[۲۲][۲۳] با این تعبیر. شکایت شما علی را از چشم پیغمبر بیندازد. بریدة آمد، مالک ـ که اسم پدر او را فراموش کردهام ـ با هم آمدند شکایت کردند. پیغمبر از حجرهی خود بیرون آمد «فَخَرَجَ مُغضِباً»، فرمود: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَنْتَقِصُونَ عَلِيًّا»، از جان علی چه میخواهید؟ «إِنَّ عِلِياً مِنّي وَ أَنَا مِنه» «وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مؤمِنٍ بَعدي» . حتّی بریده میگوید: یا رسول الله من از نو اسلام خود را عرضه کنم. یعنی احساس کردند که این شکایت آنها را از اسلام بیرون برد. یعنی برخورد پیغمبر به قدری تند بود اینها تصوّر کردند شکایت از علی معادل ارتداد است. بریدة و مالک میگویند: دست خود را بدهید ما از نو اسلام خود را بر شما عرضه کنیم. میگویند: یا رسول الله برای من طلب مغفرت کنید. حضرت برای او طلب مغفرت هم نمیکند. یعنی به قدری قضیّه برای قلب مطهّر رسول اکرم سنگین بود… اینها خیلی هم مفصّل است. این یک سفر بود.
سفر دوم برای قضاوت رفته بودند. ما هیچ مدرکی در این سفر نداریم که بگوید چه اتّفاقاتی افتاده، در کتابهای شیعه و سنّی ما چیزی پیدا نکردیم. نمیگوییم نیست، اگر در قضایایی دوستان به مطلبی نرسیدند قاطعانه نگویند نیست، یک مرتبه یک آقایی در یک جا روایتی پیدا میکند، مثلاً یک کتابی است که ما به آن دسترسی نداشتهایم. یعنی ما مدرکی نداریم که در قضیّهی قضاوت چه اتّفاقی افتاده، فقط نبیّ مکرّم فرمود: یا علی برای قضاوت برو. امیر المؤمنین میفرماید: من جوان هستم، شاید مسائلی پیش بیاید ندانم. بعد امیر المؤمنین میفرماید: حضرت دست به سینهی من کشید، بعد از آن هیچ امر قضائی و غیر قضائی برای من پیش نیامد جز اینکه همه را بیان کردم. همان سفر است که حضرت میفرماید: یا علی، اگر کسی آمد از کسی شکایت کرد تا از «مُشتَکی عنه» کسی نیامد جواب بدهد قضاوت نکن. کسی آمد از کسی گلایه کرد، شکایت کرد، مدّعی است. قبل از اینکه مدّعی علیه بیاید از خود دفاع کند قضاوت نکن. ما فقط این را داریم، بیش از این نداریم.
سفر سوم، اینها همه… سفر اوّل سال هشت هجرت بوده، اصلاً ارتباطی به غدیر ندارد، دو سال و خردهای قبل از غدیر است. اصلاً سفر اوّل شکایت بریدة و قضیّهی کنیز… قضیّهی کنیز را هم من جواب دادهام، در تهذیب مرحوم شیخ طوسی دارد: «إِنّ الله حرّم عَلَی عَلیٍّ جمیع نساء العالم مادامت فاطمة حیّتاً کما حرّم علی رسول الله جمیع نساء العالم مادامت خدیجة حیّتاً» عقیدهی ما این است چه موقّت، چه دائم، چه مِلک یمین، چه حرّه، برای امیر المؤمنین به عنوان یک امر خلاف است. شیخ طوسی در «تهذیب» آورده، اگر اشتباه نکنم سند آن هم معتبر است.
سفر سوم سال دهم هجری است که ابو موسی اشعری رفته، بعد هم امیر المؤمنین به یمن میرود. برای جمعآوری بیت المال و زکوات به یمن میروند.
– نه، اینها همه را یکی کردهاند. من عرض میکنم سه مورد بود. شما «البدایة» ابن کثیر را نگاه کنید، «سنن» بیهقی را نگاه کنید، همه را با هم یکی کردهاند. آنها میگویند یک اتّفاق است، میگویند هر سه مورد یک اتّفاق است حال آنکه سه اتّفاق است. سفر دوم نمیدانم چه سالی بود، اصلاً سال آن مشخّص نیست و الآن هم در ذهن من نیست. سفر دوم برای قضاوت چه زمانی بوده نمیدانم، ولی بعد از فتح است.
در سفر سوم حضرت رفتند و آنجا هم هیچ اختلافی نشد، هیچ مشکلی هم نبود. موقع آمدن، پیغمبر به تمام وکلای خود در هر کجا بودند نامه نوشت، فرمودند خود را به حج برسانید، در حجّة الوداع همه باید حضور داشته باشند. امیر المؤمنین هم با دریافت نامهی رسول اکرم با سپاهیان و با مقداری از زکوات حرکت کرد. غنائم نه، بیت المال، خمس یا زکاتی بوده، وجوهاتی بود. آمد دید مردم دارند آهسته میروند، چون بار سنگینی روی شترها بود. بیم داشت که ایّام حج نرسد. حضرت یک نفر نماینده معرّفی کرد، خود ایشان با عجله، ظاهراً با اسب آمد و وارد مکّه شد. رفت طواف کرد، به منزل آمد، دید حضرت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) از احرام بیرون آمدهاند. تعجّب کرد، چون تا آن زمان قانون این بود کسی ولو دو ماه، سه ماه قبل از مراسم حج وارد مکّه میشد باید در احرام میماند، روز هشتم به عرفه و منا میرفت، بعد از احرام خارج میشد.
حضرت امیر فرمود: زهرا جان، از احرام… فرمود: بله، پیغمبر فرمود. همان چیزی است که خیلی سخت است… در صحیح بخاری هم هست که پیغمبر فرمود از احرام بیرون بیایید. عربها گفتند: یعنی چه یا رسول الله؟ ما برویم با همسران خود نزدیکی کنیم؟ فرمود: بله. بعد جابر میگوید صحابه میآمدند… خیلی عجیب است، میگفتند یا رسول الله شما میگویید ما به عرفات برویم «وَ مَذَاكِيرُنَا تَقْطُرُ مَنِيًّا»،[۲۴] جابر میگوید: با انگشتان خود هم اشاره میکردند ـ عذر میخواهم ـ ادای آلت مردانگی خود را درمیآوردند! «فَنَرُوحَ إِلَى مِنًى وَ مَذَاكِيرُنَا تَقْطُرُ مَنِيًّا». خیلی بیادبانه! من گفتم اگر یک شاگرد آهنگر چنین تعبیری در برابر استاد خود بگوید آهنگر با پتک آهنگری سر او را متلاشی میکند! ولی صحابه با کمال وقاحت این تعبیر را دارند! صحیح مسلم دارد، صحیح بخاری دارد، تمام صحاح ستّه این را آوردهاند. من اصلاً نمیدانم این بخاری حیا نکرد؟! این روایت را نوشته است. معمولاً در جلسهی ما خانمی باشد جرأت نمیکنیم این روایت را بخوانیم. مخصوصاً «کان یتحرّکون أصابئهم»، انگشتان خود را حرکت میدادند. این خیلی وقیحانه است!
علی أیّ حال، بعد حضرت امیر گفت: پیغمبر امر فرموده است. بعد حضرت فرمود: چه خبر؟ امیر المؤمنین فرمود: کسی را به جای خود گذاشتم. حضرت فرمود: فرصت هست، شما بروید میرسید. قافله و سپاه که دارند میآیند، حضرت آمد دید که سپاهیان لباسهایی که برای بیت المال بوده پوشیدهاند، شترهایی که بیت المال بوده سوار شدهاند. امیر المؤمنین عصبانی شد، تمام لباسها را از تن آنها بیرون آورد و گفت شترها را هم حق ندارید سوار شوید، برای عموم مردم مسلمان است. پیغمبر باید تکلیف اینها را روشن کند، به هر کس هر چه رسید در مال شخصی خود تصرّف کند.
این برای صحابه گران آمد، آمدند همانجا در مکّه قبل از آنکه حرکت کنند از علی شکایت کردند. پیغمبر هم فرمود: «لَا تَشْكُوا عَلِيّاً فَإِنَّهُ وَ اللَّهِ لَأَخْشَنُ فِي ذَاتِ اللَّهِ».[۲۵] «أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَشْكُوا عَلِيًّا فَوَ اللهِ إِنَّهُ لَأُخَيْشِنٌ فِي ذَاتِ اللهِ»[۲۶] ما این روایت را داریم. قبل از مراسم حج است، نه در قضیّهی غدیر. اگر این سپاه گلایه داشتند پیغمبر نگه داشته، هفتم، هشتم، دهم، تا هجدهم، اینها آمدهاند در حقیقت در میان صحابه هم شایع کردند. این اشکال به پیغمبر است، اگر هم گلایه دارند، شکایت دارند، آن ۲۰۰، ۳۰۰ نفری که در یمن با امیر المؤمنین بودند، نه ۱۲۰ هزار جمعیّت. پیغمبر همان…
[۱]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۲۸۹٫
[۲]– سورهی نساء، آیه ۵۹٫
[۳]– سورهی مائده، آیه ۶٫
[۴]– سورهی انسان، آیه ۱۰٫
[۵]– سورهی کهف، آیه ۷۸٫
[۶]– سورهی نساء، آیه ۲۳٫
[۷]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۳۸، ص ۲۲۲٫
[۸]– همان، ج ۱۸، ص ۲۰۲٫
[۹]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۳۸، ص ۱۱، المعجم الکبیر للطبرانی، باب ابو سعید عن سلمان رضی الله عنه، ج ۶، ص ۲۲۱٫
[۱۰]– المعجم الکبیر للطبرانی، باب عبایة بن ربعی الاسدی عن ابی ایوب، ج ۴، ص ۱۷۱٫
[۱۱]– مسند احمد ط الرسالة، باب حدیث العباس بن عبد المطلب عن النبی صلّی الله، ج ۳، ص ۳۰۱٫
[۱۲]– الأمالي (للصدوق)، ص ۱۵۹٫
[۱۳]– الأمالي (للطوسي)، ص ۳۵۱٫
[۱۴]– سورهی توبه، آیه ۷۱٫
[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۳۷، ص ۲۲۱٫
[۱۶]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال-الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، ص ۳۷۹٫
[۱۷]– مسند احمد ط الرسالة، باب حدیث بریدة الأسلمی، ج ۳۸، ص ۱۱۸٫
[۱۸]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال-الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، ص ۳۷۹٫
[۱۹]– مسند احمد ط الرسالة، باب حدیث بریدة الأسلمی، ج ۳۸، ص ۱۱۸٫
[۲۰]– سورهی آل عمران، آیه ۶۱٫
[۲۱]– الأمالي (للطوسي)، ص ۶۲۷٫
[۲۲]– المعجم الأوسط، باب من اسمه محمّد، ج ۶، ص ۱۶۲٫
[۲۳]– نفحات الأزهارفى خلاصة عبقات الأنوار، ج ۱۵، ص ۱۳۰٫
[۲۴]– مسند احمد مخرجا، باب مسند جابر بن عبد الله رضی الله عنه، ج ۲۲، ص ۳۰۰٫
[۲۵]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۲۱، ص ۳۷۴٫
[۲۶]– مسند احمد ط الرساله، باب مسند ابی سعید الخدری رضی الله عنه، ج ۱۸، ص ۳۳۷٫
متن کلاس دوم:
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ بِهِ نَستَعینَ إنَّهُ خَیرُ نِاصِرٍ وَ مُعینٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلی آلِهِ آلِ اللهِ لا سِیَّمَا عَلَی مَوْلانَا بَقیَّةِ اللهِ وَ الْلَّعْنُ الدَّائِمُ عَلَی أعْدائِهِمْ أعْداءَ اللهُ إلَی یَومِ لِقَاءِ اللهِ».
ما در رابطه با احادیث مربوط به خلافت حضرت امیر (سلام الله علیه) حدیث ولایت را مطرح کردیم، تقریباً به آخر رسید و حدیث خلافت و حدیث امامت هم است که من به آنها هم یک اشارهای میکنم و بعد هم اگر دوستان سؤالی داشتند در خدمت هستم. باز در مستدرک حاکم نیشابوری جلد ۳، صفحهی ۱۳۳ «لَا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي» در قضیهی جنگ تبوک است. کلمهی «أَنْتَ خَلِيفَتِي» آقا اگر از ولیّ، از وصی نمیتواند استفاده کند، کلمهی «خَلِيفَتِي» خیلی واضح است. ایشان هم میگوید: «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ وَ لَمْ يُخَرِّجَاهُ» و جالب هم این است که در ذیل آن آمده است «اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ فَقَالَ: اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ». این هم از عقاید مسلّم اهل سنّت است، صحابه هر گناهی انجام بدهند خدا از روز اوّل همهی گناهان او را بخشیده است. در صدر این «وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي» است، نمیتواند صدر روایت را رها کند ذیل روایت را بگیرد.
جالب این است که در کتاب السنّهی ابن عاصم که مشهور است روایات او از اوّل تا آخر همه صحیح است امّا با همهی اینها ناصر الدّین البانی هم آمده همین را میگوید «وَ اَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی»[۱]، آنها که میگویند «أَنْتَ خَلِيفَتِي» فقط در جنگ تبوک، این کلمهی «مِن بَعدِی» همهی بساط آنها را به هم میزند. ایشان میگوید «اسناده صحیحٌ حسنٌ و رجاله ثقات» «صحيح الإسناد و وافقه الذهبي».
هیثمی هم در مجمع الزواائد در جلد ۹، صفحهی ۹۸ «خَلَّفْتُكَ أَنْ تَكُونَ خَلِيفَتِي». باز احمد بن حنبل در فضائل الصحابة «أَنْتَ خَلِيفَتِي قَالَ: وَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَ مُؤْمِنَةٍ»[۲] کلمهی «خَلِيفَتِي» با کلمهی «مُؤْمِنٍ» و «مُؤْمِنَةٍ» و حدیث منزلت و حدیث سدّ ابواب در یک جا قرار گرفته است. یعنی آن حدیث مشهور است که ابن عباس آمد دید تعدادی جمع شدند دارند به حضرت امیر جسارت میکنند. ابن عباس گفت: اُف، تف بر شما، شما دارید نسبت به کسی جسارت میکنید که بیش از ده فضیلت بینظیر دارد.
این هم یکی از روایاتی است که باید روی آن خیلی کار کنیم. یعنی بتوانیم روی همین یک روایت یک ماه رمضان مانور بدهیم. ابن عباس ده فضیلت آنجا مطرح میکند، لذا فضایل بینظیر إلی ماشاءالله امیر المؤمنین داشته است که همین روایت هم است.
سند زیادی برای این ده فضیلت بینظیر است. شما ببینید احمد بن حنبل میگوید: «ما لاحد من الصّحابة من الفضائل بالاسانید الصّحاح مثل ما لعلیٍّ» این مناقب احمد برای ابن جوزی صفحهی ۲۱۹ است. ابن عبد البر میگوید: «لم یرو فی فضائل احد من الصّحابة بالأسانید الحصان ما روی فی فضائل» ابن حجر همینطور، ابن حاکم نیشابوری و ابن تیمیه و امثال اینها این ده فضیلت بینظیر را مطرح کردند.
در ابتدا که ما از حاکم نیشابوری روایت آوردیم صفحهی ۱۰۲، ۱۲۰ این است. راوی میگوید: نُه قبیله آمده بودند، داشتند با هم حرف میزدند، به ابن عباس میگویند یا با ما باش یا بیرون برو ما میخواهم با هم حرف بزنیم. بعد نسبت به امیر المؤمنین جسارت کردند. ابن عباس بلند شد، عبای خود را از شدت عصبانیت تکان میداد، گفت: «أُفٍّ وَ تُفٍّ وَقَعُوا فِي رَجُلٍ لَهُ بِضْعَ عَشْرَةَ فَضَائِلَ لَيْسَتْ لِأَحَدٍ» ده فضیلت دارد که برای احدی نیست، در اینجا حدیث رعایت را آورده است که «لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا لَا يُخْزِيهِ اللَّهُ أَبَدًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ». بعد حدیث منزلت را میآورد «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»، حدیث ولایت را میآورد، حدیث سدّ ابواب را میآورد، حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه» را میآورد، در پایان حدیث میگوید: «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ».
هیثمی دارد، تعبیر ایشان این است که ابن عباس گفت: «فِي رَجُلٍ لَهُ عَشْرَ وَقَعُوا فِي رَجُلٍ … لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا»[۳] تقریباً ۱۸ فضیلت برای امیر المؤمنین (سلام الله علیه) میآورد. خود البانی این روایت را میآورد، میگوید: «صحیح السند وافقه الذهبی»[۴]. احمد میگوید: «وَقَعُوا فِي رَجُلٍ لَهُ بِضْعَ عَشْرَةَ» طحاوی همینطور، نسائی همینطور، ابن عبد البر همینطور، ابن حجر عسقلانی همینطور اینها را مفصّل آوردند، ولی مدرک اوّلیه آقایان بخواهند بدانند هم احمد که متوفّای ۲۴۱ است، هم حاکم نیشابوری که ۴۰۵ است، نسائی ۳۰۳ است. دوستان بتوانند اینها را از حاکم بگیرند این مربوط به این قضایا است.
عباراتی که ما در رابطه حضرت امیر داریم خیلی عبارتهای مهمی است، حتّی در بعضی از جاها دارد که «فضیلة لَمْ يَشْرَكْهُ فِيهَا أَحَد»[۵] (در شرح مذاهب اهل السنّة إبن شاهین، در باب فضیلة لأبی بکر، ج ۱، ص ۶۰ هم ذکر شده است) ابن شاهین از علمای بزرگ آنها است. ذهبی و دیگران تصدیق کردند، میگوید: «وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَ مُؤْمِنَةٍ لَمْ يَشْرَكْهُ فِيهَا أَحَد»، «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي» (در کتاب البدایة و النهایة (ط-إحیائ التراث) باب شئ من فضائل أمیر المؤمنین علی بن ابیطالب، ج ۷، ص ۳۸۱ به این صورت ذکر شده است) تزویج فاطمه «لَمْ يَشْرَكْهُ فِيهَا أَحَد»، سدّ ابواب «لَمْ يَشْرَكْهُ فِيهَا أَحَد». «لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ» اینجا «لَمْ يَشْرَكُ فِيهَا أَحَد». حدیث منزلت میگوید: «تفرّد علي (عليه السّلام) بهذه الفضيلة ليس يشركه فيها أحد»[۶] و موارد مختلفی دارد و جالب این است میگوید: «زَيِّنُوا مَجَالِسَكُمْ بِذِكْرِ عَلِيِّ (صلوات الله و سلامه علیه)».[۷]
باز روایتی که ما در رابطه با بحث خلافت داریم، این را هم دوستان دقّت کنند خیلی جای آنها خالی است ما خیلی روی آن مانور نمیدهیم. غیر از حدیث ثقلین «تَرَكْتُ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ»، فضائل الصحابة، جلد ۲، سند آن هم حسن است. «قَالَ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا يَرِدَانِ عَلَيَّ الْحَوْضَ». باز احمد بن حنبل به همین شکل، طبرانی به همین شکل، هیثمی به همین شکل، ابن ابی عاصم به همین شکل. «اسنادهُ حسن» ابن ابی شیبه به همین شکل.
مسند ابن ابی شیبه خیلی جالب است. ابن ابی شیبه استاد بخاری است، ۲۳۵ است. «إِنِّي تَرَكْتُ فِيكُمُ الْخَلِيفَتَيْنِ كَامِلَتَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ».[۸] محقّق آن هم میگوید: شب و روز «اسنادهُ ضعیفٌ و هو صحیحٌ». هیثمی در زوائد آورده است «وَ إِسْنَادُهُ جَيِّدٌ»[۹] و البانی در «سلسلة صحیحة لالبانی» میگوید: «و الحديث صحيح فإن له شواهد».[۱۰]
علی أی حال این یکی از روایاتی است که خیلی روی آن میشود مانور داد. هم بحث خلافت در آن است و هم بحث مرجعیّت علمی است و هم پشتوانهی حدیث ثقلین است. «الْخَلِيفَتَيْنِ كَامِلَتَيْنِ»[۱۱] دیگر امّهات المؤمنین همه بیرون رفت، این به خودی خود خیلی از اغیار را از دایره بیرون میزند.
یک بحثی هم اینها دارند که بد نیست اینجا عرض کنم. میگویند علی خلیفه نشد، اگر خلیفه میشد چه اتّفاقی میافتاد؟ غیر از این است که ابوبکر و عمر انجام دادند را میخواست انجام بدهد. اوّلاً «لو کان علی خلیفه» چه میشد؟ «أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»[۱۲] من میخواهم یک چیزی را بنویسم که هرگز گمراه نشوید، چیزی بنویسم هرگز اختلاف نکنید. «لا یختلفوا رجلاً» دو نفر هم با هم اختلاف نکنند. پیغمبر میخواست چه چیزی بنویسد؟
بدر الدّین العینی در عمدة القاری جلد ۲، صفحهی ۱۷۱ میگوید: «أَنّه أَرَادَ أَن ينص على الْإِمَامَة بعده» پیغمبر میخواست امامت بعد از خود را نصب کند. علی أیّ حال میگوید پیغمبر میخواست چه چیزی بنویسد؟
فتح الباری ابن حجر عسقلانی «أَرَادَ أَنْ يَنُصَّ عَلَى أَسَامِي الْخُلَفَاءِ بَعْدَهُ»[۱۳]. قسطلانی به همین شکل «فیه نص علی أئمّة بعدی»[۱۴] اینها چون دیدند اینگونه است آمدند چیز کردند. در همان قضیهی عرفات هم پیغمبر گفت: «خلفایی اثنی عشر»، «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۱۵] خلفای من دوازده نفر هستند، صحابه فریاد زدند، بلند شدند، نشستند. سمره میگوید: من از پدر خود سؤال کردم پیغمبر چه چیزی داشت که این همه سر و صدا ایجاد شد؟ گفت: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» با اینکه قطعاً دروغ است. در خود چیز هم دارد «کلّهم من بنی هاشم». همین که پیغمبر گفت «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» رنگ همه پرید. راوی میگوید من به عقب برگشتم، دیدم آن کسی مردم را هدایت میکند که سر و صدا کنند عمر بن الخطّاب است. همهی اینها حساب شده بود.
نکتهی دیگر این «وَ إِنْ تُؤَمِّرُوا عَلِيًّا وَلَا أَرَاكُمْ فَاعِلِينَ تَجِدُوهُ … يَأْخُذُ بِكُمُ الطَّرِيقَ الْمُسْتَقِيمَ»[۱۶] اگر علی خلیفه میشد تمام شما را به صراط مستقیم هدایت میکرد، دیگر این همه اختلاف و درگیری مثل مالک بن نویره و کشتن بیگناهان و امثال این نبود.
مَقدسی در کتاب الأحادیث المختارة که خود ابن تیمیه میگوید از صحیحترین کتابها است. «وَ إِنْ تُؤَمِّرُوا عَلِيًّا وَ لَا أَرَاكُمْ»[۱۷] گرچه میدانم نمیکنید «تَجِدُوهُ هَادِيًا مَهْدِيًّا يَأْخُذُ بِكُمُ»، «يَأْخُذُ بِكُمُ» اگر علی خلیفه شود همهی شما را به زور به راه هدایت میبرد. میگوید: حدیث هم «إِسْنَاده صَحِيحٌ».
«إن تستخلفوا علیّا و لا اراکم یحملکم علی محجّة البیضاء» شما را وادار میکند یعنی دست شما را میگیرد، نمیگذارد به راه چپ بروید، نمیگذارد راه راست را به چپ بپیچید، آن راه مستقیم که به بهشت میخورد شما را به آنجا میبرد.
مسند بزّار «إِنْ تَسْتَخْلِفُوهُ وَ لَنْ تَفْعَلُوا»[۱۸] میدانم هرگز این کار را انجام نمیدهد «يَسْلُكْ بِكُمُ الطَّرِيقَ وَ تَجِدُوهُ هَادِيًا مَهْدِيًّا». ابن خیلی جالب است ابن عبد البر میگوید: همه خود میدانستند که اگر علی خلیفه میشد دیگر در جامعهی اسلامی انحرافی وجود نداشت. خود عمر آن آخرین لحظه میگوید: «و من أحسن شيء يروى فِي مقتل عُمَر رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ و أصحِّه»[۱۹] بعد میگویند چه کسی خلیفه شود؟ میگوید «و إن ولوها الأجله»أجله صفات امیر المؤمنین بوده است، میگویند موی سر حضرت… برخی موی سر آنها خیلی بلند است، بعضی هم این طرف و آن طرف سر مو ندارد، به این اجله میگویند، یعنی دو طرف پیشانی از مو خالی است. اگر اجله که همان علیّ بن ابیطالب است، ولیّ امر شما شود «سلک بهم الطریق الأجله المستقیم یعنی علیّاً». خودشان هم میدانستند که اگر علی خلیفه شود…
جالب اینجا است مصنّف عبد الرّزاق که یحیی بن معین میگوید: «عبد الرزّاق لو ارتد عن دینه ما ترکنا حدیثه»، «لو ارتد عبد الرزاق ما تركنا حديثه»[۲۰] از دین خود مرتد شود حدیث او را قبول داریم. در جلد یازدهم، صفحه ۳۱۷٫
پیغمبر فرمود: «أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ»[۲۱]قسم به خدایی که منِ پیغمبر جانم در «لَئِنْ أَطَاعُوهُ» اگر از علی اطاعت کند «لَيَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ أَجْمَعِينَ أَكْتَعِينَ» همه وارد بهشت میشوند یعنی یک نفر مسلمانی که وارد بهشت نشود با خلافت علی تصوّر نیست. اگر علی خلیفه میشد چنین اتّفاقی میافتاد.
و همچنین باز در «السنة» ابن ابی عاصم است که میگوید: «لَا يَفْعَلُونَ وَ لَوْ فَعَلُوا دَخَلُوا الْجَنَّةَ أَجْمَعِينَ»[۲۲] اگر علی را خلیفه میکردند همهی مسلمانها إلی قیامِ قیامت… یعنی علی یک مسیری را برای مسلمانها ترسیم میکرد، منتها الیه مسیر بهشت بوده است. بله، اگر علی خلیفه میشد چنین میشد و جالب هم است حالا من نمیخواهم دیگر مطرح کنم، چون دوستان سؤالی دارند میخواهند مطرح کنند.
– برای اینکه قرآن میخواهد واقعیّت را بگوید، چون مثل یک استادی است میبیند تعدادی از شاگردهای او تنبل هستند و درس نمیخوانند، میگوید ده درصد از شاگردهای من رفوزه میشوند. یک کسی هم میگوید اگر اینها به حرف استاد گوش کنند همه نمرهی خوب میگیرند. هیچ تناقضی در کار نیست. میگوید: «لَئِنْ أَطَاعُوهُ لَيَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ أَجْمَعِينَ».[۲۳]
– بله، «وَ لَن یفعلوا» با «لَن» آمده است. جالب این است من یک دفعه در یکی از بحثهای خود در شبکهی سلام اتّفاقی شد حالا من شب بیست و یکم ماه رمضان بود، شب چهارشنبه و شب سادات است، اعصاب من خرد بود، آمدم آخرین لحظات امیر المؤمنین با آخرین لحظات ابوبکر و عمر مقایسه کردم. روایات صحیح هم دارند. ابوبکر در پایان عمر خود میگوید: ای کاش «لو کنت کپش قوم» گوسفند قومی بودم. «من سمنونی ثم ذبحونی ثم طبخونی ثم أکلونی فاخرجت عذرة و لم أکن بشرا»، «يا ليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم، حتى إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض من يحبون فجعلوا بعضي شواء و بعضي قديدا ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أكن بشرا»[۲۴] (ذکر شده در منبع) عین همین آخر عمر عمر است، آن هم همین تعبیر را دارد. ای کاش ناقهای بودم میکشتند، میخوردند و به صورت عذره و بشر نبودم.
امیر المؤمنین آخرین لحظه وقتی به سر مبارک ایشان شمشیر اصابت میکند، میگوید: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ». تمام اهل سنّت هم نقل کردند که دیدند رنگ امیر المؤمنین (سلام الله علیه) تغییر پیدا کرد، گفت: الآن دارم میبینم زهرا به استقبال من آمده است، رسول اکرم به استقبال من آمده است، انبیاء صف کشیدند، ملائکه صف کشیدند و به من بشارت میدهند. این آخرین سخن علی در دنیا است، آن هم آخرین سخن عمر و ابوبکر است. (هر کسی به کسی نازد، ما هم به علی نازیم).
من بارها گفتم اگر تمام عمر خود یک سجدهی شکر برای نعمت ولایت به جا بیاوریم، قسم به ولایت علی حق ولایت را ادا نکردیم. چندین سال عمر کنیم صد سال فقط برای یک نعمت خدا در سجده باشیم. همانطور امام صادق فرمود: شما قدر خود را نمیدانید، آن لحظهای که مرگ نزدیک میشود چشم شما به علی میافتد، امیر المؤمنین به شما بشارت میدهد آن وقت قدر ولایت ما را میفهمید. یعنی خدای عالم یک نعمتی به ما از باب «يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا» بدون اینکه ما هیچ عملی انجام بدهیم.
چه فرقی میان من و آن وهابی و آن سنّی، آن یهودی، آن مسیحی و آن کمونیست است؟ او از آن مادر در آن فضا متولّد شده است، من هم از مادر در این فضا متولّد شدم. این تفضّل الهی است و ما باید قدر این را بدانیم و تلاش کنیم شیطان این نعمت را از دست ما نگیرد. آسوده خاطر هم نباشیم بگوییم حالا که ما هستیم… نه، تلاش کنیم از خدای عالم بخواهیم عاقبت امر ما را ختم به خیر کند. آن آخرین لحظه شیطان ایمان ما را از بین نبرد.
من قضیهی آیت الله گلپایگانی را خدمت شما عرض کردم که میگفت: ما در گلپایگان یک هم مباحثهای داشتیم بعد هم به قم آمدیم، با هم بودیم و بحث میکردیم، خیلی هم فاضل بود. وقتی ما به مرجعیّت رسیدیم ایشان پیش من آمد، گفت: خدا در حق من ظلم کرد. گفتم: چطور؟ گفت: ما با هم درس خواندیم، با هم بحث کردیم، علمیّت من از شما کمتر نیست، خدا شما را مجتهد کرد و من هیچ کاره شدم. هر چه گفتم استغفار کن، گفت: نه خدا در حق من ظلم کرده است. میگفت: هر وقت به من میرسید این حرفها را میزد. یک روز شنیدم که مریض است و در حال احتضار است، به عیادت او رفتم. دیدم همانجا هم به من گفت: سیّد محمد رضا خدا در حق من ظلم کرد، گفتم: آخر عمر تو است استغفار کن. بعد میگفت هر چه خواستم تلقین به او بگویم که بگو «لا اله الّا الله»، «محمّد رسول الله، «علی ولیّ الله» نگفت با همان حال غضب از خدا از دنیا رفت. خدا میداند وقتی من این حرفها را میگویم زانوهایم میلرزد.
شیطان به این سادگی دست از ما برنمیدارد، آن قضیهای که یکی از علما شیطان را دیده بود که داشت یک زنجیرهایی را میبرد، گفت: این زنجیرها چیست؟ گفت: اینها را برای شیخ انصاری میبرم، چون او چندین بار زنجیرها را پاره کرده است. گفت: زنجیر من کدام یک است؟ گفت: تو احتیاج به زنجیر نداری! بعضی از افراد هستند که باید سرقفلی بدهند که شیطان او را قبول دارد.
من یک دفعه نذر کرده بودم دورهی بحار را از اوّل تا آخر مطالعه کنم، نذر من برآورده شد. یک تابستانی ما در محل خود در قزوین بودیم، بعد از نماز صبح یک جلد بحار را شروع میکردم تا ساعت ۱۱ شب نوت برداری هم میکردم، یک توفیق عجیبی برای من بود. من در آن دوره چند روایت دیدم که من را تکان داد یعنی محصول سه ماه مطالعهی من این چند روایت شد.
یکی از این روایتها این بود «مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ»[۲۵] پشت سر برادر دینی حرف بزند با آبروی او بازی کند «أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ» خیلی عجیب بود میگوید شیطان هم او را قبول نمیکند و لذا ما باید خیلی مراقب زبان خود باشیم.
یک عبارت هم که از حضرت امیر است، من این حدیث را دیدم تقریباً سال ۶۱ یا ۶۲ بود، من هر شب در قنوت نماز خود این را میخوانم که امیر المؤمنین میگوید: «اللَّهُمَّ مُنَّ عَلَيَّ بِالتَّوَكُّلِ عَلَيْكَ وَ التَّفْوِيضِ إِلَيْكَ وَ الرِّضَا بِقَدَرِكَ وَ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِكَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِيرَ مَا قَدَّمْتَ»[۲۶] من احساس کردم که خدای عالم این نذر و این توفیق را به من داده است که به این روایت برسم یعنی آنچنان این روایت در رگ و پوست و استخوان من اثر کرد یعنی بعد از آن هیچ شبی نیست که من در قنوت نماز خود این را نخوانم. خدایا به من منّت بگذار تا بر تو توکّل کنم. وقتی ما بر خدا توکّل میکنیم، به خدا منّت هم میگذاریم، میگوییم خدایا ببین من به تو توکّل میکنم. حضرت علی میگوید: خدایا به من منّت بگذار.
نکتهی دیگر هم اینکه طلبگی یک ذیلی دارد، تنها فقط درس خواندن نیست. ما تلاش کنیم یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار شویم، صاحب جواهر میگوید: آن یک ساعت قبل از اذان صبح ساعت اختصاصی ملاقات با خدا است، خدا به هر کسی توفیق نمیدهد. شما یک دفعه خدمت مقام معظّم رهبری میروید و رو به روی هم حرف میزنید… میگوید آن ساعت قبل از اذان صبح وقت ملاقات خصوصی با خدا است، خدا به هر کسی توفیق نمیدهد.
امام (رضوان الله علیه) میگوید: تمام کسانی که به جایی رسیدند همه اهل تهجّد بودند. خدا شهید قدوسی را بیامرزد، میفرمود: طلبه وقت نماز شب بیدار باشد و نماز شب نخواند من او را ظالم میدانم و لذا دقّت کنیم آن یک ساعت قبل از اذان بیدار باشید. بعضی از اولیا مثل مرحوم بحاری و ملاحسینقلی میگویند: سه ساعت قبل از اذان صبح بیدار میشدیم.
بعد مرحوم بحاری میگوید: ما خدمت ملّا حسینقلی همدانی بودیم برای اینکه به خواب نرویم- آن زمان گاز و نفت نبود- میگفت با هیزم چایی درست میکردیم چایی میخوردیم تا نتوانیم به خواب برویم و خوب عبادت کنیم. و لذا در آن ملاقاتی که حاج علی بغدادی با امام زمان (سلام الله علیه) داشت، فرمود: چرا نماز شب نمیخوانید؟ نماز شب، نماز شب، نماز شب.
آن نیم ساعت انسان نیرو میگیرد، تصوّر نکنید اگر ما یک ساعت بیدار شدیم وقت ما گذشت، آن یک ساعت را مطالعه کنیم، اینها همه وساوس شیطانی است. آن یک ساعت باعث میشود که ما درس خود را خوب بفهمیم، مطالعهی خوبی داشته باشیم، توفیقات روز خود را حساب شده جلو ببریم، آن یک ساعت سه ساعت دیگر ما را مدیریت میکند.
لذا دوستان تلاش کنند آن کسانی که موفّق هستند خدا را شاکر باشند، خدا یک نعمت بزرگی به آنها داده است، اگر هم موفّق نیستند از خدا توفیق بخواهند، از اهل بیت بخواهند که چنین توفیقی به آنها بدهند. یعنی من میگفتم طلبهای که توفیق نماز شب نداشته باشد یک مقدار در موفقیّت خود در مسیر تجدید نظر کند. مثل ماشینی که میخواهد در پمپ بنزین، بنزین بزند، ماشین بدون بنزین نمیتواند حرکت کند باید آن را حرکت بدهند. طلبهای هم که توفیق نماز شب نداشته باشد باید دیگران او را حرکت بدهند، وقتی این افراد نتوانستند او را حرکت بدهند دیگر همانجا متوقّف میشود.
نکتهی دوم زیارت عاشورا است، باز در همان حاج علی بغدادی میگوید: چرا زیارت عاشورا نمیخوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا. دوستان عزیز تلاش کنید زیارت عاشورا را که میخوانید فرازهای عجیبی دارد «وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ»، «لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِكَ» اینجا میرسد دیگر همه الحمدلله هم روضهخوان هستید و هم پای روضهها بودید، چند دقیقه قطرهی اشکی بریزید.
علّامهی امینی صاحب الغدیر را دیدند، آقازادهی ایشان برای خود بنده نقل میکرد، میگفت من پدر خود را در خواب دیدم گفتم: پدر آنجا چگونه است؟ گفت: دو چیز من را نجات داد: یکی زیارت امام حسین و یکی گریه بر امام حسین.
مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری دارد ما روایات را ملاحظه میکنیم ثوابی که برای نماز و حج است تنها چیزی که آدم یقین پیدا میکند که مایهی نجات است گریه برای امام حسین است. خود حضرت میفرماید: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ»[۲۷] و لذا شما میبینید از حضرت آدم گرفته تا حضرت عیسی «ما من نبیٍّ الّا بکی للحسین» و لذا تلاش بکنید در ۲۴ ساعت (این حالت را داشته باشید) حالا بُکی باشد یا تباکی باشد؛ این یک نعمتی است، یک گنجی برای ما است، اگر به این گنج رسیدیم، اثرات آن را دیدیم، ما یقین بدانیم مریض هم که میشویم، روی تخت بیمارستان هم که باشیم، این گریه را ترک نخواهیم کرد.
نکتهی سوم جامعهی کبیره. چرا جامعه نمیخوانید؟! جامعه، جامعه، جامعه. خدا آیت الله مرعشی نجفی را بیامرزد، هر وقت خدمت ایشان میرسیدم -آن زمان ما تقریباً داشتیم اوائل طلبگی خود را میگذاراندیم، همان سیوطی و مغنی و لمعه و اینها- به من میگفت: فلانی میتوانی از جامعهی کبیره دست برندار، هر روز بخوان. نمی توانید هفتهای یک بار بخوانید. بعد ایشان میگفت: جامعهی کبیره در حقیقت یک اعتقادات شیعه است، همانطور که عبد العظیم حسنی میآید عقاید خود را به امام هادی عرضه میکند، ما در جامعهی کبیره (اعتقادات خود را) به ائمّه عرضه میداریم. ایشان توصیه میکردند اینطور بخوانید، یک روز به نیّت حضرت امیر، یک روز به نیّت امام حسن تا روز دوازدهم به نیّت حضرت ولیعصر، به نیّت حضرت رسول و حضرت زهرا هم نمیشود خواند و عجیب هم است این را من به هر کسی گفتم –آن ابتدا روز دوازدهم- خدا یک عنایتی به او کرده است.
آن زمان من در حجرهی فیضیه بودم، جامعه که میخواندیم… الحمدلله خدا به من توفیق داده است شاید از سال ۱۳۴۷، ۱۳۴۸ قسم خوردم بر اینکه این سه تا را ولو اینکه حال هم نداشته باشم… با اینکه من بیمارستان هم بودم، از اتاق عمل هم بیرون آمده بودم، یک مقدار که حال من خوب شد، همان جا روی تخت بیمارستان عاشورا و جامعهی خود را خواندم؛ شاید سه چهار بار هم -چون آدمی که بیهوش میشود، خیلی زیاد چیز ندارد- حالت طبیعی خود را از دست دادم، از این اطرافیان خود سؤال میکردم کجا بودم؟
این خیلی عجیب است؛ خود یکی از این پزشکان قم نقل میکرد میگفت: آقای مرعشی بیماری قلبی داشتند، ما ایشان را عمل کردیم، هنوز ایشان به هوش نیامدند، دیدیم یک سری عباراتی را میخواند؛ یادداشت کردیم، ایشان وقتی به هوش آمدند، به ایشان گفتیم: آقا شما یک چیزهایی را میخواندید. گفت: نه. گفتیم: ما یک چیزهایی را یادداشت کردیم اینها چیست؟ بعد ایشان گفت: زیارت جامعهی کبیره میخواندم، دیدم که حضرت رسول و ائمّه اینجا به عیادت من آمدند، من این را خطاب به آنها میخواندم. خود من هم واقعاً خیلی از جامعهی کبیره نتیجه دیدم.
فقط ما دقّت بکنیم، اینها با حضور باشد «وَ لَا يُعْطِي اللَّهُ … الْغَافِلَ شَيْئاً»[۲۸] خدا به آدم غافل هیچ چیزی نمیدهد الّا خستگی زبانی. من مثال میزنم میگویند: یک کسی رفته بود جنگل با تبر داشت این ریشههای درخت را کنار میزند، یک هیزمی را جمع بکند؛ یک نفر هم آنجا بود، این وقتی تبر میزد میگفت: هق (یک صدایی از خود درمیآورد) خلاصه آمد بازار گفت: سهم من کجا است؟ گفت: چه سهمی؟ گفت: تو تبر میزنی، من میگفتم: هق. با هم دچار اختلاف شدند، پیش قاضی آمدند. قاضی گفت: راست میگوید این هم حق دارد، چرا حق او را نمیدهی؟ گفت: این هیزم را چقدر فروختی؟ گفت: مثلاً پنجاه درهم. قاضی گفت: این را بده من ببینم. این درهم را گرفت، اینها را به هم میزند، صدا درمیآمد. گفت: هق گفتی، سهمیهی تو هم این است که صدای این پول را بشنوی. بلند شو برو و درهمها را به این آقایی که هیزمها را کند داد.
خدای عالم هم وقتی ما بیحال نماز میخوانیم.. مرحوم شهید ثانی دارد اصلاً نماز بیحضور قساوت میآورد. دیگر «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»[۲۹] نیست، «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ (کلِّ) المُؤْمِنِ»[۳۰] نیست، این دیگر قساوت میآورد و لذا ما باید تلاش بکنیم دعاهای ما، نمازهای ما با حضور باشد، بدون حضور عرض کردم «وَ لَا يُعْطِي اللَّهُ … الْغَافِلَ شَيْئاً»[۳۱] خدای عالم به کسی که غافل است -دارد نماز میخواند فکر جای دیگر است، عاشورا میخواند فکر جای دیگر است، نماز شب میخواند، فکر جای دیگر است- هیچ چیزی نمیدهد الّا اینکه کَرَم بکند فقط اینکه آدم خسته میشود، از آن طرف مؤمنین آنجا دارند در بهشت صفا میکنند، شما نگاه بکنید، صفای اهل بهشت را هم نگاه بکنید. مثل همان که میگفت: صدای درهم و دینار را بشو.
و لذا شما دقّت بکنید که در این قضایا یک سری لوازماتی طلبگی وجود دارد. اگر این لوازمات را رعایت نکنیم، نتیجه نمیگیریم. خدا بیامرزد شهید مطهّری میگفت: ما با آقای منتظری و اینها با هم حجره بودیم، میگفت: هر چه ایشان را برای نماز شب بلند کردیم، تعبیر ایشان (آقای منتظری) این است که حالا شما بروید وضو بگیرید، من هم میآیم. میگفت: دو سه رکعت میخواندیم، دوباره او را بیدار میکردیم، میگفتم: آقا بلند شو دیگر اذان صبح است. میگفت: من خوابم میآید شما بروید بخوانید، ما هم در نماز شما شریک هستیم. میگفت: هر کاری میکردیم، نمیتوانستیم این را برای نماز شب بیدار بکنیم. حالا ما کاری نداریم خیلیها هستند به یک جاهای بالایی میرسند ولی میگویند جوجه را آخر پاییز میشمارند.
و لذا ما باید تلاش بکنیم نمازهای ما با حضور باشد؛ نماز اگر بیحضور شد اوّلاً تکرار بکنیم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» دیگر تقریباً محوریت نماز اینجا است، جان نماز اینجا است. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» خدا فقط تو را «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فقط از تو کمک میخواهم، شرط آن این است که ما معتقد باشیم؛ « لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، «لا مؤثّر في الوجود إلّا اللَّه» ما به این عقیده نداشته باشیم، «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» معنا نمیدهد. اینکه ما برای چهار تا پول و غیره به دست این و آن داریم نگاه میکنیم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» معنا نمیدهد و اگر دیدیم حضور نداریم، آقایان فتوا دادند بر اینکه شما یک کلامی یک فرازی از حمد و سوره را میتوانید دو بار سه بار ده بار تکرار بکنید تا حضور برای آدم بیاید. خدا آقای مشکینی را رحمت بکند میگفت: من وقتی نماز میخواهم، هر کجا که حضور ندارم دوباره آن کلمات را تکرار میکنم تا حضور برای من بیاید و لذا تلاش بکنیم نماز ما با حضور باشد.
امام (رضوان الله تعالی علیه) تعبیری دارد میگوید: ما خیلی زیاد معنای نماز را نمیفهمیم، آن کسانی که خیلی زیاد نمیتوانند حضور پیدا بکنند، این حمد و سوره را یا تسبیحات را از زبان شارع مقدّس بگویند؛ حمد و سوره میخوانیم خدایا هر نیّتی که رسول اکرم داشت، من هم به آن نیّت میگویم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»، به رکوع میرویم، «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» خدایا به هر نیّتی که علی میگفت: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ» من هم به همان نیّت میگویم. سجده میروم، خدایا به هر نیّتی که امام مجتبی میگفت: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى» من هم همان را نیّت میکنم. سجدهی دوم خدایا هر چه امام حسین… تلاش بکنیم این نماز را بین معصومین (سلام الله علیهم أجمعین) تقسیم بکنیم؛ هم حضور برای ما میآید، هم نماز ما رنگ ولایت میگیرد، وقتی رنگ ولایت گرفت، دیگر ملائکه مجبور هستند این را بالا ببرند، دیگر راهی ندارند. ما این را در روایت هم داریم البتّه من ندیدم خدا بیامرزد این را آقای برقعی –ایشان از منبریهای مشهور قم- نقل میکرد یا آقای نوری بود میگفت در رابطه با تربت امام حسین، ما در روایت دارم کسی که نماز میخواند، اگر اهل غیبت باشد، اهل دروغ باشد و غیره این نماز که میخواهد بالا برود، آنجا ملائکه مثل پلیس راه نگاه میکنند، اگر این شخص اهل غیبت بوده است، نماز او را برمیگردانند، این را بر سر صاحب نماز میکوبند، میگویند: مردهشور تو را ببرد با این نمازت. اگر اهل غیبت نبود، اهل دروغ بود، به همین شکل. ولی میگوید: وقتی که نماز با تربت امام حسین میخواند، وقتی میخواهد بالا برود ملائکه میآیند ببینند که آیا این اهل غیبت و دروغ است یا نه میبینند بوی امام حسین میآید، همه عقب میکشند و این نماز مستقیم بالا میرود و لذا اگر ما به نمازهای خود رنگ ولایی بدهیم، یعنی یک نمازی بخوانیم که از اوّل تا آخر رنگ توسّل داشته باشد، این عبارت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است که هر وقت نماز میخواند «اللَّهُمَّ إِنِّي أُقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيٍ نَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ» (منبع یافت نشد۳۹:۲۷) این تقریبی است. کافی هم دارد، صحیحه هم است که امیر المؤمنین وقتی نماز میخواند میگفت: خدایا پیشاپیش نماز خود، محمّد و آل محمّد را واسطه قرار میدهم.
– ما در مورد حدیث غدیر به دنبال صحیح نیستیم. حدیث غدیر متواتر است، در تواتر کسی دنبال سند نمیگردد.
– شما خطبه را میفرمایید. در رابطه با خطبهی غدیر چند تا نکته است که ما باید اینها را داشته باشیم؛ خطبهای که در احتجاج آمده است، سنداً مشکل دارد، من نتوانستم سند آن را درست بکنم؛ چون یکی از توفیقاتی که خدا به ما داده است این است که بیست سال در قم رجال تدریس کردم از پایهی هشت تا ده. یعنی بیست سال کتابهای رجالی را زیر و رو (بررسی) کردیم. با اینکه آقای انصاری در مقدّمهی این کتاب سلیم و اینها تلاش میکند سند آن خطبهی مفصّل را تصحیح بکند ولی من نتوانستم ولی خطبهای که مرحوم شیخ صدوق دارد با سند صد درصد صحیح، بلکه صحیح هم صحیحهی اعلایی است. محمّد بن حسن ولید از اجلّای اصحاب است، محمّد بن حسن صفار صاحب بصائر است، محمّد بن حسین بن خطاب به همین شکل. یعقوب بن یزید به همین شکل، ابن ابی عمیر همینطور عبدالله بن سنان؛ همهی اینها از شاخصین رواة ائمّه هستند؛ نه تنها صحیحه است، بلکه صحیحهی اعلایی هم است و در این خطبهای هم که میآورد حضرت کاملاً هر چه گفتنی است اینجا گفته است، دیگر نیاز نیست آن خطبهی ۷۰، ۸۰ صفحهای را برداریم، در لابهلای آن به مشکل بر بخوریم. در آن بنیاد بین المللی الغدیر که چاپ میکردند، ما نگذاشتیم به نام بنیاد چاپ بشود، چون آنجا بحث سبّ و لعن و غیره است که اصلاً با سیاست نظام، با منطق اهل بیت هم سازگاری ندارد با آن تعابیر تندی که در سه چهار تا از فرازهای آن وجود دارد، حتّی خود حوزهی علمیّه هم میخواست برای طلبهها مسابقه بگذارد، ما گفتیم این از خصال شیخ صدوق، جلد ۱، صفحهی ۶۵٫ دیگر حضرت در این دو صفحه هر چه گفتنی است، فرموده است. ابن ولید «ثقة ثقة»[۳۲]. صفار است ثقة عظیم القدر، محمّد بن ابی الخطاب ثقة عینٌ» یعقوب بن… «کان ثقة» ابن ابی عمیر هم که دیگر از اوتاد بوده است، عبدالله بن سنان بر خلاف محمّد بن سنان که اختلافی است عبدالله بن سنان… معروف بن خربوذ هم به همین شکل است «أجمعت الأصابه علی تصدیق» جزء اصحاب اجماع است. ابو طفیل هم که دیگر همه اهل سنّت قبول دارند، هم ائمّه دربارهی او… آخرین صحابی بود که از دنیا رفت.
- دو صفحه، یک صفحه و نیم. حفظ کردن آن هم راحت است، ما بیاییم از منابع اهل سنّت مدارک اینها را به دست بیاوریم. چند تا نکته در اینجا وجود دارد، نکتهی کلیدی هم است. رسول اکرم میآید سه تا از مسلمانها اعتراف میگیرد –من یک بار هم این را عرض کردم- «أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[۳۳] اصلاً ابتدا آدم نمیفهمد چیست (منظور چیست) مردمی که تازه از حج برمیگردند، ۲۳ سال با پیغمبر بودند کم و زیاد یا رسول الله اگر اینها «اشهد أن لا…» اینها نمیآمدند «وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ» اگر قبول نمیکردند که ۲۳ سال در رکاب تو جهاد نمیکردند؟! «وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ» می آید از اینها در مورد سه مسئله اساسی ریشهای اعتراف میگیرد. توحید، معاد و رسالت؛ بعد میآید بحث امامت علی را مطرح میکند، میخواهد بفهماند امامت علی در ردیف نماز و زکات و حج نیست، امامت ولایت علی هم ردیف توحید و رسالت و معاد است؛ اینطور نیست که پیغمبر همینطور بیکار بوده است، بگوید: ای مردم «أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ» اینها همه رمز است؛ البتّه ما این را از منابع اهل سنّت هم فقط در کتاب معجم کبیر طبرانی -آن هم تقریباً شبیه همین چیزی که ما داریم- جلد ۳، صفحهی ۱۸۰ داریم؛ من اوّل کسی که دیدم از اهل سنّت خطبه نقل کرده است، طبرانی است. معجم کبیر او هم مشهور است که روایات معتبر را آورده است، برخلاف معجم اوسط و صغیرهی او و سند آن هم از دیدگاه اهل سنّت… این هم همان اندازه است، با یک مقدار تفاوت در الفاظ که اگر ما همین خطبهی کوچک را بیاییم مطرح بکنیم، برای ما کفایت میکند و نیازی نداریم (خطبهی دیگری را مطرح بکنیم).
و اضافه بحث تواتر خطبهی غدیر مطرح است، یعنی علمای اهل سنّت… غزالی میگوید: «اجمع الجماهير علي متنه»، «هذا حدیث متفقٌ علیه»، ذهبی میگوید: «الْحَدِيثِ مُتَوَاتِرٌ، أَتَيَقَّنُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ»[۳۴] دیگر در تواتر دنبال سند نمیگردند. ابن جزری به همین شکل، مناوی به همین شکل. همهی اینها ادّعای تواتر کردند و یکی از موضوعاتی هم که ما باید خوب کار بکنیم، بحث غدیر است.
من در آفریقا در ماداگاسکار دو هفته آنجا بودم، حدود هفتاد نفر از کلّ علمای ماداگاسکار جمع شده بودند من ۱۵ جلسهی دو ساعته غدیر را مطرح کردم، باز هم تمام نشد. یعنی ما باید یک مقدار روی بحث غدیر -بحثهای ضروری، ناظر به شبهاتی که امروز دارند- کار بکنیم؛ مثلاً حدیث غدیر در صحاح سنن، صحّت حدیث، علمای اهل سنّت و تواتر، دلالت حدیث غدیر بر امامت علمای اهل سنّت و… خطبهی غدیر؛ بعد میآییم غدیر و شبهات. شبهاتی که در اینجا مطرح است.
اینها در غدیر حدود ۱۵۰ شبهه دارند، از این ۱۵۰ تا حداقل ما باید ۲۰، ۲۵ تا از شبهات را به خوبی جواب بدهیم و لذا یکی از بحثهایی است که اگر بخواهد به قولی ترم دانشگاهی باشد سه تا ترم دو واحد، دو واحد و نیم است که کلّ غدیر را ما از صفر شروع بکنیم تا به آن آخر برسانیم دیگر چیزی در آنجا نماند، این قضیهی غدیر است.
– باز یک فایلی من دارم (تحت عنوان) استشهاد امیر المؤمنین به غدیر. این هم یکی از شبهاتی است که اینها مطرح میکنند که ما باید خیلی روی آن مانور بدهیم. موارد مختلفی وجود دارد که حضرت امیر (سلام الله علیه) به حدیث غدیر استناد کرده است، هم در کتب اهل سنّت آمده است، هم در کتب شیعه آمده است. استدلال امیر المؤمنین به غدیر خیلی مفصّل است. اوّل جایی که حضرت امیر به غدیر استدلال میکند، هنگام غسل نبیّ مکرّم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. این عبارت حضرت امیر (سلام الله علیها) در خصال شیخ صدوق است که حضرت به حدیث غدیر استدلال میکند و شاید من حدود سی مورد پیدا کردم که حضرت امیر (سلام الله علیها)… این اوّلین جا است در کافی، جلد ۸، صفحهی ۳۴۳ سلمان میگوید: من خدمت علی رفتم «وَ هُوَ يُغَسِّلُ رَسُولَ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا صَنَعَ النَّاسُ» حضرت در همینجا میگوید: «شَهِدُوا نَصْبَ رَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) إِيَّايَ لِلنَّاسِ بِغَدِيرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ».
موارد مختلفی است، من حدود سی مورد در چیز است که حضرت امیر (سلام الله علیه) به غدیر استدلال میکند. باز از امام باقر (سلام الله علیه) است. ما ۱۱۰ روایت در رابطه با امامت امیر المؤمنین و ائمّه از منابع شیعه به دست آوردیم چون هاشمی یک بار گفت: هر کسی یک روایت صحیح از کتب شیعه بیاورد صحیح و صریح ما چند میلیارد به او جایزه میدهیم. گفتیم: چون پولهای شما حرام است، ما اصلاً نمیگذاریم داخل سفرهی ما بیاید ولی ما در عرض یک هفته چهل روایت صحیح از کتب شیعه با بررسی سندی آوردیم، هاشمی که برای شبکهی کلمه است.
اینها کاملاً مشخّص است بر اینکه ائمّه (علیهم السّلام) کاملاً، هم حضرت امیر (سلام الله علیه) و ائمّه (علیهم السّلام) به غدیر استدلال کردند و مفصّل هم استدلال کردند؛ بخشهایی از همین فایلی که اینجا در رابطه با غدیر است و مفصّل هم کار کردم، احتجاج معصومین به غدیر است که من جمله حضرت امیر (سلام الله علیه) است، استدلال رسول اکرم، حضرت امیر به غدیر، امام حسن، امام حسین امام سجّاد تا حضرت مهدی (ارواحنا فداه) ما از تمام اینها روایات صریح در خیلی از جاها صحیح داریم که به غدیر استدلال کردند، این هم یکی از بحثهایی است که ما باید همیشه این را داشته باشیم.
– اوّلاً بر اینکه سؤال خوبی کردید اینکه حضرت امیر از رانشان (تیر را) کشیدند هیچ سندی ندارد، ما تا قرن هفتم و هشتم پیدا نکردیم. گرچه حقیقت همین است، یک حقیقتی است؛ امیر المؤمنین وقتی مشغول عبادت است، از همه جا غافل است؛ ما در روایت هم داریم شرط اوّل حضور قلب این است که انسان متوجّه نشود راست و چپ او چه کسانی هستند، چه اتّفاقی میافتد ولی امیر المؤمنین در آنجا دو تا عبادت در یک نماز کرده است؛ «أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ»[۳۵] شیعه و سنی دارد صدقه اوّل در دست خدا قرار میگیرد، بعد در دست سائل قرار میگیرد. امیر المؤمنین در آنجا کار دنیایی نکرد، آمد یک عبادتی در ضمن عبادت انجام داد، انگشتری که دارد به سائل میدهد، اوّل دست خدا بعد به دست سائل میرسد. این هیچ اشکالی ندارد روایت ما از خود اهل سنّت هم داریم إلی ماشاءالله نقل کردند که پیغمبر اکرم انگشتر خود را در نماز درآورد، کفش خود را در نماز درآورد، امام حسن و امام حسین را بر دوش خود میگرفت، نوهی خود دختر زینب را بر دوش خود میگرفت، به سجده میرفت، زمین میگذاشت.
– نه ما پیدا نکردیم. البتّه ما پیدا نکردیم، باز هم دارم عرض میکنم و بسیار هم جستجو کردیم قبل از ما هم ندیدیم کسی دیگری پیدا کرده باشد؛ این را اوّلین بار مولوی در این مثنوی خود آورده است، اوّل کسی که ما پیدا کردیم در مثنوی مولوی بوده است.
– اینها را من قبول ندارم؛ نجاح طائی یک کتابی در این زمینه مفصّل هم نوشته است. به صلاح ما نیست، اینها را مطرح بکنیم؛ ما بیاییم ثابت بکنیم علی خلیفه بوده است، خلافت آنها هم مستند به کتاب و سنّت نیست؛ همین برای ما کفایت میکند. اهل بیت بیش از این از ما نمیخواهند و اضافه اینها فتنه درست میکند، «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»[۳۶] خیلی از مسائل وجود دارد که ما نباید مطرح بکنیم. قلب شیعه باید مخزن اسرار اهل بیت باشد. ما این همه روایت داریم «يُذيعُ أسرارَنا»[۳۷]، «مَن سَرَّ أسرارَنا فله کذا و کذا»۵۵:۱۹ خیلی از مسائل است، إنشاءالله حضرت مهدی (ارواحنا فداه) آمد، خود ایشان میداند باید چه کار بکند.
ما فقط الآن دو تا وظیفه داریم. ۱- اثبات امامت امیر المؤمنین. ۲- پاسخ به شبهات. مِن جمله از شبهات ادلّهای که آنها میآورند برای غیر علی… همانطور که علّامهی حلّی در الفین کرده است. هزار دلیل… ما هزار دلیل نه، ده تا دلیل برای امامت علی، ده تا دلیل هم برای بطلان -علمی باشد نه ناسزا و داد و بیداد و سر و صدا، اینطور نباشد- بیاوریم که اینها شایستهی خلافت نبودند، از منابع اهل سنّت هم بیاوریم، از منابع شیعه هم نیاوریم و با سند صحیح هم بیاوریم. شما یک روایتی را میآورید که این روایت سنداً صحیح نیست.
– اینکه بدر الدّین عینی در شرح صحیح بخاری، نووی در المجموع میگوید: هشت تا فرزند داشته است: چهار تا پسر، چهار دختر. قاسم که به همان خاطر ابو القاسم میگویند. طیّب، طاهر این سه تا در مکّه از دنیا رفتند، در قبرستان ابو طالب دفن هستند؛ قبر آنها هم در آنجا مشخّص است. ما که به آنجا رفتیم از بعضی از این عربها سؤال کردیم، قبر این سه تا فرزند پیغمبر بین قبر حضرت خدیجه و عبد المطلّب و ابوطالب قرار گرفته است و یک پسر هم که در مدینه بود، ابراهیم از ماریهی قبطیّه. چهار تا هم دختر برای حضرت میآورند: یکی زینب زن ابو العاص بن ربیع که در جنگ بدر هم اسیر شده بود؛ یکی رقیه، یکی امّ اکلثوم که این دو عروس ابو لهب بودند -عتبه و عتیبه- که بعد از آیهی شریفه «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ»[۳۸] ابو لهب گفت: دختران پیغمبر را طلاق بدهید، بعد از آن هم با عثمان ازدواج کردند، چهارمین دختر هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. یعنی چهار دختر، چهار پسر برای پیغمبر ذکر کردند؛ بعضی از بزرگان ما تشکیک دارند ابو القاسم کوفی در قرن پنجم، ششم میگوید: رقیه و امّ الکثوم و زینب جزء ربیبههای پیغمبر بودند؛ از معاصرین هم علّامه سیّد جعفر مرتضی هم همین را (میگویند). ولی بنده صد درصد نه، پانصد درصد (کاملاً) با این مخالف هستم. شیخ مفید (رضوان الله تعالی علیه) شیخ طوسی، دیگران، بزرگواران، مناقب ابن شهر آشوب و غیره قاطعانه نظر دادند؛ باز فرضاً ربیبه هم باشد، امروز طرح کردن آن جز اختلاف چیز دیگری برای ما نمیآورد، نه اینکه اینها دختران پیغمبر باشند از واجبات است، نه انکار آن از محرّمات است.
– بله امامه و اینها دیگر حضرت امیر برای حضرت زهرا وصیت کرد که بعد از من با دختر خواهر من امامه ازدواج بکن. دختر زینب است، دختر ابو العاص بن ربیع است، این دیگر همسر امیر المؤمنین بوده است اینها دیگر خیلی واضح است.
– در رابطه با تزویج آن یک بحث جدایی است. باز از مباحثی است که باید خیلی چیز بکنیم. ما چهار تا روایت در کافی داریم؛ کافی اصلاً دو تا باب دارد: باب تزویج امّ کلثوم در جلد چهارم کتاب النّکاح؛ دو تا روایت هم دارد در کتاب الطّلاق، باب «طلاق المرءة .الّتی ماتت عنها زوجها» در آنجا به صراحت در مورد ازدواج امّ کلثوم مطرح میکند و میگوید: شب مرگ عمر، علیّ بن ابیطالب رفت دست امّ کلثوم را گرفت و به خانهی خود آورد. نوبختی هم در کتاب فرق الشیعهی خود دارد امّ کلثوم باکره به خانهی علی برگشت. چون امّ کلثوم هفت سال داشت، آقا داماد ۵۷ سال داشته است، چون سال ۱۷ هجرت (قطع کلام)
– دیگر بنا نیست که عقلایی… به شتر گفتند: گردن تو کج است؛ گفت: کجای من راست است. شما چه دارید میگویید، به دنبال چه چیزی دارید میگردید. در دیوانه خانه شما به دنبال عاقل میگردید؟!
– برای آغاز من عرض کردم کتاب شرف الدّین کتاب بسیار خوب است، کلیّهی کتابهای او مفید است مخصوصاً «المراجعات» او خیلی خوب است. کتابهای علّامهی عسکری خیلی خوب است، معتدل است مخصوصاً «معالم المدرستین» ایشان؛ کتابی آقای میلانی دارد «محاضرات فی الاعتقادات» کتاب خیلی خوبی است؛ برای آغاز این کتابها خوب است؛ برای تخصّصی هم دیگر جدیدترین چیزی هم که ما نوشتیم کتاب نقد اصول مذهب شیعه در سه جلد است؛ دیگر عمدهی شبهات آنها را در حوزهی امامت در این سه جلد جواب دادیم، عمده را جواب دادیم نه همه را. تقریباً یک مقدار بحث تخصّصی است یک مقدار اگر بخواهد چیز بشود بعضی از قسمتها باید مباحثه بشود، بحثهایی وجود دارد سؤال بشود و غیره.
– دیگر من عرض کردم آدرس آن را هم عرض کردم.
– من چه کار به دیگران دارم، من اصلاً نمیدانم ایشان چه دارد و چه ندارد، اینها اولاد نبی… «فَوُلِدت رسول الله فلان طاهر، طیّب» این هم کتاب آن. مقدسی از علمای بزرگ اهل سنّت است، کتاب نسب است، یعنی کتابهای انساب است، کتاب انساب جزء معتبرین کتابها است ابن اثیر همینطور دارد. عینی که من عرض کردم در عمدة القاری همین تعبیر را دارد. «أَوْلَاد النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم ثَمَانِيَة: الْقَاسِم»[۳۹] طاهر، طیّب، زینب، امّ کلثوم و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) من از اینها نقل کردم. این قضیه «وَ وُلِدَ لَهُ بَعْدَ الْمَبْعَثِ الطَّيِّبُ وَ الطَّاهِرُ»[۴۰] اینکه دیگر برای کافی ما است، ما این را چه کار بکنیم؟! بعضی وقتها بعضی از بزرگواران بیحساب حرف میزنند، آن وقت برای ما مشکل درست میشود یک عزیزی میگوید… ای کاش اسم نمیبردید، معمولاً در جلسهی من اسمی برده نمیشود، میگویند: کسی گفته است. بله این برای کافی ما است. «الْقَاسِمُ وَ رُقَيَّةُ وَ زَيْنَبُ وَ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ وُلِدَ لَهُ بَعْدَ الْمَبْعَثِ الطَّيِّبُ وَ الطَّاهِرُ وَ فَاطِمَةُ» ما با مدرک حرف بزنیم، اگر این بزرگوار مدرک دارد بفرمایند به ما بدهند ما دست او را هم میبوسیم.
[۱]– السنة لابن أبی العاصم و معها ظلال الجنه، باب فی ذکر خلافة علی بن ابی طالب رضی الله، ج ۲، ص ۵۶۶٫
[۲]– فضائل الصحابه لأحمد بن حنبل، ج ۲، ص ۶۸۲٫
[۳]– مجمع الزوائد و منیع الفوائد، باب جامع فی مناقبة رضی الله عنه، ج ۹، ص ۱۱۹٫
[۴]– السنة لابن أبی العاصم و معها ظلال الجنه، باب فی ذکر خلافة علی بن ابیطالب رضی الله، ج ۲، ص ۵۶۶٫
[۵]– الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ۱، ص ۱۵۷٫
[۶]– مناقب إبن مغازلی، ج ۱، ص ۷۱٫
[۷]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۳۸، ص ۱۹۹٫
[۸]– مسند ابن أبی شیبة، باب ما رواه زید بن ثابت رضی الله عنه عن النبی، ج ۱، ص ۱۰۸٫
[۹]– مجمع الزوائد و منیع القوائد، باب فی فضل أهل البیت رضی الله عنهم، ج ۹، ص ۱۶۳٫
[۱۰]– سلسلة الأحادیث الصحیحة و شیء من فقهها، باب ۵۹۵، ج ۲، ص ۱۴۳٫
[۱۱]– مسند ابن أبی شیبة، باب ما رواه زید بن ثابت رضی الله عنه عن النبی، ج ۱، ص ۱۰۸٫
[۱۲]– مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ۱، ص ۲۳۲٫
[۱۳]– فتح الباری لابن حجر، باب (قوله باب کتابة العلم)، ج ۱، ص ۲۰۹٫/
[۱۴]– شرح القسطلانی، باب العلم و العظة باللیل، ج ۱، ص ۲۰۷٫
[۱۵]– مسند أحمد (ط.الرسالة)، باب حدیث جابر بن سمرة السوائی، ج ۳۴، ص ۷۴۲٫
[۱۶]– مجمع الزوائد و منبع الفوائد، باب الخلفاء الأربعة، ج ۵، ص ۱۷۶٫
[۱۷]– الاحادیث المختارة المستخرج من الاحادیث، باب آخر، ج ۲، ص ۸۶٫
[۱۸]– مسند البزار، البرح الزخار، باب أبو الیقظان، عن أبی واثل، عن حذیفة، ج ۲، ص ۸۶٫
[۱۹]– الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، باب عمر بن الخطاب، أمیر المؤمنین رضی، ج ۳، ص ۱۱۵۳٫
[۲۰]– تذکرة الحفاظ طبقات الحفاظ الذهبی، باب الطبقة الثانیة عشرة، ج ۳، ص ۹۵٫
[۲۱]– المعجم الکبیر للطبرانی، باب من ذکر عبد الله بن مسعود أنه کان مع، ج ۱۰، ص ۶۷٫
[۲۲]– السنة لابن أبی عاصم، باب فی ذکر خلافة علی بن أبی طالب رضی الله، ج ۲، ص ۵۶۳٫
[۲۳]– المعجم الکبیر للطبرانی، باب من ذکر عبد الله بن مسعود أنه کان مع، ج ۱۰، ص ۶۷٫
[۲۴]– کنز العمال، باب خوفه رضی الله عنه، ج ۱۲، ص ۶۱۹٫
[۲۵]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ۷۲، ص ۱۶۸٫
[۲۶]– همان، ج ۹۲، ص ۲۹۲٫
[۲۷]– الأمالي (للصدوق)، ص ۱۳۷٫
[۲۸]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۳، ص ۳۴٫
[۲۹]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۳، ص ۲۶۵٫
[۳۰]– سفينة البحار، ج ۲، ص ۲۶۸٫
[۳۱]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۳، ص ۳۴٫
[۳۲]– رجال النجاشي، ص ۳۸۳٫
[۳۳]– الخصال، ج ۱، ص ۶۶٫
[۳۴]– البدایة و النهایة (ط-هجر)، ج ۷، ص ۶۸۱٫
[۳۵]– سورهی توبه، آیه ۱۰۴٫
[۳۶]– سورهی بقره، آیه ۱۹۱٫
[۳۷]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۲۹۱٫
[۳۸]– سورهی مسد، آیه ۱٫
[۳۹]– عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج ۸، ص ۱۰۳٫
[۴۰]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص ۴۳۹٫